آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۱۹:۴۶۲۲
شهریور

جناب امین السلطان
در میان عرایض میرزا محمود خان در باب رژی تنباکو شرحی بود، خواندم، نکاتی که نوشته است صحیح است، لیکن وقتی که رژی را بنا بشود با خون رعیت خودمان مخلوط بکنیم و یک شورش و انقلاب دائمی را که تمام کارهای دیگر را بی نظم می کند متحمل بشویم و هر آخوند شپشوی گوشه مدرسه را که احدی اسمش را نمی دانست، حالا مشیر و مشار رعیت ببینیم، آیا در این صورت نباید یک فکر دیگری کرد.چه باید کرد؟ به اعتقاد من البته باید تدبیری کرد که از این مخمصه ها خلاص شد، اگر چه به ضررهای زیاد باشد، شاید ان شا الله کاری بشود که بدون ضرر و بدون یأس کمپانی هم این کار بشود و آن بسته به سعی و اهتمام و فداکاری شخص شما خواهد بود که واقعا دولتخواه هستید و نمی خواهید که ما اینطورها استمراراً در اذیت این کار باشیم و از کارهای دیگر باز بمانیم.
همان طور که نوشتم محرمانه و شخصا با وزیر مختار صحبت بکنید و همچنین با خود رئیس دخانیات حرف بزنید که وضع کار را شما که بهتر از ما می بینید و توی کار هستید، می بینید آخوند ها چه می کنند.از آخوندهای عراق و عرب الی همه ایران.آذربایجان که آن طور شد و اگر ما بخواهیم به زورِ اسلحه رژی را در آنجا مستقر ومشتغل نمائیم، البته باید با تمام رعیت آنجا مشغول جنگ بشویم. البته عیوبات این جنگ داخلی آذربایجان را می دانید که چه چیزهاست، همان سرحد روس بودنش کفایت می کند.
آنجا که این عمل رواج نگیرد در حقیقت سکته بزرگی بکار رژی میرسد و بی معنی می شود. سایر بلاد را هم که می بینید، گاهی اصفهان، گاهی شیراز، گاه مشهد، کرمان، بلکه همه جا در شورش و انقلاب است. اگر چه امروز شهری و مملکتی را به تهدید و تنبیه ساکت بکنیم ، اما این سکوت موقتی است و ابداً تمام نشده است ونخواهد شد.این بازی تازه هم که تمام علما در آورده، غدقن کشیدن و حرام کردن تنباکو را کرده اند و مردم اطاعت کرده و نمی کِشند، این خود یک شورش و نافرمانیِ ساکت و پنهانی است، مردم تا کی می توانند قلیان نکشند؟آن وقت شاید دست به کارهای دیگر بدتر بزنند.در هر صورت این وضع حالیه رژی هیچ فایده ای برای شما ندارد، بلکه بالاخره می ترسم در ولایات صدمه ای به شما ها بخورد که برای ما بد نامی آن تا قیامت بماند.پس بهتر است این کار را به طرح و وضع دیگری بیاوریم، که رژی و انحصاری و ید واحد نباشد و شما ها هم ضرر نکنید، دولت ایران هم ضرر نکند.کار هم از این وضع شورش و همهمه بیرون برود چه باید کرد را باید عرض بکنند و شما خیالی بکنید.


محمدحسن محب
۰۱:۰۹۲۱
شهریور

ناصرالدین شاه در سفرنامه سفر دومش به فرنگستان توقفی در ورشو داشته و این طور نوشته است: (ص 112)

