آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۳:۳۵۳۱
شهریور

✅تأمل در مضمون زیارت های امام حسین (ع) ،یکی از کلیدهای شناخت جامعه ای که در آن حقیقت به مسلخ برده می شود.

🍁یکی از غصه های کشنده این است که محیط اسلامی بر اثر تبلیغات مسموم حکومت بنی امیه به اندازه ای آلوده شده و افکارِ مردم بی خبر ، به طوری بر ضد امام حسین (ع) مسموم گشته بود که قشرهای وسیعی از همین مسلمانانی که به جدّ آن حضرت ایمان داشتند ، امام را العیاذ بالله از دین بیگانه می پنداشتند .

🌷مضمون بعضی زیارت های امام حسین (ع) این است که پسر پیغمبر (ص) در امر نماز کوشا بوده و زکات می داده و امر به معروف و نهی از منکر می کرده و تا زنده بوده ، پرستش خدا می نموده –یعنی وظایف یک فرد مسلمان را انجام می داده است و تازه باید ثابت کرد که آن حضرت از دین بیگانه نبوده است. ." اَشهَدُ اَنَّکَ قَد اَقَمتَ الصَّلاةَ وَآتَیتَ الزَّکاة وَاَمَرتَ بالمِعروف وَنَهَیتَ عنِ المُنکرِ وَاَطـَعتَ اللهَ حتّى اَتیکَ الیَقینُ..."(مفاتیح الجنان ضمن زیارت عرفه امام حسین (ع))

🔹عجبا که تازه باید ثابت کرد حسین بن علی (ع) یک فرد مسلمان بوده و به دستورات اسلام عمل می کرده است!!!

🔸شگفتا که تازه باید ثابت کرد فرزند پیغمبر خدا (ص) از دین بیگانه نبوده و سزاوار دشنام نیست!!!

🔹واحسرتا که تازه باید به مردم فهماند پسر فاطمه زهرا (س) در راه دین جهاد کرده و تا زنده بوده پرستش خدا می نموده است!!!

✴️از اینجا می توان پی برد که تبلیغات غرض آلود سازمان حکومت بنی امیه تا چه اندازه محیط اسلامی را مسموم کرده و افکار مردم را درباره این امام مجاهد منحرف نموده و بر ضد آن برانگیخته بود.


📚📚منبع: کتاب شهید جاوید، به قلم آیت الله صالحی نجف آبادی(ره) /صفحه 353

محمدحسن محب
۲۳:۱۳۳۱
شهریور

🍁قیام امام حسین(ع) با تهاجم حکومت یزید شروع شد

🌷حکومت عدالت کش معاویه با مرگ وی به پایان رسیده و یزید بن معاویه هنوز جای پای خود را محکم نکرده بود ، در این موقعیت بهترین فرصت پیش آمده تا مردم آزادیخواه نیروهای خود را متشکل کنند و خلافت را به مرکز اصلی خود برگردانند. در این موقعیت برای برگرداندن خلافت به مرکز اصلی خود ، قبل از هر چیز  وجود یک رهبر لایق لازم است که در این فضا لایق ترین افراد حسین بن علی(ع) است.محیط سیاسی اسلام تشنه قیام و اقدام اوست و روح بزرگ و اصلاح طلب امام هم منتظر فرصت است تا اگر شرایط مهیا شود اصلاحات وسیعی را در زمینه تشکیل حکومت و سایر شئون حیاتی مسلمانان شروع کند.

🌻 دلیل این ادعا:

 پس از وفات حضرت مجتبی (ع)شیعیان عراق از امام حسین (ع) دعوت کردند که ضد معاویه قیام کند . امام فرمود: بین ما و معاویه پیمان صلحی استوار است و من آن را نمی شکنم . پس آنگاه که معاویه بمیرد درباره قیام فکری خواهم کرد. (ارشاد شیخ مفید ص 179).

البته پیش از هر اقدامی توسط امام و مردم ، حکومت یزید پیش دستی کرد و برای جلوگیری از هر گونه حرکت و جنبش  اصلاحی حسین بن علی(ع) و چند نفر از شخصیت های دیگر را برای بیعت و به رسمیت شناختن حکومتش تحت فشار قرار داد.حکومت یزید به اتکای قدرت سرنیزه از امام خواسته است قبل از هر چیز خلافت یزید را به رسمیت بشناسد و تسلیم بی قید و شرط وی گردد. و در این راه بقدری پافشاری کرد که امام در معرض خطر بازداشت و حتی کشته شدن قرار گرفت و قیام از همین جا شروع شد. پس قیام امام با تهاجم حکومت یزید شروع شد.

🌷علل قیام امام را از دو ناحیه باید بررسی کرد:

1) از ناحیه دستگاه حکومت

2) از  ناحیه امام حسین (ع)

از ناحیه حکومت ، با توجه به نوع حکومت یزید که یک حکومت استبدادی و بر اساس سلطنت فردی بود و سایر ارکان حکومت غلامان جان نثار بودند که فاقد اراده ای بودند. از این رو آن قسمت از علل قیام که از ناحیه حکومت است را باید در شخص یزید جستجو کرد. به نظر می رسد تهاجم یزید بر علیه امام ، معلول سه علت است:

🍁الف) تثبیت حکومت:

