آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۹ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۵:۴۲۱۹
ارديبهشت

✔️ محمد نبی حبیبی، دبیرکل حزب موتلفه اسلامی گفت که ترور حسنعلی منصور، نخست‌وزیر دوره پهلوی به پیشنهاد آیت‌الله مرتضی مطهری بوده است.

محمدنبی حبیبی در دیدار اعضای حزب موتلفه اسلامی با خانواده آیت‌الله مطهری در سالروز شهادتش گفت: «در ملاقاتی که با آیت‌الله سیستانی در چند سال پیش داشتم، گفتم در زمان رعب و یاس رژیم ستمشاهی در سال ۴۲ شهید مطهری بود که جرقه کار مسلحانه در موتلفه اسلامی را زد و پیشنهاد اعدام انقلابی حسنعلی منصور را داد که این مطلب حتی مورد تعجب آیت‌الله سیستانی بود. این مساله نشان می‌دهد ابعاد مختلف شخصیتی شهید مطهری مغفول مانده است.»


محمدحسن محب
۱۶:۲۶۱۸
ارديبهشت

بخشی از گفتگو با حجةالاسلام سید باقر گلپایگانی:

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی در مجلسی که به همین منظور تشکیل گردیده بود جمعی از بزرگان حوزه حضور داشتند و بحث مرجعیت پس از آیت‌الله بروجردی در آن جلسه مطرح شد.

 مرحوم آیت‌الله شریعتمداری در آن جلسه می‌گوید من نصف هزینه شهریه طلاب را تقبل می‌کنم. نصف دیگر مانده بود. امام و مرحوم آیت‌الله حاج آقا مرتضی حائری اصرار می کنند به آقا [آیت‌الله گلپایگانی] که این نصف را شما قبول کنید. آقا می‌گوید من تمکن مالی ندارم. امام گفته بود حتماً باید شما قبول کنید تا کل شهریه را آیت‌الله شریعتمداری تقبل نکند. بعد ادامه داده بودند که من یک سری رفقایی در تهران دارم و می‌گویم وجوهات‌شان را برای شما بیاورند. در واقع اصل مرجعیت آقا با اصرار مرحوم امام خمینی مطرح شد.

tourjan.com/?p=2304

محمدحسن محب
۱۵:۵۲۱۷
ارديبهشت

«آقایی با لهجه مردم کرمان جلوی سقاخانه منتظره. بهش بگو خبر رسیده روز زیارت فرداست؛ بگو افسوس نتوانستم ابزار کار مهیا کنم، خودت فکری بکن...» شب سیزدهم، حمید امجد


معلوم نیست چه کسی ۱۲۰ سال پیش در شب ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ شمسی یا همان ۱۷ ذی‌قعده ۱۳۱۳ قمری در بی‌وقتی شب، پیام به میرزا رضا برد که فردا شاه به زیارت زاویه مقدسه می‌آید اما او فردا یک ساعت از ظهر نگذشته درنگ نمی‌کند و تیری را از ده لول روسی که از بارفروش خریده بود شلیک می‌کند. تیری که سکه صاحبقرانی ناصرالدین شاه را در شبی که ضرب می‌شود از رونق می‌اندازد. تیری با وجود اعترافات صریح رضای شاه‌شکار هنوز هم یکی از معماهای ناگشوده تاریخ ۱۵۰ ساله ایران است.
 

***


«روز پنجشنبه شنیدم که شاه به حضرت عبدالعظیم می‌آید در خیال دادن عریضه به صدارت عظمی بودم که امنیت بخواهم. عریضه را هم نوشته در بغل داشتم و رفتم در بازار منتظر صدراعظم بودم. از خیال دادن عریضه منصرف شدم و یک مرتبه به این خیال افتادم و رفتم طپانچه را برداشتم. آمدم از درب امامزاده حمزه رفتم توی حرم قبل از آمدن شاه، تا اینکه شاه وارد شد. آمد حرم زیارتنامه مختصری خوانده به طرف امامزاده حمزه خواست بیاید، دم در یک قدم مانده بود که داخل حرم امامزاده حمزه بشود طپانچه را آتش دادم.»


