آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۱۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

۲۰:۲۷۳۱
مرداد

انسان موجودی خطاکار است. اما مزیت مهم انسان آن است که از این اشتباهات پلی برای موفقیت و پیروزی می سازد و بر انبان تجربیاتش می افزاید. انسان همواره از اشتباهات خود درس هایی می آموزد که بن مایه تجربیات ارزشمندی را برایش فراهم می سازد و البته این ثروت معنوی به مثابه چراغ راه آینده مورد استفاده قرار می گیرد.
بنابراین، هر تجربه بشری حاصل درسی است که از اشتباهات گذشته گرفته شده است.
اما در این میان، متاسفانه ایرانیان از اشتباهات تاریخی خویش چندان درس نگرفته و تجربه سیاسی و اجتماعی قابل توجهی کسب نکرده اند. شاهد چنین مدعایی تکرار اشتباهات تاریخی بسیاری در تاریخ معاصر ایران است.
حال این پرسش بنیادی قابل طرح است که چرا حافظه تاریخی ایرانیان ضعیف است؟ آنان کی می خواهند با عبرت آموزی از اشتباهات تاریخی خویش زندگی امروز خویش را سامان بخشند؟
البته تقویت حافظه تاریخی با مطالعه هدفمند و افزایش آگاهی سیاسی و اجتماعی و مرور تجربیات تاریخی در تشکل های سیاسی و نهادهای مدنی امکان پذیر است. پس بیایید این وظیفه همگانی را جدی بگیریم و حافظه تاریخی ایرانیان را تقویت نماییم.

محمدحسن محب
۰۱:۵۹۳۱
مرداد

نامه ۲۷ مرداد ۱۳۳۲ منسوب به آیت‌الله کاشانی به دکتر مصدق بحث‌انگیز است و من شخصاً نمی‌توانم نظر قطعی بدهم. کاشانی طی این نامه‌ به مصدق می‌گوید که وقوع یک کودتا در تهران توسط زاهدی حتمی است و بهتر است با دیپلماسی کنار برود. مصدق پاسخ می‌دهد مستظهر به پشتیبانی ملت هستم. مظفر بقایی در بازجویی می‌نویسد: «کاشانی هم از کودتا باخبر بود و موافق آن.» اگر این گفته بقایی صحیح باشد نامه جعلی است. همایون کاتوزیان نامه را درست می‌داند بویژه از آنرو که هیچ کس نمیتواند پاسخ مصدق را به این زیبایی جعل کند: «مرقومه حضرت آقا بوسیله آقای حسن آقا سالمی زیارت شد. اینجانب مستظهر به پشتیبانی ملت ایران هستم. والسلام. دکتر محمد مصدق.» نامه ظاهراً به دستخط کاشانی است ولی جواب مصدق تایپ شده و روی کاغذ نخست‌وزیری و بدون شماره و تاریخ سال است. (فقط ۲۷ مرداد مندرج است) و امضای مصدق را دارد. مصدق در حاشیه باید جواب می‌نوشت و طبق رویه با دستخط. ایرج افشار ایراد می‌گیرد که چرا جواب مصدق در دفتر نخست‌وزیری ثبت نشده و شماره نخورده. پاسخ مدافعان نامه این است که دکتر مصدق رعایت نمی‌کرد و نمونه آن تأمین‌نامه‌ای است که به حسین خطیبی داده است. ایراد دیگر این است که ناصر قشقایی در تهران نبود. همانطور که کاتوزیان تذکر داده خلط نام خسرو قشقایی و ناصر قشقایی فراوان صورت گرفته است. لازم به توضیح است که نظر کاتوزیان درباره نامه فوق را در ترجمه فارسی کتاب کاتوزیان سانسور کرده‌اند (انتشارات رسا). بحث خیلی مفصل است و خودم ترجیح می‌دهم نظر قطعی ندهم ولی احتمال جعلی بودن نامه را قوی می‌دانم بویژه در فضای روزهای منجر به کودتا و انداختن نارنجک به خانه آیت‌الله کاشانی (۱۰ مرداد ۱۳۳۲) که کمترین انگیزه‌ای برای کاشانی در دفاع از مصدق باقی نمی‌گذاشت. زاهدی هم در آن زمان از نظر آیت‌الله کاشانی «شرّ مطلق» نبود و سابقه دوستی داشتند.

