آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۱۴:۰۹۲۴
شهریور

درباره این پرسش چند نکته را می توان توضیح داد چون ممکن است سوء تفاهم ایجاد کند.
1- امام خمینی هرگز نه در نجف و نه در پاریس وعده آب و برق مجانی نداد. این حرف درست است.
2- از ابتدا تا انتهای سخنرانی امام در بهشت زهرا در 12 بهمن 1357 یک کلمه هم درباره آب و برق مجانی نیست و این تصور که این بخش سانسور می شود نادرست است. اتفاقا اگر بنا بر سانسور باشد باید بیشتر به این بخش حساسیت نشان دهند که « پدران ما چه حقی داشتند که سرنوشت ما را تعیین کنند. سرنوشت هر ملتی به دست خودش است.»
3- اما این که امام «هیچ گاه» از «آب و برق مجانی» نگفته درست نیست. چرا که سه بار به این موضوع اشاره کرده اند منتها نه در نوفل لوشاتو و نه در 12 بهمن 1357 و در بهشت زهرا بلکه:

اول بار:
در پیام 14 ماده‌ای نهم اسفند سال 57، قبل از ترک تهران به مقصد قم:
 «من به دولت راجع به مجانی کردن آب و برق و بعضی چیزهای دیگر فعلا برای طبقات کم‌بضاعتی که در اثر تبعیضات خانمان‌ برانداز رژیم شاهنشاهی دچار محرومیت شده‌اند و با برپایی حکومت اسلامی به امید خدا این محرومیت‌ها برطرف خواهد شد، سفارش اکید نمودم که عمل خواهد شد.»1

دوم: در بدو ورود به قم (10 اسفند 57) در سخنرانی مدرسه فیضیه:
«ما علاوه بر این که زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند اینها. دلخوش نباشید که مسکن فقط می‌سازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، اتوبوس را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم؛ شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم.»2

سوم: روز جمعه 11 اسفند 57  در کتابخانه مدرسه فیضیه خطاب به خبرنگار روزنامه اطلاعات:
«هر چه زودتر باید مشکل مسکن برای بی‌خانمان‌ها و فقرای ایران حل گردد و برای هر خانواده، مسکن مورد نیازشان تأمین شود، آب و برق برای فقرا و بی بضاعت‌ها باید مجانی گردد. به نظر من بیشتر انقلابیون واقعی یعنی آنها که نیروی عظیم و کوبنده این انقلاب بودند، مردم غیر مرفه بودند. کسانی که بیشترین کشته ها را دادند و با نیروی ایمان واقعی و اعتقاد راسخ، باعث پیروزی انقلاب شدند، همان کسانی بودند که به هیچ وجه اشرافی و مرفه نبودند و از طبقه پابرهنه بودند.»3
 
چهارم: نکته جالب اما این است که قبل از امام سخنگوی دولت موقت ( عباس امیر انتظام) بود که در هشتم اسفند 1357 و قبل از سفر امام به قم وعده آب و برق مجانی البته با قید کم درآمدها را مطرح کرد و در واقع اشاره رهبر فقید انقلاب به این بود که در امور مادی نباید توقف کرد و آن تعبیر پیش گفته را به کار بردند که « دل خوش به این نباشید که...»

پنجم: بنابر این در نوفل لو شاتو و 12 بهمن در بهشت زهرای تهران گفته نشده بلکه در 10 اسفند و «پس» از پیروزی انقلاب مطرح شده و آن هم پس از وعده سخنگوی دولت موقت.

پنجم: سه بار اشاره امام به آب و برق مجانی محدود به همان اسفند 1357 است و دیگر تکرار نشده اما قابل انکار نیست. همین سه بار اشاره در اسفند 57 چنان بود که صدای مهندس بازرگان را درآورد و در پیام تلویزیونی نخست وزیر با صراحتی بی سابقه که ناشی از سال ها آشنایی و دوستی بود گفت: « آقا، شما هم که ما را کلافه کرده اید با این آب و برق مجانی...»

