آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۰۹:۵۰۰۹
تیر

چلوکباب نام غذایی است که همه ی ما آن را به خوبی می شناسیم و با طعم آن خاطراتی در ذهنمان داریم؛ غذایی که در روزگاری نه چندان دور به عنوان وعده ای شاهانه شناخته می شد و برای طبقات بالای اجتماع از ارزش زیادی بر خوردار بود. بوی برنج و کره و کباب ناب ایرانی به همراه سماق و گاهی ریحان، آنچنان مشاممان را پر می کرد که حتی اگر گرسنه نبودیم باز هم دلمان یک پرس چلوکباب می خواست...
این غذای به ظاهر ساده هم برای خودش داستانی در تاریخ دارد و سرنوشت جالبی را پشت سر گذاشته تا به پایتخت برسد و بر سر سفره های تهرانی ها بیاید.
باهم به گذشته می رویم و گردشی خوشمزه را تجربه می کنیم
چلو | وقتی هنوز خبری از کباب نبود...

از خیلی وقت پیش و حتی قبل از اینکه تهران به عنوان پایتخت شناخته شود، ساکنان این شهر به خوبی با برنج و غذاهای پلویی آشنایی داشتند چرا که با مناطق شمالی کشور که محل اصلی کشت برنج بودند، فاصله ی کمی داشتند.
پس از آنکه در سال ۱۲۰۰ عنوان پایتخت را به تهران دادند، جمعیت زیادی از شهرهای دیگر به ویژه مازندرانی ها، شیرازی ها، آذری ها و خراسانی ها روانه ی این پایتخت تازه شدند و فرهنگ های غذایی مختلفی را با خودشان آوردند. در این میان مازندرانی ها موفق شدند خوراک اصلی خود یعنی چلاو (همان چلو) را بر سفره ی تهرانی ها بنشانند و آن را به یکی از وعده های اصلی غذایی تبدیل کنند.
در آن روزها دو نوع برنج در تهران طرفداران زیادی پیدا کرد:
* عنبربو که از مازندران می آمد و مشهور بود که قسمتی از آن در پیشاور هندوستان آن زمان (پاکستان امروزی) کشت می شد.
* چمپا که متعلق به شهر کامفیروز در فارس بود.
چلو به حدی در میان سفره ی تهرانی ها جای باز کرد که مورخان غربی در ۱۰۰ سال پس از پایتختی این شهر درباره ی آن چنین می گویند:
خوان های ضیافت بدون پلو و چلو برای تهرانی ها باورکردنی نیست بس که این غذا خواهان های شیفته ای در پایتخت یافته است.
تنها ۳ چلو پز قهار در تهران کار می کردند که معروف ترین آنها در نزدیکی کاروانسرای گرجی ها در دهانه بازار بود و به ترکان تبریزی تعلق داشت.
کباب | طعم جدید سفره تهرانی ها

نخستین کبابی که سر از سفره های تهرانی ها در آورد، کباب قفقازی بود که شخصی به نام نایب شروع به طبخ آن در تهران کرد. بعدها همین شخص که از فراشان آشپزخانه شاهی بود کبابی نایب را در بازار تهران و در مقابل محلی به نام پله نوروزخان تاسیس کرد و کم کم تعداد کبابی ها افزایش یافت اما هنوز خبری از چلو در کنار آن نبود.
در آن زمان ابول پلویی یا ابول چلویی، یکی از چلوپزهای معروف تهران بود و هر روز وقت ناها، تعداد زیادی از شاگردانش برای بردن چلو به مغازه های کبابی دست به کار می شدند. ابول بعدها با اضافه کردن باقلا و مرغ به پلو، این غذاها را تحت عنوان قاجاری پلو دست مردم می داد و توانست از این ابتکار درآمد زیادی به دست آورد.
در اواخر قاجار و همزمان با سلطنت ناصرالدین شاه، حاج علی اکبرخان رفتاری، نخستین چلوکبابی به معنای امروزی را بنیان نهاد و در سال ۱۲۹۰ در بازارچه قوام الدوله در میدان شاهپور آن را افتتاح کرد.
حال و هوای چلوکبابی ها در گذشته

به محض ورود به چلوکبابی، یک سینی بزرگ با بشقاب و نان سنگگ و پیاز و سماق و دوغ و گاهی شربت آبلیمو جلوی مشتریان گذاشته می شد. سپس فردی که به چلوبیار مشهور بود برنج را روی ظرف بزرگی می آورد و به قدر نیاز در بشقاب هرکس می ریخت. بعد از آن متصدی کره از راه می رسید و قطعه ای کره را در بقاب می گذاشت. بعد، نوبت کباب‌بِده بود که پیش از مخلوط کردن کره با برنج توسط مشتریان، خودش را نشان دهد و سیخ کباب را روی برنج بکشد. کباب‌بِده آنقدر به مشتری ها سر می زد و به آنها کباب می داد تا سیر شوند. البته در بعضی کبابی ها پول سیخ اضافه محاسبه نمی شد و همان سیخ اولیه را محاسبه می کردند.
اگر کسی از بیرون چلوکباب سفارش می داد، شخصی موسوم به بیرون بر، غذا را در یک ظرف مسی می گذاشت تا از دهن نیفتد و با پای پیاده به محل مشتری می برد. در دوران پهلوی دوم دوچرخه روی کار آمد و این کار به دوچرخه انجام می شد.
معمولا چلو کباب را با دست می خوردند و خبری از قاشق و چنگال نبود. ورود زنان به چلوکبابی ها ممنوع بود و تنها در صورتی می توانستند طعم این غذا را بچشند که مردشان به صورت بیرون بر آن را تهیه می کرد و در اختیارشان می گذاشت.