 با توجه به عظمت شخصیت امام حسین (ع) در نگاه مسلمانان بدون تردید اگر پس از مرگ معاویه امکان انتخاب آزاد از طرف مردم وجود داشت مردم یا شخص  حسین بن علی (ع)، یا هر کس که او برای زمامداری تعیین می کرد می پذیرفتند.برای معلوم شدن عظمت شخصیت امام کافی است به موارد ذیل اشاره کنیم :

1)در جایی که در کاخ اختصاصی معاویه سخن از شخصیت امام به میان می آید  و معاویه به یزید می گوید :"من چگونه از حسین بن علی عیب جویی و بدگویی کنم ؟ به خدا قسم من هیچ گونه عیبی در وی نمی بینم. " فَوَالله ما اَری فیهِ مَوضِعا لِلعَیب".(رجال کشی . چاپ نجف صفحه 49)

2) در نظر ولید بن عتبه ، فرماندار مدینه همه ثروت و سلطنت دنیا به قدر شخصیت امام حسین (ع) ارزش ندارد." وَ اللَّهِ‏ مَا أُحِبُ‏ أَنَ‏ لِی‏ مَا طَلَعَتْ‏ عَلَیْهِ‏ الشَّمْسُ‏ وَ غَرَبَتْ عَنْهُ مِنْ مَالِ الدُّنْیَا وَ مُلْکِهَا وَ أَنِّی قَتَلْتُ حُسَیْناً سُبْحَانَ اللَّهِ أَقْتُلُ حُسَیْناً".(ارشاد شیخ مفید ص 180)

3) در نظر شبث بن ربعی ، افسر عالی رتبه قشون عمر سعد ، امام حسین (ع) از همه مردم روی زمین بهتر است." ثمّ‏ عدونا على‏ ابنه‏ و هو خیر أهل‏ الأرض‏ نقاتله مع آل معاویة و ابن سمیّة الزانیة ضلال یا لک من ضلال."(تاریخ طبری جلد 4-صفحه332).

4) و در نظر عمر بن سعد ،آن حضرت حاکم عادلی است که اطاعتش واجب و مایه سعادت است.(تذکره سبط ص 259)

در این صورت پیداست که اگر چنین شخصیتی یزید را می پذیرفت مردم نیز به پیروی او تسلیم یزید می شدند و راه حکومت برای وی هموار می شد.بنابراین بیعت کردن امام حسین یعنی بیعت کردن اکثریت مردم مسلمان.

🍁2)عقده حقارت:

با توجه به محبوبیت امام حسین (ع) در بین همه طبقات مردم و جایگاه خانوادگی ایشان و عظمت مقامِ پدر ، مادر و جد ایشان که همه اینها را یزید طی چندین سال به خوبی فهمیده بود، محبوبترین شخصیت زمان را در مقابل خود می دید که بدون پول و تبلیغات دلهای مردم را تسخیر کرده ولی یزید با همه امکانات موجود، نتوانسته دلهای مسلمین را به خود متوجه کند. و این همان عقده حقارتی است که او را ناراحت کرده است و روحش را عذاب می دهد و چون استخوانی در گلویش گیر کرده است. افرادی که عقده حقارت دارند بعضی با گریه کردن، رنج روحی خود را تسکین می دهند و برخی با خودکشی. البته کسانی که قدرت دارند با زور سزنیزه می خواهند این عقده را بگشایند و یزید این راه را برگزید .

اما دلیل این ادعا:

از سخنان یزید پس از شهادت امام می توان به عقده حقارت وی پی برد. آنگاه که سر مقدس امام را پیش وی گذاشتند، نگاهی به سر مبارک کرد و به حضار گفت :

آیا می دانید چرا حسین بن علی به این روز افتاد؟ او می گفت : پدر من علی بهتر از پدر یزید و مادرم بهتر از مادر او و جدم بهتر از جد او و خودم بهتر از او و برای خلافت لایق تر هستم.

سپس یزید اذعان می کند که مادر و جد امام حسین(ع) برتر از مادر و جد او هستند ، هرچند در مقایسه امام علی (ع) و معاویه ، با استناد به قضیه حکمیت ، معاویه را برتر از علی می داند  و در ادامه می گوید : اینها همه درست است ولی فهم و تشخیص حسین بن علی درست نبود ! که به این روز افتاد و او این آیه را نخوانده بود که می گوید: بگو " خدایا تو مالک حکومت هستی و آنرا به هر کس بخواهی می دهی و از هر کس بخواهی می گیری".

نتیجه سخنان یزید این است که : باید همه شخصیت های لایق و رجال علم و فضیلت در آستانه شهوات او قربانی شوند ، چون خدا خواسته حکومت را به وی بدهد !!!

با این منطق سخیف و مبتذل می خواهد بر عقده حقارت

خود سرپوش بگذارد و افکار مردم را منحرف کند .

🍁3) حس انتقامجویی:

رقابت تاریخی دو طایفه بنی هاشم و بنی امیه که از قبل از اسلام برقرار بود با ظهور و گسترش اسلام شدیدتر شد.شکست بنی امیه در  جنگ بدر  ، علاوه بر رقابت سیاسی ، حس انتقام جویی را نیز در بنی امیه پدید آورد . حسی که در جنگ احد  و شهادت حمزه به اوج رسید. همه این حوادث و حوادث بعدی که در عهد پیامبر ، امام علی (ع) و امام مجتبی (ع) رخ داد، کینه و حس انتقامجویی شدیدی را در یزید ایجاد کرده بود . اشعاری که یزید ،هنگامی که سر مقدس امام را نزد وی گذاشتند خواند ، نشانگر اوج این کینه هاست. او چند شعر از قصیده عبدالله بن الزِّبَعری که در آن از کشته شدن مسلمانان در جنگ احد شادی کرده است خواند:

"من اگر در مقابل کارهای احمد ( پیامبر اسلام ) از فرزندانش انتقام نگیرم از نسل خندف نخواهم بود . بنی هاشم به نام دین با سلطنت بازی کردند و الّا نه خبری از غیب آمده و نه وحیی نازل شده است . ما از علی انتقام خود را گرفتیم  و آن سوار شجاع شیر دل ( حسین بن علی ) را کشتیم.

