انقراض سلطنت قاجار
شنبه, ۲۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۴۲ ب.ظ
حالا موقع آن رسیده که صحبت را به قانون انقراض سلطنت از سلسله قاجار کشانده و جریان آن را برای خوانندگان محترم شرح دهم. در صفحات پیش اشاره کردم با به هم خوردن زمزمه و لایحه جمهوری تصور میرفت تا مدتی اتفاقی رخ ندهد ولی اختلاف دربار با رئیسالوزراء به مرحلهای رسیده بود که دیگر ادامه روابط دربار و دولت محال بود. از طرفی پیشآمد دوم فروردین ۱۳۰۴ برای شخص سردار سپه و طرفدارانش حادثه غیرمنتظرهای بود که بایستی هر چه زودتر جبران شود. همه درصدد بودند راهحلی برای این بنبست پیدا شود.
جلسات در منزل رئیسالوزراء و طرفدارانش همه روزه دائر است. وزراء اعضاء وزارتخانهها را تشویق میکردند به منزل رئیسالوزراء رفته ادای احترام نمایند. یک روز اعضاء دادگستری در رأس آنها مرحوم حاج سیدنصرالله تقوی رئیس دیوان کشور و سایر قضات و اعضاء اداری عدلیه و اعضاء کابینه مستشاری به منزل رئیسالوزراء رفتیم. مرحوم حاج سیدنصرالله قصیدهای را که در تعریف سردار و ذم احمدشاه بود قرائت کرد.
ترتیب شرفیابی هم این بود که رئیسالوزراء در وسط باغ منزل که بعدا خراب شد و کاخ مرمر به جای آن ساخته شد ایستاده اعضاء ادارات دور ایشان حلقه زده و عضوی که ارشد بود اظهار ارادت میکرد. رئیسالوزراء هم به مقتضای مجلس بیاناتی میفرمود، البته مذاکرات در اطراف خدمات سردار به کشور بود. بعد از چند دقیقه مرخص میشدند و جماعت دیگری از وزارتخانه دیگر شرفیاب میشدند. طرفداران سردار در مجلس علاوه بر تشویق مردم به فکر تهیه لایحه جدید بودند.
اینک مختصری از یادداشتهای خود که چندین سال قبل یکی از دوستان که در کار جمهوری و تغییر سلطنت وارد بود برای من حکایت میکرد و من در همان زمان یادداشت کردم نقل مینمایم: «تهیه طرح مقدمات انقراض سلطنت قاجاریه است. صبح زودی است، حاج رحیم آقای قزوینی منزل من آمد (مقصود شخصی است که از قول ایشان اینجانب یادداشت کردهام) گفت بلند شو برویم یک جایی. گفتم کجا؟ گفت جایی که دوستان همه جمعاند. قبول کردم بیرون آمدیم. حاجی رحیم هم یک درشکه صدا کرد گفت برو جلوی سرچشمه. از سرچشمه رد شدیم سر کوچه میرزا محمود وزیر نگه داشت. بعد وارد حیاطی شدیم که تا آن موقع ندیده بودم، رفتیم توی سالن دیدیم حاجی امینالضرب هم آنجاست. معلوم شد منزل سرلشکر امیرطهماسبی است. خلاصه چهار نفر شدیم.
امیرطهماسبی صحبت کرد. خلاصهاش این بود باید فکری کرد برای تشویق مجلس به گذراندن طرح انقراض سلطنت قاجاریه و همچنین اقدام به بستن بازار. بعد اظهار کرد من با آقای رئیسالوزراء صحبت کردم فرستاد با شما آقایان مشورت کنم. حاجی امینالضرب پرسید حاجی معینالتجار را دیدهاید و موافق است؟ سرلشکر گفت او خودش با رئیسالوزراء صحبت کرده است. بعد پرسید حالا نظرتان چیست، من که از همه جوانتر بودم گفتم خوب است، با خود رئیسالوزراء هم تماس بگیریم.
