میرزا رضای شاه شکار
پنجشنبه, ۴ آذر ۱۳۹۵، ۰۸:۴۹ ق.ظ
بعد از دستگیری و زندانی کردن میرزا رضا کرمانی بازجو از میرزا میپرسد: پس شما از کجا به خیال قتل شاه افتادید؟
و پاسخ میشنود از جانب میرزا رضا که: از کجا نمیخواهد. از کندها و بندها که به ناحق کشیدم و چوبها که خوردم و شکم خودم را پاره کردم.* از مصیبتها که در خانه نایب السلطنه و در امیریه و در قزوین و در انبار به سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم و حال آنکه به خیال خودم خیر دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم. قبل از وقوع شورش تنباکو نه اینکه فضولی کرده بودم، اطلاعات خود را دادم بعد از آنکه احضارم کردند.
و باز از میرزا بپرسد: کسی که با شما غرض و عداوت شخصی نداشت درصورتیکه اینطور میگویید خدمت کرده باشید و از شما آنوقت علامت فساد و فتنهجویی دیده نشده باشد جهتی نداشت که در ازاء خدمت به شما آنطور صدمات زده باشند. پس معلوم است که در همانوقت هم در شما آثار بعضی فتنه و فساد دیده بودند.
که میرزا رضا میگوید: الحال هم حاضرم بعد از این مدت که طرف مقابل حاضر شده، آدم بیغرضی تحقیق نماید که من عرایض صادقانه خود را محض حب وطن و ملت و دولت بعرض رساندم و ارباب غرض محض حسن خدمت و تحصیل مناصب و درجات و مواجب و نشان و حمایل و غیره بعکس به عرض رساندند الحال هم حاضرم برای تحقیق.
بازجو اما مشتاق است تا بداند میرزا از چه کسانی کینه و نفرت در دل انبار کرده و میپرسد: این ارباب غرض کیها بودند؟
و میرزا رضا پاسخ میدهد: شخص پست و نانجیب و بیاصل و رذل غیرلایق که قابل هیچیک از این مراتب نبود آقای آقابالاخان وکیلالدوله و کثرت محبت حضرت والا آقای نایب السلطنه به او.
و اینجاست که ابوتراب نظمالدوله در مقام بازجو میخواهد انگیزه میرزا رضا از قتل شاه را مکشوف کند، پس میپرسد: این ظلمهایی که به تو شده، از ناحیه شاه نبوده. شما بایستی این تلافی و انتقام را از آنها بکنید که سبب ابتلای شما شده بودند و یک مملکتی را یتیم نمیکردید.
و اما انگیزه میرزا رضا از ترور ناصرالدین شاه: پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت، وکیلالدوله، آقای عزیزالسلطان، آقای امینالخاقان و این اراذل و اوباش و بیپدر و مادرهایی که ثمر این شجره شدهاند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجره را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. ماهی از سر گنده گردد نی ز دم. اگر ظلمی میشد، از بالا میشد.
میرزا رضا سپس شرحی از چهار سال زندان خود در قزوین و جاهای دیگر و مصیبتهایی که کشیده میدهد و از اینکه زنش طلاق گرفت و بچه شیرهخوارش سر راه افتاد و پسر هشت سالهاش هم به خانه شاگردی رفت میگوید تا انگیزه خود از قتل شاه را روشنتر بیان کرده باشد: وقتی به اسلامبول رفتم و در مجمع انسانهای عالم و در حضور مردمان بزرگ، شرح حال خودم را گفتم، به من ملامت کردند که با وجود این همه ظلم و بیعدالتی، چرا باید من دست از جان نشسته و دنیا را از دست این ظالمین خلاص نکرده باشم.
بازجو باز هم میپرسد: شاه چه تقصیری دارد؟ طبیعی است که نایبالسلطنه و دیگران، اوراقی نزد او آورده و او را قانع میکردند. در این صورت مقصر این دو نفر بودند و به قتل اولویت داشتند، چه شد که به خیال آنها نیفتادید و دست به این کار بزرگ زدید؟
میرزا رضا جواب میدهد: تکلیف بیغرضی شاه این بود که یک محق ثالث بیغرضی بفرستد میان من و آنها حقیقت مسئله را کشف کند. چون نکرد او مقصر بود. سالهاست که به این منوال، سیلاب ظلم بر عامه رعیت جاری است. مگر این سید جمالالدین، این ذریه رسول، این مرد بزرگ چه کرده بود که به آن افتضاح او را از حرم عبدالعظیم بیرون کشیدند. زیرجامهاش را پاره کردند. آن همه افتضاحات به سرش آوردند. او غیر از حرف حق چه میگفت... اینها ظلم نیست؟ اینها تعدی نیست؟ اگر دیده بصیرت باشد ملتفت میشود که در همان نقطه که سید را کشیدند، در همان نقطه گلوله به شاه خورد.... حالا که این اتفاق بزرگ به حکم قضا و قدر به دست من جاری شد یک بار سنگینی از تمام قلوب برداشته شد. مردم سبک شدند. دلها همه منتظرند که پادشاه حالیه حضرت ولیعهد چه خواهند کرد به عدل و رافت و درستی. جبر قلوب شکسته خواهند کرد یا خیر. اگر ایشان چنانچه مردم منتظرند یک آسایش و گشایش به مردم عنایت فرمایند، اسباب رفاه رعیت میشود و بنای سلطنت را بر عدل و انصاف قرار بدهند البته تمام خلق فدایی ایشان میشوند و سلطنتشان قوام خواهد یافت و نام نیکشان در صفحه روزگار خواهد بود. و اسباب طول عمر و صحت مزاج خواهد شد. و اما اگر ایشان هم همان مسلک و شیوه را پیش بگیرند این بار کج به منزل نمیرسد.
منبع:نوشته حسن مرسلوند(با اندکی تلخیص)
۹۵/۰۹/۰۴