آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۱۳:۳۶۱۲
فروردين

یک:

وصیت منصور دوانیقی(یکی از حاکمان حکومت عباسیان)به فرزندش محمد(ملقب به مهدی) در سال ۱۵۸ هجری قمری:من مردم را به طرق مختلف رام و مطیع ساخته ام. اینک مردم سه دسته اند:

1-گروهی فقیر و بیچاره اند و همیشه دست نیاز به سوی تو دراز خواهند کرد.

2-گروه دیگر ،متواری هستند و همیشه بر جان خود می ترسند.

3-گروه سوم در گوشه ی زندان ها به سر می برند و آزادی خود را فقط از رهگذر عفو و بخشش تو آرزو میکنند.

وقتی که به حکومت رسیدی خیلی به مردم در طلب رفاه و آسایش میدان نده.


منبع:
تاریخ یعقوبی،ابن واضح،جلد سوم،صفحه ۱۳۳


دو:

وصیت امام علی علیه السلام به فرزندش،امام حسن مجتبی علیه السلام حدودا در سال چهلم هجری قمری:

ﺍﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪم، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻴﺎﻥ ﺗﻮ ﻭ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ، ﺗﺮﺍﺯﻭﻳﻰ ﭘﻨﺪﺍﺭ . ﭘﺲ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﺪﺍﺭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻯ ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻣﺨﻮﺍﻩ،ﺁﻧﭽﻪﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﻧﻤﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻭ ﺑﻪ ﻛﺲ ﺳﺘﻢ ﻣﻜﻦ ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﻧﺨﻮﺍﻫﻰ ﻛﻪ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺳﺘﻢ ﻛﻨﻨﺪ .

ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﻧﻴﻜﻰ ﻛﻦ ، ﻫﻤﺎﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﻴﻜﻰ ﻛﻨﻨﺪ. ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺯﺷﺖ ﻣﻰ ﺩﺍﺭﻯ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﻧﻴﺰ ﺯﺷﺖ ﺑﺪﺍﺭ. ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﻭ ﺧﺸﻨﻮﺩﺕ ﻣﻰ ﺳﺎﺯﺩ، ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﺳﺪ . ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﻣﮕﻮﻯ ، ﻫﺮ ﭼﻨﺪ، ﺁﻧﭽﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﺍﻧﺪﻙ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﻤﻰﭘﺴﻨﺪﻯ  ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﮔﻮﻳﻨﺪ، ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﺮ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﻴﺎﻭﺭ ﻭ ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﭘﺴﻨﺪﻯ ، ﺧﻼﻑ ﺭﺍﻩﺻﻮﺍﺏ ﺍﺳﺖ.

منبع :
ﮐﺎﻓﯽ، ﺝ 7 ، ﺹ 51 ؛
ﻧﻬﺞ ﺍﻟﺒﻼﻏﻪ، ﻧﺎﻣﻪ 47 ؛
ﺷﺮﺡ
ﺍﺑﻦ ﺍﺑﯽ ﺍﻟﺤﺪﯾﺪ، ﺝ 6 ، ﺹ 120 ؛
ﺍﺳﺪ ﺍﻟﻐﺎﺑﻪ، ﺝ 4 ؛
ﻣﺴﻌﻮﺩﯼ ﻣﺮﻭﺝ ﺍﻟﺬﻫﺐ، ﺝ 2 ، ﺹ 425 ؛
 ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻻﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 42 ،ﺹ .248

