آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۱۶:۵۷۲۸
مرداد

🔴 ایران در نیمه نخست قرنی که آخرین سال آن را زندگی می‌کنیم، دوبار شاهد مداخله خارجی به منظور جابجایی قدرت سیاسی بوده است. نخستین مداخله در شهریور ۱۳۲۰ و به بهانه "غفلت پادشاه و شیطنت آلمان‌ها" انجام گرفت. این مداخله که با اشغال کشور توسط قوای نظامی دول متفق همراه بود و با کمترین مقاومت از سوی نیروهای نظامی و مردمی مواجه شد، منجر به استعفای رضاشاه و تبعید او از ایران گردید.

🔴 دوازده سال بعد و در مرداد ۱۳۳۲، قدرت‌های خارجی یکبار دیگر پروژه جابجایی قدرت سیاسی در ایران را به اجرا گذاشتند هرچند به دلیل تغییر شرایط بین‌المللی پس از جنگ جهانی دوم، این مداخله از مکانیسمی متفاوت، پیچیده و پنهان برخوردار بود. کودتا علیه دولت دکتر مصدق که پس از قیام سی تیر، خود را به درستی نخست وزیر منتخب ملت می‌دانست، منجر به سقوط دولت او و روی کارآمدن دولت غیرملی زاهدی شد. بهانه مداخله، این بار "غفلت نخست وزیر و شیطنت شوروی‌ها از طریق حزب کمونیست توده" بود.

🔴 در شرایطی که ایران دوران سخت و دشواری را سپری می‌کند و با تهدیدهای خارجی بسیاری مواجه است، مطالعه واکنش عمومی به مداخله خارجی در دو مقطع پیش گفته، حاوی نکات قابل تاملی برای امروز ما می‌تواند بود.

🔴 درحالیکه مداخله نخست در شهریور بیست با تحمیل هزینه‌های هنگفت مادی و معنوی همراه بود، تاریخ نشان می‌دهد که علیرغم نارضایتی مردم از اشغال، در پی استعفا و خروج پهلوی اول از کشور، وصف حال مردم گویا این ابیات حافظ بوده است که:

شد آنکه اهل نظر بر کناره می رفتند / هزارگونه سخن در دهان و لب خاموش

 به بانگ چنگ بگوییم آن حکایت‌ها / که از نهفتن آن دیگ سینه می زد جوش!

🔴 در همان روزها، شماره ۶۶۸۱ روزنامه ایران در مقاله‌ای به قلم کاظم عمادی نوشته بود: "مجلس و ملت ایران بیست سال است چنان تشنه ی آزادی زبان و قلم بودند که مانند شخص گنگی که غفلتاً به زبان آمده باشد، می‌خواهند در آن واحد، هرچه در دل دارند، بگویند." [۱]

🔴 کودتای سال ۳۲ اما خاکستری از یاس و نومیدی بر جامعه ی ایران پاشاند که رد آن را می‌توان در ادبیات دوره مورد نظر پی گرفت. با این حال، گروهی از هواداران نخست وزیر مصدق و معتقدان به آرمان نهضت ملی بلافاصله دست به تاسیس نهضت مقاومت زدند. نهضتی که آنقدر وزن داشت تا محمدرضاشاه در دیدار با نمایندگان مجلس شورا در خرداد ۱۳۳۴، صراحتاً به برخی مفاد نشریات آن که مخفیانه منتشر می‌شده است، اشاره کند.

🔴 هرچند مداخله خارجی در کودتا علیه دولت ملی، مخفیانه و پنهان بود اما افکار عمومی به سبب پیوند مستحکم با دولت و ضعفی که در انسجام ائتلاف مخالفین سراغ داشت، نمی‌توانست بپذیرد که این تحول بی‌دخالت خارجی صورت گرفته باشد. در این رابطه یک تلگرام سری از سوی سفارت آمریکا به وزارت خارجه این کشور که تنها دو روز پس از کودتا ارسال شد، قابل توجه است، تلگرامی که با این عبارات شروع می شد:" متاسفانه این تصور در حال گسترش است که سفارت آمریکا، یا دست کم دولت این کشور، با پول و کمک های فنی، در سرنگونی دولت مصدق و استقرار حکومت زاهدی نقش داشته است." [۲]

🔴 تحلیل این دو واکنش متفاوت می‌تواند کمک کار رهبران امروز ایران در یک انتخاب خطیر راهبردی میان مشی پهلوی اول و نخست وزیر دولت ملی باشد. این که چرا افکار عمومی ایران دو واکنش متفاوت به مداخله ی خارجی در برکناری رضاشاه و مصدق نشان داده است آن هم در حالیکه هیچ مورخ و پژوهشگر منصفی نمی‌تواند انکار کند که رضا شاه چه نقش مهمی در نوسازی ایران داشته و در عوض مصدق متهم است به این که در دوران صدارت  او "یک بندر که هیچ، حتی یک پل هم ساخته نشد!" [۳]

🔴 یک پاسخ ساده شاید این باشد: سیاست‌های رفاهی را نباید به منزله رشوه به طبقات مختلف اجتماع تلقی کرد و انتظار داشت تا این طبقات در بزنگاه‌ها به عنوان نیروهای حامی و پاسدار قدرت مستقر عمل کنند. این سیاست ها با توانمندسازی تدریجی گروههای هدف، به نیازهای جدیدی دامن می زنند که اگر به موقع پاسخ لازم را  دریافت نکند، خود این گروه‌های برخوردار از مزایای سیاست ها رفاهی به عنوان نیروهای مخالف وارد میدان شده و علیه قدرت مستقر عمل می کنند. از این منظر، سخن نیروهایی که مدام خطر مداخله ی خارجی را گوشزد می کنند درنمی گیرد اگر در مواجهه با حاکمان، زبان در کام بگیرند و آنها را دعوت به رعایت حقوق اساسی ملت نکنند زیرا در این صورت دور از انتظار نخواهد بود که استیصال در تغییر توسط نیروی داخلی، مداخله خارجی را تئوریزه کرده و به آن مشروعیت ببخشد.

ارجاعات:

[۱] گذشته چراغ راه آینده است، جامی، ص ۱۱۱

[۲] اسناد سیاسی سفارت آمریکا در تهران، جان پی.گلنون، ترجمه محمد آقاجری، ص ۳۲۲

[۳] خاطرات و تالمات، محمد مصدق، ص ۲۷۵

محمدحسن محب
۱۸:۳۳۱۸
مرداد

الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَةِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ

وَ الْأَئِمَّةِ المعصومین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ

محمدحسن محب
۱۴:۱۵۱۳
مرداد
امروز متن خوبی از آقای صلاح الدین خدیو در باره گزارش من و تو از تاریخ دوره پهلوی و این بار در باره سفر شاه به آلمان دیدم. عالی بود. خلاصه اش این بود که این سفر بسیار بد را چنان عالی جلوه داده و تحریف کرده است که واقعا اسباب شگفتی است. آخرش هم این نکته را نوشته است: در پایان باید گفت جسارت و ریسک شبکه من و تو، در بازگویی وارونه یکی از بدنام ترین سفرهای خارجی شاه و روایت آن بعنوان حدیث محبوبیت و مقبولیت وی، بیانگر خلاء ناشی از فقدان یک جریان تاریخ نگاری مستند و بیطرفانه و سردمداری دیدگاه های سپید و سیاه در این زمینه است. امری که دستکم برای نسل های پس از انقلاب موجب امتناع تاریخ اندیشی شده است.
ارزیابی ایشان را از تاریخ نویسی مربوط به دوره پهلوی در سالهای پس از انقلاب به مقدار زیادی درست می دانم. مدتی قبل، روزنامه اعتماد از من پرسید که چرا برخی از کتابهای تاریخی، هیچ توجهی را جلب نمی کند، آما برخی از آثار نویسندگانی مانند آقای آبراهامیان حتی به عنوان متن های امتحانی برای دوره های ارشد و دکتری معرفی می شود. من آنجا توضیحاتی دادم و گفتم که مشکل سر نگاشته های متعصبانه است که کاری به کشف حقیقت ندارند و از هر شاهد ریز و درشتی برای نابود کردن دیگران استفاده می کنند.
اگر از برخی از دوستان ما بپرسید، می گویند، سبب توجه به برخی از کتابها، ناشی از یک توطئه است که کسانی می خواهند آن افکار را ترویج کنند.
البته، شاید آدم های پژوهشگر هم که کارهای جدی می کنند، بسیاری از کارهای بیرون از ایران را نپسندند و دست کم بسیاری را از لحاظ اسناد و مدارک ضعیف بدانند.
اما یک مشکل هست که سبب شده تا تاریخ نویسی مربوط به دوره پهلوی به این نقطه برسد. این مشکل، سیاه و سپید دیدن همه مسائل مربوط به آن دوره است، امری که سبب شده است همه آنچه متعلق به آن دوره تاریخی است، سیاه تبیین و تفسیر شود.
 یک مشکل دیگر، مسائل سیاسی جاری روز و کار سیاسی شبکه ها و استفاده از آن است، مردم به دلایلی روزگار سختی را می گذرانند، و راه حل ساده این است که فکر کنند، روزگاری همه چیز آنها گل و بلبل بوده و حالا از دست رفته است.
طبیعی است که برخی از تحقیقات در داخل و خارج، با حمایت های مالی دنبال می شود و انگیزه های سیاسی دارد. تحقیقی که با این پشتوانه های مالی دنبال شود، طبعا بدون اعتبار است و تا وقتی که زور تبلیغ پشت آنهاست، و توزیع می شود اثر می گذارد. البته برخی همین را می خواهند، کاری هم به شفافیت ندارند. در واقع تاریخ سازی می کنند، نه تاریخ خوانی و تاریخ دانی.
در باره عوامل این مسأله بیش از اینها می شود گفت. این چند مرکزی که در اینجا کار تاریخ نویسی آن دوره را می کنند، اکثرا وابسته به نهاد های رسمی هستند و طبیعی است که کارشان استوار کردن مواضع باشد، تا روشن کردن حقایق. یک مرکز، همه وابستگان به آن رژیم را فراماسونر می داند، دیگری غالب آنها را بهایی می شمرد، و سومی حتی، برای تاریخ نویسی دوره معاصر هم، آدم هایی مثل هاشمی رفسنجانی را بدتر از شاه معرفی می کند. غالب  اینها مراکز رسمی تاریخ نگاری ما هستند که با بودجه خاص، بیشتر کار سیاسی برای استوار کردن مواضع می کنند اما عنوان تاریخ را یدک می کشند.
حقیقت این اقدامات، نمونه ای است که نشان می دهد، ما علمی نیستیم و هدفی جز ساختن علم سیاسی یا علم دینی یا تحقیق خط دار و جهت دار نداریم. این روش راه به جایی نمی برد، مگر آن که زورش پرزور باشد، مگر آن که با تبلیغ برای سالیانی جا بیفتد.
حالا که روزهای سالگرد مشروطه است می شود گفت، آنچه در باره نوشته ایم و گفته ایم، با یک تحول سیاسی، بر باد می رود. ممکن است بگویند، برود، و راست هم می گویند، بالاخره نسل بعدی دوباره این ها را باور می کند. اما دست کم به نظر من، اینها نشان از آن دارد که هدف ما روشن کردن تاریخ نیست، استوار کردن مواضع فکری خودمان به عنوان یک حزب سیاسی است. با سقوط این احزاب به هر شکل آن افکار هم از بین می رود، هر چند ممکن است یک اقلیتی برای همیشه وفادار به این مطالب باشند.
مهم «علم تاریخ» است که شهید می شود.
در باره توانایی های این مراکز هم، صرف نظر از پژوهش که غالب اوقات کودکانه انجام می شود، مطلب زیاد است. چنان که اشاره کردم، مخاطبان اینها، یک گروه خاص هستند که تنها به فکر تغذیه فکری مخاطبان خود هستند، و با باقی مردم کاری ندارند.
اگر به وضع نرسیم، به تدریج اوضاع در باره قضاوت های تاریخی مربوط به گذشته از این هم که هست، بدتر می شود، زیرا مخالفان هم امروزه، با روش های بسیار متفاوتی در این زمینه فعال شده اند و رقابت جدی تر شده است.
محمدحسن محب
۲۳:۱۵۰۷
مرداد


بدنبال برگزاری پر از تقلب انتخابات دوره چهاردهم (در دهه 1320)، افرادی هم راهی مجلس شده بودند که سابقه‌ی وابستگی آنان به‌سیاست انگلستان و تجاوز به‌حقوق ملت ایران بر کسی از آگاهان به‌امور پوشیده نبود. از جمله مهم‌ترین این افراد سیدضیاءالدین طباطبایی (رئیس‌الوزراء کودتای سوم اسفند 1299) بود که دکتر محمد مصدق (منتخب مردم در مجلس چهاردهم) به‌هنگام مخالفت با اعتبارنامه‌ی وی خاطرنشان کرد: «آقا [سیدضیاء] مثل نهر کوچکی است که به‌رود تیمس [در لندن] متصل شده باشد، هر قدر که آب نهر پیش برود به‌توسعه‌ی نهر می‌افزاید... آقایان نمایندگان بیایید دوره‌ی بدبختی را تکرار نکنید. بیایید به‌جامعه ترحم نمایید. بیایید علمداران آزادی را به‌دست میرغضبان ارتجاع نسپارید، بیایید ثابت کنید که این مجلس خواهان بزرگی و عظمت ایران است.»

محمدحسن محب
۲۳:۲۶۰۲
مرداد

دکتر منوچهر اقبال، کابینه اش را در 15 فروردین 1336معرفی کرد و تا 8 شهریور 1339در این مقام باقی بود. در تمام دهه‌ی 1330او را وفادارترین، مطیع‌ترین و مورد اعتمادترین نخست‌وزیران نسبت به‌شاه می‌شناسیم که خود را همواره «چاکر جان‌نثار» اعلیحضرت می‌دانست و البته در نزد انگلیسیان مورد ارج و قرب بود و آمریکاییان هم به‌موفقیت او در رأس نخست‌وزیری امید دوخته بودند. در این دوره بود که شاه آشکارا و بدون محابا نظام مشروطه و قانون اساسی آن را مورد بی‌اعتنایی قرار داد و در این راستا البته دکتر اقبال نقش قابل‌توجهی داشت که از همان آغاز خود را نخست‌وزیر شاه می‌خواند و اعلام هم می‌کرد که جز شاه در برابر هیچ مقام و مرجعی خودرا مسئول و پاسخگو نمی‌شناسد. اقبال به‌ویژه شأن و منزلت مجلس به‌عنوان مهم‌ترین نهاد و نماد نظام مشروطه را به‌هیچ تنزل داده و از هرگونه توهین و تحقیری در باره‌ی مجلس و مجلس‌نشینان فروگذار نبود. دکتر اقبال برنامه دولت خود را «هر چه که موردنظر اعلیحضرت همایونی می‌باشد» اعلام کرده و بالاخص تصریح می‌کرد: «سیاست خارجی ایران تحت هدایت مدبرانه شاهنشاه اداره می‌شود. روی این اصل سیاست خارجی متعلق به‌اعلیحضرت است و به‌دولت هیچ ارتباطی ندارد»! برای اولین بار بود که نخست‌وزیری این چنین شأن و جایگاه دولت و مجلس را تنزل می‌داد و خود را صرفاً «نوکر» اعلیحضرت خطاب می‌کرد. هم‌چنان که وقتی مجلس در صدد برآمده دولت او را به‌خاطر سوء عملکردش استیضاح کند، گستاخانه و بدون پروا پاسخ داد: «فقط در صورتی که شاهنشاه اجازه فرمایند به‌استیضاح شما جواب خواهم داد»! جالب‌تر آن بود که وقتی یکی از نمایندگان موافق دولت این گستاخی نخست وزیر را با عبارت «احسنت، احسنت» تأیید کرد، دکتر اقبال به‌همین نماینده موافق (ابوالحسن عمیدی‌نوری) هم تحقیرآمیز تأکید کرد: «من اصلاً به‌احسنت شما وکلا هم احتیاج ندارم»! دکتر اقبال حتی به‌سناتوری هم که به‌یکی از لوایح دولت او ایراد وارد ساخته بود، پاسخ داد: «مملکت مال اعلیحضرت است و ما به‌هیچ‌کس اجازه نمی‌دهیم در باره‌ی تصمیمات ایشان اظهارنظر کند»! در آن برهه دیگر هیچ‌یک از نمایندگان مجالس شورا و یا حتی سنا را جرأت واکنشی قابل‌اعتنا به‌این‌همه توهین و تحقیر نخست‌وزیری که با افتخار خود را نوکر و «چاکر جان‌نثار» اعلیحضرت می‌خواند، نبود.
(به‌نقل از: مظفر شاهدی، افول مشروطیت: زندگینامه سیاسی دکتر منوچهر اقبال، چاپ اول، تهران، پژوهشکده تاریخ معاصر ایران، 1389)