میرزا رضای کرمانی کتک خورده با زخم‌هایی که از داخل عفونت کرده بودند، در کند و زنجیر راهی برای فرار نداشت. نزدیکان شاه و مردمی که ظهر جمعه ۱۷ ذیقعده ۱۳۱۳ برابر با ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ به زاویه مقدسه آمده بودند دیده بودند که به سمت شاه رفته بود و ده لول روسی خود را به سمت شاه گرفت و شلیک کرد. پس اعتراف کرد؛ اعترافاتی که بخشی از آن که «بدون صدمه و اذیت با زبان خوش» اقرار کرده در متن‌های دست‌نوشته و مهر و امضا شده ابوتراب میرزا نظم‌الدوله ثبت شده است و باقی که حتماً بیشتر از این بوده مشخص نیست چه سرنوشتی پیدا کرده است. به شهادت منابع تاریخی میرزا رضا بلافاصله بعد از شلیک گلوله توسط مردم محاصره و زیر دست و پای آن‌ها قرار می‌گیرد. اما بلافاصله به دستور صریح امین‌السلطان صدراعظم که رفته بود تا سجاده‌ای برای شاه آماده کند، دستگیر و به جای امنی منتقل می‌شود. میرزا محمدخان امین خاقان که هنگام ترور همراه ناصرالدین بود به ظهیرالدوله گفته بود که صدراعظم بعد از گرفتن قاتل و دستورات لازمه به سراغ جنازه شاه می‌آید.


به گفته علی‌خان ظهیرالدوله، داماد شاه شامگاه همان روز زمانی که جنازه شاه به کاخ گلستان می‌رسد میرزا رضا هم در جایی از دربخانه زندانی است و هنوز حرفی درباره کشتن شاه نزده است. ظهیرالدوله که به همراه میرزا اسمعیل‌خان امین‌الملک وزیر مالیه و خزانه‌دار و برادر امین‌السلطان در حیاط آبدارخانه جنب قصر ابیض میرزا رضا را در حالی می‌بینند که در اثر کتک خوردن لباسش پاره و مشکوف‌العورتین بیهوش بود و اعتراف می‌کند: «در حقیقت زنده بیرون بردن همچو قاتلی برای استنطاق از میان آن جمعیت و مردم شاه‌پرست از کارهای بزرگ صدراعظم بود.»


میرزا رضا از زمان دستگیری تا اعدام در مرداد همان سال با نظارت کامل امین‌السلطان بازجویی یا استنطاق می‌شود. در این مدت بارها در جلسات خصوصی و دربسته از روز قتل و انگیزه‌هایش در حضور تعدادی از رجال دولتی می‌گوید. اما دو جلسه از این بازجویی‌ه یکی در حضور نظم‌الدوله ابوتراب میرزا است. دومین جلسه که متن کوتاه‌تری دارد و آخرین جلسه بازجویی است در تاریخ سه‌شنبه آخر ربیع‌الاول ۱۳۱۴ در باغ گلستان با حضور فرمانفرما، مخبرالدوله، مشیرالدوله و سردار کل و نظم‌الدوله و امین همایون و حاج حسین‌خان امیرتومان انجام می‌شود. اما درباره سایر جلسات و اعترافات هیچ مدرکی در دست نیست و مشخص نیست که آیا درباره انگیزه‌ها و کسانی که او را در اجرای این تصمیم همراهی کردند صحبت کرده است یا خیر؟ می‌دانیم که او چندین بار در حضور امین‌السلطان و نزدیکانش درباره این ترور صحبت کرده و نظم‌الدوله نیز در دو متنی که به جای مانده است بارها سؤالاتی را می‌پرسد که پاسخشان را پیش‌تر هم از میرزا رضا شنیده است. میرزا رضا در این دو متن انگیزه شخصی و قصد گرفتن انتقام و خشک کردن درخت ظلم را از انگیزه‌هایش برای قتل ناصرالدین شاه می‌داند. دلایلی که با توجه به حوادثی که در چند روز منتهی به قتل ناصرالدین شاه رخ داده است کافی نیست و او محرک بسیار قوی‌تر و پشتیبانانی داشته که او را به کشتن شاه و دادن اطلاعات کافی و دقیق از حضور شاه در زاویه مقدسه تشویق کرده‌اند. این گره زمانی که خاطرات تاج‌السلطنه، دختر ناصرالدین شاه و یادداشت‌های خصوصی زندگانی ناصرالدین شاه منتشر شد، پیچیده‌تر شد و باعث شد تا برخی از پژوهشگران با بازخوانی دوباره اعتراف‌نامه نسبت به اینکه تنها خود میرزا رضا بوده که دست به اسلحه برده و نفس شاه قاجار را گرفته شک کنند.