محمدحسن محب
۲۲:۲۳۲۹
اسفند

محمدحسن محب
۰۱:۰۰۲۹
اسفند


تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت ایران در روز ۲۹ اسفندماه سال ۱۳۲۹، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی، اقتصادی و مبارزات مردم ایران برای نجات سرمایه های ملی این مرز و بوم از دست بیگانگان به شمار می رود.
زمانی که اولین چاه نفت در ایران در بیش از یکصد سال قبل در منطقه مسجد سلیمان در استان خوزستان توسط یک شرکت انگلیسی کشف شد، دولت وقت ایران هیچ آگاهی و درکی از این اتفاق مهم نداشت. اما کاشفان آن به خوبی می‌دانستند به چه ثروتی در ایران دست یافته‌اند و پایه‌های استعمار خود در ایران را با قراردادهای استثماری استخراج، تولید و فروش نفت خام ایران بنا نهادند.شرکت های خارجی سال ها سرمایه مردم ایران را به تاراج بردند و دولت های وقت ایران هیچ گونه تلاش و توجهی برای احقاق حقوق مردم انجام ندادند.
دکترمصدق  پس ازشهریورماه ۱۳۲۰ و سقوط رضاشاه، در انتخابات دوره چهاردهم مجلس  بار دیگر به مجلس راه یافت. شرایط بین المللی در این دوره، به نحوی بود که کشورهای مختلف به ویژه روسیه، انگلیس و آمریکا با پیشنهادهایی به دولت ایران، خواستار کسب امتیاز نفتی بودند و از آنجا که انگلیس، امتیاز بهره برداری از منابع نفت جنوب کشور را در اختیار داشت، روسها درصدد کسب امتیاز منابع نفتی شمال و آمریکایی ها نیز به دنبال امتیاز نفت، در بلوچستان (جنوب شرق ایران) بودند.
دکتر مصدق که رهبری گروهی (فراکسیون اقلیت)متشکل از ۱۶تن از نمایندگان مجلس چهاردهم را برعهده داشت، در خصوص واگذاری امتیاز نفت به خارجی ها گفت: “به بهانه اینکه به یک کشور نفت داده شده است، نباید به هیچ کشور دیگری امتیاز داد چرا که این دور باطل تمامی نخواهد داشت.”
لذابه همت دکتر مصدّق ،طرحی مبنی بر ممنوعیت دولت در مذاکره با نمایندگان رسمی وغیررسمی دولت های خارجی برای امتیاز نفت بدون تصمیم و تأیید مجلس  تا زمانی که نیروهای خارجی در ایران هستند،به مجلس ارائه شد و با اکثریت آرا به تصویب رسید.
بدینسان بحران امتیازخواهی نفتی  قدرتهای اشغالگر ایران فروکش کرد 
حرکت ملی شدن صنعت نفت در شرایطی شکل گرفت که ایران بزرگترین تولیدکننده نفت خام خاورمیانه بود و پس از آمریکا، ونزوئلا و شوروی سابق؛ چهارمین تولیدکننده معتبر نفت خام دنیا محسوب می شد. در آن دوران، کل تولید نفت خام ایران، ۳۲ میلیون تن در سال معادل بیش از یک سوم مجموع تولید نفت خام خاورمیانه ۹۰میلیون تن در سال بود. از سوی دیگر، ایران ۹۰ درصد نفت خام مورد نیاز اروپای غربی را در آن دوران تامین می کرد.
بدنبال تلاش های دکتر مصدق برای نجات سرمایه های کشور از دست بیگانگان وتاکید اوبراین نکته که ایرانیان باید خود منابع نفتی کشورشان را اداره و بهره برداری کنند،دربار پهلوی اجازه نداد وی در دوره پانزدهم مجلس، به مجلس راه یابد. در این دوره هدف عوامل وابسته به انگلیس این بود که قراردادالحاقی(پیوستی) به قراردادنفتی سال ۱۹۳۳ دوره رضاشاه را به دست دولت ساعد مراغه‌ای و با تصویب مجلس تنفیذ کنند. اما بر اثرتلاشهای نمایندگان اقلیت مخالف قرادادالحاقی وفشار افکار عمومی مقصود انگلیسی‌ها تأمین نشد و عمر مجلس پانزدهم به‌ سر رسید.
 شرکت نفت انگلیس که به دلیل تاراج منابع نفتی ایران، دارای سرمایه هنگفتی شده بود اکنون منافع خود را در خطر می دید. گسترش فعالیت‌های سیاسی پس از شهریور ۱۳۲۰ سبب گسترش مبارزات مردم و به ویژه توجه آنان به وضع قرارداد نفت شده بود. دکتر مصدق در مجلس و بیرون از آن این جنبش را که به «نهضت ملی شدن نفت» معروف شد، هدایت می‌کرد.لذا، نارضایتی انگلیس از حرکت ملی شدن صنعت نفت و تلاش برای برهم زدن این حق خواهی ملت ایران، امری کاملاً طبیعی بود.
در انتخابات مجلس شانزدهم با همه تقلبات و مداخلات شاه و دربار، مصدق در دور دوم انتخابات، به مجلس راه یافت و در این دوره طرح “ملی شدن صنعت نفت” به رهبری وی پس ازحذف رزم آرابعنوان قوی ترین مانع در مجلس تصویب شد. قانون ملی شدن صنعت نفت در واقع پیشنهادی بود که به امضای همه اعضای کمیسیون نفت در مجلس شورای ملی ایران در ۱۷ اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه شد
کمیسیون نفت، کمیسیونی بود که در اول تیرماه ۱۳۲۹ در دوره شانزدهم مجلس شورای ملی ایران برای رسیدگی به لایحه نفت (معروف به لایحه گس-گلشائیان)تشکیل شد. همین کمیسیون پیشنهاد ملی شدن صنعت نفت را در اسفند ۱۳۲۹ به مجلس ارائه داد.
سرانجام با تلاش های دکتر مصدق و همراهان وی ، ماده واحده ملی شدن صنعت نفت در روز ۲۴ اسفند ماه سال ۱۳۲۹ در مجلس شورای ملی مطرح و در روز ۲۹ اسفندماه همان سال به تصویب رسید.
در متن پیشنهاد تصویب شده ، آمده بود:
“به ‌نام سعادت ملت ایران و به‌منظور کمک به تأمین صلح جهانی، امضاکنندگان ذیل پیشنهاد می‌نمائیم که صنعت نفت ایران در تمام مناطق کشور بدون استثنا ملی اعلام شود یعنی تمام عملیات اکتشاف، استخراج و بهره‌برداری در دست دولت قرارگیرد.”
مجلس سنا نیز این پیشنهاد را در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ تصویب کرد و پیشنهاد به قانون تبدیل شد.