با این اوصاف می توان گفت اگر منظور جناب رسول صدر عاملی این است که امام تا پیش از پیروزی انقلاب وعده آب و برق مجانی نداده بود تا یکی از انگیزش های کم درآمدها در پیوستن به امواج انقلاب باشد سخنی درست و دقیق است. چون نه در نوفل لوشاتو و نه در بهشت زهرای تهران چنین وعده ای نداد.
اما اگر منظور این است که هرگز چنین نگفت این سخن نادرست است و چنان که آمد و البته نه در مقام وعده که به عنوان «دستور یا سفارش به دولت موقت » سه بار در اسفند 57 مطرح شده است و انصاف این است که تا سال ها و البته قبل از هدف مندی یارانه ها مبالغ دریافتی برای برخی اقشار اندک بود و این ارقام تصاعدی به لطف پرداخت یارانه های نقدی بر قبوض نشستند.

1-صحیفه نور، ج6، ص262

2-صحیفه نور، ج6، ص 263

3-صحیفه امام، ج6، ص  262

محمدحسن محب
۰۱:۵۹۱۳
شهریور

در مورد اختلاف نظر ایت الله بروجردی و نواب صفوی حکایتی پدر بزرگ نقل میکرد که فکر میکنم برای حضرات جالب باشد .ایشان میگفت روز از روزها داردسته ی نواب در حوزه علیمه ، اقدام به جمع اوری سجاده اقای بروجردی کردند خبر به اقا رسید که نوابیان فریاد میزنند که حوزه مکان مصالحه کاران نیست حضرت اقا به شخصی به نام (حاج داداش )که برادر زن اقای مرعشی نجفی است میگوید چند نفر را برای اتمام غایله بفرستید بعد از چند ساعت عده ای از گردن کلفت های قم که ارادتی به حضرت اقا داشتند وارد حوزه شدند تا میتوانستند انها را کتک زدند و در اخر سردسته انها بر چهار پایه ی رفت گفت در جای که عقاب پر بریزد از پشه لاغر چه خیزد دیگر از فدایان اسلام تا زمان مرگ اقای بروجردی خبری نبود ./دکترمجید تفرشی(مؤرخ سند پژوه)