پسر معاویه بدین گونه از حس انتقامجویی و کینه شدیدی که از پیغمبر اسلام دارد پرده بر می دارد.

🍁چرا امام بیعت نکرد؟

حکومت یزید بن معاویه ، با فشار سرنیزه از امام می خواست که با یزید بیعت کند و خلافت غیر قانونی وی را قانونی و اسلامی اعلام کند.امام حسین (ع) به چند علت نمی توانست خلافت یزید را قانونی و اسلامی اعلام نماید:

1)این یک دروغ صریح بود و امام دروغ نمی گوید.

2)این کار بر خلاف وجدان امام بود و امام کاری خلاف وجدان خود نمی کند.

3)این کار ، کمک به گناه و تجاوز بود ، زیرا تحمیل خلافت یزید تجاوزی بود که به حقوق مردم شده بود و قرآن کریم با صراحت از کمک به گناه و تجاوز نهی کرده است.( سوره مبارکه مائده /آیه 2)

4) تصویب خلافت یزید از طرف امام ، در حالیکه قدرت بر امتناع داشت مردم را گمراه می کرد . زیرا در اینصورت مردم می گفتند : امام حسین (ع) که می توانست خلافت یزید را تصویب نکند و تصویب کرد پس این دلیل است که خلافت وی قانونی و اسلامی است.

5)تصویب خلافت یزید ضربه ای بود که به طور غیر مستقیم به اسلام می خورد . زیرا حکومت یزید چنان که عملا نشان داد  اسلام را فدای شهوات خود می کرد و امام نمی توانست با پذیرفتن خلافت ِتحمیلی یزید به طور غیر مستقیم به اسلام ضربه بزند.

6)با پذیرفتن خلافت یزید ، امکان هر گونه جنبش اصلاحی از آن حضرت سلب می شد . زیرا امام به ناچار می بایست به عهد بیعت وفادار بماند و در این صورت می بایست امام بنشیند و ناظر پایمال شدن اسلام باشد ، آن هم در زمانی که برای وی امکان انقلاب اصلاحی وجود داشت.

🌻چرا امام برای تشکیل حکومت اقدام کرد؟

فساد همه جانبه حکومت بنی امیه که اسباب سقوط مادی و معنوی کشور عظیم اسلامی را باعث شده بود ، بی عدالتی و اصلاح ناپذیری ،پایمال شدن مقررات اسلامی و سلب آزادی های فردی ، اختناق شدید و استثمار نیروهای مالی و انسانی،  بیانگر وضعیت حکومت معاویه در آن مقطع بود لیکن قدرت حکومت معاویه  به قدری بود که قیام بر ضد آن غیر ممکن بود. چنین وضعیت تاسف آوری ایجاب می کرد که پس از مرگ معاویه جنبش آزادی بخشی برای برگرداندن امور به محل اصلی شکل گیرد.. امام حسین (ع) با توجه به لیاقت، مقبولیت و محبوبیتش در جامعه اسلامی جهت این مهم ، منتظر مرگ معاویه بود . هر چند پس از مرگ معاویه و پیش از این که از طرف امام حسین (ع) اقدامی صورت گیرد، حکومت جدید امام را تحت فشار قرار داد تا با یزید بیعت کند و در این راه به قدری سختگیری کرد که از آن حضرت سلب مصونیت و امنیت شد. از همین رو امام پیش از آن که گرفتار شود و امکان هر گونه انقلاب اصلاحی از حضرتش سلب شود شبانه به مکه معظمه هجرت فرمود.همین سخت گیری حکومت یزید و حرکت امام ، افکار عمومی را بیشتر تحریک کرد و زمینه قیام امام را مساعدتر نمود.

🍁استغاثه مردم:

 همانطور که بعد از قتل عثمان مردم با درخواست های شدید و مکرر امام علی (ع) را وارد صحنه سیاست کردند ، پس از مرگ معاویه نیز مردم با درخواست های مکرر خود از امام حسین (ع) خواستند که زمامداری آنان را بپذیرد.

 صدای استغاثه کوفیان موجی از هیجان آمیخته با امیدواری را در عراق ایجاد کرد که دنباله آن تا حجاز کشیده شد ، باعث شد ، امام ، مسلم بن عقیل را برای بررسی دقیق اوضاع به کوفه فرستاده و به وی ماموریت داد که نظر عموم خردمندان کوفه را بررسی نماید و معلوم سازد آیا برای تشکیل حکومت نیروی کافی وجود دارد یا نه؟ ( ارشاد شیخ مفید ص 183)و اگر شرایط مهیاست از مردم برای جهاد بیعت بگیرد.مسلم بن عقیل پس از قریب به چهل روز مطالعه و بررسی دقیق گزارش داد : اکثریت قریب به اتفاق مردم کوفه داوطلب پشتیبانی از امام هستند و حتی در نامه خود تاکید کرده بود که امام هر چه زودتر به سوی کوفه حرکت کند(تاریخ طبری ج 4 ص 297 و ارشاد ص 184). با این اوصاف آنچه مسلم در نامه خود به امام نوشت نظر عموم بزرگان و خردمندان دور اندیش کوفه بوده است و مسلم هرگز نخواسته است احساسات توخالی مردم کوفه را به امام منتقل کند.