قرار شد دسته جمعی به دیدن ایشان برویم. از منزل بیرون آمدیم من و حاجی رحیم، در یک درشکه، امیرلشکر طهماسبی و حاج امینالضرب در درشکه دیگر به عمارت رئیسالوزراء رفتیم. در آنجا حاج معینالتجار هم بود. کریم آقا بوذرجمهری، مرتضیخان یزدانپناه هم بودند. خبر دادیم آقای رئیسالوزراء بیرون تشریف آوردند. بعد از مقدمهای گفتند کار ما با دربار به جایی رسیده که یا باید من از بین بروم یا دربار. مخالفت ما با قاجاریه علنی شده ما باید پیش برویم، یا موفق میشویم یا از بین میرویم. اگر آقایان با من موافقید اقدام کنید و الا آزادید.
حاج امینالضرب گفت خود حضرت اشرف میداند من با قاجاریه مخالفت شخصی دارم. هر کس این کار را علم کرد من با او هستم. سردار فرمودند این کریم آقا و مرتضیخان و عبدالله خان (مقصود امیرلشکر طهماسبی است) و داور و تیمورتاش در اختیار شما هر چه بگویید میکنند. حاج معینالتجار گفت اجازه بدهید ما همین جا متحصن بشویم و یک عده اصناف و تجار در مدرسه نظام. فرمودند خود دانید و رفتند.
من به کریم آقا گفتم امروز و امشب را اینجا خواهیم بود. او گفت بروم دستور ناهار را بدهم. حاج امینالضرب گفت حالا تازه ساعت ۱۰ صبح است بلند شویم اشخاص را خبر کنیم برای تحصن. به حاج معینالتجار گفتم الان میرویم منزل شما آقایان تجار را خبر میکنیم. یک قطعنامه مینویسیم و میآییم منزل حضرت اشرف بست مینشینیم و تا این کار تمام نشود از تحصن خارج نمیشویم.
آقای رئیسالوزراء ضمن صحبت گفتند هر کاری میخواهید بکنید ولی بدانید ما پول نداریم در قضیه جمهوری «ت و خ»، پدرسوختهها مقداری پول گرفتند و خوردند. خلاصه رفتیم منزل حاج معینالتجار آقایان بازرگانان را خبر کردیم. مقداری پول جمع کردیم برای تهیه دیگ پلو. حاج رحیمآقا مامور شد با حسین فشنگچی و دیگران دیگ پلو در مدرسه نظام بار کنند و اصناف را خبر کنند. (به طور معترضه باید بگویم این حسینآقا در سال ۱۳۳۴ که اینجانب استاندار آذربایجان بودم از حرارت و جنب و جوش که صدر مشروطیت داشت افتاده و یک روزنامه به اسم تبریز منتشر میکرد).
ما هم بالاجتماع از منزل حاج معینالتجار رفتیم منزل سردار سپه و در آنجا قطعنامهای چاپ کردیم و با آقایان تیمورتاش و داور تماس گرفتیم. ایشان در داخل مجلس لایحه انقراض سلطنت قاجاریه را تهیه کردند. بدین معنی که لایحه از طرف یازده نفر که در رأس آنها داور و تیمورتاش و شیروانی و یاسائی و آشتیانی بودند در تاریخ ۸ آبان ۱۳۰۴ تهیه و قرار شد در جلسه فردا این لایحه به رأی گذارده شود.» این بود یادداشتهایی که آن شخص برای من حکایت کرده بود.
جلسه روز نهم آبان ۱۳۰۴ به ریاست تدین تشکیل گردید. در جلوی مجلس ازدحامی است. شهربانی مراقبت کامل برای حفظ امنیت مینماید. شاید سیاست و پولی که ولوله روز دوم فروردین ۱۳۰۴ را به راه انداخت دیگر مداخلهای ندارد. پس از مذاکرات مفصلی که شد و دفاعیات داور که مخبر کمیسیون بود، مدرس در موقع اخذ رأی از مجلس خارج شد و گفت اگر صد بار رأی دهید خلاف قانون اساسی است. میرزا حسینخان علاء، تقیزاده و دکتر مصدق با تصدیق خدمات سردار سپه نطقی مشعر بر تعدی به قانون کرده از جلسه خارج شدند. مصدق با همان شیوه مخصوص قرآنی از بغل درآورد با شمایل حضرت محمد و به قرآن قسم خورد که مخالفت من به صلاح مملکت است. و از مجلس خارج شد و یک عده طرفدار مدرس و دربار که عده آنها در حدود یازده نفر بودند از مجلس خارج شدند و مجلس به اکثریت قریب به اتفاق ماده واحده را به شرح ذیل تصویب کرد: «ماده واحده ـ مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نمود و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار میکند. تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول به نظر مجلس موسسان است که برای تغییرمواد ۳۶، ۳۷، ۳۸، ۴۰ تشکیل شود. به تاریخ نهم آبان ۱۳۰۴ شمسی.» بدین ترتیب به سلطنت یکصدوچهلساله قاجاریه خاتمه داده شد.
شب دهم آبان عبدالهخان امیرطهماسب رئیس گارد احمدشاه، سرتیپ مرتضیخان و دو نفر افسر جزء که یکی از آنها برادر بزرگتر اینجانب اسداله گلشائیان که فعلا سرلشکر بازنشسته است، محمدحسن میرزا را از قصر گلستان حرکت داده و به سرحد عراق رساندند و روز بعد از طرف دولت به قصر گلستان رفته درها را مهر و موم کردند.
دوران سلطنت قاجاریه با وقایعی توأم بود که باعث جدایی قسمتهایی از خاک کشور از ایران شد. قسمت قفقاز، قسمت ترکستان، ماوراءالنهر، یک قسمت از بلوچستان و دو جنایت بزرگ قتل میرزا ابوالقاسم قائممقام و میرزا تقیخان امیرکبیر، خلاصه زحماتی که آقامحمدخان قاجار در راندن بیگانگان از کشور کشید و به حق و انصاف بود ولی ایران با قراردادهای شوم ۱۹۰۷ و ۱۹۱۳ به دو منطقه نفوذ روس و انگلیس در آمد و در قسمت باقیمانده هم حکومت مرکزی کوچکترین اختیاری نداشت.
همه جا خودسری و غارت و اغتشاش بود و اگر خداوند تفضلی نمیکرد و واقعه کودتای ۱۲۹۹ پیش نمیآمد معلوم نبود وضع کشور عزیز ما امروز چه بود و چه بسا مثل اکثر کشورهای از بین رفته نام ایران از صفحه جغرافیا محو میشد.
حالا که صحبت از قاجاریه پیش آمد و از معایب آنها گفته شد، خوب است به قول حافظ: عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو، از محاسن آنها نیز گفته شود. از دو تن از آنان یاد میکنیم، یکی آقامحمدخان سرسلسله قاجار، دیگری سلطان احمدشاه آخرین پادشاه قاجار.
آقامحمدخان که مدت کر و فر او از ۱۱۹۳ تا ۱۲۱۱ (تاریخ قتل او) یعنی قریب ۱۸ سال طول کشید پادشاهی بود مدبر و رشید و جنگآور در عوض بیرحم و پولدوست. لئامت بر مزاج او غلبه داشت. رفتار ناجوانمردانه او با لطفعلیخان و سایر زندیه و قتل برادرش جعفرقلیخان، قتل و غارت و کور کردن مردم بیگانه کرمان همه از اعمالی است که مورد نکوهش میباشد.
