در این یادداشت تلاش میکنم به اجمال به شبهاتی پاسخ دهم که در پیرامون کتاب «قحطی بزرگ و نسلکشی در ایران: ۱۹۱۷-۱۹۱۹» تألیف اینجانب بیان میشود.
استدلال میکنند که در ماجرای قحطی مدهش سالهای جنگ اول جهانی در ایران مسئولیت اندکی متوجه بریتانیاست. در مقابل، خشکسالی، عثمانیها و روسها، و مهمتر از همه خود ایرانیان، را مقصر قحطی عنوان میکنند و آنچه را که ضعف و ناتوانی و فساد حکومت ایران میدانند و بیرحمی محتکران و دلالان و مشابه اینها را بعنوان عوامل فاجعه شماتت میکنند. در این فهرست مقصرین و دستاندرکاران فاجعه قحطی البته، و به شکلی چشمگیر و عجیب، نام بریتانیا مفقود است. بسیار جالب است که عین همان استدلالهایی که از سالهای جنگ جهانی اول به بعد، طی حدود یکصد سال، از سوی بریتانیا و هواداران آن در ایران عنوان میشد اینک پس از گذشت قریب به یک قرن تکرار میشود.
نکته نخست: همانگونه که در کتابم نشان دادهام، بریتانیا کارزار تبلیغاتی وسیعی را پدید آورد تا روسها و عثمانیها را بعنوان عامل قحطی مقصر جلوه دهد. اگر غارتگری روسها و عثمانیها را عامل قحطی ایران میدانیم، قحطی در نیمه جنوبی سرزمین ایران را، که از سال ۱۹۱۶ کاملاً در تحت کنترل بریتانیا بود، چگونه توضیح میدهیم؟ برخی منتقدان در حالی درباره غارت و ویرانگری روسها و عثمانیها جنجال میکنند که درباره به آتش کشیدن و غارت غلات مناطق عشایرنشین جنوبی ایران، که اسناد فراوان درباره آن موجود است، بکلی ساکتاند.
دوم: بریتانیا کوشید تا قربانی، یعنی ایرانیان، را مقصر جلوه دهد. این در حالی است که بریتانیا ایران را اشغال کرده، وسائل حملونقل ایرانیان را ضبط کرده، قدرت دولت ایران را از میان برده و دست آن را از منابع مالیاش، و بطور عمده از درآمد نفتی، کوتاه کرده بود. به عبارت دیگر، بریتانیا حکومتی را مقصر جلوه میدهد و ناتوانی آن را در اداره قحطی شماتت میکند که خود آن را ضعیف و ناتوان و فاسد کرده بود.
استدلالهایی مانند این مکرر بیان میشود. اگر در ایران کمبارشی و خشکسالی روی داد، میدانیم که در سالهای جنگ جهانی اول ارتش بریتانیا در عراق مقادیر قابلتوجهی غله ذخیره کرده بود و در هند بیش از نیاز مردم غله انبار شده بود. چرا بریتانیا این غلات را از این مناطق همسایه و نزدیک به ایران، که هم خود سرزمینهای فوق و هم راههای آبی و زمینی آن به ایران تحت کنترل کامل بریتانیا بود، به ایران وارد نکرد؟ بعکس، بریتانیا نه تنها مانع وارد کردن این غلات از عراق و هند به ایران شد بلکه حتی مانع وارد کردن غلات از ایالات متحده آمریکا به ایران شد. علاوه بر این، بریتانیا در کشوری که در ورطه قحطی هولناک قرار داشت، یعنی ایران، به خرید مقادیر عظیمی مواد غذایی دست زد و سپس برای منحرف کردن اذهان محتکرین و دلالان و ناتوانی و بیلیاقتی دولت ایران را در اداره قحطی مقصر جلوه داد.
واقعیت این است که در جنگ جهانی اول ایران قحطی بزرگی را تجربه کرد. در این جنگ ارتش بریتانیا بخش مهمی از ایران را اشغال کرده و کنترل بخش عمده راههای ارتباطی و وسائل حملونقل ایران را به دست داشت. ارتش بریتانیا تا آنجا که برایش مقدور بود به خرید محصولات کشاورزی ایران پرداخت و واردات غذا و دارو، و سایر کالاهایی را که از طریق دریایی منتقل میشد، به شدت محدود کرد. هم در دوران جنگ اول جهانی و هم در دوران جنگ جهانی دوم، بریتانیا پرداخت درآمدهای نفت ایران را متوقف کرد و در جنگ دوم، که ایران مجدداً با قحطی مواجه بود، حسابهای بانکی ایران را در لندن مسدود کرد از جمله حسابهای بانکی شخصی رضا شاه را که روزنامه نیویورک تایمز، به درستی، ۵۵ میلیون پوند استرلینگ معادل ۲۷۵ میلیون دلار آن زمان گزارش کرده است. در جنگهای اول و دوم بریتانیا با این اقدامات ایران را وادار کرد به چاپ اسکناس بدون پشتوانه دست زند و بدینسان تورم عظیمی در اقتصاد ایران پدید آورد. در زمانی که روسها مانع از اعزام نیروهای نظامی و انتظامی ایران به مناطق شمالی بودند، دولت ایران به دلیل فقدان وسائل حملونقل برای اعزام نیروهای نظامی و انتظامی خود به مناطق جنوبی تحت اشغال بریتانیا با دشواریهای جدی مواجه بود. زمانی که در سال ۱۹۴۲ قحطی و بیماریهای مسری در ایران گسترش یافت، بار دیگر، درست مانند زمان جنگ اول جهانی، بریتانیا حکومت ایران را به «فساد» و بیکفایتی در برخورد به «محتکران و دلالان» متهم کرد.
برخی منتقدان کتاب من ادعا میکنند که ایرانیان قربانی قحطی و بیماریهای مسری در جنگ اول جهانی حداکثر یک میلیون نفر بودند. همچنین مدعی هستند که جمعیت تهران پیش از جنگ اول دویست هزار نفر بود. برای ادعاهای فوق سندی ارائه نمیدهند در حالی که در آرشیوهای دیپلماتیک ایالات متحده آمریکا گزارشهای جامعی درباره وضع جمعیتی ایران موجود است. مقامات آمریکایی مقیم تهران در سال ۱۹۱۰، بر اساس میزان مصرف روزانه نان در تهران، جمعیت تهران را ۴۰۰ هزار نفر گزارش کردهاند و سپس، در تحلیل انتخابات مجلس چهارم (۱۹۱۷) جمعیت تهران را بیش از ۵۰۰ هزار نفر منعکس کردهاند. هیئت آمریکایی در سال ۱۹۲۰، یعنی پس از پایان جنگ، جمعیت تهران را ۲۰۰ هزار نفر گزارش کرده و از ۶۰ در صد کاهش جمعیت به دلیل قحطی و بیماریهای مسری گفته است. در سال ۱۲۹۶ ش. (از ۲۱ مارس ۱۹۱۷ تا ۲۰ مارس ۱۹۱۸)، به گزارش نظمیه تهران، ۱۸۶ هزار نفر در تهران به دلیل گرسنگی و بیماری مردند. تلفات انسانی فوق در تهران بیان گر ابعاد هولناک مرگومیر ناشی از قحطی است. باید اشاره کنم که این ارقام متعلق به قبل از شیوع بیماری آنفلونزا در ایران است که از زمستان ۱۹۱۸ آغاز شد.
هیئت نمایندگی آمریکا در تهران در سال ۱۹۰۰ جمعیت ایران را ۱۲ میلیون نفر گزارش کرده است. در سال ۱۹۱۰ همانان جمعیت ایرانیان را ۱۳ الی ۱۵ میلیون نفر دانستهاند و وزیرمختار آمریکا افزوده است که ایرانیان مطلع و تحصیلکرده میگویند جمعیت ایران قریب به هفده میلیون نفر است. منابع ایرانی این ارقام را تأیید میکنند. مطلعین ایرانی، برای مثال مجدالاسلام کرمانی، در نوشتهها و خاطرات خود درباره انقلاب مشروطه و انتخابات مجلس اول (۱۹۰۶) مکرر جمعیت ایران را بیش از سی کرور، یا سی الی چهل کرور، ذکر کردهاند که برابر است با ۱۵ الی ۲۰ میلیون نفر.
در سال ۱۹۱۴، وزیرمختار آمریکا در ایران، پس از پنج سال اقامت و سفر و سیاحت در مناطق مختلف ایران، به این نتیجه میرسد که جمعیت ایران حدود بیست میلیون نفر است. اگر بسیار محتاطانه برخورد کنیم، باید جمعیت ایران را در سال ۱۹۰۰ حدود ۱۳ الی ۱۵ میلیون نفر بدانیم که این جمعیت در سال ۱۹۲۰ باید به ۱۸ الی ۲۰ میلیون نفر میرسید. این در حالی است که جمعیت ایران در سال ۱۹۲۰ تنها ۱۰ میلیون نفر بود. این رقم را هم منابع دیپلماتیک آمریکایی و هم بریتانیایی گزارش کردهاند. رقم فوق نشان میدهد که به دلیل جنگ اول جهانی ۸ الی ۱۰ نفر از مردم ایران به دلیل قحطی، و پیامد هولناک آن یعنی بیماری آنفلونزا، مردند.