  





محمدحسن محب
۱۵:۱۸۱۴
ارديبهشت

آقای اشرفیان بناب (استاد ژنتیک در دانشگاه پورتموث) در برنامه «پرگار» بی. بی. سی. فارسی می‌گوید: بر اساس یافته‌های دانش ژنتیک، تبار تمامی انسان‌ها به زنی واحد و به مردی واحد می‌رسد که حدود ۱۴۰ هزار سال پیش در منطقه‌ای در شرق آفریقا می‌زیستند. اولین انسان‌ها از این نیای واحد پدید آمدند و بتدریج هسته اولین گروه انسان‌ها، چیزی حدود ۵۰۰ نفر، از شرق آفریقا به سایر نقاط جهان پراکنده شدند.

به گمانم، این دیدگاه مبتنی بر یافته‌های ژنتیک بر تئوری تکامل داروین خط بطلان می‌کشد و بار دیگر ما را به «آدم و حوا» بازمی‌گرداند.

http://www.bbc.com/persian/world/2012/06/120515_ptv_pargar_101.shtml


محمدحسن محب
۱۷:۱۹۱۲
ارديبهشت

دست همه معلمان و آموزگاران عزیز خود را می بوسم و برای این بزرگواران آرزوی بهترینها را دارم
یادی از یک استاد و معلم کم نظیر؛
در دوران تحصیل، در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دکتر علی شریعتی، در دانشگاه مشهد (در دهه 1360/ رشته تاریخ، دوره کارشناسی) استادی هم داشتیم، شادروان دکتر عبدالهادی حائری؛ ایشان در همان جلسه اولی که در کلاس درس حضور یافتند، قبل از آن‌که شروع به‌تدریس نمایند، به‌ما شاگردان تذکر دادند، هر آن‌چه در دوره تحصیل در دبیرستان یا قبل از آن، در دوره راهنمایی، در باره تاریخ معاصر ایران خوانده‌ایم، همه را فراموش کنیم، که به‌اعتقاد ایشان، قریب به‌اکثر آن‌چه با موضوع تاریخ معاصر ایران در کتب تاریخ دوران دبیرستان و احیاناً راهنمایی ارائه شده بود، با آن‌چه واقعیت تاریخی می‌دانیم، فاصله‌ای بسیار داشت! شادروان دکتر حائری، در همین رابطه به‌ما توضیح هم دادند که، چندی قبل، از سوی سازمان سنجش از ایشان خواسته شده بود تا از کتب تاریخ دوره دبیرستان 100 سئوال برای کنکور سراسری طرح نماید، اما، او فقط توانسته بود حدود 25 سئوال تهیه نماید! و وقتی دلیلش را از ایشان پرسیده بودند، پاسخ شنیده بودند که، همین 25 سئوال را هم به‌زحمت توانسته‌اند طرح نمایند، چرا که، هر چه کتب تاریخ مذکور را زیرو رو کرده‌اند، نتوانسته‌اند، مطلبی مقرون به‌واقعیت در آن پیدا کنند! و از این‌که، از میان مطالبی که، به‌گفته ایشان، به‌لحاظ تاریخی نادرست بود، سئوالی طرح نمایند، عذر خواسته بودند!
شادروان دکتر عبدالهادی حائری در ردیف نامدارترین، توانمندترین و بزرگترین اساتیدی است که تاکنون رشته‌های تاریخ (در دانشگاههای ایران) به‌خود دیده است. این استاد بزرگ، متأسفانه، خیلی زود و در اوایل دهه 1370 به‌دلیل ابتلاء به‌بیماری سرطان درگذشت. خاطرات ایشان با عنوان: «آن‌چه گذشت...» بس‌خواندنی و عبرت‌آموز است/مظفرشاهدی         

محمدحسن محب
۲۰:۳۰۰۵
ارديبهشت

یازده تن طلای ایران، به طلبی اشاره می‌کند که ایران ازشوروی پس از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم داشت. شورویها در زمان محاصره اقتصادی ایران از سوی غرب آنرا به دولت مصدق پرداخت نکردند تا هنگامی که دولت مصدق با کودتا سقوط کرد. پس از روی کارآمدن دولت کودتا، شوروی طلب را به دولت زاهدی پرداخت نمود. البته شورویها در مقابل ناحیه خوش آب و هوای فیروزه را با ۱۲۰کیلومتر مربع مساحت از ایران جدا نمودند.