منبع:P.FBOOK-Dr.Abdollah Shahbazi
محمدحسن محب
۲۰:۰۵۳۰
مرداد

آقای نوروز حسینی در صفحه‌شان[درف.ب] این پرسش را مطرح کرده‌اند که چرا پس از شش دهه اسناد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، مثل خیلی موارد تاریخی مهم در جهان، در دسترس محققان نیست ؟و چه راز و رمزی در این ماجرا نهفته است؟
این پرسش بسیار مهمی است. عین همین پرسش درباره کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ مطرح است. تا زمانی که من نقش حکومت هند بریتانیا و «لابی یهودی» درون دولت دیوید لویدجرج، نخست وزیر وقت بریتانیا، را معرفی نکرده بودم، مورخین گیر می‌دادند به لرد کِرزِن،‌ وزیر خارجه وقت بریتانیا، که درواقع مخالف کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ بود و این عملیات پنهان از او انجام گرفت به دستور سِر وینستون چرچیل، وزیر جنگ، و لرد ردینگ (سِر روفوس آیزاکز/ اسحاق)، نایب‌السلطنه و فرمانفرمای کل هندوستان. برادر این لرد ردینگ رئیس کمپانی مارکونی بود که ماجرای «رسوایی مارکونی» در دولت لویدجرج معروف است و بلانت در نامه‌اش به دکتر سید محمود هندی به آن اشاره می‌کند و دولت لویدجرج را دولت آدم‌های حقیری می‌شناساند که اسیر دست یهودیان زرسالارند و مانند راهزن حرفه‌ای خود را به بالاترین پیشنهاددهنده می‌فروشند. در همین نامه تاریخی، که در مقدمه «زرسالاران» بخشی از آن را نقل کرده و در این صفحه هم مفصل‌ترش را چند بار منتشر کرده‌ام، بلانت می‌نویسد که بریتانیا با تمامی آرمان‌های کهن آن مانند سایر ملت‌های مسیحی دیگر مرده است. این گفته بلانت در مورد بسیاری دولت‌ها مصداق دارد از زمانی که اسیر کانون‌های دسیسه‌گر مالی شدند.
در مورد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ نیز همین مسئله صادق است. در بحران نفتی سال‌های پس از جنگ دوم جهانی در ایران و کودتای ۲۸ مرداد کانون‌هایی فعال بودند که شبکه‌های متنفذ ایرانی داشتند. مهم این است که این کانون‌ها پس از کودتا بسیار مقتدر شدند و مافیایی قدرتمند شکل گرفت که پس از انقلاب نیز در قالب‌های جدید و از طریق دلالانی مانند برادران هندوجا کار خود را ادامه داد. یعنی، کانون فعال در سال‌های ۱۳۲۰-۱۳۳۰ اگر شناخته شوند مسیر هموار می‌شود برای شناخت کانون‌های فعلی که مافیای نفت و گاز را شکل می‌دهند و تهدید بسیار جدی برای منافع ملی ایران هستند.
 این کانون‌ها خصوصی‌اند. دولت‌ها کار خودشان را می‌کنند. طبق قانون آزادی اطلاعات اسناد باید در دوره زمانی خاصی منتشر شود. دولت‌ها می‌خواهند اسناد را منتشر کنند ولی لابی‌های قدرت و کانون‌های ذینفع تفهیم می‌کنند که انتشار این اسناد خطرناک است و مانع می‌شوند. در سیا و ام. آی. سیکس و آرشیو ملی آمریکا و بریتانیا هم آدم دارند. نفوذ و پول دارند. به این ترتیب، انتشار اسناد سیا درباره کودتای ۲۸ مرداد تعارض پیدا می‌کند با منافع و مصالح کانون‌های بالفعلی که هنوز هستند و مقتدرند.
 و نوع دیگر مکانیسم کنترل اسناد ایجاد نهادهای خصوصی است و سرمایه‌گذاری در بخش تحقیقات تاریخی. چرا این همه سندی که من در آرشیوهای ایران یافته و منتشر کرده‌ام درباره نقش سِر شاپور ریپورتر بازتاب مناسب نمی‌یابد در کارهای محققین خارج از کشور که درباره کودتا می‌نویسند مثل آقایان آبراهامیان یا گازیوروسکی؟ چرا درباره جرج کندی یانگ سکوت مطلق کرده‌اند در حالی که من مشروحاً نقش او را بعنوان طراح و فرمانده اصلی کودتا شرح داده‌ام. ردخور هم ندارد تحقیقات من درباره شاپور و یانگ. نسل‌های بعدی درخواهند یافت که چقدر دقیق نشانه گرفتم و یافتم و چقدر تلاش می‌کنند برای کتمان واقعیت‌های تاریخی از طریق بایکوت کردن اسناد و تحقیقات من.