در این هنگام بود که امام احساس مسئولیت بیشتری کرد و بر خود لازم دانست برای زنده کردن اسلام و تشکیل حکومت اقدام کند .

 وقتی یک "شایعه بی اساس " بر اثر تکرار زیاد به یک باورِ قطعیِ مذهبی تبدیل می شود و حتی عالمانی چون، علامه طباطبایی و شهید مطهری رحمه الله علیهما آن را بیان می کنند.

"امام حسین (ع) شب عاشورا  به اصحاب فرمودند: فردا اینها با من کار دارند، با شما کاری ندارند ،شب است بروید دنبال زندگی تان و شما نمانید، مبادا فردا کشته شوید.بعد فرمودند: چراغ ها را خاموش کنند که اینها خجالت نکشند و بروند . پس از خاموش کردن چراغ ها اصحاب رفتند،رفتند،آن قدر رفتند تا یک اقلیت از اصحاب  و بنی هاشم و غیر آنها ماندند."

این مطلب همانگونه که در "شهید جاوید" با تیتر "شایعه بی اساس " بررسی کرده ام، ریشه و اصل تاریخی ندارد و تا قبل از عصر ناصرالدین شاه ،یعنی قبل از نوشتن کتاب "ناسخ التواریخ"در تاریخ و کتب، که من یک به یک نام برده ام وجود ندارد و صاحب ناسخ التواریخ-محمد تقی خان سپهر-بدون غرض این مطلب را از تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(ع) نقل کرده است.این کتاب تفسیری، جعلی است و افسانه سازانی این کتاب را جعل کرده و به امام حسن عسکری(ع) نسبت داده اند.

در این تفسیرِ منسوب،عبارتی است که "ناسخ التواریخ" این جوری معنی کرده که: امام حسین (ع) شب عاشورا اصحاب را امتحان کردند و آن وقت عده زیادی ازاصحاب رفتند. در حالیکه در منابع اصلی تاریخی یعنی : تاریخ طبری،ارشاد شیخ مفید،اِعلام الوری،روضه الواعظین،اخبار الطوال و مروج الذهب و همچنین منابع دست دوم تاریخ مانند:کامل ابن اثیر، البدایه و النهایه ابن اثیر دمشقی و بقیه کتب ،به صراحت آمده که احدی از اصحاب نرفتند.نه این که مسکوت گذاشته باشند بلکه تصریح دارند که هیچ کس از یارانِ امام نرفتند.گرچه امام کراهت فرموده و آن ها را آزاد گذاشتند، ولی احدی عهد و وفای خود را نشکست و نرفت.تازه این چراغ خاموش کردن هم نمی دانم یعنی چه؟ اصل این قضیه آزاد گذاشتن اصحاب از سوی امام (ع) در شب انجام نشده بلکه عصر تاسوعا انجام شده.شیخ مفید در "الارشاد" که یکی از متقن ترین و اصیل ترین کتاب هایی است که از منابع اولیه گرفته ونوشته درباره احوال ائمه علیهم السلام است ،می گوید: عصر تاسوعا، ابن سعد فرمان حمله داد و امام مهلت خواست که یک شب تأخیر اندازند ، همان عصر که هنوز آفتاب غروب نکرده بود اصحاب را جمع کردند  و فرمودند :شما آزادید که بروید. امام (ع) با کمال جوانمردی،با صراحت و بی پرده پیشنهاد دادند بروید. جدا هم مایل بود که آنها بروند و ظاهر سازی نبود .آنها هم با کمال جوانمردی ماندند ،ایستادند و اولین کسی که بلند شد و گفت ما نخواهیم رفت حضرت ابوالفضل العباس (ع) بود.


شوکران اندیشه/خاطرات و اندیشه هایی از آیت الله صالحی نجف آبادی.صفحه75

محمدحسن محب
۲۳:۰۹۳۰
شهریور

مقتل ابی مخنف، معتبر یا نا معتبر؟

⭐️از آنجا که بسیاری از داستان ها یا روضه های مرتبط با امام حسین(ع) و واقعه عاشورا ، در بیان و بنان اهل منبر و قلم، به مقتل ابی مخنف ارجاع داده می شود،لازم است درباره این کتاب قدری بحث کنیم:

📝 ابومخنف که نام او لوط بن یحیی است تاریخ نویس معروفی است که در کوفه استاد تاریخ نویسان محسوب می شده و علمای تاریخ به آنچه او نقل می کرده،اعتماد داشته اند . ابو مخنف از امام صادق(ع) نیز روایت می کند و چند کتاب درباره حوادث صدر اسلام نوشته که از جمله آنها کتابی است به نام مقتل الحسین که در موضوع قیام و شهادت امام حسین(ع) است.