محمدحسن محب
۱۳:۴۹۱۰
تیر

اگرچه وقتی شاه در 26 دی ‌ماه 1357 ایران را ترک کرد، دیگر تقریباً بر همه کسانی که اطلاع بسنده‌ای از اوضاع سیاسی و اجتماعی جاری و ساری در ایران داشتند، آشکار شده بود که نظام شاهنشاهی پهلوی را هیچ گونه امیدی به‌بقا و تداوم حیات نیست؛ با این حال، هنوز، دولت بختیار که به ‌تاز‌‌گی از مجلس دوره 24 شورای ملی رأی اعتماد گرفته بود، مدعی مقابله و مقاومت در برابر انقلابیون و یافتن راهکاری برای نجات نهایی حکومت از سقوط قطعی بود. اگرچه در همین برهه منتهی به ‌روزهای پایانی عمر رژیم پهلوی دامنه سرکوبگریها‌ و خشونت‌طلبیها‌ی نیروهای انتظامی و امنیتی در برابر انقلابیون بیش از پیش شدت گرفت، اما هیچ گونه قرینه‌ای وجود نداشت که نشان دهد، حاکمیت به ‌سرعت رو به ‌احتضار پهلوی بتواند شانسی برای بقا پیدا کند. چنین بود که وقتی آیت‌الله امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی ملت ایران در 12 بهمن 1357 وارد تهران شد، دیگر نه ‌سرکوبگریهای نظامیان و نیروهای امنیتی و نه ‌هشدارها و تهدیدات دولت بختیار و نظایر آن چندان مورد اعتنای انقلابیون خارج از شماری نبود که به‌وضوح دریافته بودند تا سقوط نهایی حکومت پهلوی راه زیادی در پیش‌رو ندارند
بدین ‌ترتیب در یکی دو روز منتهی به 22 بهمن 1357 دیگر عملاً حکومت ساقط شده بود. و چنین بود که، در ساعت 10 و 30 دقیقه صبح روز 22 بهمن 1357، شورای عالی ارتش شاهنشاهی، طی اعلامیه‌ای به ‌شرح زیر، اعلام بیطرفی کرد و عملاً بر پیروزی انقلاب اسلامی و پایان دوران نظام شاهنشاهی پهلوی مهر تأیید زد (اگرچه درگیریهای میان انقلابیون و وفاداران به ‌نظام شاهنشاهی در حال سقوط، تا ساعتها بعد هم در مناطقی از تهران و برخی دیگر از شهرهای کشور ادامه یافت):

ارتش ایران وظیفه‌ دفاع از استقلال و تمامیت کشور عزیز ایران را داشته و تاکنون در آشوبهای داخلی سعی نموده است با پشتیبانی از دولتهای قانونی این وظیفه را به ‌نحو احسن انجام ‌دهد. با توجه به ‌تحولات اخیر کشور، شورای عالی ارتش در ساعت 10:30 [10 و 30 دقیقه صبح] روز 22 بهمن 1357 تشکیل و به ‌اتفاق تصمیم گرفته ‌شد که برای جلوگیری از هرج و مرج و خون‌ریزی بیشتر، بی‌طرفی خود را در مناقشات سیاسی فعلی اعلام و به‌ یگانهای نظامی دستور داده شد که به ‌پادگانهای خود مراجعت نمایند. ارتش ایران همیشه پشتیبان ملت شریف و نجیب و میهن‌پرست ایران بوده و خواهد بود و از خواسته‌های ملت شریف ایران با تمام قدرت پشتیبانی می‌نماید.

این اعلامیه را، که اولین بار در ساعت 13 از رادیو ایران پخش شد، افراد مشروحه زیر امضاء کرده بودند:

1. ارتشبد عباس‌ قره‌باغی‌، رئیس‌ ستاد بزرگ‌ ارتشتاران‌

2. ارتشبد جعفر شفقت‌، وزیر جنگ‌

3. ارتشبد حسین‌ فردوست‌، رئیس ‌دفتر ویژه‌ اطلاعات‌

4. سپهبد هوشنگ‌ حاتم‌، رئیس‌ جانشین‌ ستاد بزرگ‌ ارتشتاران‌

5. سپهبد ناصر مقدم‌، رئیس‌ ساواک‌ [با تصویب لایحه تقدیم دولت بختیار در مجلس شورای ملی دوره 24، ساواک در 17 بهمن 1357 منحل شده بود]

6. سپهبد عبدالعلی‌ نجیمی‌ نائینی‌، مشاور رئیس‌ ستاد بزرگ‌ ارتشتاران‌

7. سپهبد احمدعلی‌ محققی‌، فرمانده‌ ژاندارمری‌

8. سپهبد عبدالعلی‌ بدره‌ای‌، فرمانده‌ نیروی‌ زمینی‌

9. سپهبد امیرحسین‌ ربیعی‌، فرمانده‌ نیروی‌ هوایی‌

10. دریاسالار کمال‌ حبیب‌اللهی‌، فرمانده‌ نیروی‌ دریایی‌

11. سپهبد عبدالمجید معصومی‌ نائینی‌، معاون‌ پارلمانی‌ وزارت‌ جنگ‌

12. سپهبد جعفر صانعی‌ معاون‌ لجستیکی‌ نیروی‌ زمینی‌

13. دریاسالار اسدالله محسن‌زاده‌، جانشین‌ فرمانده‌ نیروی‌ دریایی‌

14. سپهبد حسین‌ جهانبانی‌، معاون‌ پرسنلی‌ نیروی‌ زمینی‌

15. سپهبد محمد کاظمی‌، معاون‌ طرح‌ و برنامه‌ی‌ نیروی‌ زمینی‌

16. سرلشکر کبیر، دادستان‌ ارتش‌

17. سپهبد خلیل‌ بخشی ‌آذر، رئیس‌ اداره‌ پنجم‌ ستاد

18. سپهبد علی‌محمد خواجه ‌نوری‌، رئیس‌ اداره‌ سوم‌ ستاد

19. سرلشکر پرویز امینی‌ افشار، رئیس‌ اداره‌ دوم‌ ستاد

20. سپهبد امیرفرهنگ‌ خلعتبری‌، معاون‌ عملیاتی‌ نیروی‌ زمینی‌

21. سرلشکر محمد فرزام‌ رئیس‌ اداره‌ هفتم‌ ستاد

22. سپهبد جلال‌ پژمان‌، رئیس‌ اداره‌ چهارم‌ ستاد

23. سپهبد ناصر فیروزمند، معاون‌ ستاد

24. سپهبد موسی رحیمی‌ لاریجانی‌ رئیس‌ اداره‌ یکم‌ ستاد

25. سپهبد محمد رحیمی‌ آبکناری‌، رئیس‌ آجودانی‌ ستاد

26. سپهبد رضا طباطبایی‌ وکیلی‌، رئیس‌ اداره‌ بازرسی‌ مالی‌ ارتش‌

27. سرلشکر منوچهر خسروداد، فرمانده‌ هوانیروز

 

محمدحسن محب
۱۳:۵۲۱۳
خرداد

mail پرسش 1:مهمترین فرازها و جریان‌های اصلاح‌طلب در تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی کدامند؟

پاسخ 1:تعریف اصلاحات:« هر گونه اقدام در جهت رفع مفاسد و معایب موجود و یا بهبود و ارتقاء موقعیت، نسبت به وضعیت فعلی» (در عرصه‌های گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی- دینی و...)

تفاوت اصلاح با انقلاب:  یک-اصلاح در میزان و درجه ایجاد تحول می‌تواند تا همان حد تحول در جریان انقلاب پیش برود.