در ورشو توقف شد. صبح که برخاستم هوا ابر و باران شدید مى‏آمد، ناهار خورده بعد از ناهار پیاده قدرى در باغ و خیابانها گشتیم الى نارنجستان و باغچه‏هاى نزدیک عمارت بلودر رفتم، ... حاکم ورشو منزلش آنجاست این عمارت هم از قدیم است و از بناهاى پادشاهان قدیم لهستان است، عمارت کوچکى است. .... همه جا سبز است، هواى گیلان و مازندران را دارد. ... باغ عامه بسیار خوبى در شهر بود، رفتم آنجا گردش کردیم حوض داشت، فواره بزرگى داشت. آبش خیلى مى‏جست باغ کم‏عرض طولانى است. درختهاى قوى سبز، زمین، چمن خیابانهاى خوب، مردم از زن و مرد زیاد مى‏گشتند. این شهر زنهاى بسیار خوشگل دارد... بعد از گردش معاودت به عمارت شد. الحمد لله تعالى شب را در ساعت هشت بعد از ظهر رفتم تماشاخانه، سپهسالار و سایرین بودند. ... سپهسالار و حاکم پیش ما نشستند، باله بود، بسیار خوب بازى درآوردند و رقاصه ها ى پولونیز بسیار بسیار خوشگل داشت، خوب رقصیدند، رقاص اول اینجا مثل مال مسکو و پطر لاغر و بدگل بود، قونسول فرانسه که در اینجاست و ریش توپى سیلندرى دارد و به ایلخانى بسیار شبیه است، عشق به این رقاص اول دارد... چهار نفر دختر که از یک خانواده و خواهر بودند در آخر قطار لژ ما نشسته بودند، مادرشان مرده است، پدر دارند، صاحب دولت هستند، دخترها شوهر نرفته‏اند، به میل خودشان زندگى مى‏کنند، قباى آسمانى رنگ هر چهار نفر پوشیده بودند، ساعدها و سینه‏ها باز مثل حورى و بهشت نشسته بودند، چشم ما که به آنها افتاد دیگر دوربین را برنداشتیم، بطورى که خودشان هم فهمیدند و غمزات غریب مى‏کردند. «سیر نمى‏شود نظر بس که لطیف منظرى» در حق اینها شیخ [سعدى‏] مرحوم گفته است‏. خلاصه الى آخر به تماشاى آنها گذشت و الى صبح افسوسها خورده شد. بعد از اتمام برخاسته با کمال اندوه به منزل آمدیم و شام خورده خوابیدم.

زنهای شهر لینتس اطریش از نگاه ناصرالدین شاه:
در شهر linzکالسکه ها ایستادند . عجب زنهایی دارد این مملکت که در هیچ جای دنیا دیده نشده است ، دیگر حسن و قشنگی و مقبولی از مملکت نمسه ( اطریش ) بالاتر در جایی نیست . آدم این زنها را می دید بی اختیار دیوانه می شد . خلاصه بر پدر شان لعنت که همه را دیوانه کردند آنقدر زن خوشگل سر راهها دیده شد که به حساب نمی آید ، معرکه غریبی بود ..... این قدر زن خوشگل نمی دانم از کجا آمده است . لااله الالله.

(ر.ک . - روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر اول فرنگستان ، به کوشش فاطمه قاضیها( تهران، سازمان اسناد ملی ایران, )1377. ص289


محمدحسن محب
۱۵:۴۸۲۰
شهریور


 چون قتل ناصرالدین شاه در آن حرم شریف در معرض عموم واقع شده، منطقاً روایات آن نیز مشابه و همگون است. اما  روایت متفاوت و البته غریبی نیز در اندرون یک جلد قرآن کریم خطی یافت شده است که در کتابخانه ملی موجود می‌باشد. علیرغم سختی خوانش آن (به جهت نوع کاغذ که الوان و زرافشان بوده)، این مهم به توسط جناب آقای شریف زاده صورت انجام گرفته و متن پیاده شده و برای کانال مردم‌نامه ارسال داشتند. ضمن سپاس از ایشان، روایت مزبور را عیاناً تقدیم میداریم:

