آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

شورش های اقتصادی عصر قاجار

شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۶، ۱۲:۵۶ ق.ظ

۱. شورش قحطی ۱۲۷۷ قمری


اسفند ۱۲۴۰ ش


 در میانه پادشاهی ناصرالدین شاه خشکسالی و قحطی  به مردم فشار آورد و این موضوع منجر به شورش مردم تهران گردید ، به یاری کتاب اندیشه ترقی و حکومت قانون اثر شادروان فریدون آدمیت حکایت این شورش را  از زبان الیسون وزیر مختار انگلیس در تهران می آوریم :


مردم پایتخت از بی نانی پریشان حال بودند ، دکان های نانوایی پر شلوغ و با این راههای بد ، غله به شهر نمی رسید.گرسنگی شرم زنان را برده بود ،به هرکس در کوی و برزن می رسیدند ،یاری می جستند.روز هفدهم شعبان ۱۲۷۷ شاه از شکار بازمی گشت که انبوه چند هزار نفری زنان ، جلو او را گرفتند ، نان خواستند و پیش چشم شاه ، دکان نانوایی را چپاول کردند .


همین که شاه به قصر خود رسید ، به دستور او دروازه های شهر را بستند .روز بعد آشوب از نو‌ برخاست. با وجود آنکه دروازه ها را بسته بودند ، چند هزار زن هجوم‌آوردند ، به ضرب سنگ و چوب دروازه بان را از پای در آوردند ، به شهر ریختند.قرار این بود که مقدمه هنگامه را جماعت  زن ها فراهم سازند ،و در پی آن ها مردان بریزند و شورش برپا کنند ، شاه از بالای قصر با دوربین به ازدحام مردم می نگریست . کلانتر شهر ( محمود خان نوری ) هم آمد و پهلوی شاه ایستاد ، از شاه سرزنش و پرخاش شنید که این چه وضعی  است ؟ کلانتر گفت : می رود که غوغا را بخواباند. کلانتر با گروهی از گماشتگانش به جمعیت زنان حمله بردند ، خودش با چوب دستی که‌داشت چند نفر را کتک زد ، به ضرب چوب  او ، از زنی خون جاری شد و از زنان شیون و فلان برخاست. شاه بر آشفت و کلانتر را فراخواند. بی درنگ فرمان داد ریشش را ببرند و او را به چوب و فلک  ببندند، کلانتر  شوریده بخت زیر چوب و فلک بود که شاه گفت : طناب . فورا امر شاه اجرا شد ، به طنابش انداختند، جسد برهنه  کلانتر  را در بازار روی زمین کشاندند و تا سه روز او را از پا در میدان شهر  آویزان کردند،  به دنبال اعدام کلانتر ، همان روز همه کدخدایان محله های شهر را آوردند و به چوب و فلک بستند ، آن روز طغیان مردم فرو نشست ، طغیانی که با انقلاب مویی فاصله داشت ، روز بعد ۱۹ شعبان ، شاه جامه سرخ غضب پوشید و با تنبیه کسان دیگر ترس در دل مردم  انداخت ، اما تا مشکل نان حل نشد ، شورش مردم فرو ننشست  یک ماه بعد و در ماه رمضان باز مردم شورش کردند که حکایت آن را به نقل از شاهزاده فرهاد میرزا معتمدالدوله عموی شاه در پستی دیگر بازگو خواهیم کرد .

۹۶/۱۰/۲۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدحسن محب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی