آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۲۱:۰۵۰۴
شهریور

احزاب و تشکلهای چپ و مارکسیست، که در دوران موسوم به جنگ سرد، مستقیم و غیرمستقیم، مهمترین و بلکه تعیین کننده ترین ابزار سیاسی، فکری و ایدیولوژیکی اردوگاه شرق و جهان کمونیسم برای مقابله جهان سرمایه داری و اردوگاه غرب در کشورهای اقماری و جهان سوم محسوب می شدند؛ در طول چهار دهه 1320 و 1330 و 1340 و 1350، خواسته یا ناخواسته، بیشترین و جبران ناپذیرترین ضربات را بر جریان آزادیخواهی، دموکراسی طلبی و تکثرگرایی سیاسی و اجتماعی در ایران وارد ساختند.
کودتای ۲۸ مرداد از یک سو جریانهای مشروطه خواه و دموکراسی طلب را به حاشیه برد و از سوی دیگر مقدمات نزدیکی تدریجی ولی مداوم فکری و ایدیولوژیکی دو جریان اسلامگرا و چپ را فراهم آورد که برخلاف دهه 1320، این بار خود را در برابر امپریالیسم غرب (مسقط الراس لیبرالیسم و دموکراسی خواهی) متحدانی ولو به ظاهر متناقض نما می دیدند؛ و چنین شد که همزمان با تحرکات ضددموکراسی خواهانه چپ ارتدکس و اسلام سیاسی سنتگراتر، از ترکیب و تلفیق اسلام سیاسی و ماکسیسم ملغمه ای به شدت ضددموکراتیک و به اصطلاح عدالت محور در حیات سیاسی و فکری جامعه ایرانی تکوین یافته بارور شد؛ و به تبع آن در انقلابی که بر عمر حکومت پهلوی پایان داد، دموکراسی خواهان ضعیف ترین و کم اقبالترین جایگاه را کسب کردند و مقدرات ملک و ملت در سیطره انقلابیون چپ و چپ زده خارج از شماری قرار گرفت که نسبت شان با دموکراسی، تکثرگرایی و آزادیخواهی مثال جن و بسم الله بود. اگرچه اسلامگرایان تقریبا به سرعت همه چپهای ارتدکس و غیرارتدکس رقیب را از عرصه سیاسی و اجتماعی کشور محو کردند؛ اما خوی و ایدیولوژی غرب ستیزانه متاثر از جریان چپ در گوشت و استخوان اکثری از رهبران و سازماندهندگان نظام جدید ریشه دوانیده ادامه یافت. این روند مبارک یا غیرمبارک همچنان ادامه دارد؛ بی خود نیست که بعد از چهل سال ما بیشتر شبیه کره شمالی شده ایم تا کره جنوبی؛ و تلاش می کنیم خود را در پناه قدرتهای کمونیستی و وارثان آنها قرار بدهیم تا کشورهای توسعه یافته غرب!

منبع: PageFBook Mozaffar Shahedi

محمدحسن محب
۱۷:۲۹۲۷
مرداد


 ۱. حکم عزل مصدق از نخست وزیری در تاریخ ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ صادر شد و نه بر خلاف مشهور ۲۵ مرداد.

۲. در روز ۲۲ مرداد رفراندوم انحلال مجلس هفدهم در تهران جریان داشت؛ روز ۱۹ مرداد رفراندوم در شهرستانها برگزار شده بود.

 ۳. حکم عزل مصدق از نخست وزیری نیمه شب ۲۵ مرداد با اسکورت تانکها و توسط سرهنگ نصیری فرمانده گارد شاهنشاهی به در منزل دکتر مصدق برده شد، و نه توسط وزارت دربار در ساعات کار اداری به دفتر نخست وزیری که محل کار او بود (نام این اقدام کودتاست، زیرا با ابزار نظامی و خشونت دولت مستقر را سرنگون کرد. اگر شاه از طریق وزارت دربار به مصدق دستور میداد کناره گیری کند؛ بحثی دیگر بود. شاه به یک فرمانده نظامی دستور داد حکم عزل او را بدهد؛ آنهم نیمه شب و در پناه تانک و نه طبق روال اداری و توسط وزارت دربار. دیگر اینکه شاه بعد از صدور فرمان عزل فرار کرد؛ چرا؟ اگر کار او قانونی بود باید می ایستاد و از حکم خود دفاع میکرد.)

 ۴. صبح روز ۲۵ مرداد نتیجه رفراندوم اعلام شد، یعنی روز ۲۲ مرداد مجلس هنوز رسما قانونیت داشت.

 ۵. این سخن که گویا سید حسین فاطمی قبل از کودتا از ضرورت استقرار جمهوری دفاع میکرد دروغ محض است؛ در روزنامه باختر امروز هرگز بحثی در این باره نشد.

 ۶. پس اگر حکم عزل مصدق در خلاء مجلس را امری قانونی بدانیم، باید گفت حکم عزل قبل از اعلام نتیجه رفراندوم صادر شد؛ آنهم به دستور دولتهای چرچیل و آیزنهاور؛ نه تصمیم شخصی شاه.

 ۷. اساسا چنانکه در کتابی با استناد به اسناد معتبر نشان داده ام؛ طرح کودتا حداقل از ۲۸ مرداد ۱۳۳۱ یعنی یکسال قبل در دستور کار قرار داشت.

 ۸. کاشانی هرگز با کودتا مخالف نبود، مواضع و مطالب او از بیش از یکسال بعد تاییدی است بر این موضوع. اگر کسی شک دارد، مطالب روزنامه اطلاعات را به ویژه در روزهای ۲۵ تا ۲۸ مرداد مطالعه کند. کاشانی معتقد بود مصدق چون علیه نظام سلطنت قیام کرده است) که واقعیت نداشت( باید بدون محاکمه اعدام شود.

 ۹. انحلال مجلس هفدهم برای آن بود که نمایندگانی مثل علی زهری و صدالبته مظفر بقایی مانع کشف راز قتل افشارطوس بودند و اکثریت هم با ایشان همسو بودند.

 ۱۰. متهمین به قتل افشارطوس در مجلس بست نشسته بودند و کسی را یارای مقابله با ایشان نبود.

منبع: فیس بوک دکتر حسین آبادیان

محمدحسن محب
۱۷:۲۶۲۷
مرداد

چهار مغالطه در تحلیل تاریخی- سیاسی: «زمان‌پریشی» (آناکرونیسم)،

                                                  «مکان‌پریشی» (آناتوپیسم)،

                                                  «متن‌پریشی» (کانتکستومی)،

                                                   «اکنون‌انگاری» (پرزنتیسم)

 

«زمان‌پریشی Anachronism به تحلیلی اطلاق می‌شود که پدیده را خارج از ظرف واقعی زمانی‌اش مورد بررسی قرار می‌دهد. منطبق کردن انگاره‌های جدید بر تاریخ باستان آناکرونیسم متداول در تاریخنگاری سده نوزدهم میلادی اروپای غربی بود برای مثال زمانی که از "دمکراسی آتن" سخن می‌گفتند و مختصاتی منطبق با دمکراسی جدید را بر آتن باستان حمل می‌کردند.» [۱]

 

امروز در یکی از کانال‌های مفید، که گاه به آن سر می‌زنم، یادداشتی خواندم درباره مذاکرات ۱۱ مرداد ۱۲۹۰ ش. دوره دوم مجلس شورای ملی. نویسنده محترم سخنانی از شیخ محمدتقی وکیل‌الرعایا درباره «حق رأی نسوان» نقل کرده‌اند و پاسخ‌های محمدعلی فروغی (ذکاءالملک) و سید حسن مدرس را. 

 

۱۱ مرداد ۱۲۹۰ برابر با ۳ اوت ۱۹۱۱ است. اگر نویسنده محترم به «فضای زمانه» عنایتی داشتند می‌دیدند که وکیل همدان در پیشنهاد خود، در مقایسه با ایستارهای آن روز جهان، بسیار «پیشتاز» بوده است. اشاره‌ای می‌کنم به زمان برخورداری زنان از حق رأی در انتخابات مجلس در آن روزگار: 

 

در روسیه زنان در ۲۰ ژوئیه ۱۹۱۷، در زمان «دولت موقت» که پس از استعفای تزار نیکلای دوم تشکیل شد و قبل از انقلاب بلشویکی، از حق رأی برابر با مردان برخوردار شدند. در بریتانیا در ۶ فوریه ۱۹۱۸ به زنان (فقط زنان بالای ۳۰ سال که دارای مالکیت بودند) اجازه شرکت در انتخابات پارلمان داده شد و در نوامبر همان سال زنان اجازه یافتند بعنوان نماینده به مجلس عوام راه یابند. در قانون سال ۱۹۲۸ بریتانیا به همه زنان بالای ۲۱ سال اجازه داده شد مانند مردان در انتخابات رأی دهند. در آلمان در سال ۱۹۱۸ زنان از حق رأی برخوردار شدند. در ایالات متحده آمریکا در سال ۱۹۲۰ به زنان سفیدپوست حق رأی در انتخابات کنگره داده شد ولی زنان سیاهپوست تنها در سال ۱۹۶۵ به این حق دست یافتند. در ایتالیا در سال ۱۹۴۵ به زنان حق رأی در انتخابات مجلس داده شد. [۲] و مهم است بدانیم که زنان فرانسه بسیار دیرتر از روسیه و بریتانیا و آلمان، در ۲۱ آوریل ۱۹۴۴، به حق رأی برای شرکت در انتخابات مجلس دست یافتند. [۳]


و نیز به یاد داشته باشیم که در بریتانیا، مقارن با دولت هربرت اسکوئیت (۱۹۰۸- ۱۹۱۶)، که همزمان است با پیشنهاد وکیل همدان در مجلس دوم، وقتی که مسئله حق رأی زنان مطرح شد، اسکوئیت گفت: «اگر زنان حق رأی به دست آورند تصور نمی‌کنم قوه مقننه ما محترم‌تر یا زندگی اجتماعی ما غنی‌تر شود.» و لرد کرزن بعدها گفت: «این کار بریتانیا را مضحکه سایر ملت‌ها خواهد کرد.»