 در سال ۱۹۸۵ یک نهاد خصوصی ایجاد شده در دانشگاه جرج واشنگتن بنام «آرشیو امنیت ملی» که بخش ایران آن درواقع تبدیل شده به متولی و قیم اسناد کودتای ۲۸ مرداد. آقایان آبراهامیان و گازیوروسکی هم درهمین نهاد کار می‌کنند. چرا آرشیو امنیت ملی این همه مانوور می‌دهد روی بولتن منسوب به ویلبر ولی بکلی نام دو چهره معروف یعنی جرج کندی یانگ و سِر شاپور ریپورتر را، که اولی سال‌هاست فوت کرده و دومی الان ۹۵ ساله است، مسکوت می‌گذارد؟ شاپور به کنار، مگر یانگ قائم‌مقام ام. آی. سیکس در زمان کودتای ۲۸ مرداد نبود؟‌
 رک و پوست کنده عرض کنم: این «آرشیو امنیت ملی» درواقع لابی سانسور کانون‌های خصوصی است برای غربیل کردن اسنادی که دولت آمریکا طبق قانون منتشر می‌کند. نهادی است برای نظارت بر اسناد که چیزی فاش نشود که مصالح کانون‌های بالفعل را به خطر بیندازد. شوخی که نیست. بیزنس ده‌ها میلیارد دلاری در سال است. متولی می‌خواهد. سالی یکی دو میلیون دلار هم برای کنترل اطلاعات. حداقل در مورد بخش ایران آرشیو امنیت ملی من به این نتیجه رسیده‌ام. در ایران هم پول دارند و نفوذ و با جنجال مثلاً‌ کتاب آبراهامیان را درباره کودتای ۲۸ مرداد منتشر و تبلیغ می‌کنند گویی ایشان آخرین حرف‌ها را زده. خیر. آخرین حرف‌ها در ایران و در مرکز اسناد بنیاد مستضعفان (مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران) و در مرکز اسناد وزارت اطلاعات (اسناد شاپور ریپورتر و اسدالله علم و دیگران) است. من هم تقریباً جان کلام را در قالب تحقیقاتم منتشر کرده‌ام. واکنش این محققین «بیطرف» فقط سکوت است و بایکوت و تکرار حرف‌های تکراری. از بس عکس کرمیت روزولت را منتشر کردند بعنوان فرمانده کودتای ۲۸ مرداد من یکی که دیگر حال تهوع پیدا می‌کنم. دریغ از یک عکس یانگ و شاپور ریپورتر.
***استاد ضمن تشکر از توضیحات در مورد اسناد کودتای 28 مرداد ، آیا ممکن است پس از افشای اسناد بیشتر ، دریچه جدیدی روی ما گشوده شود؟ مثلا متوجه شویم کشورها یا کمپانیهایی که ابدا اسم آن ها در کودتا نبوده در کودتا دخیل بوده اند؟ و اینکه کتابی که روزولت در سال 79 چاپ کرده تا چه حد دقیق است؟
جناب آقای نوروز حسینی. کِرمیت روزولت مدیرکل خاورنزدیک و آفریقا در سیا بود که تیر ۱۳۳۲/ ژوئیه ۱۹۵۳ برای نظارت بر عملیات کودتا وارد ایران شد. خاطراتش یک بار چاپ شده ولی جمعش کردند. این نسخه را ندیده‌ام و نمی‌دانم به دستور سیا جمع کردند یا به علت نارضایتی شاه. نسخه فعلی، که به چاپ اول مشهور شده، چهل روز قبل از پیروزی انقلاب اسلامی یعنی در ژانویه ۱۹۷۹ منتشر شده. ترجمه فارسی: کرمیت روزولت، کودتا در کودتا، ترجمه علی اسلامی، تهران: چاپخش، بی تا
در سال ۱۹۸۲ نیز خاطرات مانتی وودهاوس منتشر شد. کریستوفر مانتی وودهاوس هم‌رده روزولت بود که او نیز برای عملیات کودتا در تهران مستقر شد. ترجمه فارسی: سی. ام. وودهاوس، عملیات چکمه، ترجمه فرحناز شکوری، تهران: نشر نور، ۱۳۶۷.
حضور دو مقام فوق از سیا و ام. آی. سیکس منافی با جایگاه شاپور ریپورتر نیست که در اسناد بعنوان «مسئول عملیات در صحنه» معرفی شده و سابقه کارش در ایران، بعنوان افسر رابط ام. آی. سیکس با شاه، به سال ۱۳۲۵ بازمی‌گردد. قبلاً بنیان‌گذار و گوینده بخش فارسی رادیو دهلی بوده. خاطرات کِرمیت روزولت و وودهاوس و مصاحبه‌های گازیوروسکی با افسران بازنشسته سیا که در مقاله گازیوروسکی بدون ذکر نام درج شده و بولتن منسوب به دکتر ویلبر، که درواقع نوشته دین داج است، همه باید بطور تخصصی و با دقت خوانده شود. راست و دروغ قاطی است. خیلی حرفه‌ای باید دنبال کرد تاریخ کودتا را. ریزه‌کاری‌ها وحشتناک سخت است.