این کتاب در زمان ما به صورت یک کتاب مستقل در دسترس نیست ولی نزد تاریخ نویسان قدیم و از جمله در نزد طبری بوده و طبری بیشتر مطالب مربوط به قیام امام حسین(ع)  را از این کتاب نقل می کند.مقتل ابی مخنف که در نزد طبری بوده است از قدیم ترین و معتبرترین منابع تاریخی در موضوع قیام امام حسین(ع) به شمار می رود و از منابع اصلی علمای تاریخ بوده و هست.در قم در سال 1398 هجری قمری آنچه طبری از مقتل ابی مخنف نقل کرده به صورت مستقل،استخراج نموده و در 246 صفحه همراه پاورقیهای آن،چاپ کرده اند، ولی این همه مقتل ابی مخنف نیست و تنها بخشی از آن است که طبری نقل کرده است.


⭐️⭐️اماکتاب دیگری به نام مقتل ابی مخنف در دسترس است که چاپ های مختلفی از آن در بمبئی، بغداد،نجف و ایران منتشر گشته و همراه جلد دهم بحار نیز در سال 1286 قمری در عهد ناصرالدین شاه چاپ شده است. این کتاب نه مؤلفش معلوم است و نه تاریخ تألیفش و آنچه مسلم است اینست که این کتاب از لوط بن یحیی مورخ مشهور نیست.زیرا بین مطالب این کتاب با آنچه طبری از ابو مخنف نقل کرده تفاوت بسیار است و مطالب باطلی در آن هست که کتاب را از اعتبار ساقط می کند و مناسب است این کتاب به نام "مقتل ابی مخنف تقلبی" خوانده شود تا با مقتل اصل و معتبر اشتباه گرفته نشود. مرحوم حاجی نوری درباره این کتاب می گوید: مقتل موجود که به ابومخنف نسبت می دهند مشتمل بر بعضی مطالب منکره مخالف اصول مذهب است و البته آن را اعادی و جهال به جهت پاره ای اغراض فاسده در آن کتاب داخل کرده اند و از این جهت از حد اعتبار و اعتماد افتاده و بر مفردات آن هیچ وثوقی نیست.

(متاسفانه بخش قابل توجهی از روضه های مرتبط با عاشورا از نسخه" تقلبی" این کتاب نشات گرفته است که لزوم توجه اهل علم و دینداران روشن اندیش به این مساله را مشخص می کند.)


منبع: کتاب نگاهی به حماسه حسینی. اثر آیت الله صالحی نجف آبادی،صفحه 355_356

محمدحسن محب
۲۲:۱۸۲۶
شهریور

در بخشی از خاطرات خود در ایستگاهی(کالیسی) در اطریش چنین می نگارد:
"....جمعیتی برای تماشا آمده بودند، نزدیک غروب بود، شخص سبزه رنگی، ریش توپی سیاه ، که به اهل مشرق زمین شباهت داشت ،سبد میوه بزرگ زردآلو در دست داشت ، می فروخت.به صنیع الدوله گفتم پول بده ، از این زردآلوها بخر بیاور ،دم کالسکه ایستاد، زردآلو فروش را صدا کرد، آن هم برای اینکه وقت تنگ است و کم مانده است ترن حرکت کند، ومشتری برای میوۀ او پیدا شده است، به تعجیل دوید رو به واگون ، پایش بند شد به ریل راه آهن وخورد زمین ، سبد افتاد و کل زردالوها ریخت روی خاک وگل، همه مردم یک دفعه خندیدند، مردکه خفیف شد و ایستاد ، یک طرف خفت،طرف دیگر ریختن زردآلوها،با تعجب و تفکر زیاد ،به زمین و زردآلوها نگاه میکرد، من به صنیع الدوله گفتم تمام پول زردآلوها را بده وحکم به غارت آنها بکن، همینطور شد ، یک دفعه زن و مردی که ایستاده بودند تماماً ریختند روی زردآلوها و فوراً همه را جمع کرده خوردند و این عمل هم یک خنده بزرگی به مردم داد."

(روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر دوم فرنگستان ، به کوشش فاطمه قاضیها ، تهران :سازمان اسناد ملی ایران 1379 صص244-245)

محمدحسن محب
۱۴:۰۹۲۴
شهریور

درباره این پرسش چند نکته را می توان توضیح داد چون ممکن است سوء تفاهم ایجاد کند.
1- امام خمینی هرگز نه در نجف و نه در پاریس وعده آب و برق مجانی نداد. این حرف درست است.
2- از ابتدا تا انتهای سخنرانی امام در بهشت زهرا در 12 بهمن 1357 یک کلمه هم درباره آب و برق مجانی نیست و این تصور که این بخش سانسور می شود نادرست است. اتفاقا اگر بنا بر سانسور باشد باید بیشتر به این بخش حساسیت نشان دهند که « پدران ما چه حقی داشتند که سرنوشت ما را تعیین کنند. سرنوشت هر ملتی به دست خودش است.»
3- اما این که امام «هیچ گاه» از «آب و برق مجانی» نگفته درست نیست. چرا که سه بار به این موضوع اشاره کرده اند منتها نه در نوفل لوشاتو و نه در 12 بهمن 1357 و در بهشت زهرا بلکه:

اول بار:
در پیام 14 ماده‌ای نهم اسفند سال 57، قبل از ترک تهران به مقصد قم:
 «من به دولت راجع به مجانی کردن آب و برق و بعضی چیزهای دیگر فعلا برای طبقات کم‌بضاعتی که در اثر تبعیضات خانمان‌ برانداز رژیم شاهنشاهی دچار محرومیت شده‌اند و با برپایی حکومت اسلامی به امید خدا این محرومیت‌ها برطرف خواهد شد، سفارش اکید نمودم که عمل خواهد شد.»1