دو-تفاوت بیشتر در شیوه و روال کار است: اصلاحات یک برنامه تدریجی، مسالمت‌جویانه و عمدتاً در چارچوب همان ساختار موجود انجام می‌شود؛ اما انقلاب یک پدیده خشونت‌آمیز، تقریباً سریع بوده و ساختار قبلی را کاملاً دگرگون می‌کند و نیروهای جدیدی را جایگزین رهبران قبلی می‌کند.

سه: عموماً هم زمانی انقلاب (در شیوه و روال کار) روی می‌دهد که اصلاحات به‌نتیجه نرسد.انقلاب مشروطه؛ انقلاب اسلامی؛

انقلاب مشروطه:    یک: اگرچه نسبت به‌اکثری از انقلاب‌های شناخته‌شده کمتر خشونت‌آمیز بود؛

دو: اما حرکتی تقریباً سریع بود؛

سه: قدرت شاه را مشروطه و محدود به‌قانون اساسی کرد؛

چهار: نهادها و ساختارهای کاملاً نوینی را در جامعه به‌وجود آورد

(مجلس شورای ملی؛ دولت پارلمانی؛ انتخابات جدید؛ قانون اساسی و متمم آن؛ احزاب سیاسی و انجمن‌ها؛ پایان دادن ولو صوری به‌خودکامگی؛ وزارت‌خانه‌ها و بوروکراسی جدید و...) بنابراین  باید مشروطه را یک انقلاب بدانیم

انقلاب اسلامی:   یک: یک حرکت خشونت‌آمیز و سریع بود؛

دو: قدرت مستقر را از میان برداشت؛

سه: در نهادها و ساختارهای نظام قبلی تحولی گاه بنیادین به‌وجود آورد.

(تغییر قانون اساسی؛ تغییر عنوان نظام از مشروطه به‌جمهوری اسلامی؛‌ تأسیس نهادهایی مانند شورای نگهبان؛ رهبری ولایت فقیه و...)بنابراین انقلاب اسلامی هم به‌درستی یک انقلاب بود؛

اولویت ما برای اصلاحات:

یک: آیا اولویت ما اصلاحات سیاسی است؟ (مثلاً توسعه آزادیهای سیاسی و نهادهای مدنی و نهایتاً نهادینه شدن یک نظام دموکراتیک سیاسی مبتنی بر فعالیت تکثرگرایی حزبی یا همان حکمرانی حزبی، که جناب  فیرحی هم همین عنوان را در کتاب جدید خودشان ذکر کرده‌اند)

دو: آیا اولویت ما اصلاحات اداری و بوروکراتیک و یا اقتصادی است؟ یا حتی دینی و فرهنگی و غیره؛

سه: یا این‌که ما هر نوع اقدامی را که به‌نوعی در وضعیت جدید تغییری ایجاد کند؟ اصلاحات می‌دانیم؛

چهار: البته طبق تعریفی که ابتدا کردیم، تمام این قبیل اقدامات می‌تواند اصلاحات تلقی بشود.

پنج: بنابراین ما باید برای ادامه گفت‌وگو ببینیم مقصودمان چگونه اصلاحاتی است؟

مهمترین جریان‌های اصلاح‌طلبی: 1285- 1397(در عرصه‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی):

قبل از مشروطه:  یک: اصلاحات به‌معنای مدرن آن بسیار زودتر از انقلاب مشروطه مورد توجه کارگزاران حکومت قرار گرفت؛

دو-احتمالاً ! اوّلین بار در دوره صفویه بود که اصلاح ساختار و تجهیزات ارتش و نیروهای نظامی به‌سبک جدید مورد توجه قرار گرفت و مستشارانی از اروپا وارد ایران شدند (آنتونی و رابرت شرلی)

سه: در دوره نادرشاه هم تلاش‌هایی صورت گرفت بلکه به‌کمک مستشاران خارجی نیروی دریایی تأسیس شود و تجهیزات قشون نوسازی شود

چهار: البته نادرشاه گام‌هایی هم برای اصلاح دینی و مذهبی برداشت و تلاش کرد مذهب شیعه به‌عنوان مذهب پنجم دین اسلام در نزد اهل سنت به‌رسمیت شناخته شود که در هر حال به‌نتیجه نرسید

پنجم: در دوره قاجار و در جریان جنگ‌های ایران و روس که ناتوانی نظامی ایران در برابر روسیه آشکار شد، عباس‌میرزا و وزیرش قائم‌مقام پیشگام انجام اصلاحات جدید در ارتش شدند؛ دانشجویانی برای فراگیری فنون جدید نظامی و غیره به‌اروپا اعزام شدند

ششم: در واقع اولین بار در همین برهه بود که موضوع اصلاحات به‌یک ضرورت تبدیل شد و جامعه ایرانی به‌وضوح عمق و گسترۀ موقعیت شکنندۀ خود در برابر تمدن جدید غرب را درک کرد و به‌تدریج در صدد برآمد هم علل آن را دریابد و هم این‌که گامهایی هرچند کوچک برای انجام اصلاحات برداشت.

هفتم: امیرکبیر احتمالاً شاخص‌ترین کارگزار اصلاح‌گر تمام دوران معاصر ایران تا آستانه انقلاب مشروطیت بود، که در عرصه‌های گوناگون اقتصادی،دیوانی- اداری(بوروکراتیک،‌ نظامی، علمی- آموزشی، فرهنگی، روابط خارجی و قضایی) گام‌های مؤثری برای اصلاح امور کشور برداشت؛ تأسیس دارالفنون و روزنامه وقایع اتفاقیه و...

هشتم: میرزاحسین‌خان سپهسالار دیگر صدراعظم ناصرالدین‌شاه البته تلاش‌هایی در راستای انجام اصلاحات انجام داد، که موفقیت چندانی نداشت.

نهم: میرزاعلی‌خان امین‌الدوله هم در دوره سلطنت مظفر‌الدین‌شاه مقاصدی اصلاح‌طلبانه داشت که دامنه موفقیت‌های آن هم قابل توجه نشد.

دهم: البته خود ناصرالدین‌شاه هم بویژه بعد از مسافرت به‌اروپا علاقمند شدو اصلاحاتی در ساختار اداری- بوروکراتیک، نظامی (نظیر نوسازی نظمیه و تأسیس نیروی قزاق) اقتصادی و تا حدی سیاسی (نظیر تشکیل مجلس مشورتی) انجام داد؛

یازدهم: شاید حتی بشود شکل‌گیری فرقه‌هایی مانند بابیت و بهائیت در دوران سلطنت محمدشاه و ناصرالدین‌شاه را هم اقداماتی اصلاحی در درون مذهب تشیع! در نظر گرفت

دوران مشروطه:

یک: در سالهای 1285 تا 1304 جز آنچه انقلاب مشروطه در ساختار قبل به‌وجود آورد، اصلاحات جدی‌ دیگری برای بهبود اوضاع جاری در چارچوب قانون اساسی مشروطه انجام نگرفت؛

دو: اقدامات رضاشاه البته بسیار پرمناقشه و متناقض بود؛از یک سو: با کودتا علیه دولت قانونی مشروطه عملاً علیه قانون اساسی اقدام کرد؛از سویی دیگر: در عرصه سیاسی و اجتماعی کارنامه بسیار سیاه و غیرقابل دفاعی از خود برجای گذاشت و آزادی‌های سیاسی، اجتماعی و مدنی را که مهمترین دستاوردهای انقلاب مشروطه بودند، تقریباً کاملاً از میان برد و دیکتاتوری خشن و بی‌سابقه‌ای در کشور ایجاد کرد.

سه: در دهه 1320 اصلاحات سیاسی قابل توجهی شکل نگرفت؛ فقط برخی افراد و جریان‌ها مانند احمد کسروی تلاش کردند در عرصه‌های فرهنگی و حتی دینی اصلاحاتی را به‌وجود بیاورند (مانند مبارزه با دین و البته مذهب تشیع و بهائیت و غیره به‌نام مبارزه با خرافات؛ پیشنهاد یک دین جدید به‌نام پاکدینی؛ و نظایر آن)

 

چهار: در مقابل جریان فدائیان اسلام طرح‌هایی برای انجام اصلاحات در ساختار سیاسی موجود ارائه داد و برای شکل‌گیری دولت و حکومت اسلامی مورد نظر خود مدل‌هایی برای ساختار دولت و نظایر آن ارائه داد.