تاریخچه

ایران در جنگ جهانی دوم بی‌طرف بود، اما ارتش متفقین به بهانهٔ حضور جاسوسان آلمانی، در ۱۹۴۱ (شهریور1320)ایران را اشغال کرد. وقتی آلمان‌ها به شوروی حمله کردند، شوروی و انگلستان پیمان دوستی بستند و برای کمک رسانی به شوروی قرار گذاشتند که ضمن حمله به ایران از راه این کشور کمک رسانی انجام شود. پس از اشغال ایران، متفقین برای پرداخت حقوق سربازان و خرید آذوقه احتیاج به پول ایرانی داشتند، در صورتی که میزان اسکناس در ایران کافی نبود. ایشان از دولت ایران درخواست می‌کنند که اسکناس چاپ کند و در اختیار آنان قرار دهد. ارزش لیره در ایران ابتدا ۷ تومان بود، اما انگلیسی‌ها ارزش آن را ۱۳ تومان محاسبه کردند. آقای مشرف نفیسی که ارزش لیره را ۱۳ تومان حساب کرد، بعداً گفت که قیمت به اختیار انگلیسی‌ها بود و اگر او آنرا ۱۳ تومان نمی‌کرد، خود انگلیسیها آنرا ۱۷ تومان می‌کردند. شوروی قصد داشت که پس از پایان جنگ به ایران روبل بدهد که ایرانیان آنرا رد کردند. در عوض ایران درخواست طلا نمودو روسها قبول کردند. در سال ۱۳۲۴ جنگ تمام شد. اما روسها ایران را تخلیه نکردند و جریان آذربایجان را راه انداختند. برای طلب دولت ایران از انگلستان، انگلیس‌ها ادعا کردند که ۵و نیم میلیون لیره می‌دهند و باقی را هم فشنگ. البته روزنامه باختر امروز ادعا نمود که انگلیسیها در زمان حکومت هژیر، با تحمیل به سه چهار میلیون لیره تقلیل دادند و بقیه را فشنگ خراب تحویل دادند که به وسیله عوامل خودشان در شیراز آنرا آتش زدند.[۱] آمریکا هم یک میلیارد به ایران پرداخت نمود.[۲]و تجهیزات راه‌آهنی را که به ایران آورده بودند را هم بعنوان طلب ایران محسوب نمودند.

در جریان نهضت ملی کردن نفت که مصدق وارد میدان مبارزه با انگلیس و آمریکا شد، منابع نفت ایران در اختیار انگلیسی‌ها بود. آنها ایران را تحریم و حتی کشتی ای که نفت ایران را می‌برد توقیف نمودند و به علاوه در دادگاه نیز ایران را محکوم کردند و گفتند: اگر کشتی حامل نفت ایران را بگیریم، کالای دزدی محسوب می‌شود. در شرایط سخت ناشی از تحریم اقتصادی، حقوق ارتش ۷ماه عقب افتاده بود و دولت دکتر مصدق شدیداً به بازپرداخت بدهی شورویها نیاز داشت.[۳]

پس از اسفند ۱۳۳۱، با مرگ استالین، سیاست شوروی تغییر کرد. با وجود اینکه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، دولت کودتا در ایران بر سر کار بود، اما روسها سعی کردند روابطشان را با هند، ترکیه، ایران و ... بهبود بخشند. دربارهٔ ایران هم پیشنهاد به حل اختلاف‌ها کردند. در سال ۱۳۳۳ ایران قصد ورود به پیمان بغداد را داشت که سرانجام هم به آن پیوست. دولت شوروی حاضر بود هرکاری بکند که ایران وارد این پیمان نشود. شورویها هیاتی را می‌فرستند که اختلافات مرزی را حل کنند. در زمان لنین گفته شده بود که باید روستای فیروزه را به ایران بازپس دهند. روستای فیروزه در کنار عشق آباد مانند تجریش در کنار تهران بوده است. هیئت مذاکره کننده شوروی می‌گویند که رئیس جمهور ترکمنستان برای خودش آنجا کاخ ساخته و از ایران می‌خواهند که این روستا را به شوروی واگذار کنند. هیئت ایرانی قبول می‌کنند و درخواست می‌کنند که طلاهای ایران را پس بگیرند.[4]

در آذرماه۱۳۳۳، حکومت زاهدی موافقتنامه ایران و شوروی راجع به حل مسئله مرزی و مالی فی مابین را با شوروی در تهران به امضاء رساند که طبق ماده اول آن طرفین متعاهدین تأیید می‌کنند که مرز میان ایران و شوروی ... مطابق با دژ عباس‌آباد درقریه حصار در خاک ایران می‌ماند؛ اما قریه فیروزه و املاک اطراف آن به شوروی داده می‌شود.[5]