محمدحسن محب
۱۳:۰۸۰۵
شهریور

عملیات نظامی به این ترتیب آغاز شد که نیروهای شوروی مرکب از دو تیپ پیاده نظام و موتوری تحت فرماندهی ژنرال نوویکوف در سه ستون وارد خاک ایران شدند. ستون اول از رود ارس گذشته و پس از تصرف ماکو و خوی تا ساحل دریاچه ارومیه پیشروی کرد و سپس متوجه رضائیه و تبریز شد و آن دو شهر را تسخیر نمود. ستون دوم از آستارا و کرانه دریای خزر به سوی اردبیل و ​بندر​انزلی سرازیر شد.ستون سوم از طریق بندر ترکمن وارد خاک ایران شد.۱
این هجوم بدون مقدمه، اخطار یا اعلان قبلی باعث غافلگیری قوای مسلح ایران شد و فرصتی برای برنامه‌ریزی و واکنش نیافت و ارتش مدرن ایران که رضاشاه با صرف قریب یک‌سوم درآمد کشور در مدت ۱۵ سال سلطنتش ایجاد کرده بود، ظرف چند ساعت از هم پاشید.​۲
در رابطه با اوضاع و احوال شهر اردبیل در جنگ جهانی دوم یکی از بهترین روایت‌ها متعلق است به بابا صفری (نویسنده کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ که در آن دوران از فرهنگیان شناخته شده شهر اردبیل بوده و بعدها هم در زمان نخست وزیری دکتر مصدق شهردار اردبیل می‌شود) است.
همچنین نگارنده از پدر بزرگ خود مرحوم عبدالحمید عمید (بیدقی) که در آن دوران جوانی بیست‌وشش ساله بوده خاطراتی شنیده است در مورد ورود روس‌ها به اردبیل و پخش اوراق چاپی توسط هواپیما‌های آن در آسمان شهر و همچنین سربازان که بیشترشان به منطقه نیر و صائین منتقل شدند تا شاید در آنجا بتوانند مقاومتی بکنند. بابا صفری آن روزها را این گونه ذکر می‌کند: هنوز ظهر نشده بود که تانک‌های روسی وارد شهر گردیدند و از نقاط مختلف به طرف سربازخانه و نیز عمارت سالاریه که محل استقرار ستاد لشکر بود، روی آوردند.
حدود ساعت ۲ بعد از ظهر بود که نیروی زمینی روس‌ها هم وارد شهر شد. عده‌ای از ساکنان اردبیل در خیابان ایستاده و نظاره‌گر آنها بودند، اما اضطراب در چهره تمام مردم مشاهده می‌شد.
شب چهارم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی یکی از وحشتناک‌ترین شب‌های اردبیل بود. هوا تاریک، چراغ‌ها خاموش و سکوتی مطلق صحنه‌ دردناکی به‌وجود آورده بود. شهر مسئول و نگهبانی نداشت.
در کوچه‌ها و معابر جنبنده‌ای به چشم نمی‌خورد. فرمانده روس‌ها در باغ ملی اردبیل به همراه فرماندار اردبیل حاضر شد و در بیاناتی از اشغالگری نازی‌ها و ستم‌هایشان سخن گفت و همچنین اشاره کرد قصد جنگ با ایران و مردمش را ندارد.
فرماندار هم که در آن ایام شخصی به‌نام حسنعلی شهروزی بود در سخنانی از کسبه و مردم خواست دکان‌های خود را باز کنند و همچنین از کارمندان دولت هم خواسته شد بر سر کار خود حاضر شوند.روز سوم یعنی پنجم شهریور، روس‌ها اعلانی در معابر و بازار و خیابان‌ها بر دیوار‌ها الصاق کرده بودند که در آن فرمانده ارتش سرخ به سربازها اخطار کرده بود سلاح‌های خود را در سربازخانه به روس‌ها تحویل دهند و افسران ایرانی خود را به روس‌ها معرفی کنند.
روس‌ها در آن روز‌ها با عجله باند موقتی را برای فرود هواپیما ساختند. در چند روز ابتدایی ورود روس‌ها راه‌های ارتباطی بسته بود.
همچنین روس‌ها تعدادی از افرادشان را که در سقوط هواپیما کشته شده بودند در کنار قبرستان معروف به پشت باغ کلانتر دفن کردند.۳
در مجموع می‌توان گفت اهالی اردبیل از آن روزها به نیکی یاد نمی‌کنند، البته ذکر این نکته ضروری است این یادداشت می‌تواند سرآغازی باشد برای پژوهش‌های بیشتردر مورد نقش مردم و شهر اردبیل در جنگ جهانی دوم و مقاومت‌هایی که در مقابل این متجاوزان انجام شده است و در پژوهشی گسترده می‌تواند به نقش شهرها و مقاومت آن بخصوص مردم کوچه و بازار در این جنگ عالم‌سوز بپردازد.

منابع:
۱‌ـ هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، ‌انتشارات امیرکبیر، ص ۴۰۵
۲ ـ زیبا کلام، صادق، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، انتشارات سمت، ص ۵۵
۳ ـ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، انتشارات دانشگاه آزاد اردبیل، صص ۵۴ ـ ۵۳
منبع: جام جم؛ چهارم شهریور ١٣٩٤

محمدحسن محب
۱۷:۳۵۰۴
شهریور

🔹کتاب «جامعه‌شناسی اسلام شیعی» مجموعه‌ای از مقالات اندیشمندانه است که توسط سعید امیر ارجمند جامعه‌شناس تاریخ گرد هم آورده شده است. در این مجموعه، به منظورِ تحلیل تاریخیِ تشیّع دوازده امامی، از چارچوب جامعه‌شناسی وبری استفاده شده است. کتاب دربردارندۀ تحلیل اجتماعی-تاریخیِ مفصّلی از تشیّع دوازده امامی از زمان شکل‌گیری فرقۀ تشیّع در قرن هشتم تا به رسمیت شناخته شدن آن به عنوان دین ملّی در دوران صفویه در قرن شانزدهم و تا انقلاب اسلامی و شکل‌گیری حکومت خداسالاری شیعی در ایران در اواخر قرن بیستم است.


🔹کتاب از نوزده مقاله تشکیل شده که به چهار بخش تقسیم‌بندی شده‌اند. در بخش نخست روند شکل‌گیریِ تاریخی تشیّع از قرن هشتم تا قرن سیزدهم میلادی مورد بررسی قرار گرفته است. سعید ارجمند،  مؤلف کتاب چارچوب جامعه‌شناختی خود را بر پایۀ یک سری اندیشه‌های وبری بنا کرده است؛ به‌ویژه این اندیشه که ادیانِ جهان راه‌حل‌هایی برای «مسئلۀ معنا» ارائه می‌دهند. به طور مشخّص‌تر، ادیان راه‌حل‌های نجات‌دهنده‌ای هستند برای این پرسش آزاردهنده که «چگونه می‌توان درد و رنج بشر را با عدالت خداوند تطبیق داد؟»


🔹راه‌حلّ نجات‌دهنده و منحصربه‌فرد تشیع دوازده امامی برای «مسئلۀ معنا» ترکیبی از این سه عنصر اصلی است:

1. امامت به عنوان هدایت الهی و همیشگیِ بشر پس از درگذشت پیامبر اسلام،

2. غیبت امام دوازدهم،

3. الهیات جهانی و رستگاری‌بخشِ شهادت که بر پایۀ قتل جانسوز حسین نوۀ پیامبر در سال 680 میلادی استوار شده است. در اسلام سنّی اثری از این سه عنصر وجود ندارد.


🔹بخش دوم کتاب که چهار مقاله را در خود جای داده، مربوط به گسترش و استقرار تشیع دوازده امامی در ایران در عصر صفویه (۱۵۰۱ تا ۱۷۲۲) تا انقلاب اسلامی در سال 1979 است. در دوران صفویه تشیع دوازده امامی به‌تدریج از شکل یک دین اقلیتی به دین ملّیِ اکثر مردم ایران تغییر یافت. همزمان با این تحوّلات، فقها نیز به عنوان نمایندگان تشیع دوازده امامی به‌تدریج به یک نهاد حکومت مذهبی تبدیل شدند. در دورۀ قاجار، به خاطر از اعتبار افتادنِ قداست پادشاهان، «سزاروپاپیسم» جای خود را به دوگانگیِ حکومت_روحانی‌سالاری داد. اما در زمان روح‌الله خمینی، شاهد نوعی بازگشت به سزاروپاپیسمِ صفویون بودیم که این بار به شکل سلطنتی توأم با خداسالاری ظهور پیدا کرد.


🔹بخش سوم کتاب که شامل چهار مقاله می‌شود مربوط به تحوّلات ساختاری در نمایندگان تشیع دوازده امامی است. در دوران شکل‌گیریِ تشیع دوازده امامی (یعنی قرون هشتم و نهم میلادی)، نمایندگان مذهب تشیع خودِ دوازده امام فرهمند و مقدّس شیعه بودند. در زمان غیبت صغری، این نمایندگان نائبان امام غائب بودند و در زمان غیبت کبری نیز این وظیفه ابتدا به راویان حدیث، مثل محمّد کلینی و ابن بابویه و بعدها به الهیدانانی چون مفید و نصیر طوسی و در نهایت به فقها محوّل شد.


🔹موضوع مقالات بخش چهارم (یعنی بخش پایانی کتاب) حرکتِ پس و پیشِ اجتماعی-سیاسیِ تشیع دوازده امامی بین انقلاب و مشروطیت است. نخستین انقلاب شیعی تحوّلی بود که صفویان به بار آوردند. دومینِ آنها نیز تحولاتی بود که در سال 1979 با انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. این تحوّلات تأثیر ژرفی بر الهیات سیاسی شیعه برجای گذاشت. ارجمند با تأکید بر انقلاب سال 1979 عنوان می‌دارد که معاندان روشنفکرِ روحانی و غیرروحانی، مثل مجتهد شبستری، محسن کدیور و عبدالکریم سروش شالودۀ الهیاتی را که امام خمینی و پیروانِ انقلابی او بنا نهاده‌اند به لرزه درمی‌آورند.


🔹به جز فصل 5 و 9، تمام فصل‌های دیگرِ کتاب پیش‌تر در قالب فصولی در کتب دیگر یا مقالاتی در نشریات مختلف به انتشار درآمده بود. اما دست‌کم در یک مورد، به نظر می‌رسد که مقاله‌ای که در کتاب به چاپ رسیده است، در مقایسه با مقالۀ اصلی مورد کم‌دقّتی قرار گرفته است.