1- t.me/abdollahshahbazi/3613
2- Women's suffrage, https://en.wikipedia.org/wiki/Women%27s_suffrage
3- France marks 70 years of women’s voting rights, by FRANCE 24, Latest update : 2014-04-21, 
http://www.france24.com/en/20140421-france-womens-voting-right-anniversary



محمدحسن محب
۱۹:۵۸۲۲
مرداد

در عصر فتحعلی شاه قاجار، سه جنگ عمده با دول خارجی روسیه و عثمانی به وقوع پیوست. جنگ‌های ایران و روسیه یادآور خاطره‌ای تلخ در حافظه تاریخی ملت ایران است که منجر به جدایی بخش‌هایی از سرزمین‌مان گردید. در تحلیل این واقعه باید در نظر داشت که سلسله قاجار میراث دار حکومتی مقتدر و ارتشی نیرومند و مدرن نبودند و آقامحمدخان که تشکیل ارتش منظم به سبک جدید را با استفاده از افسران مهاجر روس آغاز کرده بود، پیش از اینکه بتواند این طرح را به انجام برساند، به قتل رسید و این عامل باعث شد تا در جنگ، ارتش روسیه از هرحیث برتری قابل توجهی نسبت به ارتش ایران داشته باشد.
در آستانه جنگ اول، نیروهای ارتش روسیه به فرماندهی ژنرال «سی سیانف ایشپخدر» حدود 50 هزار نفر و نیروهای آماده ارتش ایران به فرماندهی «عباس میرزا» نایب السلطنه حدود 20 هزار نفر بودند. از دیدگاه تسلیحات نیز ارتش روسیه بر ایران تفوق داشت و ارتش منظم ایران دارای تفنگ‌های چخماقی بود و دسته جات ایلیاتی که سوار نظام ارتش را تشکیل می‌دادند مسلح به اسلحه سرد بودند و تنها به آن‌هایی که در خدمات توپخانه‌ای شرکت می‌کردند، تفنگ فتیله دار داده می‌شد که در هر دقیقه یک تیر خالی می‌کرد. با وجود این، ارتش ایران 10 سال در برابر هجوم روس‌ها مقاومت کرد که اولین جنگ طولانی در قاره آسیا محسوب می‌شود و در نهایت با معاهده گلستان به پایان رسید.
در جنگ دوم با اعلان جمع‌آوری قوا از سراسر کشور از یک ماه قبل، ایران توانست ارتشی 69 هزار نفری تشکیل دهد، اما عدد ارتش روسیه به 75 هزارنفر می‌رسید. از حیث اسلحه جنگی نیز روسیه دارای تفنگ‌های چخماقی و چاشنی دار و ایران دارای تفنگ‌های چخماقی و فتیله‌ای بود. این جنگ هم پس از یک سال و اندی با امضای معاهده ترکمانچای به پایان رسید.
آخرین جنگ میان ایران و عثمانی نیز در عهد فتحعلی شاه روی داد. در این جنگ برخلاف دو جنگ مذکور، ارتش ایران از لحاظ تعداد و اسلحه بر ارتش عثمانی تفوق کامل داشت و دو اردوی نظامی ایران به فرماندهی عباس میرزا نایب السلطنه از شمال غربی در بخش‌های شرقی ترکیه امروزی و «محمدعلی میرزا دولتشاه» از غرب تا نزدیکی بغداد، در خاک عثمانی پیشروی کردند و در نهایت با پیروزی‌های ارتش ایران، دولت عثمانی تقاضای صلح کرد. این جنگ با معاهده ارزنه الروم پایان یافت و عثمانی که قرن‌ها حاکمیت و تمامیت ارضی ایران را تهدید می‌کرد، برای آخرین بار مقهور شد.

منابع:
جلالی، هوشنگ- تاریخ نظامی ایران  - انتشارات ارتش جمهوری اسلامی ایران- تهران-1389
قوزانلو، جمیل - تاریخ نظامی ایران - جلد دوم - انتشارات شجاعی گلستانه - تهران-1315

منبع:هومن زال پور(پژوهشگر تاریخ نظامی عصر قاجار)مندرج در روزنامه ی ایران مورخ ۱۳۹۷/۴/۷، صفحه ی ویژه ی فتحعلی شاه