[گردونه ی تاریخkolbetarikh]

محمدحسن محب
۲۳:۴۶۲۳
خرداد

چند سالی ست که با شروع ماه رمضان سوالات متعددی ذهنم رو مشغول می کنه و سعی کردم براشون جوابهای مستندی پیدا کنم.
ـ چرا ماه های قمری جابه جا می شوند و با این جابه جایی تاریخ تمام تولد ها و جنگ ها و ...جا به جا می شود؟
ـ چرا در بین 12 ماه قمری ، رمضان برای روزه گرفتن انتخاب شده است؟
ـ چرا ربیع الاول که معنی اش اول بهار است با این سیستم چرخشی گاهی می افتد اول پاییز، گاهی وسط تابستان؟ پس چرا اسمش ربیع الاول است؟
ـ و کلی سوال دیگه ...
بر اساس مطالعاتی که در این چند سال به صورت گسسته انجام دادم به یک نتیجه جالب و البته مستند رسیدم:
" ماه های قمری در گذشته ثابت بوده و هر چند سال یکبار سال قمری 13 ماهه می شده و نام ماه سیزدهم هم " نسی " بوده است:
نتیجه این تحقیق رو به طور خلاصه براتون می گم :
بیشترین استفاده تقویم ها در تمدنهای قدیمی مثل ایران و مصر برای کشاورزی بوده که مثلا بدونن چه موقع شروع کاشت محصولاتشون هست یا کی بارندگی ها یا طغیان رودها و شروع میشه. در کنار اون اعیاد و مراسم مذهبی هم روزهای ثابتی در طول سال بودن. این تقویم ها بر اساس گردش یکبار زمین به دور خورشید و به اصطلاح تقویم شمسی بودند و بنابراین در سالهای مختلف ماهها در طول سال جابجا نمی شدند.
اما سال قمری ارتباطی با گردش زمین به دور خورشید نداره و تنها تعداد ماههاش با سال شمسی در عدد 12 برابر هست. از اونجا که مدت گردش ماه به دور زمین ملاک محاسبه طول یک ماه قمری هست و این مدت در ماههای مختلف 29 یا 30 روز میشه بنابراین در مجموع هر سال قمری 10 یا 11 روز از سال شمسی کمتره ( تفاوت بین 10 یا 11 روز هم در اینه که اون سال شمسی کبیسه باشه یا نه). این امر باعث میشه که مثلا بعد از 10 سال، تقویم قمری حدود 100 روز که تقریبا برابر با یک فصل سه ماهه میشه از تقویم شمسی عقب بیفته و اون ماههای تقویم قمری که مثلا 10 سال قبل در فصل بهار بودن به فصل زمستون منتقل بشن!!! اتفاقی که الان هم رخ میده!
آیا منجمهایی که در زمینه تقویم قمری فعالیت میکردن به عقلشون نمیرسید که این تقویم متغیر به درد کشاورزی یا سایر کارهایی که به فصول سال ارتباط دارند نمی خوره؟
منجمین به خوبی این موضوع را می دانستند و برای جلوگیری از این اتفاق راهکاری داشتند:
هر دو یا سه سال، یک ماه اضافی در سال بعد در نظر میگرفتند که اسمش الان دیگه در تقویم قمری نیست:
ماه "نسی" یا ماه "فراموش شده". این کار یعنی هر چند سال ،13 ماهه شدن یکی از سالها باعث میشد که تقویم قمری در سال جابجا نشود.
این روش محاسبه در واقع ابداع یهودیانی بود که آنها هم بر اساس تقویم قمری کار می کردند و حدود 1600 سال پیش یعنی دویست سال قبل از اسلام پایه گذاری شد و در جزیرةالعرب هم از آن استفاده می شد. (رجوع به آثار الباقیه و حاشیه ٔ التفهیم بیرونی از جلال همائی ص 225 شود.) اما چه بلایی بر سر این تقویم در صدر اسلام آمد؟
شاید قوی ترین دلیلی که می توان برای این کار مسلمانان یافت خارج شدن آنان از سلطه تقویم یهودی بود، همانند جریان تغییر قبله.
اگر ماههای قمری را بر این اساس در کنار ماههای شمسی قرار بدیم به نتیجه جالبی میرسیم:
 در ماههای ربیع الاول و ربیع الثانی که معادل با فروردین و اردیبهشت هستن هوا بهاری بوده و به دلیل بارندگیهای نزولات کشاورزی و احشام در وضعیت خوبی بودند و غذا به وفور یافت می شده وشترها دهمین ماه بارداری خود را می گذراندند
ماههای جمادی الاول و جمادی الثانی معادل با خرداد و تیر هوا شروع به گرم شدن کرده و آذوقه ها رو به کاستی میگذاره. نام این دو ماه با کلمهً جمادی شروع می شوند و معنی سخت شدن زمین و محصولات کشاورزی را می دهند.
ماه رجب معادل مردادماه را می توان از ریشهً سامی آرامی ریزبا(علی الاصول رِجبا، خورشید، تابستان) یا از سامی غربی رشپ(ایزد آتش) گرفت. یعنی در مجموع معلوم می شود ماه رجب در اصل به معنی ماه فصل گرما و تابستان بوده است.
نام ماه رمضان (معادل مهرماه) نیز علی الاصول به تلخیص از نام رمثانه عبری یعنی ماه شدت گرما حادث شده و با کلمه معادل و شناخته شده عربی رمضان (سوزان) جایگزین گردیده است.
بر همین اساس نام ماه شوال(معادل آبان) ،ماه کاسته شدن گرما، یعنی آغاز و مقدمهً زمستان پدید آمده است.
ماه ذیحجه هم که مناسک حج در اون انجام می گرفت برای راحتی بیشتر در ماه خنک سال قرار گرفته بود.
بنابراین رمضان آخرین ماه قبل از کاهش گرما و شروع دوباره فصل بارندگی ها بوده و اوج کمبود غذا و احشام و گیاهان. اعراب بادیه نشین سخت ترین روزها را در این ماه می گذراندند و عملا چیزی برای خوردن تا شروع ماه شوال نداشتند و با روزه داری و امساک از خوردن آن را سپری می کردند!

منبع:دکتر عبدالکریم سروش

محمدحسن محب
۱۸:۳۳۲۵
فروردين

کنت دو گوبینو سفیر فرانسه در دربار ناصرالدین‌شاه:

 «توده ایرانی علاقه مفرطی به‌تاریخ کشور خود دارد و من این علاقه را در هیچ یک از ملل جهان ندیده‌ام. در میان برزگران بی‌سواد فرانسوی نام ناپلئون بناپارت مجهول است ولی در ایران با هر کس و از هر طبقه که برخورد نمائید مشاهده می‌نمائید که تاریخ کشور خود را می‌داند و بطور مختصر چگونگی وقایع جهان‌را از آغاز پیدایش عالم تا امروز برای شما حکایت می‌کند. ممکن است این شخص تاریخ آمدن و رفتن سلاطین را با هم اشتباه کند و حوادث تاریخی یک پادشاه را  بجای وقایع سلطنت پادشاه دیگر تعریف نماید ولی آنچه مسلم می‌باشد اینست که وی بطور کلی از تاریخ کشور خود آگاه می‌باشد. ایرانی ذاتاً و فطرتاً اطلاع از حوادث تاریخی‌را دوست می‌دارد و از شنیدن سرگذشتهای تاریخی لذت می‌برد... همین که موضوع سوابق تاریخی و گذشته ایران به‌میان می‌آید همه سراپا گوش می‌شوند و جز بسخن ناطق به هیچ چیز توجه ندارند... ناطق یعنی نقال و گوینده سرگذشتهای تاریخی در هر جا که باشد اطرافش را می‌گیرند و روی زمین می‌نشینند و تا حرفش را تمام نکرده او را ترک نمی‌نمایند و بقدری دقت و توجه دارند که نظیرش را ما در هیچ یک از کنفرانسهای علمی پاریس ندیده‌ایم. در فصل تابستان... هر شب مستخدمین [ایرانی] سفارت فرانسه در چادر پیشخدمت من [که ایرانی بود] جمع می‌شدند و تا پاسی از نیمه شب به‌سرگذشتهای تاریخی او گوش می‌دادند. نه‌تنها مستخدمین سفارت فرانسه بلکه رعایا و برزگران آن‌حدود هم عاشق این حکایات بودند... چندین مرتبه بین ناطق و مستمعین او اختلاف حاصل شد و شگفت در این بود که من دو سه مرتبه دریافتم که حق با مستمعین است و با این که سواد نداشتند در ضبط حوادث تاریخی از پیشخدمت من افضل بودند»

(به‌نقل از: کنت دو گوبینو، سه‌سال در ایران، تهران، فرخی، بی‌تا، صص 65- 666)

محمدحسن محب
۰۰:۳۲۲۰
فروردين

 «[محمدرضا] شاه [از همان آغاز و برغم آن‌که طبق قانون اساسی مقامی تشریفاتی بیش نبود] هیچوقت باطناً از استقلال مجلس که خود در آن نقشی نداشته باشد راضی نبود و همیشه دنبال فرصت بود که اختیار انحلال مجلس را بدست آورد... یکی از علل ناپایداری دولتها و هرج و مرج سیاسی را [پدرم صدرالاشراف] تحریکات شاه و یا عدم حمایت عمدی او از دولتهایی می‌دانست که خود در تعیین آنها نقشی نداشت. در زمانی که شاه قدرت مطلقه خود را تحکیم می‌کرد تفتین و دو به‌هم زنی بین مقامات ردیف بالا توسط خود شاه و اتخاذ روش "تفرقه بیانداز و حکومت کن" یکی از روشهای معمول برای تأمین امنیت و قدرت شاه، مشهود و معروف نزد همه مقامات سیاسی و نظامی بود. اعمال قدرت در طبیعت شاه وجود داشت و سلطنت بدون حکومت برای او معنی نداشت. چون در محیط سیاسی آن روز [دهه 1320] نمی‌توانست اعمال قدرت کند [یعنی قانون اساسی اجازه نمی‌داد] به‌آنتریک و دو به‌هم زنی می‌پرداخت. از یک طرف دولتها را ترغیب می‌کرد که صددرصد تسلیم مجلس نشوند و از طرف دیگر نمایندگان مجلس را علیه دولت تحریک می‌کرد. به‌این ترتیب با پاشیدن تخم نفاق حتی در میان وزراء، دولت را تضعیف می‌کرد تا قدرت [غیرقانونی] خود را بیشتر تحکیم کند. من به‌طور قاطع هیچیک از رجال سیاسی را ندیدم که از این دو رویی شاه صدمه نخورده و دلگیر نباشد. این تحریکات نه‌فقط در سیاست داخلی که حتی در سیاست خارجی هم علیه دولت دیده می‌شد.»