در ماده ۴نیزطرفین موافقت کردند که تمام دعاوی مربوط به جنگ دوم جهانی را به شرح زیر حل و فصل کنند: بانک دولتی شوروی تا ۲هفته پس از امضای عهدنامه در ایستگاه مرزی جلفا ۱۱۱۹۶ کیلو و هفتاد گرم طلا را به ایران تحویل دهند...[6]

روستای فیروزه

روستای فیروزه که دولت زاهدی آن را به شوروی بخشید، در شمال شرق خراسان، در ۳۰ کیلومتری غرب باجگیران در دامنه رشته کوه‌های بین ایران و ترکمنستان واقع شده است. این روستا در ۱۲ کیلومتری مرز قرار دارد و از شهر شیروان به‌خوبی دیده می‌شود.[7] این روستا - که امروزه تبدیل به شهر شده است - بسیار خوش آب و هوا بوده و به عنوان تفریحگاه مردم ترکمنستان به حساب می‌آید و از جمله مراکز توریستی شوروی محسوب می‌شد. روستای فیروزه در ۱۸۹۳ میلادی در زمان قاجارها به اشغال روس‌ها در آمد و باوجود سلطه آنان بر این شهر، هیچ دولتی در ایران این اشغالگری را به رسمیت نشناخت.

پس از عقد پیمان دوستی ۱۹۲۱ بین ایران و شوروی، مقامات دولت جدید شوروی کلیه قراردادهای استعماری بسته شده میان تزارها با ایران، از جمله اشغال مناطقی از خاک ایران را لغو کردند. با وجود این، روسها حاضر نشدندرودخانه اترک را که حکومت تزاری با تغییر مسیر آن به عمق خاک ایران، آن را مرز مشترک دو کشور خوانده بودند، به حالت اول آن بازگردانند. از این رو اراضی شمالی رود را همچنان به عنوان بخشی از خاک شوروی نزد خود نگاه داشتند.[8]در ماده سوم پیمان دوستی ۱۹۲۱ آمده بود: از آنجا که دولت جمهوری سوسیالیستی فدرال شوروی به هیچ وجه خیال ندارد از ثمره اعمال غاصبانه دولت پیشین تزاری بهره‌برداری کند، لذا از جزایر آشوراده و سایر جزایری که در سواحل ایالت استرآباد (گرگان) قرار دارند صرف نظر می‌کند و آنها را به دولت ایران برمی گرداند. آنها همچنین روستای فیروزه و اراضی مجاور آن را که دولت ایران به موجب قرارداد ۲۸می ۱۸۹۳ به دولت روسیه تزاری واگذار کرده بود، مجدداً به مالکیت دولت ایران بازدرآوردند. دولت ایران هم در مقابل تعهد کرد شهر سرخس را که به سرخس روس یا سرخس کهنه معروف بود، به همراه اراضی اطراف آن که به رودخانه سرخس منتهی می‌شد جزو قلمرو ارضی روسیه بداند.[9]

پس از واگذاری ناحیه فیروزه به روسها در کابینه زاهدی، شوروی در ناحیه مغان یک‌صد کیلومتر مربع از زمین‌های مورد اختلاف به ایران واگذار کردند. همچنین ۲۰ کیلومتر مربع در سرخس و ۲۰ کیلومتر مربع در دیمان و بخشی از زمین‌های مورد اختلاف در «یدی اولر» در نزدیکی آستارا به ایران بازگردانده شد.[10]

ظاهر امر این بود که فیروزه درازای عباس‌آباد و حصار به شوروی واگذار شده است. اما حصار و عباس‌آباد بخش‌هایی از خاک ایران بودند و در حاکمیت ایران بر آن‌ها هیچ شک و تردیدی نبود و در واقع ایران در ازای تأیید مالکیتش بر قسمتی از خاک خود بخشی دیگر از خاکش را واگذار کرد. پیشتر هم شوروی‌ها مدعی شده بودند که ایران در ازای فیروزه، حصار و عباس‌آباد را تصرف کرده است که این ادعا نادرست بود زیرا طرح مبادله عباس‌آباد و حصار با فیروزه همانی بود که در عصر روسیه تزاری انجام شده بود و شوروی با صرف نظر از این سیاست استعماری، حاکمیت ایران بر فیروزه را پذیرفته بود. محمدعلی فروغی هم در زمان رضاشاه در نامه‌ای به سفیر ایران در شوروی تصریح کرده بود که چنین ادعایی باطل و بی‌ربط است.[11]

منطقه دیمان در جنوب شهرستان گرمی و شمال باختری نمین قرار دارد. دولت ایران در سال ۱۳۰۲ش درصدد ایجاد پاسگاه نظامی در دیمان بود که مرزبانی شوروی با ادعای مالکیت مانع ایجاد پاسگاه ایرانی در آن ناحیه شد.