در حفظ جواهرات سلطنتی بسیار کوشا بود و معروف است در مشهد وقتی قسمت اعظم جواهرات نادری را شاهرخ میرزای کور تحویل داد و یک قطعه الماس دریای نور را در عمامهاش مخفی کرد، به ضرب چوب و شکنجه و آزار آن را به دست آورد. و نیز باید گفت زحمت زیادی برای مرکزیت کشور و راندن بیگانگان از کشور کشید و بعد از هرج و مرج و اغتشاشاتی که بعد از فوت کریمخان پیش آمد توانست به آشفتگی مملکت پایان دهد و یک کشور مستقل و قوی پایهگذاری نماید.
بقیه در
سلطان احمدشاه اگرچه مردی بود بیحال و او را متهم کرده بودند که در سال ۱۲۹۷ که قحطی در ایران بود محصول املاکش را احتکار کرده به بهاء گزاف میفروخت و درباره بودجه دربار همه ساله توقع بیشتری داشت ولی معهذا وطنپرست بود و در موضوع قرارداد ۱۹۱۹ مقاومت از خود نشان داد.
داستان رفتار ایشان را در قبال قرارداد ۱۹۱۹ یکی از درباریان که نسبت بسیار نزدیکی با شاه داشت برای من نقل کرد و من چندین سال قبل یادداشت کردم. ایشان کردم ایشان فعلا فوت کردهاند ولی من اخلاقا اسم ایشان را ذکر نمیکنم، چون فرزندان آن مرحوم شاید راضی نباشند.
اینک اظهارات آن شخص محترم: «صبحی از خواب برخاستم روزنامه رعد را دیدم٬ اشاره به قرارداد بین دولت ایران و انگلستان کرده بود. منزل من نیاوران بود، لباس پوشیده به دربار رفتم، شاه را دیدم در حوضخانه نیاوران قدم میزند و خیلی عصبانی است. فرمودند فلانی روزنامه را خواندی؟ عرض کردم بلی. گفت این قرارداد چیست؟ گفتم مگر اعلیحضرت از آن اطلاع ندارند؟ فرمودند خیر فقط یک روزی وثوقالدوله ضمن صحبتهای دیگر گفت در نظر است یک قراردادی با دولت انگلیس بسته شود و دیگر از جزئیاتش به من چیزی نگفت. بعد احمدشاه گفت فرستادم وثوقالدوله بیاید بپرسم موضوع چیست.
در این بین پیشخدمت آمد اظهار کرد رئیسالوزراء حاضر است. من خواستم بیرون بروم شاه اظهار کرد باش. مثل اینکه میخواست صحبت با حضور من با رئیسالوزراء باشد. خلاصه وثوقالدوله وارد شد. نزدیک در ایستاد معلوم بود فهمیده است شاه عصبانی و متغیر است. شاه پرسید این قرارداد چیست، مگر من شاه ایران نیستم، چرا یک قرارداد بدون اطلاع من بسته میشود و مکرر میگفت موضوعش را چرا به من نگفتید. وثوقالدوله عرض کرد بلی قربان من عرض کردم در نظر است قراردادی با انگلیس بسته شود. ولی چون موضوع مهم بود، مصلحت مملکت در این بود و نظر انگلیسیها در استتار موضوع. من به این مناسبت جزئیات آن را به عرض نرساندم و نمیدانم از کجا روزنامه رعد مسبوق شده و خبر را منتشر کرده است.
شاه چون تغیّر زیادی کرد وثوقالدوله گفت قربان جهاتی است که بعد به عرض خواهم رسانید. شاه به من اشاره کرد از اطاق خارج شوم. بعد که وثوقالدوله رفت شرفیاب شدم ولی شاه چیزی از این مقول نگفت.
فردای آن روز یک عده از رجال از قبیل محتشمالسلطنه، ممتازالدوله، حکیمالملک، احتشامالسلطنه، معینالدوله و آقایان امام جمعه خویی و امام جمعه طهران و سایر علماء و رجال از شاه وقت خواستند شرفیاب شده و از قرارداد شکایت میکنند، شاه خود را تبرئه کرده اظهار میکند بدون اطلاع من قرارداد بسته شده البته تا از تصویب مجلس نگذرد رسمیت ندارد، آقایان قانع شده مرخص میشوند.