منبع:P.FBOOK-Dr.Abdollah Shahbazi

محمدحسن محب
۱۹:۲۱۲۹
مرداد

از7مرداد1332 گروهی از نیروی سوّمی هاوپان ایرانیست هاحملات مرموزی رابه مجالس شبانه خانه آیت الله کاشانی آغاز کردند.مهاجمان،که به چماق وچاقوو سنگ وآجر مجهز بودند،باشعار«زنده وجاوید باد دکترمحمدمصدق»به ضرب وشتم حاضران می پرداختند.حملات شبانه فوق ادامه یافت ودر10 مردادبه پرتاب چند نارنجک به درون خانه کاشانی انجامید.دراین حادثه 18 نفر مجروح شدند.[*]این اقدامات بازتاب منفی گسترده درمیان روحانیت داشت تا بدانجا که روحانیون نجف باصدوراعلامیه ای حملات شبانه به خانه آیت الله کاشانی را به شدت محکوم کردند.

در تاریخچه ویلبر این اقدامات به عنوان بخشی ازعملیات تی پی آجاکس توصیف شده است:« در این زمان جنگ روانی علیه مصدق به اوج رسیده بود... عوامل سیا توجه جدّی به ایجاد احساس خطر در رهبران مذهبی تهران معطوف کردند... در یک مورد انفجار ظاهری در خانه یکی از این رهبران انجام شد. این یکی از چند مورد طراحی شده بود.»