(به‌نقل از: خاطرات سیاسی دکتر جواد صدر، صص 213- 2144)

محمدحسن محب
۰۰:۱۴۲۰
فروردين

 لطفاً با دقت ملاحظه فرمایید:به‌نقل از خاطرات فریدون زندفرد:

 «اجلاس وزرای خارجه سازمان کنفرانس اسلامی- سکا- در اسلام‌آباد قریباً گشایش می‌یافت. به‌اتفاق [صادق] قطب‌زاده [چهارمین وزیر امور خارجه پس از پیروزی انقلاب اسلامی] و تنی چند از همکاران از طریق کراچی عازم اسلام‌آباد شدیم... در بهار سال 1359- مه 1980- اسلام‌آباد میزبانی این گردهم‌آیی را به‌عهده داشت... در گزارشی که قرار بود به‌اجلاس ارائه گردد طبق نظرقطب‌زاده بندی اضافه گردیده بود که در آن قرارداد الجزایر 19755 در لحنی شدید محکوم و سندی مطرود [!!؟] توصیف شده بود. نظر قطب‌زاده این بود که این قرارداد بر اثر تبانی صهیونیسم با حکومت الجزایر در دوران بومدین تنظیم گردیده و منافع صهیونیسم در آن ملحوظ گردید است [!!؟ بلاهت بی‌پایان...]. قبل از ارائه گزارش نظر مرا [فریدون زندفرد] جویا گردید که از این برداشت تعجب کردم. پاسخ دادم قرارداد الجزایر پس از سالها مذاکرات پرفرازونشیب و خون‌دل خوردن‌های فراوان به‌دست آمده و حاکمیت ایران را بر قسمت شرقی اروندرود که آرزوی دیرینه بود محقق می‌سازد و بهترین قراردادی است که ایران در یک قرن و نیم اخیر توفیق امضای آن را داشته است. این گفتگو در یکی از اتاقهای هتل محل اقامت اعضای هیأت انجام می‌گرفت و سپس یکی از همکاران وزارت خارجه که در این سفر همراه بود گفته‌ام را تأیید کرد؛ آن‌گاه قطب‌زاده نوشته را با خشم و عصبانیت [!!؟] به‌سوی نیمکتی در اتاق پرتاب کرد که مرا بی‌اختیار به‌یاد حرکات [اردشیر] زاهدی [وزیر خارجه در سالهای 1345- 1350] انداخت و سپس زیر لب گفت: "... خودتان می‌دانید". هر آینه قطب‌زاده به‌عنوان وزیر خارجه متن اصلی را در کنفرانس بین‌المللی و در حضور نمایندگان کشورهای اسلامی از جمله نمایندگان عراق و الجزایر (به‌ترتیب به‌عنوان طرف دیگر قرارداد و دولت میانجی) ارائه می‌نمود و این اظهارات در صورت‌جلسات کنفرانس ثبت و ضبط می‌گردید و قابل استناد می‌گردید شاید از اعتبار قرارداد 1975 دیگر اثری باقی نمی‌ماند... وقتی به‌دوره یک سال و اندی تماسم با وزارت خارجه جمهوری اسلامی می‌اندیشم برحذر داشتن قطب‌زاده از ایراد چنان مطالبی در اجلاس وزرای خارجه سازمان کنفرانس اسلامی در باب قرارداد 1975 شاید مهمترین واقعه آن ایام به‌حساب آید»

(فریدون زندفرد، خاطرات خدمت در وزارت امور خارجه...: 1326- 1359، صص 2566- 257)

محمدحسن محب
۱۶:۳۰۱۸
فروردين


 مدرس در ممانعت از جمهوری تنها نبود و مهمتر از او روحانیان بزرگ نجف و سامرا بودند که به ایران مهاجرت کرده و جمهوری را مخالف شرع می دانستند و کسی جرات مخالفت با انها را نداشت.

در این رابطه علما در قم گردهمایی‌هایی تشکیل دادند و بنا به گفته‌ی شیخ‌عبدالکریم حائری در یکی از این جلسات که با حضور نایینی، سید ابوالحسن اصفهانی و حائری تشکیل شد، آنان تصمیم گرفتند سردار سپه را از این کار منع نمایند و از آنجا که روند جریان جمهوری‌خواهی به میل رضاخان حرکت می‌کرد وی به سراغ علما به قم رفت و در شرایطی که به دلیل برخورد خشونت‌آمیز او با تظاهرکنندگان مخالف، رییس مجلس وقت، مؤتمن الملک تصمیم گرفته بود در نشست ویژه‌ی مجلس سردار سپه را از رییس الوزرایی برکنار سازد، رضاخان کوشش کرد از پیوند دوستانه‌ی خود با علما بهره گیرد. بنابراین به عنوان خداحافظی با علمای تبعید شده از عراق که در تدارک بازگشت بودند، در روز 6 فروردین 1303 با حائری، نایینی و اصفهانی دیدار کرد و پس از مذاکره درباره‌ی جمهوری‌خواهی، آیات سیدابوالحسن اصفهانی، محمدحسین غروی نایینی و عبدالکریم حائری در تلگرافی به علمای تهران در 12 فروردین 1303 به دلیل عدم مناسبت جمهوریت با مقتضیات این مملکت و نارضایتی عام الغای آن را اعلام نمودند. در همان روز رییس الوزرا و فرمانده‌ی کل قوا، رضاخان نیز طی بیانیه‌ای اعلام کرد:

«در موقعی که برای تودیع آقایان حجج اسلام و علمای اعلام به حضرت معصومه (ع) مشرف شده بودیم، با معظم لهم در باب پیشامد کنونی [جمهوری‌خواهی] تبادل افکار نموده و بالاخره چنین مقتضی دانستم که به عموم ناس توصیه نماییم که عنوان جمهوری را موقوف نمایند.

همین علما و بسیاری دیگر هم مشوق رضا خان برای پادشاهی بودند.