محمدحسن محب
۰۰:۵۸۲۹
اسفند

 درباره سه قحطی بزرگ تاریخ ایران، که پیامدهای جدی بر آینده ایران داشت، کار لازم نشده. از این منظر،‌ کتاب‌های آقای مجد ارزشمند است و برای اولین بار بطور جدی ما را با ابعاد فاجعه انسانی که در ایران رخ داده آشنا می‌کند. اولی قحطی ۱۲۸۸ ق./ ۱۸۷۱ میلادی است. در این مورد من سال‌هاست کار تخصصی می‌کنم و کم‌وبیش اشاره کردم ولی حاصل کارم هنوز منتشر نشده. گذاشتم برای جلد پایانی «زرسالاران» که اگر نشد مستقل منتشرش خواهم کرد. قحطی ۱۲۸۸ ق. کمر ایران را شکست. این قحطی قریب به سه میلیون نفر یعنی حدود یک سوم از جمعیت ایران آن روز را نابود کرد، توده کثیری را در جستجوی نان و کار به مهاجرت به خارج، بویژه به قفقاز، وادار ساخت و ایران پرجمعیت و نسبتاً ثروتمند را به کشوری بدل نمود نابودشده و فقیر که برای تأمین نیازهای اولیه خود درمانده است. درباره این قحطی گفته‌اند: گرانی که آدم خوری باب گشت/ هزار و دویست است و هشتاد و هشت. 
دومین قحطی بزرگ، قحطی سال‌های جنگ جهانی اول است که حدود ۸ الی ۱۰ میلیون نفر از جمعیت ایران را از بین برد. کتاب «قحطی بزرگ» دکتر مجد در این باره است که امروز مطلع شدم ویرایش دوم آن منتشر شده. ویرایش دوم با چاپ دوم متفاوت است یعنی افزودن مطالب و اسناد جدید بر کتاب. 
سومین قحطی بزرگ، همین قحطی سال‌های جنگ جهانی دوم است که خوشبختانه کتاب دکتر مجد در این زمینه نیز منتشر شد. ایشان تلفات این قحطی را چهار میلیون نفر برآورد کرده‌اند.