بیماری «آنفلونزای اسپانیایی»، که به دلیل سانسور زمان جنگ اول جهانی و بیماری پادشاه وقت اسپانیا، آلفونسو سیزدهم، به این نام موسوم شد، از ژانویه ۱۹۱۸/ دی ۱۲۹۶ آغاز شد یعنی کمی پیش از پایان جنگ در نوامبر ۱۹۱۸ و مکمل قحطی بزرگ در ایران بود. تاکنون کسی خاستگاه این بیماری جهانگیر را، که به مرگ ۵۰ الی یکصد میلیون نفر در سراسر جهان، یعنی ۲.۵ الی ۵ در صد کل جمعیت جهان، انجامید، به ایران یا خاورمیانه یا روسیه یا ترکیه منتسب نکرده بلکه آخرین تحقیقات، که متعلق است به دکتر جان آکسفورد، ویروسشناس و محقق بیمارستان پادشاهی لندن، ثابت میکند که آنفلونزای فوق از یک کمپ بیمارستانی سربازان بریتانیایی در بندری در شمال فرانسه آغاز شد و از طریق ارتش بریتانیا در سراسر جهان شیوع یافت. پس، این مرگومیر نیز از پیامدهای جنگ جهانی اول بود و ویروس آنفلونزا از طریق نیروهای نظامی بریتانیا وارد ایران شد.
مرگومیر عظیم جمعیتی سالهای جنگ اول جهانی قطعاً بزرگترین فاجعه در تاریخ معاصر ایران است.
اگر نرخ رشد سالیانه جمعیت ایران را ۳ درصد حساب کنیم و در مبداء یعنی سال ۱۹۰۰ جمعیت را ۱۳ میلیون نفر بدانیم (حداقل رقم ویلیام مورگان شوستر)، جمعیت ایران در ۱۹۲۰ باید ۲۳٬۴۷۹٬۴۴۶ نفر باشد.
1901 - 13,390,000
1902 - 13,791,700
1903 - 14,205,451
1904 - 14,631,614
1905 - 15,070,562
1906 - 15,522,679
1907 - 15,988,360
1908 - 16,468,011
1909 - 16,962,051
1910 - 17,470,912
1911 - 17,995,040
1912 - 18,534,891
1913 - 19,090,938
1914 - 19,663,666
1915 - 20,253,576
1916 - 20,861,183
1917 - 21,487,019
1918 - 22,131,629
1919 - 22,795,578
1920 - 23,479,446
اگر نرخ رشد را ۲ درصد بدانیم، جمعیت ایران در سال ۱۹۲۰ میشود ۱۹٬۳۱۷٬۳۱۶ نفر.
1901 - 13,260,000
1902 - 13,525,200
1903 - 13,795,704
1904 - 14,071,618
1905 - 14,353,050
1906 - 14,640,111
1907 - 14,932,913
1908 - 15,231,571
1909 - 15,536,203
1910 - 15,846,927
1911 - 16,163,866
1912 - 16,487,143
1913 - 16,816,886
1914 - 17,153,223
1915 - 17,496,288
1916 - 17,846,214
1917 - 18,203,138
1918 - 18,567,201
1919 - 18,938,545
1920 - 19,317,316
توجه کنیم که در سال ۱۳۳۵ ش. یعنی ۵۶ سال بعد از سال ۱۹۰۰ جمعیت ایران به رقمی نزدیک به ۱۹ میلیون نفر رسید.
گفتیم که جمعیت ایران در اولین سرشماری (۱۳۳۵/ ۱۹۵۶) قریب به ۱۹ میلیون نفر بود. بر اساس رقم حداقلی پایه ویلیام مورگان شوستر (۱۳ میلیون نفر در سال ۱۹۰۰) و با نرخ رشد ۱٫۵ درصد جمعیت ایران در سال ۱۳۳۵ باید۲۹٬۹۲۵٬۵۲۰ نفر باشد. با نرخ ۳ درصد باید ۶۸٬۰۴۹٬۹۶۹ نفر باشد.
در دهه ۱۹۸۰ نرخ رشد جمعیت پاکستان بالای سه درصد بود و الان حدود ۱٫۶ درصد است.