*. کاشانی به روایت اسناد، ج 2، صص 605- 612

منبع:http://bit.ly/1JC58UL

محمدحسن محب
۱۷:۰۱۲۸
مرداد

 بحران را از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ درست کردند که با توطئه کانون‌های مخفی احمد قوام (قوام‌السلطنه) را ساقط کردند. قوام اگر در قدرت می‌ماند وضع ایران به کودتا نمی‌انجامید. هم شاه می‌خواست از قوام انتقام بگیرد و هم کانون‌های مالی- سیاسی توطئه‌گر نمی‌خواستند احمد قوام تشکیل دولت بدهد و بحران نفت را حل کند. به همین دلیل است که مظفر بقایی ماجرای ۳۰ تیر را راه انداخت. و به همین دلیل است که کسانی چون سرگرد پرویز خسروانی (سپهبد بعدی که ۱۸ مرداد امسال در لندن فوت کرد)‌ با اوباشش، که بعدها در کودتای ۲۸ مرداد نقاش فعال ایفا کردند، در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ علیه قوام و به سود بازگشت مصدق وارد عمل شدند. طبق یک سند اطلاعاتی،‌ مأمور مخفی در ۱۸ مهر ۱۳۳۸ گزارش می‌دهد که آیت‌الله کاشانی در جمع خصوصی گفت: «اگر قوام روی کار می‌آمد عمل دکتر مصدق به دست نامبرده انجام می‌شد [و] در مقابل قوام بوجود آوردن واقعه ۲۸ مرداد عمل سهل و آسانی نبود.» 