«پوشیده و مخفی نماناد که سلطنت پادشاه جمجاه ناصرالدین شاه پنجاه سال بدون کم و زیاد در هفده سالگی بتخت سلطنت قرار گرفت، پادشاه عادلی بود و در شاهزاده عبدالعظیم شخصی در لباس زنانه وقتی که سلطان مقتدر در نماز سر از سجده ثانی برداشته پیشتو*بر سرش زدند بعد از چهل دقیقه به رحمت ایزدی پیوست، خدا رحمتش کند که شب جمعه هفدهم شهر ذیقعده‌الحرام او را شهید نمودند و انقلاب در ایران بخصوص در یزد و کرمان و فارس واقع شد و حضرات سارقین و الواط جمیع دواب و مواشی هرجا را چاپیدند و بردند و الان یکماه مدت شد که آرام و قرار از همه قطع شده تا بعد خدا چه خواهد و ولیعهد که در تبریز بوده می‌گویند الان که روز عید غدیر است بتخت سلطنت در دارالخلافه طهران قرار می گیرد تا بعد چه خبر برسد، والله اعلم والحمدلله رب العالمین، در نیریز، فارس و اصطهبانات حضرات سارقین دست‌بردی نکردند و در این سنه بر مردم بسیار بد گذشته و می‌گذرد اولا ملخ خارگی شش سال پی در پی و آفت اشجار و بن و سیلاب خانها[خانه‌ها] را منهدم ، به نوعیکه حد خانها معین نمی‌شد و ناخوشی بسیار و نفاق اهل بلد، خدا و سیله سازد که دنیا قراری گیرد و سلطان مقتدر شود و ملخ برطرف شود و قلبها با یکدیگر صاف و مهربان  شود که همه آسوده باشند. بتاریخ هجدهم شهر ذی‌الحجه الحرام من شهور سنه 1313کتبه اقل محمد رفیع، هرچه آید سال نو ، گوئیم یاد از پارسال ».

پیستوله:تپانچه ،اسلحه کمری[کلمه فرانسوی: pistolet]

منبع:@mardomnameh

محمدحسن محب
۲۰:۲۵۱۶
شهریور

🔹یکی از مواد برنامه انقلابِ به اصطلاح سفید شاه، تقسیم اراضی بود. او تصمیم داشت این عمل را در زمان حیات آیت‌الله بروجردی انجام دهد ولی با مخالفت قاطع ایشان مواجه شد و از اجرای آن منصرف گشت. در سال 1340 و بعد از ارتحال آیت‌الله بروجردی از فرصت استفاده کرد و برنامه‌ی اصلاحات ارضی را اعلام کرد. در آن زمان علم نخست‌وزیر بود. علما و مراجع تقلید اظهار مخالفت نمودند ولی بدون قاطعیت و تندی. اما از امام عکس‌العملی دیده نشد. روزی خدمت ایشان عرض کردم با پیاده ­شدن برنامه‌ی تقسیم اراضی مشکلات فراوانی به‌وجود خواهد آمد. به‌ویژه از لحاظ مسائل شرعی چرا در برابر این عمل اقدامی به عمل نمی‏آورید؟ فرمود: «صلاح نیست، چون به حمایت از مالکان متهم می‏شویم و کشاورزان به ما بدبین می‏شوند». بعد از این و در طول مبارزات هم امام درباره‌ی تقسیم اراضی سخنان تندی نفرمود. ولی مبارزات را در سال 1341 و در مسئله­ ی لایحه‌ی انتخابات انجمن‏های ایالتی و ولایتی که قید اسلام از شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان برداشته بود و به جای سوگند با قرآن، سوگند به کتاب آسمانی گذاشته شده بود، شروع کرد. در این رابطه سوژه‏ای را انتخاب کرد که بُرد همگانی داشت و با آن بهتر می‏توان عواطف توده‌ی مردم را تحریک کرد🔺

🔸از خاطرات آیت الله ابراهیم امینی

محمدحسن محب
۰۱:۳۲۱۶
شهریور

وضعیت وخیم مالی در آخرین سالهای حیات حکومت قاجاریه و خالی بودن خزانه کشور اوضاع اقتصادی ایران را در آن دوران به وخامت کشانده بود. در همان سالها و به دنبال شرایط رقت بار اقتصادی بود که ایده  تشکیل بانکی ملی با هدف تقویت بنیانهای اقتصاد داخلی از سوی حاج محمدحسن امین‌الضرب تاجر و صراف مشهور آن دوره تقدیم ناصرالدین شاه شد تا شاید پادشاه قاجار و دولتش چشمانشان را به روی مشکلات کشور بگشایند و در راه تاسیس بانک ملی و استقلال اقتصادی قدم بگذارند. این پیشنهاد اما به این بهانه که فعلا تشکیل بانک ملی به صلاح دولت نیست ره به جایی نبرد، تا اینکه زمانه مشروطیت رسید:
پس از استقرار مشروطیت هنگامیکه دولت از مجلس شورای ملی اجازه  استقراض خارجی خواست، احساسات ملی که از وامهای گذشته و رفتار بانکهای بیگانه جریحه دار شده بود به هیجان آمد و نمایندگان ملت به منظور قطع نفوذ سیاسی و اقتصادی بانکهای مزبور و ترمیم وضع مالی خزانه  در تاریخ پنجم آذرماه 1285 ضمن مخالفت با استقراض خارجی تاسیس یک بانک ملی را خواستار شدند. پس از آنکه جمعی از بازرگانان و صرافان تعهد مشارکت کردند و اجازه  تشکیل بانک صادر شد اعلان آن در تاریخ نهم آذرماه 1285 منتشر گردید.[1]