دوم: در بدو ورود به قم (10 اسفند 57) در سخنرانی مدرسه فیضیه:
«ما علاوه بر این که زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند اینها. دلخوش نباشید که مسکن فقط می‌سازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، اتوبوس را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم؛ شما را به مقام انسانیت می‌رسانیم.»2

سوم: روز جمعه 11 اسفند 57  در کتابخانه مدرسه فیضیه خطاب به خبرنگار روزنامه اطلاعات:
«هر چه زودتر باید مشکل مسکن برای بی‌خانمان‌ها و فقرای ایران حل گردد و برای هر خانواده، مسکن مورد نیازشان تأمین شود، آب و برق برای فقرا و بی بضاعت‌ها باید مجانی گردد. به نظر من بیشتر انقلابیون واقعی یعنی آنها که نیروی عظیم و کوبنده این انقلاب بودند، مردم غیر مرفه بودند. کسانی که بیشترین کشته ها را دادند و با نیروی ایمان واقعی و اعتقاد راسخ، باعث پیروزی انقلاب شدند، همان کسانی بودند که به هیچ وجه اشرافی و مرفه نبودند و از طبقه پابرهنه بودند.»3
 
چهارم: نکته جالب اما این است که قبل از امام سخنگوی دولت موقت ( عباس امیر انتظام) بود که در هشتم اسفند 1357 و قبل از سفر امام به قم وعده آب و برق مجانی البته با قید کم درآمدها را مطرح کرد و در واقع اشاره رهبر فقید انقلاب به این بود که در امور مادی نباید توقف کرد و آن تعبیر پیش گفته را به کار بردند که « دل خوش به این نباشید که...»

پنجم: بنابر این در نوفل لو شاتو و 12 بهمن در بهشت زهرای تهران گفته نشده بلکه در 10 اسفند و «پس» از پیروزی انقلاب مطرح شده و آن هم پس از وعده سخنگوی دولت موقت.

پنجم: سه بار اشاره امام به آب و برق مجانی محدود به همان اسفند 1357 است و دیگر تکرار نشده اما قابل انکار نیست. همین سه بار اشاره در اسفند 57 چنان بود که صدای مهندس بازرگان را درآورد و در پیام تلویزیونی نخست وزیر با صراحتی بی سابقه که ناشی از سال ها آشنایی و دوستی بود گفت: « آقا، شما هم که ما را کلافه کرده اید با این آب و برق مجانی...»

با این اوصاف می توان گفت اگر منظور جناب رسول صدر عاملی این است که امام تا پیش از پیروزی انقلاب وعده آب و برق مجانی نداده بود تا یکی از انگیزش های کم درآمدها در پیوستن به امواج انقلاب باشد سخنی درست و دقیق است. چون نه در نوفل لوشاتو و نه در بهشت زهرای تهران چنین وعده ای نداد.
اما اگر منظور این است که هرگز چنین نگفت این سخن نادرست است و چنان که آمد و البته نه در مقام وعده که به عنوان «دستور یا سفارش به دولت موقت » سه بار در اسفند 57 مطرح شده است و انصاف این است که تا سال ها و البته قبل از هدف مندی یارانه ها مبالغ دریافتی برای برخی اقشار اندک بود و این ارقام تصاعدی به لطف پرداخت یارانه های نقدی بر قبوض نشستند.

1-صحیفه نور، ج6، ص262

2-صحیفه نور، ج6، ص 263

3-صحیفه امام، ج6، ص  262

محمدحسن محب
۰۱:۵۹۱۳
شهریور

در مورد اختلاف نظر ایت الله بروجردی و نواب صفوی حکایتی پدر بزرگ نقل میکرد که فکر میکنم برای حضرات جالب باشد .ایشان میگفت روز از روزها داردسته ی نواب در حوزه علیمه ، اقدام به جمع اوری سجاده اقای بروجردی کردند خبر به اقا رسید که نوابیان فریاد میزنند که حوزه مکان مصالحه کاران نیست حضرت اقا به شخصی به نام (حاج داداش )که برادر زن اقای مرعشی نجفی است میگوید چند نفر را برای اتمام غایله بفرستید بعد از چند ساعت عده ای از گردن کلفت های قم که ارادتی به حضرت اقا داشتند وارد حوزه شدند تا میتوانستند انها را کتک زدند و در اخر سردسته انها بر چهار پایه ی رفت گفت در جای که عقاب پر بریزد از پشه لاغر چه خیزد دیگر از فدایان اسلام تا زمان مرگ اقای بروجردی خبری نبود ./دکترمجید تفرشی(مؤرخ سند پژوه)