محمدحسن محب
۲۰:۲۹۲۷
مرداد

بخش اول
شاه از سال 1346 ش تمایل خود را برای پذیرش استقلال بحرین نشان داده بود. از سال 1347 این موضوع علنی شد . در سال 1349ش بحرین مستقل شد و ایران نیزاین کشور را به رسمیت شناخت . سال 1350 نیز ایران بر جزایر سه گانه اعمال حاکمیت کرد. هم زمانی تقریبی جدایی بحرین از ایران با اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه به یک شایعه دامن زده است و آن وجود یک معامله کلی میان ایران و انگلیس درخلیج فارس است . بدین معنا که ایران از ادعای حاکمیت خود بر بحرین دست کشید ودر عوض موافقت انگلیس را با اعاده حاکمیت بر جزایر سه گانه به دست آورد.چنین فرضی، حتی مستمسکی به دست برخی داده است که مدعی گردند که دولت ایران از ادعای حاکمیت بر بحرین چشم پوشی کرد و در عوض بخشی از خاک شیوخ را به دست آورد.
با توجه به چنین برداشت های نادرست و پرمغالطه ای که از یک شایعه استنباط شده است، بررسی صحت و سقم موضوع مبادله جزایر و بحرین اهمیت زیادی دارد.
بحث معامله کلی در خلیج فارس از هنگام مذاکرات تیمورتاش وزیر دربار رضاشاه با رابرت کلایو سفیر انگلیس در تهران در عصر رضاشاه آغاز شد . اما با توجه به فاصله زیادی که در مواضع و رویکردهای دو طرف وجود داشت، معامله کلی همیشه با شکست روبرو می شد تا این که در نیمه دوم دهه 1340ش بار دیگر موضوع معامله کلی پیش کشیده شد . اما این بار هم در عمل هیچ گونه معامله ای صورت نگرفت . دولت ایران در مذاکرات با انگلیس اعلام کرد که از ادعای مالکیت خود بر بحرین صرفنظر خواهدکرد ولی هیچ بحثی درباره یک تفاهم کلی میان ایران و انگلیس صورت نگرفت .
انگلیس ها برای تشویق ایران به چشم پوشی از مالکیت بر بحرین به مقامات ایرانی وعده دادند که اگر ایران از ادعای حاکمیت بر بحرین دست بکشد ، حل مسئله جزایر سه گانه آسان تر خواهد بود . اما این وعده های مقامات انگلیسی به هیچ تفاهم مکتوب یا غیرمکتوبی منجر نشد . شاه از حق مالکیت ایران بر بحرین دست کشید بدون این که انگلیسی ها هیچ گونه سندی مبنی بر موافقت با اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه ابوموسی و تنب ها به دولت ایران بدهند . انگلیسی ها در آغاز دهه 1340 ش هم به ایران وعده های مساعدی برای پذیرش اعاده حاکمیت ایران بر جزایر به ازای چشم پوشی کردن ایران از حق حاکمیت بر بحرین داده بودند که به گفته فریدون زندفرد، دیپلمات ارشد وقت وزارت امور خارجه ایران ، این پیشنهاد از سوی ایران رد شده بود . البته دیپلمات های انگلیسی از وعده دادن به ایران پرهیز نداشتند . آنان برای این که دولت ایران
را به چشم پوشی هر چه زودتر و راحت تر از حاکمیت تاریخی اش بر بحرین تشویق نمایند، بارها به مقامات گوناگون ایران گفتند که اگر از حاکمیت بر بحرین، چشم بپوشید،حل مسئله جزایر آسان خواهد بود . وعده های انگلیسی ها چنان بود که مقامات ایرانی گمان کردند پس از چشم پوشی از مالکیت بر بحرین، دولت ایران می تواند به آسانی وبی مخالفت انگلستان بر جزایر سه گانه خود اعمال حاکمیت نماید . در همین راستا بود که علم وزیر دربار شاه در خاطراتش نوشته است:شاهنشاه خیال می فرمودند، بعد از اعلام نظر درباره بحرین ، بدون هیچ زحمتی جزایر به ایران تعلق می گیرد. 
اما واقعیت با خیالات شاه کاملاً متفاوت بود . صرفنظر کردن ایران از مالکیت بر بحرین، موافقت انگلیس با اعاده حاکمیت ایران بر جزایر سه گانه را در پی نداشت .انگلیسی ها نه تنها با اعاده ح اکمیت ایران بر جزایر همراهی نکردند، بلکه به سنگ اندازی در راه اعاده حاکمیت ایران بر جزایر نیز پرداختند. در شرایطی که هنوز ایران به طور کامل از ادعای حاکمیت خود بر بحرین دست نکشیده و استقلال بحرین را به رسمیت نشناخته بود، دوستان و متحدان ایران در منطقه خلیج فار س، آشکارا می دیدند که چشم پوشیدن ایران از ادعای مالکیت بر بحرین نه تنها وعده انگلیسی ها برای آسان شدن حل مسئله جزایر را عملی نمی کند بلکه موضع ایران را در حل مسئله جزایر هم تضعیف خواهد کرد . مهدی تاجر مشاور ارشد حاکم دبی و دوست نزدیک دولت ایران، در اوایل اسفند 1348 به دیپلمات های ایرانی گفت که انگلیسی ها به ماگفته اند تا یک ماه دیگر مسئله بحرین حل می شود. به نظرم اگر ایران از ادعای خود بربحرین دست بردارد، موقعیت ایران در خلیج فارس تضعیف می شود. در حالی که اگراین ادعا را زنده نگهدارید، می توانید از آن به نفع جزایر تنب و ابوموسی و سایر مسائل بهره برداری کنید.

ادامه دارد...

محمدحسن محب
۱۵:۰۳۲۵
مرداد

کمپرادوریسم مفهوم جالبی است. «کمپرادور» در سده‌های شانزدهم و هفدهم نامعمومی واسطه‌های محلی پرتغالی‌ها و بعد هلندی‌ها و انگلیسی‌ها و سایر غربی‌های استعمارگر بود در شرق یعنی در چین و هند و دیگر کشورهای جنوب آسیا به عنوان واسطه سرمایه‌داران و شرکت‌های خارجی (عمدتا اروپایی) عمل می‌کردند .ولی الان عصر ما عصر کمپرادورها شده. جهانی شدن اقتصاد مرزهای «ملی» را واقعاً‌ فروریخته است.