محمدحسن محب
۲۱:۳۸۲۸
بهمن

در خصوص قحطی ومرگ و میر ایرانیان در دوره جنگ جهانی دوم اسناد و اطلاعات فراوانی در میان خاطرات رجال و دولتمردان آن دوره می توان یافت در آن زمان خوراک اصلی مردم ایران نان بود و برای طبقات پایین جامعه قوت‌لایموت؛ اما ازدحام جمعیت در برابر نانوایی ها صورت اسف‌انگیزی به خود، گرفته بود و مرگ‌ومیر ناشی از گرسنگی و بی‌غذایی، روز به‌روز افزایش می‌یافت.

نانواها قسمتی از سهمیه آردی که دریافت می‌کردند، در بازار آزاد به چندین برابر قیمت می‌فروخًتند. آنان باقیماندﺓ آرد گندم را با جو، ذرت، خاک ارّه، ماسه و... مخلوط می‌کردند و نان نامرغوبی به دست مردم می‌دادند. (مردامروز، ۱۳۲۳، ش۱۹: ۵)؛ اما همین نان نامرغوب نیز دردسترس نبود. کمیابی ارزاق و مایحتاج عمومی به‌حدی بود که مردم با زدوخورد، نان و قند و شکر تهیه می‌کردند.

قوام که در مرداد1321 برابر با اوت1942، به نخست‌وزیری رسید، قرصی نان روی میز کنفرانس مطبوعاتی خود، گذاشت و گفت: « مشکل من این است. اگر بتوانم نان مرغوب دردسترس ﻫﻣﺔ ایرانیان قرار بدهم سایر مشکلات حل خواهد شد» (اطلاعات،1321، ش5009: 1).

در زمستان1320 برابر با 1942م، در بندر ریگ، قحطی شیوع یافت که اهالی برای رهایی از گرسنگی ملخ‌های هجوم آورده را می‌گرفتند و بعد از پخت می‌خوردند (تبرائیان، 1371: 170). در همین زمان، در بم قحطی کامل حکم‌فرما بود و نه تنها، بذری برای زراعت نبود، بلکه عده‌ای از گرسنگی جان دادند؛ این در حالی بود که بین بم و زابل، یکی از انبارهای غله ایران، فاصله چندانی نبود (اطلاعات،1320، ش4782: 1). در تبریز، مرکز غله خیزترین استان کشور ، در زمستان 1321ش برابر با 1943م، چنان قحطی و گرسنگی رواج یافت که نانوایی‌ها به‌جای نان، سیب‌زمینی تحویل مردم می‌دادند (ساعدمراغه‌ای، ۱۳۷۳: ۶۴).


اقدامات دولت برای کاهش آثار قحطی

دولت ایران، درجهت مبارزه با قحطی و کمک به مردم برای تامین نیازهای ضروری زندگی، اقداماتی انجام داد که هر چند به نتیجه نرسید؛ اما به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

جیره‌بندی و توزیع کوپن: گرانی و کمیابی کالاهای اساسی مردم مانند قند، شکر، پارچه و... دولت ایران را مجبور کرد، برای نخستین بار مبادرت به جیره‌بندی این کالاها کند؛ بنابراین کارت‌های جیره‌بندی(کوپن) تهیه کردند و به هر خانواده، مطابق جمعیت و پس از دیدن شناسنامه ساکنان آن، کارت می‌دادند تا در ساعات معین به شعبه بروند و جیره خود را دریافت کنند. برای انجام این منظور، روز توزیع کوپن و سرشماری را تعطیل عمومی اعلام کردند که 6آذر 1321 برابر با 27نوامبر1942 بود. در این روز، بیش از 3500 نفر از کارمندان دولت، اوراق مخصوص جیره‌بندی را میان خانواده‌ها توزیع کردند (عصر اقتصاد، 1323، ش119: 2)