. پس از آن تلگراف‌های تبریک از سوی برخی از روحانیون از جمله هیأت علمیه‌ی آذربایجان، آیت‌الله شیخ مرتضی آشتیانی از علمای سرشناس تهران که مقیم مشهد بود، محمدرضا زنجانی و تلگراف‌های دیگری از علما و روحانیون سایر نقاط کشور مانند سیستان، ملایر، سمنان، گلپایگان، تویسرکان، بارفروش (بابل)، شرفخانه، اردبیل، قزوین، دزفول و بروجرد ارسال شد که در آنها از انقراض قاجاریه ابراز خشنودی گردیده و به رضاشاه تبریک گفته شد. علاوه بر علمای شیعه، برخی از روحانیون اهل سنت از جمله محمد مردوخ نیز از رضاخان حمایت کردند. پس از مجلس مؤسسان و رسمیت سلطنت رضاشاه و مراسم تحلیف او به عنوان پادشاه جدید در ۱۴ آذر ۱۳۰۴. تلگراف‌های تبریک از سوی روحانیون داخل و خارج ایران ارسال شد که حاکی از خوش‌بینی نسبت به اوست. علمای نجف همچون آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاءالدین عراقی، مهدی خراسانی، جواد صاحب‌جوهر و محسن علاء المحدثین، در اسفند ۱۳۰۴تلگراف‌های تبریک به ایران ارسال کردند." از جمله افراد دیگر که پس از پایان دادن سردار سپه به سلطنت ۱۴۰ ساله‌ی قاجار تلگراف تبریک برای او فرستادند آیت‌الله نایینی بود.

محمدحسن محب
۱۴:۰۹۱۵
بهمن

در تحلیل‌ تاریخی و سیاسی چهار رویکرد زیر ما را به نتایج نادرست و گمراه‌کننده می‌رساند: زمان‌پریشی (آناکرونیسم)،‌مکان‌پریشی (آناتوپیسم)، متن‌پریشی (کانتکستومی) و اکنون‌انگاری (پرزنتیسم). این چهار رویکرد در تحلیل‌های سیاسی و تاریخی در ایران بسیار مرسوم شده و توجه به آن ضرور می‌نماید.
زمان‌پریشی Anachronism به تحلیلی اطلاق می‌شود که پدیده را خارج از ظرف واقعی زمانی‌اش مورد بررسی قرار می‌دهد. منطبق کردن انگاره‌های جدید بر تاریخ باستان آناکرونیسم متداول در تاریخنگاری سده نوزدهم میلادی اروپای غربی بود برای مثال زمانی که از «دمکراسی آتن»‌ سخن می‌گفتند و مختصاتی منطبق با دمکراسی جدید را بر آتن باستان حمل می‌کردند.
مکان‌پریشی Anatopism به تحلیلی اطلاق می‌شود که پدیده را خارج از ظرف مکانی آن مورد بررسی قرار دهد. این مفهوم را می‌توان تعمیم داد به تحلیل‌هایی که پدیده را بدون توجه به مختصات تاریخی- فرهنگی یک جامعه به جامعه دیگر حمل می‌کند.
متن‌پریشی Contextomy به «تحلیل خارج از سیاق» اطلاق می‌شود یا به تعبیر ساد‌ه‌تر برداشت گزینشی از متن. این مفهوم را در تحلیل تاریخی- سیاسی می‌توان به روشی اطلاق کرد که موضوع را از جایگاه (متن) اصلی بالفعل آن خارج می‌کند. برای مثال، جنایتی رخ داده که تحقیق درباره آن در حیطه کار پلیس است ولی عوامل اجتماعی- سیاسی و فرهنگی و روانشناختی نیز طبعاً در بروز آن نقش داشته‌اند. تحلیل موضوع از منظرهای مختلف منافی با تحقیق پلیس نیست ولی جایگاه خود را دارد. متن‌پریشی در این زمینه می‌تواند به ایجاد سردرگمی در کار پلیس جنایی و عدم کشف عاملان جنایت بینجامد. این روش می‌تواند گاه عامدانه بکار رود برای عدم کشف جنایت. 
اکنون‌انگاری‌ Presentism نوعی زمان‌پریشی است. تاریخنگاری به سیاقی که امروز بعنوان نتیجه طبیعی تحولات گذشته تلقی شود، یا داوری درباره جوامع و فرهنگ‌های ادوار گذشته با معیار دانش یا ارزش‌های امروزین پرزنتیسم (اکنون‌انگاری) است.
منبع:@ Abdollah Shahbazi

محمدحسن محب
۱۵:۲۴۱۴
دی

شوستر در 1877 میلادی در واشنگتن به دنیا آمد و در مدرسه عالی مرکزی همین شهر به تحصیل رشته حقوق پرداخت. او در 19 سالگی به عنوان منشی و تندنویس اداره لشگری ایالات متحده آمریکا از خود چهره ای برجای نهاد که پس از مدتی کوتاه به عضویت هیاتی درآمد که برتخلیه کوبا از قشون اسپانیا نظارت میکرد

.

این سوابق و تجربه سبب شد که در 29 سالگی به سال 1906 میلادی مدیریت اداره گمرگ فیلیپین را به بسپارند تا به سه وظیفه عمده در آن منطقه همت گمارد: تجدیدنظر در تعرفه گمرکی، تجدید تشکیلات اداره گمرکات و اداره امور مهاجرین.

شوستر در 1290 شمسی 5 سال پس از انقلاب مشروطیت و 9 سال پیش از کودتای رضاخان به ایران آمد تا در 35 سالگی خزانه داری کل را در ایران بر عهده گیرد. او پیش از آنکه آمریکا را به قصد ایران ترک کند، کتاب انقلاب مشروطه "ادوارد براون" را خوانده و سخت تحت تاثیر آراء و نظرات براون قرار گرفت. مورگان شوستر در جهت گیری های سیاسی به حزب دموکرات گرایش بسیار داشت و مشروطه ایرانی را به دیده مثبت می نگریست.