محمدحسن محب
۱۳:۰۸۰۵
شهریور

عملیات نظامی به این ترتیب آغاز شد که نیروهای شوروی مرکب از دو تیپ پیاده نظام و موتوری تحت فرماندهی ژنرال نوویکوف در سه ستون وارد خاک ایران شدند. ستون اول از رود ارس گذشته و پس از تصرف ماکو و خوی تا ساحل دریاچه ارومیه پیشروی کرد و سپس متوجه رضائیه و تبریز شد و آن دو شهر را تسخیر نمود. ستون دوم از آستارا و کرانه دریای خزر به سوی اردبیل و ​بندر​انزلی سرازیر شد.ستون سوم از طریق بندر ترکمن وارد خاک ایران شد.۱
این هجوم بدون مقدمه، اخطار یا اعلان قبلی باعث غافلگیری قوای مسلح ایران شد و فرصتی برای برنامه‌ریزی و واکنش نیافت و ارتش مدرن ایران که رضاشاه با صرف قریب یک‌سوم درآمد کشور در مدت ۱۵ سال سلطنتش ایجاد کرده بود، ظرف چند ساعت از هم پاشید.​۲
در رابطه با اوضاع و احوال شهر اردبیل در جنگ جهانی دوم یکی از بهترین روایت‌ها متعلق است به بابا صفری (نویسنده کتاب اردبیل در گذرگاه تاریخ که در آن دوران از فرهنگیان شناخته شده شهر اردبیل بوده و بعدها هم در زمان نخست وزیری دکتر مصدق شهردار اردبیل می‌شود) است.
همچنین نگارنده از پدر بزرگ خود مرحوم عبدالحمید عمید (بیدقی) که در آن دوران جوانی بیست‌وشش ساله بوده خاطراتی شنیده است در مورد ورود روس‌ها به اردبیل و پخش اوراق چاپی توسط هواپیما‌های آن در آسمان شهر و همچنین سربازان که بیشترشان به منطقه نیر و صائین منتقل شدند تا شاید در آنجا بتوانند مقاومتی بکنند. بابا صفری آن روزها را این گونه ذکر می‌کند: هنوز ظهر نشده بود که تانک‌های روسی وارد شهر گردیدند و از نقاط مختلف به طرف سربازخانه و نیز عمارت سالاریه که محل استقرار ستاد لشکر بود، روی آوردند.
حدود ساعت ۲ بعد از ظهر بود که نیروی زمینی روس‌ها هم وارد شهر شد. عده‌ای از ساکنان اردبیل در خیابان ایستاده و نظاره‌گر آنها بودند، اما اضطراب در چهره تمام مردم مشاهده می‌شد.
شب چهارم شهریور ۱۳۲۰ خورشیدی یکی از وحشتناک‌ترین شب‌های اردبیل بود. هوا تاریک، چراغ‌ها خاموش و سکوتی مطلق صحنه‌ دردناکی به‌وجود آورده بود. شهر مسئول و نگهبانی نداشت.
در کوچه‌ها و معابر جنبنده‌ای به چشم نمی‌خورد. فرمانده روس‌ها در باغ ملی اردبیل به همراه فرماندار اردبیل حاضر شد و در بیاناتی از اشغالگری نازی‌ها و ستم‌هایشان سخن گفت و همچنین اشاره کرد قصد جنگ با ایران و مردمش را ندارد.
فرماندار هم که در آن ایام شخصی به‌نام حسنعلی شهروزی بود در سخنانی از کسبه و مردم خواست دکان‌های خود را باز کنند و همچنین از کارمندان دولت هم خواسته شد بر سر کار خود حاضر شوند.روز سوم یعنی پنجم شهریور، روس‌ها اعلانی در معابر و بازار و خیابان‌ها بر دیوار‌ها الصاق کرده بودند که در آن فرمانده ارتش سرخ به سربازها اخطار کرده بود سلاح‌های خود را در سربازخانه به روس‌ها تحویل دهند و افسران ایرانی خود را به روس‌ها معرفی کنند.
روس‌ها در آن روز‌ها با عجله باند موقتی را برای فرود هواپیما ساختند. در چند روز ابتدایی ورود روس‌ها راه‌های ارتباطی بسته بود.
همچنین روس‌ها تعدادی از افرادشان را که در سقوط هواپیما کشته شده بودند در کنار قبرستان معروف به پشت باغ کلانتر دفن کردند.۳
در مجموع می‌توان گفت اهالی اردبیل از آن روزها به نیکی یاد نمی‌کنند، البته ذکر این نکته ضروری است این یادداشت می‌تواند سرآغازی باشد برای پژوهش‌های بیشتردر مورد نقش مردم و شهر اردبیل در جنگ جهانی دوم و مقاومت‌هایی که در مقابل این متجاوزان انجام شده است و در پژوهشی گسترده می‌تواند به نقش شهرها و مقاومت آن بخصوص مردم کوچه و بازار در این جنگ عالم‌سوز بپردازد.

منابع:
۱‌ـ هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران، ‌انتشارات امیرکبیر، ص ۴۰۵
۲ ـ زیبا کلام، صادق، تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، انتشارات سمت، ص ۵۵
۳ ـ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، انتشارات دانشگاه آزاد اردبیل، صص ۵۴ ـ ۵۳
منبع: جام جم؛ چهارم شهریور ١٣٩٤

محمدحسن محب
۱۷:۳۵۰۴
شهریور

🔹کتاب «جامعه‌شناسی اسلام شیعی» مجموعه‌ای از مقالات اندیشمندانه است که توسط سعید امیر ارجمند جامعه‌شناس تاریخ گرد هم آورده شده است. در این مجموعه، به منظورِ تحلیل تاریخیِ تشیّع دوازده امامی، از چارچوب جامعه‌شناسی وبری استفاده شده است. کتاب دربردارندۀ تحلیل اجتماعی-تاریخیِ مفصّلی از تشیّع دوازده امامی از زمان شکل‌گیری فرقۀ تشیّع در قرن هشتم تا به رسمیت شناخته شدن آن به عنوان دین ملّی در دوران صفویه در قرن شانزدهم و تا انقلاب اسلامی و شکل‌گیری حکومت خداسالاری شیعی در ایران در اواخر قرن بیستم است.