پنج: اگر بشود تغییر در قانون اساسی را اصلاحات نامید، مجلس مؤسسان اول در سال 1304 که سلطنت را به‌خاندان پهلوی منتقل کردو مجلس مؤسسان دوم در سال 1328 که شاه را در منحل کردن مجلسین شورای ملی و سنا مبسوط‌الید(صاحب اختیار) کرد. (اصلاحات منفی!)

شش: دکتر مصدق هم در دوران نخست‌وزیری خود[اردیبهشت1330 تامرداد1332] (در حالی که با مشروطیت به‌مقابله برخاسته بود!) با استفاده از لایحه اختیارات قوانین پرشماری تصویب کرد!

هفتم: اصلاحات موسوم به‌انقلاب سفید (6 اصل و به 19 اصل افزایش یافت)؛ شاه ضمن این‌که در فضای سیاسی کشور دهشت‌آفرینی می‌کرد و مجلس و دولت را آلت فعل کرده بود، در چارچوب اصلاحات موسوم به‌انقلاب سفید اصلاحات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و آموزشی و بهداشتی متعددی در کشور انجام داد.

هشتم: در طول دهه 1340 و 1350 جبهۀ ملّی و تا حدی نهضت آزادی ایران مهمترین جریان‌های سیاسی اصلاح‌طلب محسوب می‌شدند که تلاش آنها برای پایان دیکتاتوری و برقراری مجدد نظام مشروطه در چارچوب نظام موجود با شکست مواجه شد و انقلاب اسلامی از راه رسید؛

نهم: بعد از پیروزی انقلاب همین جبهۀ ملّی و نهضت آزادی میانه‌روترین جریانی بودند که علاقه داشتند سد راه  تداوم اقدامات انقلابی شوند و کشور را به‌سوی نظامی دموکراتیکِ مبتنی بر فعالیت احزاب سیاسی مستقل سوق بدهند، که موفق نشدند.

دهم: مهمترین جریان اصلاح‌طلبی در تاریخ معاصر ایران هم به‌طور مشخص از اواسط دهه 1370 در ایران شکل گرفت؛ که اکثری از سازماندهندگان و رهبران آن عموماً تندروترین انقلابیون سالهای نخست بعد از پیروزی انقلاب بودند؛ و اینک در چرخش فکری و سیاسی 180 درجه‌ای تقریباً کاملاً لیبرال و دموکراتیک شده بودند؛ این موج جدید اصلاح‌طلبی البته دوران اوجش را مدتهاست که پشت سر گذاشته و همچنان کم رمق به‌حیات خود ادامه می‌دهد.

mail پرسش 2: آیا جریان‌های اصلاح‌طلب در دستیابی به‌اهداف خود کامیاب  بوده‌اند؟

پاسخ 2: یک: در مجموع در نیل به‌اهداف مستقیم خود موفقیت زیادی کسب نکرده‌اند.

دو: با این حال بسیاری از تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بعدی که گاه به‌انقلاب هم منجر شده است، از تبعات مستقیم و غیرمستقیم همین تحرکات اصلاحی در درون و بیرون حاکمیت‌های وقت متأثر بوده است.

mail پرسش 3:اصلاح‌طلبی به‌یک عنوان یک روش و منش یک امر دینی بوده یا عرفی؟

پاسخ 3:اگر تجربه تاریخ معاصر ایران را ملاک قرار بدهیم؛‌

 اصلاح‌طلبی هم می‌تواند درون‌دینی باشد؛ هم می‌تواند برون دینی باشد؛ هم می‌تواند اقدامی عرفی در عرصه‌های گوناگون سیاسی ، اجتماعی، اقتصادی و غیره باشد؛ هم مؤمنان و دین‌داران می‌توانند پیشگام اصلاحات شوند؛ هم سکولارها می‌توانند اصلاح‌طلب باشند؛ بنابراین وقتی سخن از اصلاح می‌رود هر گروه یا جریانی در هر موضوع با هر ماهیت و منشأیی می‌تواند انجام امور اصلاحی را برعهده بگیرد

mail پرسش 4:در تاریخ معاصر ایران آیا می‌توان رضاشاه را یک اصلاح‌طلب دانست؟

پاسخ 4: اقدامات رضاشاه البته بسیار پرمناقشه و متناقض بود؛ اودر همان حال که در عرصه‌های گوناگون اداری- بوروکراتیک؛ قضایی؛‌ آموزشی؛ بهداشتی؛ ارتباطات؛ اقتصادی و عمرانی؛ امنیت و غیره اقدامات اصلاحی قابل توجهی انجام داد ؛ ضمن این‌کارها، مجلس شورای ملّی و نهاد دولت را آلت فعل کرد؛ به‌هیچ حزب سیاسی مستقل و حتی غیرمستقلی اجازه فعالیت نداد؛ تمام منتقدان و فعالان سیاسی مستقل را به‌شدت سرکوب کرد؛ با سیاست قتل درمانی و رعب و وحشت نظمی قبرستانی در کشور ایجاد کرد؛  فساد اداری و مالی و اخلاقی بیداد می‌کرد؛ نظمیه از هیچ ستمی به‌مردم خودداری نمی‌کرد؛ در غصب اموال و دارایی‌های مردم کشور هیچ کم نگذاشت و وقتی رفت بیش از 40 هزار ملک و اموال غیرمنقول به‌نامش سند زده شده بود؛

mail پرسش 5:قانون اساسی مشروطه تا چه حدی امکانات لازم برای اصلاحات درون ساختاری را فراهم می‌کرد؟

پاسخ 5: یک: در قانون اساسی مشروطه(51 اصل و 107 بند متمم آن ؛ مجموعاً در 158 اصل تنظیم شده بود) البته مجلس شورای ملّی مهمترین نهاد قانون‌گذاری و تصمیم‌سازی کلان به‌رسمیت شناخته شده بود اما در مجموع قانون اساسی و متمم آن در برخی موارد محدودیت‌ها و ابهاماتی داشت؛ از جمله جایگاه حقوقی و چگونگی انتخاب نخست‌وزیر مشخص نشده بود و به‌همین دلیل شاه (برغم مقام تشریفاتی‌اش) می‌توانست مدعی ریاست دولت شود و از نظر حقوقی تصویب قوانین و انجام اصلاحاتی که در تعارض با احکام و آموزه‌های مذهب تشیع باشد، ممنوع بود.

دو: اقلیت‌های دینی هم بیش از یک نماینده نمی‌توانستند در مجلس داشته باشند

سه: در قانون اساسی انجام رفراندوم پیش‌بینی نشده بود

چهار: متأسفانه به‌دلیل بحران‌های سیاسی و امنیتی متعدد دوران مشروطه،‌ به‌دلیل سیاست‌های سرکوبگرانه رضاشاه، به‌دلیل ناتوانی جامعه سیاسی ایران در دهه 1320، به‌دلیل استبدادگرایی متعاقب کودتای 28 مرداد، تقریباً هیچگاه جامعه ایرانی فرصت و امکان پیاده کردن همان ظرفیت‌های موجود در چارچوب قانون اساسی و متمم آن را هم پیدا نکرد؛

پنجم: اقدامات اصلاح‌طلبانه رضاشاه و محمدرضاشاه هم تقریباً هیچگاه با نظر مساعد اکثریت مردم کشور روبرو نشد و اقداماتی فراقانونی و خودسرانه تلقی شدند.

mail  پرسش 6: آیا اسلام و علمای اسلام در تاریخ معاصر ایران نقش مشوق اصلاحات داشته‌اند؟

پاسخ 6: بطور مشخص از دوره مشروطه بسیاری از علمای شیعه(روحانیون) هم در تکوین و شکل‌گیری و پیروزی انقلاب مشروطه نقش تعیین‌کننده داشتند (طباطبایی، بهبهانی، آخوند خراسانی،‌ مازندرانی و نجفی اصفهانی و دهها و بلکه صدها تن دیگر)

و هم در تبیین نظری ، پدیدۀ مشروطیت نقش درجه اولی ایفا کردند (نائینی در کتاب تنبیه‌الامه و تنزیه‌المله؛ شیخ اسماعیل محلاتی در کتاب اللئالی المربوطه فی وجوب‌المشروطه و چندین تن دیگر)و در طول دوران مشروطه 1285- 1357 هم دهها تن از علما و مراجع و روحانیون در تقویت نظام مشروطه حکومت به‌انحاء گوناگون مؤثر واقع شدند: آیات عظام ملامحمدکاظم آخوند خراسانی؛ آیت‌الله بروجردی؛ آیت‌الله شریعتمداری؛ آیت‌الله بهبهانی؛ آیت‌الله سیدحسن مدرس؛ آیت‌الله کاشانی؛ آیت‌الله طالقانی و... غیره هم در عرصه عمل سیاسی و اجتماعی و هم در مقام مرجعیت مشروطیت را تأیید کردند و تقویت آن کوشیدند.

mail پرسش 7: تقسیم علمای دینی به‌دو گروه موافقان و مخالفان مشروطه چه نتایجی در تبار اصلاح‌طلبی ایرانی داشته است؟

پاسخ 7: در مجموع علما و روحانیون مشروطه‌خواه از همان دوران مشروطیت به‌این سو از آمادگی فکری و سیاسی بیشتری برای همراهی با جریان اصلاح‌طلبیِ سیاسی در چارچوب نظام مشروطه و سپس در چارچوب نظام جمهوری اسلامی برخوردار بوده‌اند.