محمدحسن محب
۲۳:۱۰۲۵
دی


در بسیاری از جدالهای که با نام دین در تاریخ حادث شده نظیر جنگهای صلیبی جنگهای سی ساله اروپا جنگهای مذهبی قرن 16 اروپا جنگهای شیعه و سنی در جهان اسلام و جنگهای صفوی-عثمانی و جنگهای کنونی عراق و سوریه ما با دین به مثابه یک متن مقدس یا قانون یا روش زندگی سروکار نداریم.
در این جنگها طرفین نمیخواهند طرف مقابل را به دین خود دعوت کنند و تعداد پیروان را افزایش دهند. بلکه یک گروه که در پی قدرت است مذهب را به عنوان یک فصل مشترک انتخاب کرده و تحت عنوان ما مسیحیها ما کاتولیکها ما سنیها و .... افراد وابسته به مذهب را متحد میکند اینجا صرف وابستگی خانوادگی به مذهب مهم است نه عامل بودن به آن یا حتی اعتقاد به آن. و همان کارکردی را دارد که ملیت یا قومیت دارد. وضعیت کنونی عراق بدین نحو است و بسیاری از کسانی که زیر لوای ما سنیهای داعش جمع شده اند اساسا بعثی و سکولار اند. 
حال این استفاده از دین به مثابه قومیت به دو نحو است گاهی تهاجمی است نظیر آنچه سنیها در عراق یا کاتولیکها در اروپای مرکزی راه انداختند(قبل ازانعقادپیمان صلح وستفالی) یا تدافعی است و پاسخی است به هجوم قوم- مذهب مقابل نظیر حالت امروزشیعیان عراق یاکمک ایران وحزب الله لبنان به دولت سکولار بعثی سوریه که اکثر کارگزاران دولتی ولشکری برجسته آن علوی هستند...


منبع:محفوظ (Ali Akhondi)

محمدحسن محب
۲۱:۵۳۲۵
دی

دکتر منوچهر اقبال، کابینه اش را در 15 فروردین 1336معرفی کرد و تا 8 شهریور 1339در این مقام باقی بود. در تمام دهه‌ی 1330او را وفادارترین، مطیع‌ترین و مورد اعتمادترین نخست‌وزیران نسبت به‌شاه می‌شناسیم که خود را همواره «چاکر جان‌نثار» اعلیحضرت می‌دانست و البته در نزد انگلیسیان مورد ارج و قرب بود و آمریکاییان هم به‌موفقیت او در رأس نخست‌وزیری امید دوخته بودند. در این دوره بود که شاه آشکارا و بدون محابا نظام مشروطه و قانون اساسی آن را مورد بی‌اعتنایی قرار داد و در این راستا البته دکتر اقبال نقش قابل‌توجهی داشت که از همان آغاز خود را نخست‌وزیر شاه می‌خواند و اعلام هم می‌کرد که جز شاه در برابر هیچ مقام و مرجعی خودرا مسئول و پاسخگو نمی‌شناسد. اقبال به‌ویژه شأن و منزلت مجلس به‌عنوان مهم‌ترین نهاد و نماد نظام مشروطه را به‌هیچ تنزل داده و از هرگونه توهین و تحقیری در باره‌ی مجلس و مجلس‌نشینان فروگذار نبود. دکتر اقبال برنامه دولت خود را «هر چه که موردنظر اعلیحضرت همایونی می‌باشد» اعلام کرده و بالاخص تصریح می‌کرد: «سیاست خارجی ایران تحت هدایت مدبرانه شاهنشاه اداره می‌شود. روی این اصل سیاست خارجی متعلق به‌اعلیحضرت است و به‌دولت هیچ ارتباطی ندارد»! برای اولین بار بود که نخست‌وزیری این چنین شأن و جایگاه دولت و مجلس را تنزل می‌داد و خود را صرفاً «نوکر» اعلیحضرت خطاب می‌کرد. هم‌چنان که وقتی مجلس در صدد برآمده دولت او را به‌خاطر سوء عملکردش استیضاح کند، گستاخانه و بدون پروا پاسخ داد: «فقط در صورتی که شاهنشاه اجازه فرمایند به‌استیضاح شما جواب خواهم داد»! جالب‌تر آن بود که وقتی یکی از نمایندگان موافق دولت این گستاخی نخست وزیر را با عبارت «احسنت، احسنت» تأیید کرد، دکتر اقبال به‌همین نماینده موافق (ابوالحسن عمیدی‌نوری) هم تحقیرآمیز تأکید کرد: «من اصلاً به‌احسنت شما وکلا هم احتیاج ندارم»! دکتر اقبال حتی به‌سناتوری هم که به‌یکی از لوایح دولت او ایراد وارد ساخته بود، پاسخ داد: «مملکت مال اعلیحضرت است و ما به‌هیچ‌کس اجازه نمی‌دهیم در باره‌ی تصمیمات ایشان اظهارنظر کند»! در آن برهه دیگر هیچ‌یک از نمایندگان مجالس شورا و یا حتی سنا را جرأت واکنشی قابل‌اعتنا به‌این‌همه توهین و تحقیر نخست‌وزیری که با افتخار خود را نوکر و «چاکر جان‌نثار» اعلیحضرت می‌خواند، نبود.