مفهوم بورژوازی کمپرادور در اقتصاد سیاسی مفهوم شناخته‌شده‌ای است. این مفهوم به بخشی از بورژوازی کشورهای کمترتوسعه‌یافته اشاره دارد که در پیوند اقتصادی با بورژوازی کشورهای پیشرفته شکل گرفته است.  پیوند اقتصادی این دو گروه - یعنی بورژوازی کمپرادور و بورژوازی خارجی - همبستگی منافع  سیاسی آنها را درپی دارد و از این طریق، بورژوازی کمپرادور را به عامل سیاسی بورژوازی خارجی در کشورهای کمترتوسعه‌یافته بدل می‌کند. بورژوازی کمپرادور معمولاً به دو دسته تجاری و صنعتی  تقسیم می‌شود.

بورژوازی کمپرادور تجاری نقش دلال کالاهای وارداتی از کشورهای پیشرفته یا دلال مواد خام صادراتی مورد نیاز این کشورها از جوامع کمترتوسعه‌یافته را برعهده دارد؛ اما بورژوازی کمپرادور صنعتی کارگزار تولیدی کارخانه‌های مادر در جوامع کمتر‌توسعه‌یافته است. وی به مدد سرمایه خارجی با بکارگیری نیروی کار و مواد خام محلی، کالاهای مشابه با کالاهای کارخانه‌های مادر را - البته با حفظ سلطه و کنترل سرمایه‌ای و تکنولوژیک شرکت مادر-  در کشورهای کمترتوسعه‌یافته تولید می‌کند و درنهایت، سود حاصل را با شریک خارجی تقسیم می‌کند.

بورژوازی کمپرادور رقیب اصلی بورژوازی ملی در عرصه اقتصادی کشورهای کمترتوسعه‌یافته است؛ زیرا بورژوازی ملی خواستار تولید کالاهای وارداتی در داخل و استفاده از سرمایه و تکنولوژی بومی (ویا بومی‌سازی تکنولوژی خارجی) برای تولید کالاهای خارجی در داخل کشور است. تحقق خواسته بورژوازی ملی، سود بورژوازی کمپرادور را به‌شدت محدود می‌کند و تسلط آن را بر بازار بومی از میان می‌برد.

بنابراین، منافع بورژوازی کمپرادور در سلطه کالاها و سرمایه خارجی بر بازار محلی است و درنتیجه، منافعش با منافع بورژوازری خارجی یکی می‌شود؛ به‌عبارت‌دیگر، تداوم توسعه‌نیافتگی صنعتی کشورهای کمترتوسعه‌یافته، منافع اقتصادی بورژوازی کمپرادور را تأمین می‌کند و لذا این نوع از بورژوازی در ذات خود ضد توسعه و مخرب اقتصاد ملی است. در بسیاری از کشورهای کمترتوسعه‌یافته، بورژوازی کمپرادور به‌واسطه قدرت اقتصادی خود قدرت سیاسی قابل توجهی را کسب می‌کند و حتی ممکن است دولت را نیز در اختیار بگیرد. در این حالت است که دولتِ وابسته در آشکار‌ترین شکل خود جلوه‌گری خواهد نمود. در سده گذشته، نمونه‌های بسیاری از دولت‌های وابسته به‌ویژه در آمریکای مرکزی و جنوبی شکل گرفتند.

محمدحسن محب
۰۱:۲۲۲۲
مرداد

"بخشی از خاطرات دکتر هینریش بروگش شرق شناس آلمانی که در دهۀ اول سلطنت ناصرالدین شاه به ایران آمد."