🔹کتاب از نوزده مقاله تشکیل شده که به چهار بخش تقسیم‌بندی شده‌اند. در بخش نخست روند شکل‌گیریِ تاریخی تشیّع از قرن هشتم تا قرن سیزدهم میلادی مورد بررسی قرار گرفته است. سعید ارجمند،  مؤلف کتاب چارچوب جامعه‌شناختی خود را بر پایۀ یک سری اندیشه‌های وبری بنا کرده است؛ به‌ویژه این اندیشه که ادیانِ جهان راه‌حل‌هایی برای «مسئلۀ معنا» ارائه می‌دهند. به طور مشخّص‌تر، ادیان راه‌حل‌های نجات‌دهنده‌ای هستند برای این پرسش آزاردهنده که «چگونه می‌توان درد و رنج بشر را با عدالت خداوند تطبیق داد؟»


🔹راه‌حلّ نجات‌دهنده و منحصربه‌فرد تشیع دوازده امامی برای «مسئلۀ معنا» ترکیبی از این سه عنصر اصلی است:

1. امامت به عنوان هدایت الهی و همیشگیِ بشر پس از درگذشت پیامبر اسلام،

2. غیبت امام دوازدهم،

3. الهیات جهانی و رستگاری‌بخشِ شهادت که بر پایۀ قتل جانسوز حسین نوۀ پیامبر در سال 680 میلادی استوار شده است. در اسلام سنّی اثری از این سه عنصر وجود ندارد.


🔹بخش دوم کتاب که چهار مقاله را در خود جای داده، مربوط به گسترش و استقرار تشیع دوازده امامی در ایران در عصر صفویه (۱۵۰۱ تا ۱۷۲۲) تا انقلاب اسلامی در سال 1979 است. در دوران صفویه تشیع دوازده امامی به‌تدریج از شکل یک دین اقلیتی به دین ملّیِ اکثر مردم ایران تغییر یافت. همزمان با این تحوّلات، فقها نیز به عنوان نمایندگان تشیع دوازده امامی به‌تدریج به یک نهاد حکومت مذهبی تبدیل شدند. در دورۀ قاجار، به خاطر از اعتبار افتادنِ قداست پادشاهان، «سزاروپاپیسم» جای خود را به دوگانگیِ حکومت_روحانی‌سالاری داد. اما در زمان روح‌الله خمینی، شاهد نوعی بازگشت به سزاروپاپیسمِ صفویون بودیم که این بار به شکل سلطنتی توأم با خداسالاری ظهور پیدا کرد.


🔹بخش سوم کتاب که شامل چهار مقاله می‌شود مربوط به تحوّلات ساختاری در نمایندگان تشیع دوازده امامی است. در دوران شکل‌گیریِ تشیع دوازده امامی (یعنی قرون هشتم و نهم میلادی)، نمایندگان مذهب تشیع خودِ دوازده امام فرهمند و مقدّس شیعه بودند. در زمان غیبت صغری، این نمایندگان نائبان امام غائب بودند و در زمان غیبت کبری نیز این وظیفه ابتدا به راویان حدیث، مثل محمّد کلینی و ابن بابویه و بعدها به الهیدانانی چون مفید و نصیر طوسی و در نهایت به فقها محوّل شد.


🔹موضوع مقالات بخش چهارم (یعنی بخش پایانی کتاب) حرکتِ پس و پیشِ اجتماعی-سیاسیِ تشیع دوازده امامی بین انقلاب و مشروطیت است. نخستین انقلاب شیعی تحوّلی بود که صفویان به بار آوردند. دومینِ آنها نیز تحولاتی بود که در سال 1979 با انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. این تحوّلات تأثیر ژرفی بر الهیات سیاسی شیعه برجای گذاشت. ارجمند با تأکید بر انقلاب سال 1979 عنوان می‌دارد که معاندان روشنفکرِ روحانی و غیرروحانی، مثل مجتهد شبستری، محسن کدیور و عبدالکریم سروش شالودۀ الهیاتی را که امام خمینی و پیروانِ انقلابی او بنا نهاده‌اند به لرزه درمی‌آورند.


🔹به جز فصل 5 و 9، تمام فصل‌های دیگرِ کتاب پیش‌تر در قالب فصولی در کتب دیگر یا مقالاتی در نشریات مختلف به انتشار درآمده بود. اما دست‌کم در یک مورد، به نظر می‌رسد که مقاله‌ای که در کتاب به چاپ رسیده است، در مقایسه با مقالۀ اصلی مورد کم‌دقّتی قرار گرفته است.


🔹ارجمند مدّعی بود که پیش از امام خمینی، اعطای عنوان «امام» به یک آیت‌الله "کاملاً در تاریخ تشیع دوازده امامی بی‌سابقه بوده است و تا قبل از امام خمینی، شیعیان این عنوان را صرفاً منحصر به دوازده امام خود می‌دانستند" (187)، در حالی که این کار چندان هم بی‌سابقه نبوده است. خود مؤلف در همین کتاب ذکر می‌کند که حدود یک ربع قرن پیش از امام خمینی، پیروان محمد خالصی وی را امام می‌خواندند (374). همچنین می‌توان مورد موسی صدر را نیز در اینجا ذکر کرد که پیش از امام خمینی خیلی‌ها او را امام می نامیدند🔺



🔸یاسر میردامادی

🔸به نقل از دین‌آن‌لاین. نسخه‌ی انگلیسی این مرور کتاب در سایت «آکادمی امریکایی دین» (AAR) منتشر شده است.


محمدحسن محب