(به‌نقل از: مظفر شاهدی، افول مشروطیت: زندگینامه سیاسی دکتر منوچهر اقبال، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1389)
محمدحسن محب
۰۱:۴۸۲۲
دی

 در فروردین سال 1314 خورشیدی طبق بخشنامه وزارت امور خارجه و تقاضای دولت وقت ، نام رسمی ایران ( به جای پرس ، پرشیا و غیره ) برای کشور ما انتخاب شد . در مغرب زمین از قرون وسطی ، ایران به نام هایی از قبیل : پرس ( فرانسوی ) ، پرشیا ( انگلیسی ) ، پرسیس ( یونانی )  نامیده شده است . اسمی که امروز" ایران " گفته می شود بیش از 600 سال پیش " اران " Eran تلفظ می شد .
سعید نفیسی در دی ماه 1313 نام " ایران " را برای به جای " پرشیا " پیشنهاد کرد . این نامگذاری در آغاز مخالفانی نیز داشت و براین باور بودند که در " پرشیا " فرهنگ و تمدنی نهفته است که نمی توان آن را حذف کرد و شناخته شده و بین المللی نیز است ؛ اما حامیان نامگذاری ایران ، اعتقاد داشتند که واژه ایران بسیار کهن و بر اقتدار سیاسی کشور می افزاید .
" واژه ایران " بسیار کهن و قبل از آمدن آریایی ها به سرزمین مان اطلاق می شد و نامی تازه و ساخته و پرداخته نیست . پروفسور آرتور اپهام پوپ ( 1969 – 1881 میلادی ) ایران شناس مشهور امریکایی در کتاب " شاهکارهای هنر ایران " که در سال 1338 توسط دکتر پرویز خانلری به زبان فارسی ترجمه شده است ، می نویسد : « کلمه ایران به فلات و توابع جغرافیایی آن حتی در هزاره پیش از آمدن آریاییان نیز اطلاق می شود »
واژه " ایران " از دو قسمت ترکیب شده است . قسمت اول به معنی اصیل ، نجیب ، آزاده و شریف است . قسمت دوم به معنی سرزمین یا جا و مکان است .
در شاهنامه فردوسی بارها کلمه " ایران " به کار رفته است . ده ها بار ترکیباتی نظیر : بزرگان ایران ، بر و بوم ایران ، ایران و توران ، ایران و روم ، ایران زمین ، شهر ایران ، ایران و انیران و نیز بیش از 350 بار " ایرانی و ایرانیان " .
معنی واژه " ایران " سرزمین آزادگان است . فردوسی در شاهنامه در باره خوی آزادگان ( ایرانیان ) چنین می سراید :
تو با دشمن ار خوب گفتی رواست / از آزادگان خوب گفتن سزاست
دکتر محمد معین ( 1293 – 1350 ) ادیب و سخنور نامی ایران در خصوص ریشه واژه ایران می نویسد : « اصل و ریشه Arya هر چه باشد ، این قدر واضح است که این کلمه به تداعی معانی بسیار را به خاطر می آورد . مللی که متعلق به بخش خاوری هند و اروپائیان بودند ، خود را بدین نام مفتخر می دانستند . آرین Aryan از واژه آریا Arya  مشتق است . اجداد مشترک ملل هند و ایران خود را بدان نام معرفی می کردند . واژه ایران ، خود از همین ریشه آمده است »
دکتر بهرام فره وشی ( 1304 – 1371 ) ایران شناس و استاد پیشین دانشگاه تهران در خصوص ریشه واژه ایران می نویسد : « ایران در زبان اوستایی به صورت ائیریه Airya و در زبان فارسی باستان اریه Ariya آمده است . در اوستا هم نام قومی ایرانی به معنی شریف و نجیب و اصیل است . این واژه در زبان ایرلندی کهن هم به همین معنی است . قسمت اول کلمه ایرلند Ir – Land به معنی نجیب و شریف و قسمت دوم آن به معنی سرزمین است . ایرلند به معنی سرزمین نجباست »