در شانزدهم شهریور ۱۳۰۲، با وجود اینکه ایرانیان بجای دیمان، در سه و نیم کیلومتری آن (یعنی در ساری بلاغ)، در حال ساخت پاسگاه بودند نظامیان شوروی به پاسگاه در حال ساخت ساری‌بلاغ یورش برده و ضمن کشتن غلامعلی‌خان نایب رئیس پاسگاه، یک نفر نظامی همراه وی و هفت کارگر ایرانی که مشغول ساخت بنای پاسگاه بودند را کشته و یک نظامی دیگر را نیز زخمی کردند.

به عبارت دیگر، شوروی‌ها حدود ۱۲۰ کیلومتر مربع از زمین‌های مورد اختلاف را که قسمتی از آن در مغان و آستارا و قسمتی دیگر در ناحیه سرخس روسیه واقع بود به ایران دادند و در عوض شهرستان مهم و خوش آب و هوای فیروزه را که اگر به ایران برمی‌گشت یکی از زیباترین مناطق ییلاقی خراسان می‌شد، رسماً و قانوناً به تصرف خود درآوردند. مجلس دوره ۱۸ نیز این قرار را با یک نشست و برخاست ساده و با رای وکلا تصویب کرد.

نظر مخالف

فرج‌الله میزانی (ف. م. جوانشیر)، دبیر دوم حزب توده، در کتاب "افسانه طلاهای ایران "می‌گوید که محافل ضد کمونیستی چندین سال است که یک نفس فریاد می‌زنند: "اتحاد شوروی طلاهای ایران را به مصدق پس نداد. نگاه داشت و به دولت کودتایی زاهدی داد". در این ادعا سر سوزنی حقیقت وجود ندارد. افسانه طلاهای ایران یکی از ساخته‌های تبلیغاتی دوران جنگ سرد است که محافل ارتجاعی و امپریالیستی برای اخلال در مناسبات ایران و شوروی به کار انداختند.

در ادامه میزانی (جوانشیر) می‌گوید که طلاها در اصل بدهکاری ریالی شوروی به ایران بابت استفاده از راه‌آهن ایران بوده و ادامه می‌دهد که چون ارتش ایران و عشایر جنوب در اختیار ارتش هیتلری بودند، نقشه هجوم به قفقاز از راه ایران تهیه شده بوده و ضرورت جنگ ضد فاشیستی ایجاب می‌کرده که متفقین بصورت موقت به ایران وارد شوند. حضور این ارتشها در ایران هزینه‌هایی داشته است که قرار شد خود آنها بپردازند و تنها شوروی بود که تا دینار آخر هزینه را پرداخت ولی انگلیس و آمریکا نپرداختند.

و نیز:دربار پهلوی حتی به روی خود نمی‌آورد که این به اصطلاح «طلاها» هزینه‌ای است که نسبت به گناه این دربار و بر اثر همکاری با آلمان فاشیستی بر اتحاد شوروی تحمیل شده است.

 جوانشیر سپس اشاره می‌کند که اصولاً میزان طلاها قابل توجه نبوده و بیش از ۱۲ میلیون دلار ارزش نداشته است که جنجال ادامه‌دار در مورد آن به سالهای پس از انقلاب ۱۳۵۷ بکشد.

در انتها جوانشیر توضیح می‌دهد که قرارداد ایران وشوروی در مورد معامله پشم و پنبه و کشمش بوده و همزمانی آن با دولتهای پس از کودتا، بعلت آن بوده که "متاسفانه وقت کافی نبوده " و بهبود مناسبات به دولتهای پس از دکتر مصدق رسیده است.