اما تلاشهای اولیه برای تشکیل بانک ملی با کارشکنی بانک شاهنشاهی که از حمایت مستقیم دولت انگلستان در ایران برخوردار بود عملی نشد.ادوارد براون نویسنده انگلیسی تاریخ انقلاب مشروطه نیز در اثر خود با اذعان به شور و شوق ایرانیان برای تاسیس بانک ملی می نویسد:
حتی بینوایان و مسکینان به کمک برخاستند. دانشجویان به فروش کتابهای خود اقدام نموده و زنان برای تهیه سرمایه  بانک به فروش زیورآلات و حتی قطع و فروش گیسوان خود پرداختند. یک میلیون تومان در تهران جمع آوری گردید و پرداخت یک میلیون تومان دیگر را میهن پرستان آذربایجان متعهد گردیدند و نزدیک بود که تاسیس بانک ملی ایران در سال 1287 جامه عمل بپوشد و هدف آزادیخواهان به مورد عمل نهاده شود که بانک شاهنشاهی به عمل پرداخت و با خارج ساختن پول از جریان و از دست بازگانان و به اصطلاح اقتصادیون، تنگ نمودن بازار پول اشکالات مالی و پولی فراوانی در کشور تولید نمود. بانکهای بیگانه تا توانستند در کمیابی پول در بازار کوشیدند. [2]
با این همه با توجه به خواست اکثریت ایرانیان برای استقلال اقتصادی و با تصویب مجلس شورای ملی در نهایت بانک ملی ایران در شهریور ماه 1307 شمسی کار خود را آغاز کرد.



1.تاریخچه سی ساله بانک ملی ایران 1307-1337، تهران، انتشارات بانک ملی ایران، 1338، ص 75.
2.ادوارد براون، انقلاب ایران، ترجمه احمد پژوه، تهران، انتشارات کانون معرفت، 1338، ص 132.

محمدحسن محب
۱۲:۲۲۱۵
شهریور

انتخاب گزینشی قسمتی از یک واقعیت می تواند آنرا کاملا وارونه جلوه دهد

محمدحسن محب
۱۶:۲۷۱۴
شهریور

ماکس پلانک، پس از دریافت جایزه  نوبل فیزیک ، به تور علمی دور آلمان رفت. هر جا دعوت می شد، همان سخنرانی اش را درباره  مکانیک جدید کوانتوم ایراد می کرد. بعد از مدتی، شوفر پلانک سخنرانی او را از حفظ شده بود و یک روز به او گفت (پروفسور پلانک، این که هر روز باید یک سخنرانی ارایه بدهی حتماً خسته کنده است. نظرت چیست در مونیخ من سخنرانی کنم؟) تو می توانی ردیف جلو بشینی و کلاه شوفری مرا بپوشی. این کار برای هر دو ما تنوع است. پلانک از این ایده خوشش آمد. بنابراین، آن روز عصر راننده سخنرانی طولانی راجع به مکانیک کوانتوم برابر حضاری شناخته شده ارایه داد. در ادامه، یک استاد فیزیک بلند شد و سوالی کرد. راننده خودش را عقب کشید وگفت(هرگز فکر نمی کردم کسی در شهری مثل مونیخ چنین سوال ساده ای بپرسد! شوفر من جوابش را می‌ دهد)
دو نوع دانش وجود دارد. اول، دانش واقعی. آن را در مردمی می بینیم که زمان و تلاش فراوانی را برای فهم یک موضوع صرف کرده اند. نوع دوم، دانش شوفر نامیده می شود، دانش افرادی که فقط وانمود می کنند بلدند. آن ها طوطی وار کلمات شیوا به زبان می آورند طوری که انگار از روی نوشته می خوانند.
متاسفانه تمایز قایل شدن بین دانش واقعی و دانش شوفر بیش از پیش سخت شده است.
چنین کم مایگی ای در تجارت  و سرمایه گذاری هم وجود دارد. هر چه شرکت کم مایه تر ، مدیرش (شومن) تر و سرمایه گذارش پر صدا تر و هنر پیشه تر است.
اغلب اوقات سهام داران و سرمایه گذاران بر این باورند که مهارت در هنرپیشگی نتایج بهتری به همراه خواهد داشت، در حالی که واقعاً این طور نیست.
در نتیجه، همیشه مراقب دانش شوفر باش. هیچ وقت سخنگوی شرکت، سرمایه گذار  مانده در سهم ، رییس سیرک، سخنران لفاظ، فروشنده خوش زبان را با کسانی که واقعاً چیزی بلدند اشتباه نگیر.  
یک شاخص کاملاً واضح برای تشخیص دانش شوفر وجود دارد: کارشناسان واقعی به مرزهای آن چه می دانند و آن چه نمی دانند واقف اند. اگر احساس کنند خارج از دایره  توانایی های شان قرار دارند، به سادگی سکوت می کنند یا می گویند (نمی دانم.) این جمله را هم بدون عذرخواهی و حتا با افتخار بیان می کنند. از کسانی که دانش شوفر دارند هر جمله ای خواهیم شنید غیر از این.

