درباره مهاجرت
قبل از انقلاب بلشویکی[اکتبر1917م/1296ش]مهاجرت گسترده از ایران به روسیه وجود داشت. مثلا در ماجرای قحطی بزرگ ۱۲۸۸ش/ ۱۸۷۰م ایران که بخش مهمی از مردم نواحی شمالی ایران به روسیه مهاجرت کردند. با راه افتادن صنعت نفت باکو خیل کثیری از ایرانیان بخصوص از آذربایجان و نواحی شمالی برای کارگری در صنعت نفت به باکو رفتند. به این دلیل بعدها نام «آذربایجان» سریع مقبولیت یافت چون بخش مهمی از جمعیت آذربایجانیتبار بودند. یک نمونه همین خانواده حیدر علیاوف {رئیس فعلی جمهوری آذربایجان}است که پدرش کارگر مهاجر از اردبیل بود.
بعد از انقلاب بلشویکی مهاجرت به روسیه شوروی جنبه سیاسی و عقیدتی پیدا کرد که ماهیتاً با مهاجرت سابق فرق میکرد. بزرگترین موجهای این نوع مهاجرت یکی در سال ۱۳۲۵ش،به دلیل شکست فرقه دمکرات آذربایجان و کردستان بود که گروه کثیری از فرقویها به شوروی مهاجرت کردند که هنوز هم در باکو هستند و به نسل دوم و سوم رسیدهاند و بومی شدهاند. موج بزرگ بعدی هم در سال ۱۳۶۲ش بود پس از ضربه به حزب توده و سازمان فدائیان خلق (اکثریت) که بخش مهمی از تودهایها و اکثریتیها به شوروی مهاجرت کردند که مصادف شد با سالهای آخر حاکمیت شوروی و فروپاشی آن. از هر دو دوره مهاجرت گسترده فوق خاطرات و اسناد زیادی منتشر شده است.
امّا مهاجرت گسترده به غرب از دهه ۱۹۹۰ م یعنی پس از فروپاشی شوروی به پدیده جدی و هشداردهنده برای دولتهای غربی تبدیل شد. علت آن نیز روشن است: وضع جدید جهان و گرایش بخش مهمی از نخبگان و نیروی کار به زندگی در فضای کشورهای غربی که توأم با رفاه بیشتر است. بعضی دولتهای غربی، مثل کانادا، به این موج بعنوان فرصت نگاه کردند و کوشیدند خیلی سازمانیافته مهاجران را گزینشی جذب کنند و معضل کمبود نیروی انسانی متخصص را از این طریق حل کنند که کردند. از این زمان شاهد زمزمههای جدی و گاه موجهای نژادپرستانه زشت علیه مهاجران بودیم مانند آتش زدن و زنده سوزانیدن برخی خانوادههای مهاجر ترکیهای[درآلمان]
در اوایل سالهای ۱۳۷۰ این موج هشدار درباره مهاجرت بالا گرفت و یادم است وینستون چرچیل (نوه سِر وینستون چرچیل معروف)، که نماینده مجلس عوام است، هشدار داد که اگر وضع به این شکل پیش برود در نسل آینده مسلمانان بر بریتانیا حکومت خواهند کرد...
بهرروی، پدیده مهاجرت گسترده به غرب بدون توجه به تحولاتی که در جهان رخ داده غیرممکن است. شکاف میان جهان غنی و فقیر تعمیق شده و با جهانی شدن ارتباطات نوعی جدید از جوامع بشری در حال شکلگیری است که متفاوت است با جوامع گذشته. یعنی، در دورانی هویت جوامع بشری بر اساس حوزههای تمدنی دینی تعیین میشد مثل «مملکت مسیح» که به اروپای غربی اطلاق میشد یا «جهان اسلام» که شامل دولتهای گستردهای مانند عثمانی و ایران صفوی و هند گورکانی و غیره بود. مرزهای ملی خیلی موضوعیت نداشت. در دوران پسین «ناسیونالیسم» تفکیک کرد این جوامع را. امروزه دوران پساناسیونالیسم است و نوعی جدید از جوامع بشری شکل گرفته و میگیرد که «چندفرهنگی» هستند. این فرایند قطعاً ادامه خواهد یافت و به چندفرهنگی شدن جوامع اروپای غربی و ایالات متحده آمریکا خواهد انجامید که تا حدود زیادی انجامیده. این موج جدید واکنش منفی به پدیده مهاجرت مثل همان موج اوایل سالهای ۱۳۷۰ نمیتواند در برابر واقعیات غیرقابل تغییر جهان امروز مقاومت کند و افول میکند. البته ممکن است امواج جدید نژادپرستانه ضد مهاجرین در پی داشته باشد ولی در نهایت اجتنابناپذیر است.
منبع:P.Fbook-Dr.SHahbazi