🔹ارجمند مدّعی بود که پیش از امام خمینی، اعطای عنوان «امام» به یک آیت‌الله "کاملاً در تاریخ تشیع دوازده امامی بی‌سابقه بوده است و تا قبل از امام خمینی، شیعیان این عنوان را صرفاً منحصر به دوازده امام خود می‌دانستند" (187)، در حالی که این کار چندان هم بی‌سابقه نبوده است. خود مؤلف در همین کتاب ذکر می‌کند که حدود یک ربع قرن پیش از امام خمینی، پیروان محمد خالصی وی را امام می‌خواندند (374). همچنین می‌توان مورد موسی صدر را نیز در اینجا ذکر کرد که پیش از امام خمینی خیلی‌ها او را امام می نامیدند🔺



🔸یاسر میردامادی

🔸به نقل از دین‌آن‌لاین. نسخه‌ی انگلیسی این مرور کتاب در سایت «آکادمی امریکایی دین» (AAR) منتشر شده است.


محمدحسن محب
۰۲:۳۶۲۵
مرداد

«از این ندای درونیِ خویش سپاس دارم که مرا در طیِ سال‌هایی که در جستجوی شغل بین انتخاب کارِ لشکری و آنچه قضاوت‌گری نام دارد در تردّد بودم سرانجام مرا به سوی معلّمی راند. "کاری که از همان آغاز آن را در ردیف پیامبری و رهبریِ نفوس یافتم و طی نیم قرن یا بیشتر که بدان اشتغال دارم یک لحظه هم این اندیشه به خاطرم راه نیافته است که کاری اخلاقی‌تر، انسانی‌تر و خدایی‌تر از آن نیز می‌تواند در تصور آید.. معلّمی آن گونه که شرط آن است انجام شود هدایت و رَشاد تمامِ عالمِ انسانیت است و چیزی مِثلِ پیشوایی و پیغام‌آ‌وری است"»

حکایتْ همچنان باقی، استاد عبدالحسین زرین‌کوب، ص۴۷۰

محمدحسن محب
۱۸:۳۷۲۳
مرداد

لطفا به فرزندانمان رحم کنید!

کتاب «تاریخ معاصر ایران» سال سوم دبیرستان نوشته علی‌اکبر ولایتی و همکارانش است. درباره بخش‌های مختلف این کتاب نکات مهمی وجود دارد.

برخی اشکالات کتاب در محتوا خیلی تاثیرگذار نیستند، مانند این‌که روز ترور استاد مطهری 11اردیبهشت است، اما 12اردیبهشت آمده یا این‌که نوشته شده پس از رحلت امام، آیت‌الله خامنه‌ای به اتفاق آرای نمایندگان خبرگان به رهبری برگزیده شد که باید نوشته شود با اکثریت آرا(به اتفاق آرا به‌معنای بی رای مخالف است) یا تاریخ حکم امامت جمعه آیت‌الله خامنه‌ای که سال58 است و 59 قید شده و.... اما برخی دیگر تحریف محتوایی تاریخ است.

درس بیست‌و‌چهارم این کتاب از صفحه 210 تا 219 به موضوع جنگ اختصاص دارد. عنوان این درس«جنگ تحمیلی رژیم بعثی حاکم بر عراق علیه ایران» است اما مشخص نیست چرا دو صفحه انتهایی به درگذشت آیت‌الله خمینی و رهبری آیت‌الله خامنه‌ای پرداخته است! یعنی در مجموع 6صفحه روایت تاریخ جنگ است. باوجود این‌که اغلب بخش‌های دیگر این کتاب به منابع بسیاری ارجاع داده شده اما بخش تاریخ جنگ از میان منابع پرشمار پیرامون جنگ به دو منبع اشاره دارد: یکی «سیری در جنگ ایران و عراق» و دیگری «تاریخ سیاسی جنگ» نوشته آقای ولایتی!

در بخش تاریخ جنگ به مسایل نبرد و بسیاری از عملیات‌های بزرگ جنگ اشاره نشده و به برخی نیز به صورت غیرمستقیم در حد عبارت‌های کوتاه اشاره شده است. تاثیرگذاری نبردهای مهم بر سرنوشت جنگ را در این کتاب نمی‌بینید اما به‌جای آن وزارت‌خارجه با وجود عملکرد بسیار ضعیف در سال‌های جنگ، چهره‌ای درخشان یافته است! به این جمله‌ها توجه کنید: «در عرصه سیاسی و بین‌المللی، وزارت خارجه نوپای جمهوری اسلامی با اقدام‌های روشنگرانه خود به‌تدریج متجاوز بودن دولت حاکم بر عراق را به دنیا قبولاند. در تیرماه67 در قطعنامه598 سازمان ملل متحد، برای نخستین‌بار پس از هفت‌سال از شروع جنگ، دو خواسته ایران موردتوجه قرار گرفت: عقب‌نشینی به مرزهای بین‌المللی پس از آتش‌بس و تعیین متجاوز. در نتیجه ایران قطعنامه را پذیرفت.»