محمدحسن محب
۲۲:۳۵۱۲
شهریور

✍در گذشته (پیش از لوله کشی آب) سرویس های بهداشتی عموماً کنار مساجد قرار داشتند. وظیفه ی متصدیان این سرویس ها نظافت و همچنین پر کردن آفتابه ها در ازای دریافت اجرت از مراجعین بود. با ورود آفتابه های پلاستیکی در رنگ های مختلف به جای آفتابه های مسی سنگینِ قدیم، این مسئولان آفتابه بودند که باید مشخص می کردند که کدام آفتابه باید برداشته شود و تخطی از آن با برخورد آنها روبرو می شد. با لوله کشی شهرها و همچنین ساخت سرویس های بهداشتی در پارک ها و دیگر نقاط شهرها رفته رفته این شغل به فراموشی سپرده شد. اما اصطلاح مسئول آفتابه در نظم بروکراتیک همچنان به حیات خود ادامه داد و برای شخصی به کار می رفت که مسئولیت خود را بیش از حد مهم قلمداد می کرد و سعی می کرد به هر طریق ممکن قدرت خود را به رخ بکشد.

مسئول آفتابه در نزدیکی مسجد جامع هرات، مهر ١٣٨٨

منبع:"مردم نامه"
مجله ی تخصصی تاریخِ مردم.
صاحب امتیاز،مدیرمسئول و سردبیر: داریوش رحمانیان


محمدحسن محب
۱۶:۰۴۱۱
شهریور

ز ماجرا هایی که مدت ها در تهران سینه به سینه مردم می گشت و کهنه و فراموش نمی شد،داستان کشته شدن ایشپختر سردار روس با جادو و آوردن سر او به تهران بود.

"ایشپختر" در سرکوب انقلاب مردم لهستان در سال ۱۷۹۴ و جنگ‌های ایران و روسیه (۱۸۰۴-۱۸۱۳) شرکت داشت.

او در زمان فرماندهی در گرجستان، سیاست سختگیرانه‌ای نسبت به مردم بومی گرجستان داشت. این گفته او مشهور است که خطاب به گرجی‌ها می‌گفت "از شوق ریختن خون شما و آبیاری کردن خاکمان با خون نابکار شما بر خود می‌لرزم ".

بنا به روایت اسناد مورخین روسى، سیسیانوف از شروان گذشت و و بباکو رفت ودر یک فرسنگى شهرباکو اردو زد و به حسین خان( حاکم مورد تایید ایران) شهر نوشت که تسلیم شود و کلیدهاى شهر را با دست خود به اردوى او ببرد.

هرچه حسین خان به او التماس کرد که وى را در انظار از این سرشکستگی معاف دارد واز او نخواهد که کلیدها را شخصا باردوگاه وی بیاورد، سیسیانوف نپذیرفت .