محمدحسن محب
۲۰:۲۰۱۳
مرداد

گویند در جنگ دوم روس و ایران وقتی قشون روس به تبریز وارد شد و مصمم بود به سمت میانه حرکت کند، دولت ایران خود را در مقابل کار تمام شده ای دید و ناچار شد شرایط صلحی که دولت روس املا می کرد بپذیرد. فتحعلی شاه برای اعلان ختم جنگ و تصمیم دولت در بستن پیمان آشتی، سلاحی خبر کرد. قبلا به جمعی از خاصان دستوراتی راجع به اینکه در مقابل هر جمله ای از فرمایشات شاه چه جواب هایی باید بدهند داده شده بود و همگی نقش خود را روان کرده بودند.
شاه بر تخت جلوس کرد و دولتیان سرفرود آوردند. شاه به مخاطب سلام، خطاب کرد و فرمود: اگر ما امر دهیم که ایلات جنوب با ایلات شمال همراهی کنند و یکمرتبه بر روس منحوس بتازند و دمار از روزگار این قوم بی ایمان برآورند چه پیش خواهد آمد؟ مخاطب سلام که در این کمدی نقش خود را خوب حفظ کرده بود تعظیم سجده مانندی کرد و گفت:«بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!» شاه مجددا پرسید:«اگر فرمان قضا جریان شرف صدور یابد که قشون خراسان با قشون آذربایجان یکی شود و تواما بر این گروه بی دین حمله کنند چطور؟» جواب عرض کرد:«بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!»
اعلیحضرت پرسش را تکرار کردند و فرمودند:«اگر توپچی های خمسه را هم به کمک توپچی های مراغه بفرستیم و امر دهیم که با توپ های خود تمام دار و دیار این کفار را با خاک یکسان کنند چه خواهد شد؟» باز جواب: «بدا به حال روس!! بدا به حال روس!!» تکرار شد و خلاصه چندین فقره از این قماش اگرهای دیگر که تماما به جواب یکنواخت بدا به حال روس مکرر تایید می شد رد و بدل شد.
شاه تا این وقت روی تخت نشسته پشت خود را به دو عدد متکای مروارید دوز داده بود. در این موقع دریای غضب ملوکانه به جوش آمد و روی دوکنده زانو بلند شد شمشیر خود را که به کمر بسته بود به قدر یک وجبی از غلاف بیرون کشید و این دو شعر را که البته زاده افکار خودش بود به طور حماسه با صدای بلند خواند:
کشم شمشیر مینایی / که شیر از بیشه بگریزد
زنم بر فرق پسکوویچ / که دود از پطر برخیزد

مخاطب سلام با دو نفر که در یمین و یسارش رو به روی او ایستاده بودند خود را به پایه عرش سایه تخت قبله عالم رساندند و به خاک افتادند و گفتند:«قربان مکش، مکش که عالم زیر و رو خواهد شد.» شاه پس از لمحه ای سکوت گفت:«حالا که اینطور صلاح می دانید ما هم دستور می دهیم با این قوم بی دین کار به مسالمت ختم کنند.»

تکمله:در انتهای این متن مرحوم عبدالله مستوفی شرح میدهد که باور کردن این مطلب قابل تامل است و شاید عصبانی بودن مردم از این شکست که حقا فتحعلیشاه را مسبب آن میدانستند؛ موجب اختراع این قصه شده باشد.

"شرح زندگانی من" نوشته شادروان عبدالله مستوفی - جلد اول - ص 33
محمدحسن محب
۱۲:۵۱۳۱
تیر

مهم ترین اصطلاح یا نظریه کتاب [کالبد شکافی چهار انقلاب-نوشتۀکر ین برینتون ترجمه محسن ثلاثی]«ترمیدور» است و نویسنده مدعی است در هر چهار انقلاب رخ داده است.
واژه «ترمیدور» یا حرکت دَوَرانی انقلاب ها برگرفته از نام یکی از ماه ها در تقویم انقلاب فرانسه است که به دلیل حادثه ای مهم در این ماه، نقطه عطفی در انقلاب فرانسه محسوب می شود.
ترمیدور یازدهمین ماه تقویم انقلاب فرانسه (1789 م) است. در نهمین روز این ماه مصادف با 27 ژوئیه 1794 روبسپیر و یارانش از گروه رادیکال ها (ژاکوبن ها) با کودتای ناپلئون سرنگون شدند. درحقیقت این واقعه حاکی از مرحله ارتجاعی و ضد انقلابی در انقلاب فرانسه است که کودتاگران با دستاوردهای انقلاب کبیر فرانسه دشمنی ورزیدند و این مقطع در فرانسه دوره استقرار دیکتاتوری پس از انقلاب است.
نویسنده « کالبدشکافی چهار انقلاب» پس از بررسی و مقایسه تحو‌لات مهم 4 انقلاب فرانسه، روسیه، امریکا و انگلستان، این نظریه را تبیین می کند و بر اساس این نظریه انقلابها در سیر تحولات خود سه مرحله را پشت سر خواهند گذاشت: در مرحله اول پس از سرنگونی رژیم حاکم، نیروهای میانه رو بر مسند قدرت تکیه می زنند و حاکمیت را در دست می گیرند.
در مرحلۀ دوم پس از گذشت مدت کوتاهی از حکومت میانه‌روها به دلیل برآورده نکردن توقعات انقلابی مردم این نیروها از مسند قدرت کنار زده شده و جای خود را به نیروهای رادیکال می دهند.
مرحلۀ سوم یا مرحلۀ ترمیدور یا همان دوران نقاهت پس از انقلاب دوران بازگشت به ارزش‌های رژیم پیشین و حذف رادیکال‌ها از عرصه قدرت است و به تعبیری دورانی است که انقلاب فرزندان خود را می‌خورد.به اعتقاد او این مراحل در هر چهار انقلاب کلاسیک مورد مطالعه او رخ داده است.