شب ساعت ۱۱ بود، من سلطنتآباد بودم، خواجه آمد گفت آقای وثوقالدوله است و میگوید در توی کالسکه هستم و یک کار خیلی فوری دارم. آمدم بیرون وثوقالدوله از کالسکه پیاده شد در توی باغ بیرونی سلطنتآباد قدم زدیم. گفت من شرفیاب بودم به شاه گفتم انگلیسیها خیلی عصبانی هستند و میگویند شاه امروز به آقایان خیلی روی خوش نشان دادند. وثوقالدوله میگفت اگر اینطور باشد من ناچارم استعفاء بدهم و بعد هر چه میخواهد بشود. در این مملکت بیپول و امنیت چه وضعی پیش خواهد آمد اگر بنا شود شاه با اشخاص اینطور در باغ سبز نشان بدهد، من چطور میتوانم کار بکنم و از من خواهش کرد همان شبانه نزد شاه بروم و شاه را حالی کنم اینطور رفتار خوب نیست. من شبانه نزد شاه رفتم شاه هنوز نخوابیده بود. گفتم وثوقالدوله نزد من آمده مطالبی را که گفته بود برای شاه بازگو کردم. احمدشاه گفت من نمیتوانم مسئولیت عملی را که نمیدانم به نفع کشور هست یا خیر قبول کنم. به علاوه من یقین دارم روزی خود انگلیسیها خواهند فهمید این قرارداد با وجود مخالفت قاطبه مردم با آن در ایران عملی نخواهد شد و بعد گفتند ما خیال داشتیم اروپا برویم حالا موقع خوبی است ما چندی اروپا میمانیم و آقایان آزادانه اقدام کنند تا بعد خواهند فهمید که این قرارداد عملی نیست و از من خواستند که به وثوقالدوله بگویم وسایل رفتن ایشان را فراهم سازد.
من مراجعت کردم. هنوز وثوقالدوله سلطنتآباد بود، به ایشان پیغام شاه را دادم. وثوقالدوله گفت شاه خودش هم به من گفت ولی ما پول نداریم باید فکری بکنیم. چند روز بعد شاه گفت ما اروپا خواهیم رفت و تو هم با ما خواهی بود. معلوم شد وثوقالدوله با انگلیسها موضوع را تمام کرده و ظاهرا از شاه دعوت به عمل آمده است. چند روز بعد ما به اروپا حرکت کردیم.
در غیاب احمدشاه، وثوقالدوله یک عده از آزادیخواهان را به کاشان تبعید نمود و یک عده را حبس کرد. وقتی به فرانسه رسیدیم اصلا از ما پذیرایی نکردند، حتی رئیسجمهور فرانسه پیغام داده بود ما شاه را مثل یک شخص ناشناس تلقی میکنیم. اگر در انگلستان مثل یک شاه مستقل از ایشان پذیرایی کردند ما هم پذیرایی خواهیم کرد و الا با این قرارداد معلوم نیست معامله انگلیسیها با شاه معامله با یک مهاراجه است یا یک شاه مستقل.
ما یک ماه که در فرانسه بودیم فقط یک پلیس تأمینات جلوی هتل ما بود و همراه شاه در گردشها. بعد به انگلستان رفتیم و پرنس آلبرت پسر دوم پادشاه انگلستان مأمور پذیرایی بود. ولیعهد انگلیس، آمریکا بود، شاه با ملکه در گارد لندن آمده و ما را به قصر بوکینگهام راهنمایی کردند. شب ساعت هشت شام رسمی بود. نطقی که پادشاه انگلستان قرار بود سر شام بکند قبلا تهیه شده بود و در آن ضمن اشاره به مناسبات بین دولتین اشارهای هم به قرارداد شده بود که در تشیید روابط دوستی دولتین کمک بزرگی خواهد کرد.
