چرا امر واقع تکرار میشود؟
دوشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۶، ۰۲:۴۹ ب.ظ
در دسامبر ۱۸۹۰ میلادی برابر با سال ۱۳۰۷ قمری، ناصرالدینشاه قاجار که فکر رفتن به فرنگ در سرش افتاده بود و روسها نیز از آن مطلع گشته بودند؛ قراردادی را به نمایندگی میرزا علیاصغرخان امینالسلطان با بوتسوف سفیر روسیه در ایران به امضاء رساند، که طی آن ایران متعهد میشد به مدت ۱۰ سال نه خودش راهآهن بسازد و نه آنکه با هیچ شخص حقیقی و حقوقیِ غیرایرانی قراردادِ ساخت راهآهن ببندد.
در عوض، روسیه نیز متعهد میگردید بانک استقراضی را در ایران راهاندازی کرده و وامی با بهره به مبلغ ۲۲ میلیون منات در اختیار دربار ناصرالدینشاه قرار دهد. قرارداد فوق که ایران را از ساخت راهآهن در خاک کشور خود محروم میکرد، ۱۰ سال دیگر تمدید شد.
سپس با پایان یافتن ده سال دوم، یک کنسرسیوم (مشارکت بینالمللی) با عنوان «بررسی راهآهن در ایران»، با حضور روس و انگلیس و فرانسه تشکیل شد تا موضوع ساخت راهآهن در ایران را بررسی نماید. جالب است نتیجۀ بررسیهای این کنسرسیوم، این بود که ایران علاوه بر آن ۲۰ سال، تا ۱۷ سال دیگر نیز متعهد گردد به هیچ وجه دست به ساخت راهآهن نه توسط خود و نه به وسیلۀ عقد قرارداد با اشخاص حقیقی و حقوقی دیگر (آلمان، اتریش، مجارستان و...) نزند.
اکنون به این اضافه کنید دو دورۀ تعلیق ۴ و ۵ سالهای که پیش از آن ناصرالدینشاه به صورت داوطلبانه و شفاهی پذیرفته بود تا ایران راهآهن نسازد. یعنی اینکه، ایران با این قرارداد که یکبار به امضای آن تن داد و سپس بارها ناچار به تمدیدش شد، در مجموع نزدیک به ۵۰ سال با فشار بیگانگان از ساخت راهآهن محروم گردید. این در حالی است که، درست در همان زمان آن کشورها به شدت در حال توسعۀ خطوط راهآهن در خاک کشور خود و حتی مستعمرات تحت سلطهشان بودند.
اما کشور ما با فشار بیگانگان به مدت ۵۰ سال از ساخت راهآهن و پیمودن راه توسعه عقب ماند، و ما هنوز داریم تاوان آن را پس میدهیم. همچنین، ملت ایران هنوز هم قرارداد ننگین ترکمنچای را فراموش نکرده و امضاءکنندگان نالایق آن را لعن و نفرین میکند.
در همان زمان، انگلستان برای جلوگیری از ایجاد دوبارۀ صنایع مادر در ایران، اقدام به فروش فنر لکوموتیوهای اسقاطی خود به ایران کرد تا با ذوب آنها، قیچی و چاقو و گیره و انبر و... ساخته شده و ایرانیان دیگر به فکر ساخت مجدد کورههای گداخت فلز و جدا کردن آن از سنگ آهن نیفتند. زیرا کشوری که در زبان خود برای «فولاد» و «آهن» واژگان جداگانهای دارد، بدین معناست که آنها را میشناخته و در گذشته به آنها دست یافته بوده است.
ایرانیان دارای زره و شمشیرهای آهنی و فولادی به طور جداگانه، و همچنین هزاران سال صاحب صنعت ذوبآهن بودهاند. اما اینک با این طرحهای استعماری و محروم کردن ایران از داشتن راهآهن، ذوبآهن و...، ایرانیان از روند همیشگی نوآوری در راهسازی، پلسازی، صنایع نورد و... که هزارهها از آن برخوردار بودند، دور افتاده و دههها بعد ناچار همانها را از استعمارگران و البته این بار به دریوزه دریافت نمودند.
به هر روی، کار به جایی رسید که در پایان روزگار ناصری، آلمانها برای رقابت با انگلیس، قراردادی برای فروش یک مجموعه کارخانۀ ذوبآهن با ایران منعقد نمودند. کارخانه بار کشتی شد و راه ایران را در پیش گرفت. اما جالب اینجاست، موضوع به اندازهای برای انگلیس مهم بود که بیهیچ ملاحظهای، کشتی آلمانی را به همراه محمولهاش در مسیر دریایی مربوطه غرق نمود.
در باب اول گلستان بخش سیرت پادشاهان، سعدی علیه رحمه آورده است:
«دوستی داشتم، شکایت روزگار نامساعد به نزد من آورد که کفاف اندک دارم و عیال بسیار. پس سفارش مرا به دربار که دوستانی در آنجا داری، کن. گفتم: آنجا مشکلات بسیار است. گفت: دوست آن دانم که گیرد دست دوست، در پریشانحالی و درماندگی و نیز آنکه حساب پاک است، از محاسب چه باک است. گفتم: حساب تو، آن روباه است که فرار میکرد. گفتند چرا فرار میکنی؟ گفت شترها را میبرند بیگاری. گفتند تو که شباهت به شتر نداری. گفت من شباهتی به شتر ندارم، اما شاید یک بدخواه بگوید این شتر است و گرفتار آیم».
سپس سعدی در نصیحت دوستش ادامه میدهد، «حرف محاسب در اینجا اصلا به کار گرفته نمیشود و بدخواهان سعایت خواهند کرد». اما سرانجام دوست سعدی با اصرار به دربار معرفی گردید، و در پایان اتهامی به او زدند و به زندان افتاد. سعدی که از حج بازمیگشت، او را در قامت گدایی دید و وی به اشتباهش اعتراف نمود.
آیا به راستی نباید هیچگاه از تاریخ پند گرفت؟
نقل از: دکتر بیژن پیروز، رئیس مرکز عالی مطالعات بینالملل دانشگاه تهران
نوشته:مهرداد ایرانمهر
۹۶/۰۵/۰۲