محمدحسن محب
۱۳:۳۸۲۸
تیر

«به دستور رضاشاه به جای راه‌های مال‌رو، بزرگراه‌های مدرن و استراحتگاه‌ها ساخته شد و سدهای خاکی و شهرها و صنایع جدید سر از خاک درآوردند. البته بسیاری از این پروژه‌ها بیهوده و ناکارآمد بود.


به عنوان مثال سد فریمان واقع در شمال شرقی ایران که امروز به دلیل بی‌آبی به باتلاق بدل شده است! در همین شهر یعنی فریمان کارخانه‌ها در حال ویرانی هستند زیرا زغال‌سنگ و نیز هیچ قطاری برای انتقال آن ندارد. جنگل‌هایی هم که به دستور رضاشاه به وجود آمد امروز خشک و درختان آن‌ها به زغال تبدیل شده است!»


📚 گزارش تحلیلی میدانی اشپیگل از ایران در سال ۱۳۳۱ / شماره ۳۴، سال ۱۹۵۲

محمدحسن محب
۰۶:۵۸۱۹
تیر

 چرا میرزا رضا کرمانی تصمیم به کشتن ناصرالدین شاه گرفت؟

میرزا رضای مخذول[خوار شده]کرمانی از نایب السلطنه طلب داشته به قدر دوهزارتومان، آقا چیزی خریده و پولش را نداده بود. هربار پول خواسته حبسش کرده بودند و زجرش دادند. دست آخر از خود شاه در جایی دستخط می گیرد. آخرالامر هزارتومان داده اند اما گفته اند به عدد هر قران یک چوبش بزنند او بعدها مرید سید جمال رهبر “آنارکیست”[آنارشیست] ها شده و طوری فریفته شده که این کار را کرده است…

🔺میرزا رضا، به آقاغلامحسین خزانه گفته بود: چهاردفعه مرا بی دلیل حبس کردند. پایم در بند بود و مجروح و هرچه گفتم به آن یکی پایم “خلیلی”[قسمی کند و غل است که پای مجروحین را در آن گذارند]را ببندید، اعتناء نکردند. عیالم آمد پشت در حبس گفت: “پسرت را آدم های سردار افخم می برند و با او لواط می کنند” همان موقع تصمیم گرفتم این کار را کنم، بلکه ظلم و بیداد کم شود.

👈🏾نحوه زندانی کردن میررضا و پروسه استنطاق

🔺در جایی شبیه طویله با میخ طویله او را بسته اند و چون ریشش را کنده اند کوسه شده. چند جای بدنش هم چاقو فرو کرده اند.کشیکچی تف رویش انداخته بود اما او با قوت قلب گفته بود:”حیف شما که تف روی من          می اندازی، من دفع شر ظلم کردم”. هیچ خودش را نباخته با کمال رشادت حرف می زند و از روی بصیرت تکلم می کند.

🔺جمیعت زیادی به دفعات رفته اند و فحش اش داده اند. بعضی را بخاطر پرس و جوی همراه با ادب، عاقل خوانده بود اما آنها هم دیده بودند خوب نیست قاتل قبله عالم عاقلشان بخواند، آنها هم فحش داده بودند. از چشمش پیداست که …است. امین الدوله گفته بود :”خیر نبینی مردک…” فوراَجواب داده بود :”خیر تو نبینی…برو گم شو..چه از جانم می خواهید؟”.

🔺جلال السلطنه هم رفته بود، استنطاق و کلی فحش داده بود! گفته بود:”چرا شاه را کشتی؟”. گفته بود:”  می خواستی بیایی نگذاری بکشم!”.

🔺محمد حسین میرزا پرسیده بود چرا شاه را کشتی؟ گفته بود:”آه مظلومان”.

🔺معتمد الدوله گفته بود:”خدا تو را بکشد” . به معتمدالدوله گفته بود:” شاگردی می گفت خدایا آخوند ما را بکش. آخوند گفته بود دعاکن پدرو مادرت بمیرند چون من نباشم یکی دیگر”. شما خودتان هم خوشحالید اما ابراز نمی کنید، من هم نبودم یکی دیگر شاه را می کشت.

🔺شخص هتاک و زبان داری است این اول آزادی طلبی است که در ایران پیدا شده و دفع همچین سلطانی      می کند.

🔺همه کس او را می بیند و هر کسی او را استنطاق[بازجویی] می کند و نقلش در بین عوام می گردد استنطاق این قبیل درست نیست،استنطاق، در فرنگ بدست معتمد است اینجا جمعیت دسته دسته می روند داخل فحش می دهند و فی الفور نقل محافل می شود.

🔺به معتضد السلطنه گفته بود:” برو عقب قاپ بازی ات، ترا چه به استنطاق؟ من بدکاری کردم جان خود را فدای اهل وطن کردم؟ مگر بوی فرنگستان به مشام شماها نرسیده؟ این چه بیدادی بود که ایران را احاطه کرده است؟”. معتضد السلطنه گفته بود:”گیرم این را کشتی، شاه بعدی را چه میکنی؟”. گفته بود:” برای آن هم بالاخره یک با غیرت پیدا می شود”.