شاه قرار بود در جواب به قرارداد اشاره کند ولی احمدشاه تحاشی نمود. این موضوع برای لرد کرزن وزیر خارجه انگلستان ایجاد نگرانی نمود و با نصرتالدوله وزیر امور خارجه ایران مذاکره و اظهار کرده بود برای شاه و دولت ایران خوب نیست و اصرار کرد هر طور است شاه را راضی کند.
ساعت نزدیک ساعت هشت است من (گوینده گزارش) در اطاق خودم بودم مشغول پوشیدن لباس که نصرتالدوله سراسیمه وارد اطاق شد و مرحوم ناصرالملک هم با او بود و گفت چنین واقعهای رخ داده و شاه یکدنده حاضر نیست در نطقش در جواب پادشاه انگلستان اشاره به قرارداد کند. حالا من و آقای ناصرالملک آمدهایم از تو خواهش کنیم به اطاق شاه رفته و شاه را به اصطلاح از خر شیطان پایین بیاوری.
من گفتم قرار بود من در کار سیاست مداخله نکنم. ناصرالملک گفت موقع از این حرفها گذشته وضع خوب نیست باید همه کمک کنیم تا این کار به خوبی تمام شود. در هر حال به اطاق شاه رفتیم، شاه مشغول پوشیدن لباس رسمی بود، نصرتالدوله موضوع را مجددا مطرح کرد. ناصرالملک هم تاکید کرد که برای اعلیحضرت خوب نیست. شاه گفت من نمیتوانم درباره قراردادی که هنوز به تصویب مجلس نرسیده و من یقین دارم با مخالفت مردم کشور به تصویب نخواهد رسید صحبتی بکنم. ناصرالملک گفت قربان فکر میفرمایید اگر امشب در نطق خودتان اشاره به قرارداد نفرمایید چه خواهد شد؟ شاه گفت بهتر است پادشاه انگلستان این قسمت را از نطق خود حذف کند.
نصرتالدوله گفت پادشاه انگلستان قبول نمیکند، حتی لرد کرزن وزیر خارجه به من گفت این دعوت رسمی به افتخار و مناسبت این قرارداد است. شاه قبول نکرد و هر چه ما اصرار کردیم تحاشی کرد. در هر حال از اطاق شاه خارج شدیم، نصرتالدوله حرفی نزد ولی بعد معلوم شد نطق شاه را که تهیه کرده به شاه گفته بود من قسمت مربوط به قرارداد را از نطق حذف کردم و به نظرش اینطور رسیده بود که وقتی شاه نطق را میخواند در بین خواندن وقتی عبارتی را شروع کرد ناچار تا آخر عبارت خواهد خواند. ولی گویا شاه متوجه این قسمت شده بود.
در هر حال ساعت هشت مدعوین که قریب چهارصد نفر میشدند حاضر و به شاه معرفی و به سفرهخانه برای پیدا کردن صندلی خود میرفتند رئیسالوزراء لوید جرج بود، سر میز شام حاضر نشد برای اینکه عضو حزب کارگر بود و شرحی نوشته بود که مقررات حزبی اجازه نمیدهد سر میز رسمی شاه حاضر شود. این امر هم موضوع قابل توجهی است و فقط اخلاق انگلیسی است که این قبیل تشریفات را مراعات میکند. خلاصه پادشاه نطق خود را کردُ نوبت به شاه ایران رسید. بدون توجه به متن نطق تهیه شده توسط نصرتالدوله از خارج با صدای بلند به زبان فرانسه نطقی دائر بر اظهار تشکر از پذیرایی گرم پادشاه انگلیس و اشاره به مناسبات دوستانه دو کشور نمود بدون اینکه اشاره به قرارداد نماید.
