آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مکابره» ثبت شده است

۱۹:۳۰۲۸
شهریور
سفرنامه

چند حکایت از حیرت نامه

ایلچی،میرزا ابوالحسن خان- حیرت نامه- به کوشش:حسن مرسلوند،تهران،انتشارات مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول،1364

 حیرت نامه عنوان کتابی است که میرزا ابوالحسن خان ایلچی در شرح سفر خود به انگلستان با منصب سفیر ایران در دورۀ فتحعلیشاه قاجارنوشته است.

علت نامگذاری کتاب

نظر به اینکه غرایب بسیار و بدایع بیشمار ملاحظه و در این دفتر ثبت افتاده بود.البته سامعین و مطالعه کنندگان این اوراق را تعجب و تحیری بی اندازه دست می داد.لهذا این رساله را حیرت نامۀ سفرا موسوم گردانید. (مقدمۀ کتاب)

 تلگراف

[به من گفتند] روزی که هوا صاف باشد خبر ورود کشتی از هر بندری به پلیموت و از آنجا تا به دارالخلافۀ لندن در 25 دقیقه می رسد. من از این سخن متحیر شده گفتم سخن اغراق و دروغ در فرنگ کسی نشنیده است چگونه می تواند شد که 300مایل مسافت بعیدی را که می گویند، در اندک زمانی خبر به دارالخلافة لندن خواهد رسید.( ص 119)

   تجارت زنان فرنگ

قضا را در آن لنگرگاه کشتیهای بزرگ و کوچک که تمامی لنگرافکنده بودند و زنان ایشان هر یک به سامان دکانی فروچیده ازهر نوع جنسی می فروختند ودرمعامله کردن صحبت های شیرین از نسوان فرنگ استنباط نمودم که خالی ازحیرت نبود.(ص 120)

 آگاهی انگلیسیها از حال فضلاء ومشایخ ایران

صبح میهماندار باتفاق لرد بشمنث که در ملک هند به شرخان شورمشهور است و مدتی کلنل(سرهنگ) ژنرال لفتنن هندوستان وفرمانفرمای آن دیاربودوازتواریخ استحضارکامل داردوبزبان فارسی مربوط وارد شده،چون درصحبت گشوده شد از آگاهی مشارالیه به حال فضلاء ومشایخ ایران حیرت کردم. (ص 133)

اسکناس

غریب تر آنکه یک کاغذ نازکی را چاپ کرده از یک تومان تا هزار تومان و آن چاپ را نوت می گویند و اعتبار نوت بیش از زررایج است و صبح تا شام محرران که دویست نفر البته میباشند به چاپ کردن آن مشغولند و آن کاغذ چاپ شده علامتی دارد که تقلب در ساختن آن کمال اشکال دارد.بلکه شبه آن،مانند ذات خالق بیچون و چند محال است و آن کاغذ بهتر از زر رایج مرغوب سلیقة تجار آن دیار است.(ص149)

اختلاط زن و مرد در مجالس

ازآنجا که من در مجلس حیران بودم. میسس پرسول گفت:چنان می فهمم که از اکل نمودن(منظورشراب خوردن) مرد و زن به جمعیت، ترا حیرت دست داده خود انصاف ده که شیوۀ ما بهتر است یا شیوۀ شما که زنان را مستور دارید؟ من در جواب گفتم: طریقۀ شما بهتراست. ازرهگذراینکه زن مستوره(باحجاب)چشم بسته و همچو مرغی که در قفس حبس شود میباشد وچون رهایی یابد قوّت پرواز به طرف گـُلشن ندارد. و زن پر گشوده به مصداق اینکه:مرغان گـُلشن دیده اند سیر گلستان کرده اند.  بهر کمالی آراسته گردند و چون من سیاحت بسیار کرده ام مانند شما زنی به این همه کمالات معنوی و صوری و آراستگی ندیدم.(ص162و163)