فیلم

استرداد فیلمی به کارگردانی علی غفاری ساخته سال ۱۳۹۰ است. در این فیلم به موضوع طلاهای ایران بصورت غرامت متفقین نگریسته می‌شود و در انتها بدون مدرک عنوان شده که طلاهای ایران پس از بازپس گرفته شدن از شوروی حیف و میل شده است. در این فیلم اشاره‌ای به مسائل مرزی نشده است.

کتاب:میزانی (ف. م. جوانشیر)، فرج‌الله. افسانه طلاهای ایران. چاوشان نوزایی کبیر (نشر مجدد الکترونیک)، ۱۳۹۲.

منابع:

1- روزنامه باختر امروز ۱۸ تیر ۱۳۳۲
2- ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ سید صادق روحانی.
3- «یازده و نیم تن طلایی که شوروی به ایران داد بدهی بود یا غرامت؟ / پاسخ خسرو معتضد و عوامل فیلم استرداد به یک مسئله تاریخی».
4- خبرآنلاین، شنبه ۱۹ اسفند ۱۳۹۱. بازبینی‌شده در دهم تیر ۱۳۹۳.
5- ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ حسین نوری. «به مناسبت دوم خرداد سالگرد تحویل ۱۱ تن طلای ایران توسط شوروی در مرز جلفا».
6- روزنامه جام جم، چهارشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۲.
7- بازبینی‌شده در دهم تیر ۱۳۹۳.
8- ۴٫۰ ۴٫۱ محمدعلی بهمنی قاجار. «دست‌ودل‌بازی‌های دولت کودتا در ماجرای فیروزه». مؤسسه فرهنگی مطبوعاتی ایران، ۷/۱۲/۱۳۹۲. بازبینی‌شده در دهم تیر ۱۳۹۳.
9- ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ نشریه‌ی الکترونیکی «دوران».
10-«این هم یک خیانت». مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، فروردین ماه ۱۳۹۰. بازبینی‌شده در دهم تیر ۱۳۹۳.
11- ۶٫۰ ۶٫۱ محمدعلی بهمنی قاجار. «مسایل مرزی ایران و شوروی در عصر رضاشاه پهلوی». روزنامه شرق، شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۱

محمدحسن محب
۱۹:۴۴۰۴
ارديبهشت

کاریزما، در اصطلاح به خصوصیت کسی گفته می‌شود که بشخصه و یا به عقیده دیگران، دارای قدرت رهبری فوق‌العاده است. این اصطلاح اغلب در علوم سیاسی و جامعه‌شناسی به کار برده می‌شود تا زیرمجموعه‌ای از رهبرانی را که با استفاده از نیروی توانایی شخصی خود می‌توانند تأثیراتی عمیق و استثنایی در پیروان خود داشته باشند، توصیف کنند.

محمدحسن محب
۱۳:۱۹۰۳
ارديبهشت

به اعتقاد بهائیان، علی‌محمد در شب جمعه ۵ جمادی‌الاول ۱۲۶۰ ق./ ۲۳ مه ۱۸۴۴ م. «باب» شد. این مبداء «تاریخ بدیع»، تاریخ بهائیان، است. در این زمان سی و سه سال از اقتدار قوام‌الملک اول در شیراز می‌گذشت. شروع «رسالت» باب، طبق دعوی بابیان، مقارن است با نهمین سال صدارت حاج میرزا آقاسی؛ و شروع دعوت آشکار او، آنگونه که منابع تاریخی نشان می‌دهد (شعبان ۱۲۶۲)، مقارن است با یازدهمین سال صدارت «حاجی». این نیز تصادفی نیست. شبکه‌ای هماهنگ و بهم‌بافته از دیوانیان- که نقشه را می‌دانستند و از فرجام کار مطلع بودند، از قوام‌الملک و پسرش میرزا محمد خان بیگلربیگی- کلانتر شیراز، تا منوچهر خان معتمدالدوله گرجی- حاکم اصفهان، و حاج میرزا آقاسی- صدراعظم، این جوان روان‌پریش را برکشیدند و چنان برایش آوازه‌گری کردند تا، به تعبیر اعتمادالسلطنه، «از کاه کوه» ساخته شود. 