قطعنامه598 در تابستان66 به تصویب رسیده بود پس تاریخ درج‌شده در کتاب اشتباه است. همچنین بر اساس اسناد و مدارک موجود آقای ولایتی از سرسخت‌ترین مخالفان قطعنامه598 بود و حتی به روایت محمدجواد لاریجانی(معاون وقت وزارت خارجه و مسوول پیگیری قطعنامه) ولایتی قطعنامه598 را قرارداد ترکمنچای و عنصر حرام‌زاده می‌دانست و می‌گفت تا من وزیر خارجه‌ام، اجازه نمی‌دهم که این قطعنامه قبول شود. علی خرم از مقامات وقت وزارت‌خارجه می‌گوید از ایران برای آماده‌سازی قطعنامه دعوت شده بود اما با حضور نماینده ایران در مراحل پخت‌و‌پز قطعنامه مخالفت شد. آیا این جز ضعف وزارت خارجه است؟

نکته دیگر این‌که در ادبیات دیپلماتیک واژه‌ها معانی دقیقی دارند. به این بخش از سخنان دکتر خرم توجه کنید: «چنانچه جمهوری اسلامی دیپلماسی فعال‌تری داشت، می‌توانست منافعش را بهتر تامین کند. به‌عنوان مثال در بند6 قطعنامه به جای این‌که تعیین آغازگر جنگ مطرح شود، [می‌توانست] تعیین متجاوز استفاده شود، به جای تعیین خسارت، [می‌توانست] تعیین غرامت مطرح شود.»(مصاحبه با نشریه تخصصی جنگ سپاه، نگین ایران)

در کتاب درسی با اشاره به متن قطعنامه عبارت «تعیین متجاوز» استفاده شده که اشتباه است و همچنین بدون توجه به تلخی‌های پایان جنگ و جمله‌ی تاریخی امام که پذیرش قطعنامه را جام زهر نامید، قطعنامه598 دستاورد و پیروزی بزرگ وزارت خارجه معرفی شده است! در ادامه‌ی متن کتاب درسی به مذاکرات دوساله پس از پذیرش قطعنامه اشاره شده درحالی‌که این مذاکرات تا شکست کامل پیش رفته بود و حمله عراق به کویت(11مرداد69)، افزایش فشار جهانی بر صدام و نامه‌نگاری‌های او با مقامات ایرانی به پذیرش قرارداد الجزایر از سوی صدام در 23مرداد69 منتهی شد. نویسندگان با حذف تمام این اتفاقات نامه نهایی صدام را حاصل دیپلماسی و مذاکره دوساله وزارت خارجه دانسته‌اند!

این کتاب یک دهه است که در مدارس ما تدریس می‌شود. برخی می‌گویند بهتر است این اشکالات به‌صورت خصوصی تذکر داده شود اما حقیقت این است تا مطلبی به مطالبه عمومی تبدیل نشود جدی گرفته نمی‌شود و از سویی انتشار عمومی این نقدها باعث افزایش دقت در روند تاریخ‌نگاری کشور می‌شود. زمینه‌ی نوشتن این یادداشت مطالعه‌ی نقد آقای گودرزی بر فصل ١٠ و ١١ از همین کتاب(دوران رضاشاه) بود که در «جشنواره نقد کتاب 1394» برگزیده شده است. مطالعه این نقد که متن آن را در پست بعدی قرار داده‌ام مرا ترغیب به بررسی بخش‌های دیگر کتاب کرد. در نقد ایشان نیز نکات بسیار مهمی آمده است.

منبع:
https://t.me/jafarshiralinia

محمدحسن محب
۱۵:۵۶۲۱
مرداد

عباس میلانی (نویسنده کتاب نگاهی به شاه) در برنامه "به عبارت دیگر" می‌گوید: «شاه ایران را دوست داشت اما بد دوست داشت! فکر می‌کرد فقط او می‌فهمد چه چیزی برای ایران خوب است، فقط او می‌فهمد کی باید به کشور آزادی داد، و فقط او می‌داند صنعت را به چه سمتی باید سوق داد...»