برگرفته از مقاله " چگونه ایران شدیم ؟ " نوشته مجتبی انوری 1386

محمدحسن محب
۰۱:۵۵۲۱
دی

توصیف محمدتقی ملک الشعرای‌بهار، از نمایندگان شاخص مجلس پنجم شورای ملی، از جایگاه رضاخان در نزد مردم کشور (1303- 1304ش):
« سردارسپه شیری بود از تله جسته که بار دیگر بر مرکز قدرت که خزانه‌ی دولت و شهربانی و نظام کشور باشد دست یافته و او شیری است گرسنگی کشیده و بسیار آدمیزاد تلف کرده و اینک به‌روی [احمد]شاه و ملت هم پنجه زده است و او از مردم بیم دارد. حالا دیگر همه چیز معلوم شده... اول کاری که کرد قدرت امرای لشکر را چند برابر کرد و آنان را در ایالاتی که سپرده به‌آن‌ها بود، تقریباً مطلق‌العنان ساخت و در هر کاری آزاد گذاشت. او حس کرد که به‌سبب مخالفت مردم ایالات نزدیک بود کلکش کنده شود. او مجلس را هم دیده بود که چگونه آلت دست مدرس شده. پس نه به‌مردم ایالات اعتماد داشت و نه به‌مجلس. مردم مرکز هم عموماً با او مخالف بودند و این معنی مکرر بر مکرر محسوس بود. در این صورت چاره را منحصر به‌افزایش قدرت مراکز قشونی ایالات دیده و آن‌ها را مطلق‌العنان ساخت. مخصوصاً حس کرده بود که با دعوت و تبلیغات حزبی هم نمی‌تواند مردم ایالات را جلب کند. چنان‌که با همه‌ی مساعی مادی و معنوی نتوانسته بود چهار نفر هم در ولایات دور یکدیگر گرد آورند و چند تلگراف بدون دخالت رؤسای قشون صادرکنند»

محمدحسن محب
۲۲:۵۶۱۴
دی

توصیف گزاویه پائولی مهماندار مظفرالدین شاه در پاریس(سفر سال۱۹۰۰) از او در کتاب"اعلیحضرت ها" :
...این پادشاه در حقیقت طفلی مسن بود.از یک طرف هیکل درشت و سبیلهای پرپشت و چشمان گرد پر از مهر و شکم گنده و چاقی ظاهر او جلب توجه میکرد و از طرفی دیگر ذهن کهنه پرست و هوش ضعیف او.
از نظر میزان فکر و فهم مظفرالدین شاه حکم یک بچه مدرسه ای دوازده ساله را داشت و درست همان تعجب و سادگی و کنجکاوی که به چنین طفلی دست میدهد او را دست میداد.
سرگرمی او همیشه چیزهای کوچک بی اهمیت بود و تنها به همین قبیل اشتغالات توجه میکرد و غیر اینها بچیزی دیگر دلخوش نمیشد.
طبیعتی بسیار ملایم و خیرخواه داشت ولی بینهایت ترسو بود.گاهی در بذل و بخشش راه افراط میرفت.
بینهایت درجه بوالهوس و بهانه گیر بود اما در این هوسرانیها به ازار کسی رضا نمیداد.به جان خود بسیار علاقه داشت....در تکلم فرانسه بسیار عاجز بود و به اصطلاح ما به فرانسه ای حرف میزد که ما به ان زبان سیاهان میگوییم....
به اسانی از هر چیزی میترسید و بوضع غریبی هم دچار وحشت میشد.همیشه یک طپانچه پر در جیب شلوار داشت ولی هیچوقت نشده بود که انرا خالی کند...
راحت خود را نیز بی اندازه دوست میداشت و از هرچه موجب تهییج یا تاثر او میگشت دوری میجست.با اینحال از حس شفقت خالی نبود و از جنس لطیف هم بدش نمی امد.
(نقل از مجله یادگار-شماره اول)


محمدحسن محب