اساساً پیروزی انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی در درجه اول مرهون همراهی و پیشگامی تعیین‌کننده همین جریان اصلاح‌طلب در میان علما و روحانیون بوده است.هم دردوران مشروطه وهم در دوران انقلاب اسلامی جریان مخالف و محافظه‌کار دغدغه اصلی‌شان حفظ شعائر و آموزه‌های دینی در چارچوب فقه سنتی بوده است و عموماً هم یا با اصل انقلاب و اصلاح مخالفت صریح کرده‌اند؛ در غیراین‌صورت سکوت و یا از سرناگزیری و با کم‌میلی با تحولات جدید همراه شده‌اند؛ این جریان اصولگرا و محافظه‌کار البته که با جمهوریت میانه‌ای نداشته‌اند. هم دردوره پهلوی (از جمله آیت‌الله طالقانی) و هم در دوره جمهوری اسلامی علمای مشروطه‌خواه‌تر و قانون‌گراتر که به‌ارزش‌های جمهوریت هم وفادارتر بودند،پیشگام تحرکات اصلاح‌طلبی در جامعه بودند وهمچنان اصلاح‌طبی اخیر جامعه ایرانی(در بیش از دو دهه) در درجه اول مرهون حضور تعیین‌کننده روحانیت و مرجعیت اصلاح‌طلب بوده است. بویژه در دوران جمهوری اسلامی روحانیت اصلاح‌طلب و کل جریان اصلاح‌طلبی با مقاومت تقریباً مؤثرتر روحانیت سنتی و محافظه‌کار روبرو شده است. با این حال کل جریان انقلاب اسلامی برغم تمام دشواریهای موجود مرهون حضور و مشارکت روحانیت اصلاح‌طلب از امام خمینی تا سیدمحمد خاتمی بوده است.

mail پرسش 8: قانون به‌عنوان مهمترین خواسته ایرانیان در عصر مشروطه یک نیاز اصلاح‌طلبانه بود یا یک خواست انقلابی؟

پاسخ 8: یک: البته که خود انقلاب هم در نهایت اهدافی اصلاح‌طلبانه دنبال می‌کند؛

دو: اما می‌دانیم که مهمترین تفاوت انقلاب و اصلاح در شیوه و روال کار است (انقلاب خشونت‌آمیر و سریع و خواستار تغییر ساختار موجود است؛ اصلاح تدریجی، مسالمت‌آمیز و عموماً در چارچوب همان نظام موجود صورت می‌گیرد).

سه: اما آنچه در مشروطیت اتفاق افتاد و به‌تشکیل مجلس و تصویب قانون اساسی و دیگر تحولات انجامید، یک پدیده انقلابی بود.

چهار: اساساً در ساختار ماقبل انقلاب مشروطه امکان چندانی برای اصلاحات عمیق سیاسی وجود نداشت.

mail  پرسش 9: نقش جریان چپ غیرمذهبی در شکل‌گیری انقلاب‌خواهی به‌جای اصلاح‌طلبی چه بود؟

پاسخ 9: یک: می‌دانیم که جریان چپ از همان دوران مشروطه در حیات سیاسی ایران حضور داشت.

دو: حزب دموکرات(عامیون) یا انقلابی هم که در مجلس دوم مشروطه تشکیل شد گرایشات سوسیال دموکراتیک تندی داشت.

سه: حزب دموکرات(عامیون) خواستار انجام اصلاحات عمیق اجتماعی و اقتصادی بود که البته به‌تدریج مواضعش تعدیل شد.

چهار: حزب سوسیالیست به‌رهبری سلیمان‌میرزا اسکندری از انقراض قاجاریه و صعود سلطنت پهلوی دفاع کرد.

پنج: هم در کودتای 3 اسفند 1299 و هم در کودتای 28 مرداد 1332 ترس و نگرانی از نفوذ جریان چپ از مهمترین دلایل وقوع این رخداد تأسف بار بود.

شش: در ایران هیچگاه احزاب و جریان‌های چپ اصلاح‌طلب (سوسیال دموکرات) تفوق نداشته‌اند؛‌ و عموماً احزاب و تشکل‌های چپ برانداز و انقلابی بودند.

هفت: در دوران پهلوی هم هیچگاه با احزاب اصلاح‌طلب مانند جبهه ملی و نهضت آزادی ایران همراه و همگام نبودند.

هشت: در آستانه انقلاب و سالهای نخست بعد از پیروزی انقلاب هم  همواره از تندروترین و انقلابی‌ترین جناح اسلام‌گرا حمایت می‌کردند (مثل حمایت حزب توده و چریکهای فدایی خلق اکثریت ازمواضع جریان چپ مذهبی[مجمع روحانیون، دانشجویان پیرو خط امام و...])

نه: سایر جریانهای تندروتر چپ و کمونیست کل انقلاب و جمهوری اسلامی را مرتجع و وابسته به‌امپریالیسم دانسته و خواستار مبارزه با آن و تداوم انقلاب تا برپایی انقلاب پرولتری یا دهقانی بودند(پیکار ، اتحادیه کمونیستها ، فدایی خلق اقلیت و...)

ده: در همین دو دهه اخیر هم احزاب و جریانهای چپ غیرمذهبی که عموماً خارج از کشور هستند به‌ندرت از جریان اصلاح‌طلب داخل کشور حمایت کرده‌اند و عموماً برانداز بوده‌اند.البته در سالهای اخیر که نظام سیاست نزدیکی به روسیه و شرق را در پیش گرفته است احزاب و جریانهای چپ با همدلی بیشتر با سیاستهای نظام برخورد می‌کنند ولی همچنان دل‌خوشی از اصلاح‌طلبان ندارند.

یازده: احزاب چپ اصلاح‌طلبان را در مجموع (هم در دوره شاه و هم الان) وابسته و متمایل به‌جهان سرمایه‌داری غرب می‌دانند.

سیزده: چپها رابطه‌شان با دموکراسی و جامعه مدنی و نظام متکثر حزبی مثال جن و بسم‌الله است پس نمی‌توانند با جریان اصلاحات همراه شوند

mail پرسش 10: چه عواملی موجب می‌شود نسل اول روشنفکران مسلمان اصلاح‌طلب و نسل دوم انقلابی شوند؟

پاسخ 10: یک: اساساً در تمام جوامع چه مسلمان یا غیرمسلمان به‌طور منطقی اصلاح‌طلبی مقدم بر انقلابی‌گری بوده است.

دو: در واقع عموماً انقلاب زمانی شکل می‌گیرد که کلیه اقدامات و تلاش‌های اصلاح‌گرانه با ناکامی روبرو شود.

سه: بنابراین علما و روحانیون که هم در انقلاب مشروطه و هم در انقلاب اسلامی مهمترین جریان مرجع در جامعه ایرانی بودند و البته پیشگام پیشبرد اهداف انقلاب بودند،‌ دامنه اعتراضات خود به‌وضعیت موجود را ابتدا در شکل اصلاح‌گری آغاز می‌کردند.