محمدحسن محب
۱۱:۴۱۱۴
مرداد

بخشی از نامه آیت الله سید محمد طباطبایی به مظفرالدین شاه🔻
«اعلیحضرتا! مملکت خراب، رعیت پریشان و گداست. تعدی حکام و مأمورین بر مال و عرض و جان رعیت دراز، ظلم حکام و مأمورین اندازه ندارد. از مال رعیت، هر قدر میلشان اقتضا کند، می‌برند. قوه غضب و شهوتشان به هر چه میل و حکم کند، از زدن و کشتن و ناقص کردن، اطاعت می‌کنند. این عمارت و مبل‌ها و وجوهات و املاک، در اندک زمان، از کجا تحصیل شده؟ تمام، مال رعیت بیچاره است. این ثروت همان فقرای بی‌مکنت است که اعلیحضرت بر حالشان مطلعید. در اندک زمان، از مال رعیت، صاحب مکنت و ثروت شدند...
🔹مجلس اگر باشد، این ظلم‌ها رفع خواهد شد، خرابی‌ها آباد خواهد شد، خارجه طمع به مملکت نخواهد برد، عثمانی تعدی به ایران نمی‌تواند بکند. در زاویه حضرت عبدالعظیم علیه السلام ۳۰ روز با کمال سختی گذرانیدم تا دستخط همایونی در تأسیس مجلس مقصود شد. شکر به جا آوردیم و به شکرانه این مرحمت، چراغانی کرده، جشن بزرگی گرفته شد، به انتظار انجام مضمون دست خط مبارک روزگار می‌گذراندیم، اثری ظاهر نشد. همه را به طفره گذرانیده، بلکه صریحا می‌گویند این کار نخواهد شد و تأسیس مجلس، منافی سلطنت است. اعلیحضرتا! ۳۰ کرور نفوس را که اولاد پادشاهند، اسیر استبداد یک نفر نفرمایید. به خاطر یک نفر مستبد، چشم از ۳۰ کرور فرزندان خود نپوشید.

احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران، جلد اول، ص۸۵.