🔺ملک التجار گفته بود تحقیق از این آدم کار من است. به لطایفی او را فریفته بود و قول داده بود که خلاص اش کند و در حالیکه از رندی خود شادمان بوده به میرزا رضا می گوید:”حالا اسم همدستانت را بگو”. اوهم گفته بود:”حاجی بیا جلو در گوشت بگویم”. حاجی هم خوشحال که حقه اش درگیر شده، جلو می رود میرزا گفته بود:” ۵ تن بودیم، خودم بودم و سایه ام و جفت خایه ام! حالا که فهمیدی گمشو برو بگو”. بحدی ملک التجاررا خفیف کرده بود که او با این همه زرنگی تا خانه هیچ جا بند نمی شود و حالا این قول مردم دربازار و کوچه است.


چگونگی اعدام، همکاری با میرغضب و حالت مردم
🔺خیلی دل و زهره[جرأت]داشت. دوبار طناب انداختند و باز پایین کشیدند. بار اول طناب را به گردنش انداختند به قدر نیم ذرع که بالا رفت نقصی در کار بود که پایین آوردند. طناب را باز کردند. با این حال خوب نگاه می کرد و خودش را اصلا نباخته بود. موقع جان دادن همینطورشکم و پایش تکان می خورد تا قبض روح شد. من خیلی نزدیک بودم، بعد از اعدام، پرسیدم:” بین دار زدن اول و دوم، چه گفت؟ گفتند:” به میرغضب گفته بود، طناب را همان طور اول محکم کن”. تماماً، جرات بود. به هرجهت، موزیک خوب و دلکشی می زدند. بعدش رفتیم دفیله[رژه رفتن سربازان]تماشا کردیم! یکبار دیگر به جهت تماشای نعش رفتم جمعیت زیادی به تماشا آمده بود. زنهای قشنگ، همه؛ خودی درست کرده و گرداگرد دار جمع شده بودند. تا سه روز نعش عبرة الناظرین بود. بعضی زنها می ترسند شبها به خواب شان بیابد، منجمله اهل خانه ما که متصل گفتگوی قتل میرزا رضا بود. امروز گفتم بیا برو ببین واهمه کرد نرفت …عکس زیادی برداشتند. از عکس ها باید خریداری نمود . کشتن به این شکل هیچ انزجاری نداشت و تعب هم ندید اقلا باید دست و پایش را قطع می کردند یا شقه می کردند که ساعاتی گرفتار رنج باشد.

متن فوق شکل تلخیص و ساده نویسی شده از دو جلد اول کتاب روزنامه خاطرات عین السلطنه (قهرمان میرزای سالور) است✍️سهند ایرانمهر