او پیش از آنکه به ایران اعزام شود، در میانه راه در شهر استامبول با سید حسن تقی زاده یکی از اعضای دموکرات مجلس اول ملاقات کرد و پیش از آن تحت تاثیر بیانات علیقلی نبیل الدوله کاردار سفارت ایران در واشنگتن قرار گرفت.

مورگان شوستر علاوه بر چهار معاون و 14 کارمند آمریکایی در ایران دو معاون ایرانی نیز داشت که در کار مالیه و حسابرسی ها به او یاری می رساندند. ورود شوستر به تهران در روز 12 جمادی الاول 1329 صورت گرفت. این آمریکایی از همان روز اول شروع به مطالعه اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی و حتی اجتماعی و شناخت رجال و دولتمردان ایرانی کرد.

 شوستردر محل کار خود در پارک اتابک تهران

در ابتدای ورود شوستر، موضوع استقراض 1250000 پوندی از بانک شاهی مطرح شد و به تصویب رسید. بلژیکی ها که گمرکات ایران را در دست داشتند، با کمک رجال طرفدار روسیه سعی داشتند مبلغ مورد نظر را در اختیار خود بگیرند. شوستر وضع مالی وخیم ایران را به کابینه توضیح داد و آنان را متقاعد کرد که وجه استقراض بایستی قانونا در اختیار خزانه دار (یعنی شوستر) باشد. دولت نیز او را تایید کره، و بدین ترتیب روس ها و بلژیکی های طرفدار روسیه، اولین ضرب شصت شوستر را دریافت کردند.

روزی که ویلیام مورگان شوستر، خزانه را تحویل می گرفت فقط حواله 600 هزار تومان موجودی در خزانه بود. تنها محاسبات عددی در خزانه نبود که مورگان شوستر را از ادامه اصلاحات اقتصادی بازمی داشت. بلکه باور ذهنی ایرانیان نیز بر این امر دامن می زد، آنان با همین باور هر کوششی در راه اصلاحات را در نطفه خفه کرده و امید برای آینده بهتر را تیره و تاریک می دیدند.

مخالفت انگلیس و روس با اقدامات شوستر

ورود این آمریکایی و دستیارانش چه برای انگلیسی ها و چه روس ها و چه بسیاری از افراد ایرانی که به ولخرجی و دزدی از اموال دولتی عادت پیدا کرده بودند و پاسخگوی مرجعی نبودند ناراحت کننده بود و بنابراین پس از چندی همه این گروه ها بنای مخالفت با او را گذاشتند.

اکتشاف نفت در جنوب ایران توسط انگلیسی‌ها ـ خرداد 1287ـ و استقرار تأسیسات نفتی در این مناطق و مهمتر از آن مشارکت دولت انگلیس در شرکت نفت ایران و انگلیس، رویدادهائی بودند که دولت انگلستان را واداشت تا مناطق جنوبی کشور را از قلمرو طرحهای اقتصادی مورگان شوستر خارج سازد. حمایت انگلیس از جایگاه شیخ خزعل در خوزستان و تشویق وی به جدا کردن این منطقه از دایره نفوذ دولت مرکزی با همین هدف صورت گرفت.

یکی از دلائل ناخشنودی انگلیسی‌ها و روسها از مورگان شوستر اقدامات وی در افشاء سواستفاده‌های آنان از قرارداد 1907 بود. در شرائطی که آنان در قرارداد یادشده احترام به حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران را مورد تأکید قرار داده بودند ولی عملاً در قلمرو تحت نفوذ خود در شمال و جنوب ایران مانع اجرای طرحهای اقتصادی دولت می‌شدند.

آنان هر طرح اقتصادی یا سیاسی در قلمرو تصریح شده در پیمان 1907 میلادی را گامی در جهت نقض این پیمان می‌دانستند. مهمترین وجه پیمان یادشده تقسیم ایران به سه منطقه شمالی تحت نفوذ روسها، جنوبی تحت نفوذ انگلیسی‌ها و مرکزی تحت نفوذ دولت ایران بود. آنها حتی با نیروهای «ژاندارمری خزانه» که ابزار دست مورگان شوستر برای اخذ مالیات بود، مقاومت می کردند و در برابر آنها جبهه می‌گرفتند و یا به رویاروئی و خلع سلاح آنها می‌پرداختند.

طی مدت زمانی که مورگان شوستر در ایران فعالیت می‌کرد، روسیه و انگلیس که هیچ سهمی برای رقیب سوم قائل نبودند، دائماً نقش بازدارندگی در مسیر اقدامات وی ایفا می‌کردند. آنها به‌عنوان دو قدرت رقیب، در پس اقدامات مورگان شوستر، اراده آمریکا برای ورود به عرصه اقتصادی و سیاسی ایران را می‌دیدند. با این همه شوستر با زیرکی تمام تلاش کرده بود تا به نوعی حمایت انگلیس را جلب کند و روسها را در مواضعشان، تنها و منزوی بسازد.

مجلس هواخواه شوستر و اقداماتش بود و از او حمایت می کرد. بهترین نمونه این حمایت ها "اختیارات قانونی 234 جوزا 1290" بود که از طرف مجلس به او داده شد و می توان گفت از آن روز نطفه تشکیل یک وزارت دارایی به سبک امروزی و طبق اصول صحیح بسته شد. جالب اینجا بود که هر دو حزب مخالف یکدیگر (اعتدالی و دموکرات) نیز ابتدا از شوستر حمایت می کردند. ناصرالملک نایب السلطنه نیز ابتدا از شوستر حمایت می کرد. شاید به این دلیل که اولا اصلاح امور مالی کشور مدت ها به تعویق افتاده بود و هیچ کس از این وضع وخیم سودی نمی برد جز روس ها و انگلیسی ها و ثانیا اینکه او طبق قراری، هیات آمریکایی را با انگلیسی ها نزدیک کرده و دست روس ها را برای همیشه قطع کرده بود.