همۀ ایرانیها، از مقامات بالا تا مستخدمین لباسهایی مشابه یکدیگر که مخصوص مردم آن کشور است در بردارند، یکی از علائم مشخصه افراد از یکدیگرکلاه آنهاست، و از کلاه هرکسی معمولا می توان او را شناخت، طبقات مستخدمین و نوکران کلاههای بلند نمدی و قهوه ای رنگ،طبقات متوسط و اعیان و اشراف کلاههای بلند پوستی سیاه که نوک آنها کج است بر سر می گذارند و هر کسی نسبت به مقام و پول خود کلاه پوستی مختلفی به سر می گذارد . عالی ترین جنس این کلاهها از پوست گوسفندان سیاه رنگ بخارا تهیه می شود..... مردان ایران همه ریش دارند، بی ریشی یک نوع اهانت و نا سزا برای مردان محسوب می شود....لباس مردان ایرانی تشکیل می شود از یک پیراهن که تا روی شکم می رسدو جند تکمه می خورد. روی این پیراهن یک کت کوتاه به نام سرداری می پوشند که آستینهای بلند دارد و روی آن کمر بند می بندند و روی آن کت دیگری می پوشند که آستینهای آن کوتاه ا ست و به آن "کلیجه" می گویند .کلیجه ها را معمولا از طرف شاه یا اربابان به مستخدمین می دهند. این نوع کلیجه هاچون از شال کشمیر دوخته شده اند بسیار پُر ارزش و گران قیمت هستند و روی سینه و سر آستین آنها عمولا پوست بخارا دوخته شده است. شلوار مردان گُشاد و بلند است. در موقع مسافرت چکمه به پا می کنند و در مواقع عادی کفشهای نوک تیز می پوشند،ایرانیها[مردان] از اشیای طلایی احتراز می کنند ، زیرا در موقع نماز و عبادت باید آنها را از خود دور کنندبه همین جهت انگشترهای مردان و قبله نماهای آنها از نقره هستند.....


ر.ک .دکتر هینریش بروگش، سفری به دربار سلطان صاحبقران، ترجمه مهندس محمد حسین کُرد بچه، انتشارات اطلاعات، 1389 

محمدحسن محب
۱۶:۲۸۲۱
مرداد

محمدرضاشاه پهلوی تقریبا هیچگاه نسبت به دولتهای آمریکا از حزب دموکرات نظر مساعدی نداشت؛ بر این باور بود که برخلاف جمهوریخواهان، دموکراتها حمایت بدون چون و چرایی از او به عمل نمی آورند و چنانکه باید، سیاستهای سرکوبگرانه او را تایید نمی کنند؛ پر بیراه هم نمی گفت در دو مقطع (اوایل دهه ۱۳۴۰ و اواسط دهه ۱۳۵۰) که دموکراتها بر سر کار آمدند، حکومت استبدادگرای پهلوی در برابر مخالفان آسیب پذیر ظاهر شد

محمدحسن محب
۲۱:۱۸۲۰
مرداد

جامعه ایرانی در طول تاریخ شش هفت هزار ساله اش بر اساس ساختارهای کوچک خودگردان اداره میشده است.ما به جز دوران اخیر هیچ گاه دولت متمرکز قدر قدرت قاهری نداشته ایم که از مرکز پول نفت را تزریق کند و تمامی امور این سرزمین پهناور را سامان دهد.اصولا وضعیت جغرافیایی کشور ما اجازه چنین اقتداری را به دولت مرکزی نمیداده است.بنابراین همیشه ساختار سیاسی سرزمین ما آن چیزی بوده است که امروزه اروپایی ها به آن (نظام کنفدراتیو)میگویند.دولت مرکزی کارکردهای عمومی و همگانی را سامان میداده است.به همین دلیل حتی در بدترین اوضاعی که دولت مرکزی به هم می ریخت،امنیت جامعه کمتر مختل میشد زیرا این امنیت را خود مردم،نهادهای کوچک محلی،تأمین میکردند.

منبع:عبدالله شهبازی/نظریه توطئه وفقرروش شناسی درتاریخ نگاری معاصرایران /صفحه108و109

محمدحسن محب