دوئل

در مقابل ما دو نفر مکابره ( بزرگ فروشی=متفاخر) با هم مشت برآورده به یکدیگر زدند و یکی دست در جیب کرده رقعه ( نامه ) درآورد. و دیگری به دستوررقعه ای برآورده به یکدیگر دادند. من از این معامله حیرت کرده، از سر گوراوزلی حقیقت این مطلب را تحقیق کردم. و سبب بی حرمتی را نسبت به یکدیگر پرسیدم. گفت: خصومت آن دو نفر به آن رقعه جات به جنگ طپانچه رسید.چنانکه اگر توانایی، ناتوانی را در این جا بزند. یا سخن سردی به وی گوید. اگر چه شاهزاده و بینوای رعیت باشد و قبل از این معامله روی داده چون پر زور کم زوری را زد،یا سقط (فحش وناسزا)گفت به همان رقعه ها وعده گاه ایشان به فاصله مشخص شود. ده قدم یا بیست یا کمتر با هم به آن موضع روند و دو نفر از خویشان جانبین در صحرای(میدان) جنگ طپانچه حاضر شوند. و آن خصمان طپانچه ها به یک بار خالی کنند. بسا باشد که هر دو از پا درآیند و شاید که خطا آید. خصمان تا ده بار می توانند دعوی را از سر گیرند. و هیچ یک سر نپیچند. و اگر یکی از جنگ سر پیچد، از نامردان محسوب گردد و او را در هیچ مجلسی راه ندهند و از درجة اعتبار افتد. باید خصمان از هم راضی گردند تا خصومت رفع شود. و در این قتل هیچ جرح و مؤاخذه نیست.(ص 202)

ساختمان های انگلستان

در مملکت انگلستان حُسن بسیار است و خانه های ایشان از سنگ ساخته شده و بر روی آن عمارات نیز عماراتی عالی منقش ساخته اند که عقل در آن حیران است.(ص 230)

شورش در شهر  

اتفاقاً در آن شب دو چندان شمع و چراغ بر در هر خانه و گوشه هر کاشانه ای روشن بود و از بسیاری گاری در آن کوچه راه مسدود شده، از حقیقت آن غوغا پرسیدم. گفتند: شخصی به نام سر فرانسس بروت از حکم شاه یاغی و سرپیچ شده و او از وکلاء شهر لندن است و وزراء و شاه را ناسزا گفته و اخلال در امر پارلمان و دولت کرده می گوید شاه و داستان اخراجات(مالیات خراج)ضرورنیست و مخالفت با رأی کوثل(مجلس شورا) نموده....و رعایایی که دوستداراویند مانع از گرفتن او شده اند. این زیادتی روشن[ائی] از برای گرفتن اوست و هر که شمع بیفروزد، دوستان یاغی خانه او را به سنگ ویران کنند که چرا چراغ افروخته، تا معلوم شود که کیست میخواهد آن یاغی را از خانه اش بیرون برد.... چون صبح دمید معلوم شد که اکثر از خانه های وزراء و کوثلیان(نمایندگان شورا) از سنگ باران عوام ویران شده، حتی خانۀ وزیراعظم ولردوثملن را که یکی از کوثلیان است بسیار زده بودند.... من پرسیدم که چرا غوغا فرو نمی نشیند؟ گفتند هنوز مشاورت اهل کوثل به انتها نرسیده که به اذن آنها این مقصر را از خانه بیرون آورده، به سیاستگاه شاه بریم. از این معنی حیرتم به حیرت افزود که در این ازدحام و فتور که اگر در شهری از ایران واقع شده بود از شب دوشنبه تا بحال 10هزار تن بیشترک به معرض قتل و هلاک برآمده بودند.غریب تر آنکه هنوز کوثلیان از حکم مقصر فارغ نشده اند. مطلب از ایراد این گزارشات آشکار کردن خیرخواهی و بی آزاری و آزادی مردم این شهر است، که تا گناه بر گناهکار ثابت نشود به معرض مؤاخذه درنیاورند؛ که ترسند مبادا بیگناهی را آزار رسانیده باشند. (ص 254 تا 256)


,,,,
+
محمدحسن محب