اقدامات اساسی

از جمله اقدامات اصلی و عمده کارهای مورگان شوستر را می توان در سه حوزه خلاصه کرد:

1- اداره وصول عایدات و مالیات های دولت از هر قبیل که باشند.

2- اداره کنترل مصارف و محاسبه آن

3- اداره مربوط به امور صرافی، ضرابخانه و مبادله وجوهات قرضه، تنزیل، استهلاک آن و غیره

از سوی دیگر شوستر برای وصول مالیات ها از ولایات، طرح منسجمی را پی ریزی کرد:

1- تشکیل خزانه ای کوچک در مرکز هر ولایت به ریاست یک مامور آمریکایی یا اروپایی

2- تعیین یک هیات سیار نظارت و تفتیش، به سرپرستی یک اروپایی و همراهی چند دستیار ایرانی

3- تشکیل نیروی نظامی (ژاندارمری) خزانه به فرماندهی یک صاحب منصب اروپایی برای کمک به وصول مالیات به وسیله خزانه دار هر ایالات.

این خزانه داری ایالتی مضاف بر وصول مالیات و ارسال آن به خزانه داری کل، موظف به گردآوری اطلاعاتی درباره محل های اخذ مالیات، سرشماری نفوس، برآورد میزان محصولات و سطح بالفعل و بالقوه محصولات کشاورزی و صنعتی منطقه تحت اختیارشان بودند.

شوستر و همسرش در تهران

پایان کار شوستر

چرخش معادلات سیاسی و اتفاقات ناگوار و غیر مترقبه که شاید در طی هر دهه هرکدام از آنها یک بار صورت می گرفت، باعث شد که شوستر به سرعت به حاشیه کشانده شود، قتل علاء الدوله و ترور نافرجام مشیرالسلطنه به دستور بیرم خان ارمنی رئیس نظمیه که از شائبه توطئه پردازی شوستر خبر می داد، حمله محمد علی میرزا و شکست او و برادرانش شعاع السلطنه و سالار الدوله به تدریج ابرهای طوفان زایی برای شوستر به بار آورد.

شیخ محمد خیابانی از جناح دموکرات ها از مجلس دوم مورگان شوستر را "نه یک آمریکایی که اصلاح مالیه ایران" دانست. در آخرین جلسه رسمی مجلس دوم همچنین هشترودی، دهخوارقانی، سلیمان میرزا، متین السلطنه و حاج عزالملک نیز در حمایت از شوستر سخن گفتند.

شوستر درصدد بود که اموال شعاع‌السلطنه در ایران را توقیف کند ولی روسیه که پشتیبان شعاع‌السلطنه بود با این کار مخالفت کرد. دولت روسیه که از آغاز با آمدن شوستر مخالف بود در این مورد به دولت ایران اولتیماتوم (اولتیماتوم روسیه) داد و از دولت ایران خواست تا تعهد دهد که از این پس بدون توافق با سفارت‌های روس و انگلیس دست به چنین اقداماتی نزنند.

مجلس شورای ملی ایران زیر بار این اولتیماتوم نرفت. نیروهای روس در جواب تبریز و زنجان و رشت را اشغال کردند. مجلس شورای ملی همچنان به مخالفت ادامه داد و مردم نیز مخالف تسلیم شدن بودند. روسیه برای به اجرا درآوردن اولتیماتوم حرم امام رضا در مشهد را به توپ بستند. آنها همچنین در شهرهای اشغال شده فجایعی مرتکب شدند و عده‌ای از اهالی را کشتند. ناصرالملک که نایب‌السلطنه بود با استفاده از حق پادشاه مجلس را واداشت تا در این مورد اختیارات خود را به کمیسیونی که برای این کار ترتیب داده شده بود واگذارد. این کمیسیون شرایطی را که روسیه طلب کرده بود پذیرفت و شوستر را اخراج کرد.

شوستر و همسرش هنگام ترک تهران

حکم انفصال مورگان شوستر از خزانه‌داری کل ایران، شب کریسمس سال ۱۹۱۱ به وی ابلاغ شد و شوستر در اوایل سال ۱۹۱۲ ایران را ترک گفت. مورگان شوستر خاطرات مأموریت خود را در ایران در کتابی تحت عنوان اختناق ایران به رشته تحریر درآورده است.
عارف قزوینی، شاعر ملی‌گرا و مشروطه خواه قطعه‌ای در این باره سرود:
           ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود         جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود
           گر رود شوستر از ایران، رود ایران بر باد         ای جوانان مگذارید که ایران برود

در 26 دسامبر 1911 محرم 1330 شوستر با تقدیم نامه ای انفصال خود را از خدمت اعلام کرد. متن نامه به این شرح بود:

" جدا با افتخار اظهار این مطلب را حاصل می کنم که در خصوص اختتام مدت قرارداد اینجانب با دولت ایران و انفصال از شغل خزانه داریم اطلاع داده بودید، بعد از تعیین مرتبه و مشاغل چهارده نفر آمریکایی مددکار و معاونینم که در آن خصوص اظهار شده بود که در مراسله دیگر از طرف هیات محترم معین خواهد شد، بالفعل شغل آینده معاونین آمریکاییم بزرگ ترین خیال لازم و مهم من است."

شوستر پس از اینکه در بهمن ۱۲۹۰ ایران را ترک کرد به آمریکا بازگشت و در کتابی بنام اختناق ایران شرح مفصل این ماجرا و تجربه خود در ایران را  نوشت:
فرار ایرانیان از پرداخت مالیات، برای آنان بصورت یک عادت درآمده است و مجبور ساختنشان به ترک این عادت آسان نخواهد بود و تا مسئله مالیات‌گیری دقیق در ایران حل نشود و در این مورد دقت لازم به عمل نیاید هیچ‌یک از مشکلات این کشور برطرف نخواهد شد. قدرت دولت‌ها از مالیات رونق می‌گیرد همان‌طور که در بررسی تاریخ ملل، اضمحلال زمامداری‌ها نیز با مالیات مرتبط بوده. 

              

واکنش کمیته مجازات به اخراج شوستر
کمیته مجازات که متشکل از عده‌ای وطن پرست افراطی بود در یکی از بیانیه‌ها با اشاره به اخراج مورگان شوستر، این کار را محکوم و آن را دسیسه وطن فروشان دانست.
در این بیانیه آمده است:
… چه کنیم که دست خارجی و طمع مال، یک عده مردمی را که خواهی نخواهی هم وطن ما هستند بدبخت و ننگین نمود و بدبختانه اصرار می‌کنند که بدبخت‌تر بشوند. بالجمله (شوستر) رفت، یک مستشار وظیفه شناسی را که با یک روح پاک و نیت مقدس در صدد ایفای مأموریت بود از ایران بیرون کردند، هنوز از خاطره‌ها فراموش نشده که بیرون کنندگان شوستر با چه قدرت غیرمحدودی یک نفر دیگر را به نام (مرنار) در مسند خزانه‌داری برقرار و با اختیارات مطلقه مقدرات ایران را به عهده او محول داشتند. مرنار که بود(؟) متعاقب او چه کردند(؟) از موضوع خارج و مقصود ما منتخب الدوله است که صرف نظر از تاریخ گذشته او می‌خواهیم بگوییم این آدم چه کرد و این حوادث در وجود او چه اثری تولید کرد! …


منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی

جهت مطالعه بیشتررجوع شود به:

– یلقانی، رامین: مورگان شوستر و ناصرالملک: کتاب هفته، شماره ۶۹۳

– یوسف، مجید: اختناق از درون-اصلاح از بیرون، مجله دنیای اقتصاد، شماره ۱

– مدرسی، علی: بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی، آذر ۱۳۶۶، ج اول، ص ۸۹

محمدحسن محب
۲۱:۴۴۰۲
دی


مطالعه تاریخ روسیه تزاری در رقابت با عثمانی بیانگر اهمیت استانبول . کریمه و دریای سیاه و سوریه برای تزارها ست .این میراث ارتدوکسی کلیسای بیزانس در خلیفه گری مسکو و استانبول و میراث جهانگشایی اردوی زرین باتو خان نوه چنگیزخان در روسیه است که به شوروی و پوتین رسیده است لذا حفظ غول امپراتوری وسیع ترین کشور جهان بدون حفظ دروازههای سوریه و اکراین و لهستان تا دریای بالتیک و اسیای مرکزی و حتی منچوری غیر ممکن است . رفتارشناسی پوتین تابع رفتارشناسی تاریخی پطر کبیرها و کاترین هاست . رفتارشناسی ایران نیز تابع رقابت جنگهای هزارساله ایران و روم بعدی بیزامس در فرات و سوریه تا شکل گیری خلافت شیعی فاطمی در مصر و شکل گیری احیای ساسانی در اندیشه سیاسی و عملی دولت ایلخانان و سه بار دخالت ایلخانی در رقابت با اردوی زرین در منطقه سوریه تا شکل گیری دولت صفویه ....همواره منطقه سوریه و اطراف را برای دوشاهراه بزرگ اتصال شرق و غرب کره زمین یعنی روسیه و ایران در جبر ژیوپلتیک گاه رقیب و گاه همکار کرده است ..../فرهنگ جهانبخش

محمدحسن محب
۱۲:۰۳۱۸
آذر

تا هنوز ریال آخرین نفسهایش را می‌کشد، یادآوری کنیم:
در سال 1357 (اندکی قبل از پیروزی انقلاب)، هر یک دلار آمریکا فقط 72 ریال! ارزش داشت. الان و در 19 آذر 1395 قیمت همان یک دلار آمریکا حدود 39000 ریال!! شده است. یعنی ارزش ریال یا همان واحد پول ملی ما در فاصله تقریباً 38 سال حدود 542 بار کاهش یافته است.
یادش به‌خیر! همین «تومان» که اینک سینه سپر کرده و می‌خواهد واحد جدید پول ملی ما بشود، در اوایل دوره صفویه حدود 10 پوند انگلیس ارزش داشت. یعنی اگر 1 تومان می‌دادید می‌توانستید 10 پوند انگلیس بگیرید! در اواخر صفویه یک تومان ایران حدود 4 پوند شده بود. تومان در دوره نادرشاه 2 تا 3 پوند شد. در آغاز سلطنت قاجاریه یک تومان ایران برابر 1 پوند بود. در اواخر دوره قاجار (یعنی در طول 150 سال) 1 پوند انگلیس 5/ 3 تا 4 تومان ایران شد. در اواخر دوره رضاشاه ؛ به دلیل کاهش شدید قیمت جهانی نقره ارزش پول ما کاهش یافت ولی در همان برهه پایه پول را طلا قرار دادند و این نسبت کمی تغییر یافت و  1 پوند انگلیس حدود 14 تومان ایران بود... الان 1 پوند انگلیس بین 5500 تا 6000 تومان ایران در نوسان است. به‌عبارتی در طول حدود 510 سال ارزش تومان حدود 60000 (شصت‌هزار) بار! در برابر پوند انگلیس کاهش یافته است! سوت کشیدن مخ که می‌گویند، دقیقاً یعنی همین.

منبع:Page Facebook Mozaffar Shahedi


محمدحسن محب