اعتمادالسلطنه این را از «بی‌تدبیری» حاج میرزا آقاسی می‌داند و من از «تدبیر» او. بدینسان، شاگرد حجره‌ای بنام علی‌محمد شیرازی «باب» شد. نوشته هما ناطق در این زمینه بی‌پرده است:

«باب مریدان نخستین خود را نه در میان "جهال" بلکه در "طبقات بالای کشور" یافت... از میان شاهزادگان هم ملک قاسم میرزا، کامران میرزا و فرهاد میرزا معتمدالدوله روی خوش نمودند. حاج میرزا آقاسی که جای خود داشت. باب از او به ستایش یاد می‌کند و می‌نویسد "بدیهی است حاجی به حقیقت آگاه است." و می‌دانیم که در بیان او واژه حقیقت همانا آگاهی به اسرار نهان است که شیخیه عنوان کردند و باب در ربط با معتمدالدوله هم به کار می‌برد.» (هما ناطق، ایران در راهیابی فرهنگی: ۱۸۳۴-۱۸۴۸، لندن: پیام،‌ ۱۹۸۸، ص ۶۵)

در میان این «طبقات بالای کشور»، پیش از صعود امیرکبیر (ذیقعده ۱۲۶۴ ق.) و مقابله قاطع او با فتنه بابیه، حسین خان آجودان‌باشی، والی مدیر و کاردان فارس، و وزیر و پیشکار خوشنام او، حاج مشیرالملک، با توطئه برکشیدن باب همراه نبودند و باب را خفیف و تنبیه کردند. به این دلیل، این دو مورد کینه قرار گرفتند و «عقوبت» دیدند.

آنچه علیقلی میرزا اعتضادالسلطنه، شاهزاده دانشمند قجر، «فتنه باب» نامیده کمی پیش از شعبان ۱۲۶۲ آغاز شد. به حسین خان، حاکم فارس، خبر دادند که جوانی در بوشهر مدعی بابیت امام زمان (عج) است و فرستادگانش در کار «اغوای مردم»؛ پس نیرو فرستاد تا دست بسته حاضرشان کردند و در ۲ شعبان ۱۲۶۲ مجازات‌شان کرد. او، سپس، خردمندانه عمل کرد. در ۱۶ شعبان ۱۲۶۱/ ۲۰ اوت ۱۸۴۵ حسین خان سواران حکومتی را برای دستگیری باب روانه بوشهر کرد. او را در ۱۹ رمضان به شیراز آوردند. حسین خان باب را فریب داد، وانمود کرد که به ادعای او باور دارد، مجلسی ترتیب داد و علمای بلد را جمع کرد. بعضی از مریدان باب، از جمله سید یحیی دارابی، نیز بودند. ابتدا، باب، به پشتگرمی حسین خان، با جسارت سخن گفت. زمانی که پریشان‌گویی او روشن شد با عتاب حسین خان مواجه گردید.

[حسین خان] «حکم داد تا او را چوب زیاد زدند. زبان به توبه و انابه گشوده فریاد برآورد و بر خود دشنامی چند داد و اظهار نادانی و پشیمانی کرد. آن گاه حکم کرد تا صورت او را سیاه کردند و به مسجدی که شیخ ابوتراب به جماعت نماز می‌گذاشت بردند تا دست و پای او را بوسیده و از کرده خود پشیمان شده و مدت شش ماه محبوس بود.»  (اعتضادالسلطنه، فتنه باب، صص ۱۵-۱۶)

اگر کار فقط دست حسین خان مقدم مراغه‌ای بود، با تدبیر و کاردانی او غائله تمام بود؛ «فتنه باب» در همین‌جا به پایان می‌رسید و در تاریخ شاید چند سطر از آن بر جای می‌ماند. ولی دستانی نیرومند و شبکه‌ای متنفذ و هماهنگ در پس‌پرده بود: در غیاب حسین خان، منوچهر خان معتمدالدوله- حاکم اصفهان، سوارانی به شیراز فرستاد، باب را از زندان ربود و پنهانی به اصفهان برد؛ او را با احترام وارد کرد، برایش مجلسی از علمای بزرگ آراست و تا زنده بود در صیانت از باب و تبلیغ او کوشید.

«فتنه باب» از اینجا آغاز شد. باب به سادگی «باب» نشد.

منبع:P.Fbook-Dr.SHahbazi

محمدحسن محب
۲۲:۰۲۰۲
ارديبهشت

گویند ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد.

مرد ذغال فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغالها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.

ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.»

ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بوده‌ای؟»
ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!»
شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت:

«چه کسی را در جهنم دیدی؟»
ذغال‌فروش حاضرجواب گفت:

«این هایی که در رکاب اعلاحضرت هستند، همه را در جهنم دیدم.»
شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت:

«مرا آنجا ندیدی؟»
ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را ادا نکرده است. پس گفت:
«اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!»

محمدحسن محب