محمدحسن محب
۲۰:۱۴۱۷
تیر

نوه امین‌الضرب چگونه  بزرگ‌ترین عملیات سرکوب بازار را رهبری کرد؟

هرچه حاج محمدحسن و پسرش حاج محمدحسین امین‌الضرب برای بازار و بازاریان رشته کردند، توسط نوه‌شان پنبه شد.
 این پدر و پسر از زمان ناصرالدین‌شاه بی‌وقفه تلاش کردند تا تجار و بازاریان را صاحب تشکیلاتی صنفی کنند و مالکیت خصوصی را تحکیم بخشند و قیمت‌گذاری و دخالت‌های حکومتی را برچینند. نوه‌شان «فریدون مهدوی» اما این زحمات را در عصر محمدرضا پهلوی به باد سپرد. او که قطعاً پرحاشیه‌ترین وزیر بازرگانی تاریخ اقتصاد ایران است، آدم را یاد یکی از شخصیت‌های رمان معروف هاینریش بل می‌اندازد. داستان «بیلیارد در ساعت نه و نیم» زندگی پدربزرگی را روایت می‌کند که کلیسایی را می‌سازد و پسرش که همان کلیسا را تخریب می‌کند. به نظر می‌رسد فریدون مهدوی همان پسر است که دستاوردهای خاندانش را به باد می‌دهد.
فریدون مهدوی کیست؟
فریدون مهدوی پسر حسن مهدوی و نوه حاج محمدحسین امین‌الضرب و نتیجه حاج محمدحسن امین‌الضرب، در دانشگاه سوربن فرانسه اقتصاد خواند و پس از بازگشت به ایران در بانک توسعه صنعتی و معدنی استخدام شد و تا مقام معاون این بانک پیش رفت. امیرعباس هویدا که با پیشینه خانوادگی مهدوی آشنا بود و در نشست‌های مختلف اظهارنظرهایش را شنیده بود، از او دعوت کرد که به عنوان مشاور اقتصادی، همراهی‌اش کند. در سال ۱۳۵۳ وزارت بازرگانی از وزارت اقتصاد تفکیک شد و هویدا از فریدون مهدوی خواست به عنوان وزیر بازرگانی به کابینه‌اش بپیوندد. نوه امین‌الضرب از اردیبهشت 1353 تا بهمن 1354 وزیر بازرگانی بود و به خاطر فعالیت زیادی که داشت به او «بولدوزر» کابینه می‌گفتند که در نهایت با حواشی بسیار از کابینه کنار گذاشته شد. اما پیش از آن گسترده‌ترین عملیات سرکوب بازار را رهبری کرد.
فریدون مهدوی چه کرد؟
در تابستان 1354 اصل چهاردهم انقلاب سفید تحت عنوان «تعیین و تثبیت مداوم قیمت‌ها، توزیع صحیح کالاها بر اساس سود عادلانه، مبارزه پیگیر با استثمار مصرف‌کنندگان و پایان دادن به عادت ناپسند گران‌فروشی» اعلام شد. برای اجرایی شدن این اصل، قانونی به تصویب رسید که دولت را مکلف می‌کرد با ایجاد سازمان‌ها و نهادهایی به کنترل و نظارت قیمت‌ها بپردازد. از طرف دیگر «حزب رستاخیز نیز مکلف شد که با استفاده از تمام ظرفیت خود در جنبش علیه گران‌فروشی شرکت جوید». در آن دوران  مهدوی علاوه بر این‌که وزیر بازرگانی بود،قائم مقامی حزب رستاخیز را هم بر عهده داشت.
 با وارد کردن حزب رستاخیز به عرصه اقتصادی، شاه در واقع می‌خواست کل قدرت سیاسی را که در انحصار خود داشت برای کنترل نظام اقتصادی بسیج کند.
 به این ترتیب در مرداد 1354 که تورم افزایش یافته بود، 10 هزار دانشجوی عضو حزب رستاخیز به بازارها هجوم آوردند تا «گران‌فروشی» را گزارش کنند.اشتباه بزرگ شاه این بود که تورم را با گرانی اشتباه گرفت.
کار بازرسان دولتی و هزاران دانشجوی عضو حزب این بود که قیمت صدها قلم کالا را به قیمت‌های قبل از دی‌ماه 1353 برسانند. در حالی که سیاست‌های غلط اقتصادی دلیل اصلی افزایش تورم شده بود، بازرسان ابتدا به جان واحدهای تولیدی افتادند و آنها را وادار کردند که قیمت‌ها را کاهش دهند. وقتی فشار به صاحبان صنایع و تجار و بازرگانان موثر نیفتاد، صدها فروشنده و مغازه‌دار را جریمه کردند.
به گفته «بنجامین اسمیت» بیش از 7500 نفر در سراسر کشور دستگیر شدند و بیش از 600 مغازه تعطیل شد. امیرعباس هویدا بازرسان جوان را «ابزار توسعه ایران» و بازاریان به گفته او متخلف را «دشمنان دولت» نامید.
جلیل شرکا قائم‌مقام وقت بانک مرکزی، اتفاقات آن‌روزها را این‌گونه روایت کرده است: «وقتی درآمدهای نفتی شاه بی‌توجه به آثار منفی سیاست تزریق نقدینگی بر اثر سیاست‌های اقتصادی آن زمان تورم خود را نشان داد و قیمت‌ها رو به افزایش گذاشت شاه مصر بود که این اتفاق ریشه اقتصادی ندارد. بلکه فکر می‌کرد غرض سیاسی پشت افزایش قیمت‌هاست. به بیانی دیگر، شاه می‌گفت قیمت‌ها بر اثر تورم افزایش نیافته بلکه کسبه، گران‌فروشی می‌کنند تا به او ضربه بزنند. فریدون مهدوی این نظرات را تایید کرد.»
برخورد سیاسی با بازاریان برای حکومت پهلوی گران تمام شد. شرکا می‌گوید: «اوضاع به قدری بد شد که شاه دستور داد مهدوی را بردارند. برداشتند و کاظم خسروشاهی را که از فعالان خوش‌نام اقتصادی بود به عنوان وزیر بازرگانی معرفی کردند. فکر می‌کنم از زمانی که شاه متوجه اشتباه خود شد و کوتاه آمد و دست از سر بازار برداشت خیلی دیر شده بود. اما به هر حال این کار یک قربانی نیاز داشت که آن هم فریدون مهدوی بود».
و این‌گونه بود که نوه امین‌الضرب یکی از گسترده‌ترین عملیات سرکوب بازار را رهبری کرد.عملیاتی که هم برای او خیلی هزینه داشت و هم حکومت پهلوی را تا لبه پرتگاه کشاند.

