گدا جمع کنی
شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۹ ق.ظ
📌از ضرورت گدایی این بود که هر چه کثیف تر و ژنده تر و معیوب تر و علیل تر و ناتوان تر باشد و از این رو سر و رویشان چنان بود که به قول خودشان آمدیم ماما شست و می رویم مرده شو می شوید، از اول عمر و لااقل از ورود به کار گدایی شسته نشده بود و به همین قرار موی سر و ریششان گوریده و نمدی که روی اصلاح و شانه ندیده بود و پوششان در آن حد وصله های بر روی هم که پارچه های اصلیشان به زحمت می توانستند معلوم بشوند و بوی عفونتشان که از چند قدمی آزار می رساند.
پس از آن، علت ها و جراحات دم چشم: مانند کوری و شلی و بی پا و دستی یا چلاقی و فلج و زخمایی مثل کچلی و خوره بردگی و از سوختگی و هرچه مثل آن و هر چه که زیادتر بتواند تولید رقت و ترحم در بیننده بکند و به این صورت اگر معایبشان طبیعی بود که چه بهتر و اگر نبود، به وسیله متخصصین آن به وجود می آوردند.
کوریشان به دو گونه بود: یکی کوری به تمام که واقعا کور بشوند و یکی کوری تصنعی که با دستور و تمرین سفیدی چشمشان به جای سیاهی برود و باز کور شدن واقعیشان این که یا فقط کور بشوند و یا میل کشیدن و ته سنجاق سرخ که به مردمک چشمشان فرو ببرند کورشان کنند و یا کور بدنما به خاطر جلب توجه نمایند...به همین گونه است فلج دست و پا که چه ساختگی و چه به وجهی واقعی برایشان بهتر از طبیعی درآوردند...
تا روی کار آمدن سید ضیاء الدین طباطبایی که مردم توانستند در صدرات صد روزه اش که دستور جمع آوریشان را داد، نفسی کشیده تا حدی از دستشان خلاص شوند و دولت های بعد از او تا سرمنشأ اصطلاح گدا جمع کنی معلوم بشود اما نه ...گدا جمع کنی، بلکه نان به سفره مأمور انداختن و گدا لخت کنی که جیب و بغلشان کاویده مرخصشان می کردند و اگر بیش از آن در نزدشان سراغ می کردند، یکی دو روزی نگهشان داشته با کنار آمدن روانه اشان می ساختند. اصلاحاتی بخاطر سرعت اثر!
📚جعفر شهری، طهران قدیم، انتشارات معین، 1371، جلد چهارم، صص 287-292
۹۵/۰۵/۰۹