محمدحسن محب
۱۵:۴۳۱۳
مرداد

انقلاب مشروطه ایران در سال 1285ش به‌پیروزی رسید؛ البته که علما و روحانیون در بسیج سیاسی و فرایندی که به‌پیروزی انقلاب انجامید نقش مهم و چه‌بسا تعیین‌کننده‌ای داشتند، اما برای فردای پیروزی انقلاب که مستلزم ارائه الگویی کارآمد و به‌روز برای اداره امور کشور بود، تقریباً می‌شود گفت هیچ طرح و برنامه‌ای نداشتند. انقلاب‌ها ساخته نمی‌شوند بلکه پدید می‌آیند و این‌چنین هم نبود که خواسته اولیه بخش‌هایی از انقلابیون مبنی بر تشکیل عدالتخانه (که تازه آن‌هم خواسته مبهمی بود) می‌توانست پاسخ‌گوی نهایی انقلاب باشد. واقعیت این است که انقلاب مشروطه پدیده‌ای غربی بود و روحانیون و اسلامگرایان جز قدرت بسیج‌گری و همراهی خواسته یا ناخواسته با آن هیچ ابتکار عملی دیگری پیشِ روی خود نمی‌دیدند. چه‌این‌که تاریخ طولانی اسلام نشان می‌دهد، اسلام هیچ الگوی حکومتیِ روشن و در عین‌حال قابل ارائه برای جامعه ایرانی آستانه قرن بیستم نداشت، که اگر داشت البته که تا آن هنگام حدود 13 قرن فرصت داشت تا آن را (لااقل در گوشه‌ای کوچک از قلمروهای بسیار گسترده اسلامی) پیاده کند. این را هم بگویم که حتی اگر جریان منجر به‌اعدام شیخ‌فضل‌الله نوری هم پیش نمی‌آمد و به‌خود ایشان هم فرصت داده می‌شد همان الگوی حکومتی مورد نظر خود را به‌جامعه ایرانیِ متعاقب انقلاب مشروطه ارائه بدهد، عملاً چیزی برای ارائه نداشت. البته که ایشان و دیگران می‌توانسته‌اند بگویند که اسلام از ظرفیت کافی برای اداره مطلوب جامعه برخوردار است، اما واقعیت این است که تا آن هنگام هیچ تلاشی برای عملی ساختن احتمالی این مدعا صورت نگرفته بود. با این توضیح که در انقلاب‌ها همیشه جریان‌های رقیب و چه‌بسا دشمن وجود دارند که البته امری کاملاً طبیعی است (در مشروطه هم وجود داشتند: از اسلامگرایان تا غربگرایان و ازلی و بابی و زردشتی و یهودی و... الی‌ماشاالله)؛ مهم این است که اندیشه‌ای تا آن اندازه ظرفیت و توانایی داشته باشد که بتواند قدرت هژمونیک خود را بر همگان اعمال نماید و این اعمال قدرت باید که در روندی طبیعی صورت بگیرد. واقعیت این است که علما و ایدئولوژی اسلامی در آستانه انقلاب مشروطه هیچ نشان ندادند که از این اقتدار و ظرفیت هژمونیک برای اعمال نظر تعیین‌کننده در عرصه کشور برخوردارند (که اگر داشتند به‌رغم حضور مقابله‌جویانه رقبا اعمال می‌کردند). هم‌چنان که در انقلاب سال 1357 هم شاهد هستیم که به‌رغم حضور پررنگ جریان‌های سیاسی رقیب، ایدئولوژی اسلامی انقلاب اقتدارِ طبیعی هژمونیک خود را (با ارائه نظریه و الگوی سیاسی مورد نظر که تلفیقی از آموزه‌های دینی و تجربیات نظریه مدرن حکومت و کشورداری بود) توانست در جامعه ایرانی اعمال کند. بنابراین این‌که بنشینیم و هی نق بزنیم که مثلاً بابی‌ها و ازلی‌ها و دهری‌ها و دیگران در انقلاب مشروطه نفوذ داشتند و بیوت برخی علما را قُرق کرده بودند و علیه علمای مخالف توطئه می‌کردند، هیچ گرهی از ما نمی‌گشاید. انقلاب مشروطه مانند یک سیل بنیان‌کن به‌یکباره از راه رسیده بود و البته که فقط جریان یا جریان‌هایی می‌توانستند در نقش هدایت‌گر آن ظاهر شوند که راه‌حل‌هایی حاضر و آماده می‌توانستند ارائه بدهند. در آن میان شیخ‌فضل‌الله نوری که به‌جد درک کرده بود این سیل بنیان‌کن هیچ نسبتی با اسلام مورد عنایت ایشان ندارد، ناگزیر به‌قول شادروان حجه‌الاسلام دکتر علی ابوالحسنی منذر تا پایِ دار پایداری کرد.

منبع:Page fbook mozaffarshahedi 


محمدحسن محب
۱۴:۴۸۱۲
مرداد

علامه مجلسی گفته است:

«خداوند هر کسی را سلطنتی داده( محمدباقر مجلسی، عین الحیاة،ص 551)و رعیت برای این رعیت شده‌اند که ایشان را خداوند ضعیف گردانیده و شاه را قوت داده است»(همان،ص550)لذا اگر کسی اطاعت پادشاه نکند، اطاعت خدا نکرده.به عقیدة وی حاکم باید اطاعت شود. اگر حاکم ظالم است، رعیت باید صبور بوده باشد و تحمل نماید. حاکم به وقت خود به سبب جرایم خویش مجازات خواهد شد و رعیت به علت صبر خویش پاداش خواهد گرفت.(1)

همچنین شهید ثانی در کتاب «روض الجنان»، وظیفه افراد در برابر حاکمان را اطاعت می‌داند و معتقد است:
 یکی از وظایف اساسی فرد مسلمان نسبت به دولت این است که از آنان اطاعت کرده و زمینه را برای بسط اقتدار‌شان فراهم آورند تا در سایه این اقتدار، آنها توانایی هدایت مردم را بیابند، همچنین اجرای احکام شریعت را بویژه، در ساحت قضاوت بین مردم و نیز اجرای احکام انتظامی اسلام را متوجه حاکم می‌داند.(2)

1- برنارد لوئیس، زبان سیاسی اسلام،ص 112
2-شهید ثانی،روض الجنان،ص 290


محمدحسن محب