منبع:محسن جلال‌پور
محمدحسن محب
۱۵:۴۹۰۸
تیر

روسیه و انگلستان از دیرباز بر سر ایران با هم رقابت داشتند. آخرالامرباپا درمیانی فرانسه وازترس قدرت روز افزون آلمان، کار بر این قرار گرفت که در سال ۱۹۰۷ قراردادی با هم ببندند و ایران را به مناطق تحت نفوذ خود تقسیم کنند. به این معنا که در قلمرو اختصاصی یک‌دیگر برای خود امتیازات اقتصادی اخذ نکنند. منطقه تحت نفوذ روس‌ها همه‌ی ولایات شمال و شمال غرب و مشرق و ایالات مهم مرکز ایران و شهر تهران را شامل می‌شد. انگلیس‌ها کرمان و سیستان و بلوچستان و بخش‌هایی از جنوب ایران را برای خود برداشتند تا هندوستان زرخیز از هر گزند بر کنار باشد. منطقه بی طرفی هم ماند که ... چه بگویم؟ هیچ! این قرارداد بدون اطلاع ایران منعقد شد.
روسیه این قرارداد را آغازی بر پایان حاکمیت ایران بر قلمرو خود گرفت و هر چه خواست کرد. ثقةالاسلام تبریزی سر  به دار داد چون تن به سیطره روس‌ها نداد. روس‌ها آن‌قدر گستاخ بودند که حرم حضرت رضا را به توپ بستند و مردم را به خاک و خون کشیدند.
در هنگامه جنگ جهانی اول و در سال ۱۹۱۵،بریتانیا در قرارداد سرّی قسطنطنیه،پذیرفت که پس از پایان جنگ و شکست عثمانی، روس‌ها در منطقه نفوذ خود در ایران، آزادی عمل کامل داشته باشند و این عملاً به معنای الحاق بخش بزرگی از خاک ایران به روسیه بود. روسیه هم سخاوت‌مندانه قبول‌کرد منطقه بی‌‌طرف، ضمیمه قلمرو انگلستان شود. این بار خاک ایران بود که تقسیم می‌شد.
روزگار ایران پریشان و تباه بود. شاهی لئیم و سست‌نهاد... دولت‌های ناکارآمد و بی‌ثبات...اقتصاد ویران...امنیت لرزان...کشور پر از نظامیان بیگانه... با تشکیل دولت مهاجر در کرمانشاه حاکمیت ملی دوپاره... به قول شاعر: مملکت از چارسو در حال بحران و خطر و از آن بدتر :پادشه بر ضدّ ملت، ملت اندر ضدّ شاه... شاعرانِ دل‌به‌مشروطه‌بسته از اشرف قزوینی عوام تا عشقی روشنفکر،مجلس ختم مشروطه را برگزار کردند...
رفت از دار فنا مشروطه
رحمة الله علی المشروطه...
مشروطه را گرفتیم آخر نتیجه این شد... باید که خاک ایران اشغال گردد این‌طور؟!... باید حقوق ملت پامال گردد این‌طور؟!..
نومید شده بودند ایران‌دوستان مشروطه‌خواه...
چه گویمت من ازین انقلاب بی‌بنیاد
که شد وسیله‌ای از بهر عده‌ای شیاد
چه مردمان خرابی از آن شدند آباد
گر انقلاب بُد این زنده‌باد استبداد
که هرچه بود ازین انقلاب بود، ببین!
نومیدی و خستگی و فرسودگی موج می زد. نخبگان دل به پیروزی آلمان و عثمانی در جنگ بستند... آن هم نشد. ستاره بر زیان ایران می‌گشت. می‌گشت تا جنگ تمام شود و تمامیت ایران برباد رود. تا آذربایجان و خراسان و کرمانشاه و گیلان و کردستان و مازندران و گرگان و قزوین و زنجان و تهران و اراک و قم و یزد و اصفهان و همدان و بروجرد از ایران جدا شود مثل قفقاز و هفده شهر آن و بشود خوراک خرس گرسنه‌چشم شمالی. تزارها ده‌ها سال برای این لحظه تلاش کرده بودند. انگلیس‌ها هم لابد از فارس و کرمان و خوزستان و سیستان و کهگلویه و بیرجند و بوشهر و هرمزگان و چابهار و جزایر ایرانی خلیج فارس چند کشورکوچک دست‌نشانده می‌ساختند...
دیگر درد ایران بی دوا بود. دیگر کار ایران با خدا بود. دیگر شاعران مرثیه ایران را می‌خواندند:
گردیده وطن غرقه اندوه و محن وای    ای وای وطن وای
خیزید و روید از پی تابوت و کفن وای     ای وای وطن وای
در این تنگنای بیچارگی و نومیدی، ناگهان در روسیه انقلاب شد. لنین با رایت سرخش آمد و تزار و قراردادهای تزاری را در خُم اسید حل کرد. معجزه شد. کار ایران با خدا افتاده بود و خدای ایران، ایران را نجات داد...
باز کار ایران به مو رسید اما آن رشته نگسیخت... سیاست‌مدارخردمند تبریزی حسن تقی‌زاده چنین نوشت: «انقلاب روسیه برای ایران در حکم بازشدن طناب دار از گلوی یک مصلوب در آخرین لحظه پیش از اجرای حکم بود». (سیمای احمدشاه قاجار، جواد شیخ‌الاسلامی، ج۱،ص۱۰۴). مورخ ایران‌دوست تبریزی، احمد کسروی نیز شبیه همین تشبیه را از حال و روز آن روزهای ایران داشت: «برای آذربایجان [و ایران] انقلاب بزرگ روسیه و تبدیل رژیم، خود مانند این بود که زندانی بینوایی را دژخیمی ریسمان به گردن انداخته و خفه می‌کرد، در انجامین دم زندگی تندری از آسمان بر سر دژخیم فرود آمد و وی را به خاک انداخت و زندانی را آزادی بخشید» (قیام شیخ محمد خیابانی، ص۹۹).

منبع:میلادعظیمی
محمدحسن محب