چهار: ضمن این‌که این وضعیت در باره روشنفکران و اصلاح‌گران و انقلابیون غیرروحانی و حتی سکولار جامعه هم کمابیش صادق است (البته به‌استثنای جریان چپ غیرمذهبی).

mail پرسش 11:آیا اصلاح دینی به‌عنوان یک جریان در کامیابی و ناکامی اصلاح‌طلبی از مشروطه تا انقلاب اسلامی مؤثر بوده‌اند؟

پاسخ 11: یک: قطعاً مؤثر بوده‌اند.

دو: چون روحانیت و مرجعیت شیعه تا همین اواخر مهمترین جریان مرجع (مرجع سیاسی، فرهنگی، دینی و اجتماعی) در جامعه ایرانی بوده است.

سه: اگر روحانیت اصلاح‌طلب همراهی نمی‌کرد هیچگاه انقلاب مشروطه به‌پیروزی نمی‌رسید.

چهار: در طول دوران مشروطیت هم مرجعیت و علمای شیعه هم به‌انحاء گوناگون از کلیت نظام مشروطه حمایت کردند.

پنج: اساساً با تبیین و صورتبندی نظری روحانیت و مرجعیت شیعه بود که مشروطیت به‌عنوان یک پدیده اصلاح‌گرایانه مدرن در جامعه ایرانی مستقر شده و استحکام پیدا کرد.

شش: آیت‌الله طالقانی مهمترین روحانی اصلاح‌طلب در دهه 1340 و 1350 بود.

هفت: همانطوری که اطلاع دارید جریان اصلاح‌طلبی طی دو دهه گذشته هم که اساساً با رهبری و محوریت علما و مراجع اصلاح‌طلب پیش رفته است.

mail پرسش 12: امام خمینی را می‌توان به‌عنوان فقیه اصلاح‌طلب تا سال 1341 و فقیه انقلابی از سال 1342 به‌بعد دانست و دلایل این تغییر چه بوده است؟

پاسخ 12:  یک: البته امام خمینی کمابیش تا اواسط دهه 1340 اصلاح‌طلب بود و امیدوار بود برای نجات مشروطه راهی پیدا شود؛

دو: ولی وقتی آشکار شد ، نظام استبدادگرا و سرکوبگر پهلوی امکان بازگشت به‌نظام قانونی مشروطه را از دست داده است، امام خمینی ناگزیر استراتژی به‌سقوط کشانیدن رژیم پهلوی را در پیش گرفت.

سه: البته امام خمینی از همان دوران جوانی در باره ولایت فقیه اطلاعات فقهی و نظری بسنده‌ای داشت و آن را در کتاب کشف‌ الاسرار[اولین اثرنوشتنی سیاسی امام خمینی] هم بیان کرده بود.

چهار: در دهه 1320 و در کتاب کشف‌الاسرار هم بیان کرده بود که برغم تمام مشکلات نظام مشروطه ، روحانیت همچنان خود را مقید به‌همراهی با آن می‌داند.

پنج: اما وقتی در سال 1348 بحث ولایت فقیه را به‌صورت منسجم‌تری مطرح کرد، دیگر از اصلاح رژیم پهلوی نومید شده بود و به‌موضوع انقلاب می‌اندیشید.

mail  پرسش 13: آیا اصلاح‌طلبی موجود با اصلاح‌طلبی قبل از مشروطه و اصلاح‌طلبی درون حکومت پهلوی دارای نقاط مشترک می‌باشند؟

پاسخ 13:  یک: البته از این جهت که هر سه این اصلاح‌طلبی‌ها تلاش می‌کردند در چارچوب همان نظام‌های موجود اصلاحات مورد نظر را پیاده کنند، همین می‌تواند نقطه مشترک هر سه آنها باشد.

دو: اما هر یک از این سه جریان اصلاح‌طلب در سه گونه ساختار سیاسی و اجتماعی تقریباً کاملاً متفاوت مطالبات خودشان را دنبال می‌کردند.

سه: البته در دوره قبل از مشروطه جریان اصلاح‌طلب هم در درون ساختار سیاسی ریشه دوانیده و مدافعان جدی‌ای داشت و هم اینکه از سوی اصلاح‌طلبان خارج از مدار قدرت در داخل و خارج از کشور حمایت و تقویت می‌شد.

چهار: در دوره پهلوی دو جریان اصلاح‌طلب جبهۀ ملّی و نهضت آزادی تقریباً در درون حاکمیت هیچ پایگاه قدرت و حمایتی نداشت

پنج: اما جریان اصلاح‌طلب دو دهه اخیر هنوز خود بخش مهمی از کلیت نظام جمهوری اسلامی را تشکیل می‌دهد و در نزد حاکمیت از مشروعیت برخوردار است .

محمدحسن محب
۱۸:۱۹۰۹
دی

آقای زیباکلام در کتاب «رضاشاه» می گوید  این چکیده بر اساس هزاران اسناد منتشرشده به نگارش درآمده است. شما که چند بار با ایشان مناظره داشته اید، این سخن را چقدر نزدیک به واقعیت می دانید؟
مجید تفرشی: مرحوم غنی متاسفانه به دلیل تعجیل ناشر کتابش، برای اتمام و تحویل اثر، برخلاف اصرار من، صرفا برای اسناد سهل الوصول در آرشیو ملی بریتانیا، مکاتبات تایپی با مبدا یا مقصد وزارت خارجه بریتانیا / (سریFO ۳۷۱) و اسناد تایپی گزینش شده در وزارت خارجه در لندن (سری FO ۴۱۶) را مورد استفاده قرار داد و به دلیل ضیق وقت، از استفاده از اسناد دست نویس این مجموعه ها، دیگر اسناد مهم در پرونده های دیگر آن آرشیو یا اسناد دیگر مؤسسات آرشیوی بریتانیا خودداری کرد. برخی از اسنادی که من در حدود ۲۷ سال اخیر در دوره زمانی ۲۰ساله ۱۹۲۱ تا ۱۹۴۱ در بریتانیا اجمالا  بررسی و تحقیق  کرده ام، شامل حدود ۱۱ هزار پرونده است  که مهم ترین آنها به ترتیب کمیت، به این شرح است:

الف-پرونده های آرشیو ملی بریتانیا: اسناد مختلف وزارت خارجه، شامل موارد ذکرشده دربالاومهمتر از آنها، اسناد مهم محلی دارای مبدأ ایران، وزارت جنگ، هیئت دولت، سازمان امنیتی شنود، نیروی هوایی، وزارت های کشور،خزانه داری،مستعمرات،تجارت،دریاداری و انرژی، آرشیو شخصی سرپرسی لورن[ وزیر مختار انگلیس  درتهران]، مجموعه مصادره ای آرشیوهای آلمان، بخش مجموعه نقشه ها و وزارت راه. 

ب-اسناد دیگر آرشیوها: اسناد نایب السلطنه هند (محفوظ در بریتیش لایبرری)، انجمن سلطنتی امور آسیایی، کتابخانه بادلین دانشگاه آکسفورد، موسسه خاورمیانه دانشگاه آکسفورد، بخش شرقی دانشگاه کمبریج، دانشگاه نیوکسل، موزه سلطنتی جنگ در لندن و انجمن سلطنتی آسیایی.