سر انجام حسین خان به خدعه ای متوسل شد وبه او نوشت :"چون نگرانى مانع است که بمیان لشگریان شما بیایم از شما میخواهم بدون همراه ویا حد اکثر دونفر در نقطه ای در باغى نزدیک ارک شهر بیائید تا کلید ها را شخصا تحویل دهم".

سیسیانوف روز پنجشنبه 8 فوریه 1806(19 ذیقعده1220)   با الیسبار پسر آقا بابا و یک قزاق دیگر به محل معهود رفتند. طرفین از اسب پیاده شدند و هم دیگر را بغل کردند و خوش وبش کردند. وقتى حسین خان کلید ها را بدست او داد ،غفلتا دو همراه حسینخان از پشت با تفنگ خود بسوى سیسیانف شلیک کردند وا و و دو نفر همراهش را در جا کشتند . سپس با عجله سر اورا بریدند و با چاپار مخصوص براى شاه به طهران فرستادند.

پیر قلى خان سردار که از طرف عباس میرزا بیارى محاصره شوندگان باکو آمده بود، چون از این واقعه با خبر شد به اردوى روسها هجوم برد وچون راه بازگشت به تفلیس قطع شده بود، روسها از راه قزلر به باکو رفتند و با کشتى آنجا را ترک کردند (فرار کردند).

اما این اتفاق بنا بر ادعای روسها اینگونه نقل شده است. در کتب تاریخی ایرانی نقل از جادو و وردهایی است که در کشته شدن این سردار روس دخیل بوده اند.

اعتمادالسلطنه در صفحه 612 مرآت البلدان،می نویسد:

در اواسط سال1220قمری سر ایش پختر سردار روس را ابراهیم خان بنی عم حسینقلی خان حاکم بادکوبه به تهران آورد.

«...گیورگی حاکم گرجستان در ماه شعبان 1215قمری در گذشت و دو ماه بعد روسیه رسما گرجستان را ضمیمه کشور خود کرد.الکساندر برادر گیورگی که از عهده سیسیانف بر نمی آمد به دربار ایران پناهنده شد.

سیسیانف تنها به تسخیر گرجستان قناعت نکرد و گنجه و شوشی را هم متصرف شد/تاریخ ایران زمین، ص329.

چون جنگ بالا گرفت...بزرگان دربار از فتحعلی شاه خواستند برای نابودی سیسیانف از مولانا حاج میرزا محمد اخباری نیشابوری که عالمی خردمند و در تسخیر ارواح طاهره و خبیثه و علم اعداد و طلسمات استاد بود کمک بگیرد....شاه از او کمک خواست...حاجی پس از لحظه ای تفکر چهل روز مهلت خواست تا سر ایش پختر را در حضور فتحعلی شاه حاضر کند...حاجی پس از خروج از دربار یکسره به شهر ری رفته ودر بقعه شاهزاده عبدالعظیم به زاویه رفت و تصویر مردی را به قصد ایشپختر بر دیوار زاویه رسم کرد و خود نشست و آن ذکری که می دانست به کار بست....به هر تقدیر روز چهلم فرا رسید و حاجی کاردی را بر سینه آن نقش بر دیوار فروکوفت و بیرون آمد و گفت؛الان ایش پختر کشته شد....چند روز بعد معلوم شد همان وقت که حاجی گفته بود او کشته شده است..../تاریخ تهران (بلاغی)،ج1،ص118 نقل در تهران به روایت تاریخ.

http://goo.gl/xZ5v8o

محمدحسن محب
۰۱:۴۸۱۰
شهریور

یوز: صد
یوزباشى: رئیس صد سرباز
مین: هزار
مین باشى: رئیس هزار سرباز
تومان: ده هزار
یک تومان: ده هزار دینار
امیر تومان: فرمانده ى ده هزار نفر
منشى باشى: رئیس منشیان (سرْ منشى)
نقاشباشى: رئیس نقاشان

تفاوت کرور ایرانی و هندی:کرور در ایران معادل ۵۰۰ هزار است و در هند معادل صد لک  (هر لک برابر است با صد هزار) یعنی ده میلیون 

 قرن در قاجاریه به معنی صد سال نبوده و به دوره ۲۵ یا ۳۰ ساله اطلاق می‌شده است.

محمدحسن محب