این موارد را عمدا از این بابت گفتم که نشان دهم  ادعای گزاف بررسی و مطالعه همه اسناد بریتانیایی برای نگارش کتاب رضاشاه که مکررا شفاهی و کتبی نقل شده، تا چه حد نادرست است و حتی کتابی که الهام بخش و ماخذ اصلی بخش مهم کتاب اخیر است هم با وجود استفاده مستقیم از برخی از این اسناد، چنین ادعای گزافی نکرده است. چنین ادعایی ضمن نادرست بودن از نظر علمی، متاسفانه به شدت در تحلیل، قضاوت و نتیجه گیری خرد و کلان آقای زیباکلام، به ویژه در مسئله سیاست بریتانیا درباره  تحولات دو دهه رضاشاه تاثیر گذاشته و بعضا ایشان را به نتایجی نادقیق و سست سوق داده است. این کتاب درمجموع اثری ژورنالیستی در دفاع از رضاشاه است؛ دفاعی که به تصریح نویسنده، عکس العملی است در برابر چهار دهه تاریخ نگاری علیه رضاشاه. کتاب خلاصه نویسی از چند کتاب، به خصوص کتاب برآمدن رضاشاه دکتر غنی است. این رونویسی به شکلی صورت گرفته که آقای زیباکلام در کتاب رضاشاه، مجبور شده عینا به شیوه مرحوم غنی، عمده کار کاملا اقتباسی و خلاصه نویسی خود را به اوایل سلطنت رضاشاه اختصاص دهد. در نتیجه ۱۲ فصل از ۱۳ فصل کتاب، تا آبان ۱۳۰۴ ادامه می یابد و تنها در فصل پایانی، به شیوه ای شتاب زده به ۱۶ سال باقی ماجرا پرداخته است. البته این مشکل، کاملا برعهده سیروس غنی است که کارش را در آن برهه متوقف کرده و مجال ادامه پژوهش را از دکتر زیباکلام گرفته است. نویسنده کتاب رضاشاه که استاد قدیمی دانشگاه است، طبعا باید کار خود را از نظر شکل و محتوا الگویی برای دانشجویان و محققان قرار دهد. از نظر محتوا که اجمالا بحث شد، ولی در کل کتاب با شیوه ای کاملا شعاری و تبلیغاتی مجموعا از هفت یا هشت اثر تالیف و ترجمه و بدون زحمت مراجعه به متون اصلی و دیدن صدها منبع مهم دیگر استفاده شده است. از این میان البته دو کتاب، آثار دیگر خود نویسنده هستند. آقای زیباکلام در کتاب خود که تقریبا از منابع و تحلیل جدید بی بهره است، از روش شعاری سنتی قدیمی ادبیات چریکی و سیاسی و تیره کردن عبارت های خاص موردنظر در جای جای کتاب، (به عنوان ارزش افزوده نسبت به کتاب سیروس غنی) استفاده کرده و بی توجه به روش رفرنس دهی آکادمیک، بی اعتنا به ارائه فهرست منابع و تهیه فهرست اعلام نشان داده که در کارش با متخصصان و کارشناسان تاریخ کاری نداشته و صرفا عوام الناس کم سواد فاقد مطالعه جدی ناراضی از وضع موجود و جویای یک بت گمگشته و منجی افسانه ای را هدف گرفته تا واکنش رفتاری مشابه با سیاست تاریخ نویسی ظاهرا مورد نقدشان در طرف مقابل، مبتنی بر آبروبری از برخی و آبروخری برای برخی دیگر خلق کند.

محمدحسن محب
۱۶:۳۴۰۱
آذر

بالاترین شهرت وی ، ریاست بود و پس از آن امساک در خرج و سپس کینه و انتقام جویی. هرچند شجاع و بی رحم بود ولی بیشتر مشکلات را سعی میکرد با حیله و تزویر حل کند تا با شجاعت. فکری بسیار خلاق و عملی داشت و برای پیش بردن مقصود خود از هیچ چیز رویگردان نمیشده است. در لشگرکشی ها، نیم شبان برخواسته و نماز شب میخواند. بارزترین ویژگی او ، بی رحمی او بود. سختگیر ، پیمان شکن و بدرفتار بود و به هیچکس ـ حتی برادران خود ـ اطمینان نداشت. با این همه تردیدی نمیتوان کرد که وی مردی کاردان ، بزرگ ، با کفایت و مدبر بوده چنانچه نه تنها به سرعت هرچه تمامتر ایران را گرفت و به پادشاهی رسید بلکه سرزمینی را که پریشان و گرفتار ملوک الطوایف و راهزنان مسلح و گردن کشان بود ، امن کرد و جهانیان را از پیشرفت های خود خیره ساخت. در امور داخلی ایران نیز به برخی اصلاحات دست زد از آن جمله آن بود که دستور داد به هر شهری که وارد میشود کسی به استقبال او نرود. پیش از او در دوره صفویه ، افشار ها و خاندان زند ، در سراسر ایران معمول شده بود که مکاتبات دولتی را با انشای پر تکلف ، و پر از کنایه و استعاره و عبارت پردازی های زاید و پر تکلف مینوشتند ، و او نخستین شخص در تاریخ دوران جدید است که دستور داد که مکاتبات ، احکام و فرمان های دولتی را به زبان ساده بنویسند. به طوریکه به نامه هایی که عناوین پر تکلف داشتند را اجازه خواندن نمیداد. علی رغم سنگ دلی و بی رحمی ، با سفیران کشور های بیگانه به احترام برخورد میکرد و به مراسم درباری بسیار مقید بود ، برای مثال شیوه برخورد او با سفیر پادشاه افغانستان قابل توجه است. دیگر از کار های مهم او در کشورداری این بود ، که سربازان و لشگریان خود را بسیار رعایت میکرد و همیشه جیره و حقوقشان را به موقع میرسانید ، و در آسایش آنها جدی بود. در جنگ های آنزمان که هنوز غارت کردن جزء آیین رسمی کشورداری بود ، تا وی اجازه نمیداد کسی حق نداشت دست به یغما دراز کند. اما در برابر این سختگیری ها منتهای رعایت را نسبت به لشگریان خود داشت. علاوه بر رعایت آسایش سربازانش و پرداخت به موقع حقوق آنها ، وسیله تفریح و در ضمن ورزش ایشان را در سواری و به کار بردن اسلحه فراهم می آورد ، چنانچه هر وقت جنگی در میان نبود ، سربازانش را با خود به شکار میبرد و شکار های بسیار باشکوهی فراهم میکرد. بر خلاف سلاطین گذشته او مردی پر خور نبود و بیشتر غذا های ساده را میخورد ، چنانچه پیوسته به برادر زاده اش بابا خان ـ فتحعلی شاه ـ میگفت ایرانیان استطاعت مالی آن را ندارند که دو رنگ خورش بر سر سفره خود داشته باشند. جامه فاخر نمیپوشید ، غذا های لذیذ نمیخورد و سفره وسیع نمی گسترد و بسیار ساده زندگی میکرد و به تجمل و تشریفات نمیپرداخت و این همه برای آن بود که خرجی فراهم نکند. غذای او اکثرا نان جو به همراه ماست بود. وی مردی بسیار پول دوست و لئیم بود ، به طوریکه در زمان حیات کریم خان زند ، با چاقو فرش های زیر پای خود را میدرید و هنگامی که بر شیراز دست یافت ، افسوس خورد و گفت اگر روزی میدانستم این فرش ها به من تعلق خواهد داشت ، آنها را پاره پاره نمیکردم!!! یا هنگامی که در خراسان ، بر شاهرخ شاه افشار ـ آخرین شاهزاده افشار دست یافت ـ جواهرات نادرشاه را با آزار و شکنجه از او گرفت و از دیدن آن گوهر های گرانمایه چنان شاد شد که در اطاق را به روی خود بسته و بر روی جواهرات می غلتید!!! به کتاب خوانی علاقه فراوانی داشت و چنانچه نوشته اند تا آخرین شب زندگانی خویش نیز مشغول کتاب خوانی بود و به چند زبان زنده دنیا از جمله روسی ، فرانسوی ، عربی ، ترکی و فارسی تسلط داشت...

منبع: تاریخ معاصر ایران ، سعید نفیسی ، جلد ۱

محمدحسن محب
۱۶:۵۸۱۱
آبان

درسالی که وبا شیوع یافته بود، ناصر الدین‌شاه نذرکرد که اگراز وبا جان سالم به‌در برد، هرسال در روز اربعین آش  بپزد.درحیاط قصردرباریان جمع می شدند و برای تهیۀ آش شله قلمکار، بعضی سبزی پاک میکردند برخی نخودولوبیا خیس میکردند. عده ای دیگهای بزرگ راروی اجاق میگذاشتند وخلاصه هرکس برای تملق وتقرب پیش  شاه مشغول کاری بود. پس ازطبخ آش آن را در قدحهای بزرگ و کوچک می‌ریختندوتقسیم می‌کردند. هریک از میهمانها موظف بود پس از خوردن آش، کاسه را پر از سکه طلا و اشرفی کند و به حضور شاه تقدیم نماید. آنکه کاسه کوچکی ازدربار برایش فرستاده می شد،کمترضررمی کردوآنکه مثلا یک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت می شد!!!

به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی با یکی از اعیان یا وزرا دعوایش می شد به او می گفت بسیار خوب بهت حالی می کنم دنیا دست کیه... آشی برایت بپزم که یک وجب روغن رویش باشد.

محمدحسن محب