این رفتار موجب نگرانی در حاضرین شد. بعد از شبنشینی وقتی به عمارت خود برگشتیم ناصرالملک مجددا مطلب را به شاه تذکر داد، شاه گفت دیگر صحبت موضوع ندارد. اما اثرات آن از فردا صبح ظاهر شد. قرار بود ساعت ۱۰ جزو برنامه احمدشاه با پادشاه انگلستان برای بازدید ساخلوی لندن بروند. قبل از ساعت ۱۰ پسر پادشاه که مهماندار بود اطلاع داد پادشاه کسالت دارند و نمیتوانند به رژه حاضر شوند. دو شب بعد منزل لرد کرزن مهمان بودیم، باز لرد کرزن اشارهای به قرارداد در نطقش کرد، شاه جواب مبهمی داد ولی رفتار حضرات به کلی فرق کرد تا ما به فرانسه آمدیم. در فرانسه پذیرایی شایانی به عمل آمد. این نکته را هم باید اضافه کنم که دولت فرانسه و امریکا و ایتالیا با قرارداد مخالف بودند.»
این بود بیانات شخصی که محرم احمدشاه و منسوب نزدیک ایشان در سفر انگلستان و فرانسه همراه ایشان بود.
وثوقالدوله بدون توجه به مخالفت اشخاص مقدمات اجرای قرارداد را فراهم و چون مجلس نبود تصور میکرد در مجلس بعد با وکلایی که اقدام به انتخاب آنها مینمود بتواند قرارداد را به تصویب مجلس برساند، غافل از اینکه:
هزار نقش بر آرد زمانه و نبود یکی چنان که در اندیشه تصور ماست
انگلیسها متوجه شدند که قرارداد قابل اجرا نیست کمکم از فکر تحمیل آن منصرف شدند. بالخصوص که دولت وثوقالدوله سقوط کرد. بالنتیجه در کودتا که سیدضیاءالدین نخستوزیر شد ضمن نطق گفت من این قرارداد را کانلمیکن و لغو شده تلقی میکنم.
داستان قرارداد تمام شد. به طور معترضه باید بگویم محاسن و مضار قرارداد جزو سخن ما نیست فقط یک نکته که به نظر من اگر هم حسنی نداشت برای عاقدین آن که عبارت از رئیسالوزراء، وزیر خارجه، وزیر مالیه باشد فایدهای داشت که هر کدام یکصدوسی هزار لیره کمیسیون یا در حقیقت رشوه گرفتند که خوشبختانه در حکومت پهلوی چون دولت انگلیس مطالبه وجوه مزبور را نمود از آقایان با توقف املاکشان و پس گرفتن وجه دولت مبلغ مزبور را در بودجههای سال ۱۳۰۴ و ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ به عنوان اقساط دیون ثابت منظور و پرداخت نمودند. به نظر اینجانب اگر این قرارداد به فرض صد درصد به نفع مملکت هم بود گرفتن وجه برای عقد آن از گناهان غیرقابل بخشش است.
خیلی از جریان خاطرات دور شدیم. صحبت در این بود که روز نهم آبان ۱۳۰۴ دوران حکومت سلسله قاجاریه به سر رسید و عصر جدیدی در کشور شروع شد. اگر در دوره بیستوپنج قرن شاهنشاهی ایران هر تغییری در سلسلههای سلطنتی پیدا میشد با جنگ و خونریزی و غارت و چپاول بود، خوشبختانه در تغییر سلطنت قاجاریه به پهلوی هیچگونه صدمه یا زحمتی برای مردم پایتخت و ولایات ایجاد نشد. اوضاع آشفته سالهای آخر سلطنت احمدشاه طوری بود که همه مردم از رجال و اشخاص عادی انتظار تحولی را داشتند و جز عده معدودی ناراضی قاطبه مردم راضی بودند.
خبر تصویب لایحه به فرانسه رسید. تنها عکسالعمل احمدشاه شرحی بود که به روزنامههای فرانسه داد و درج شد و متن آن این است:
Je Reste et je Resterais Souveraine de mon pays. Cette Decision qui a été Prise est lue Galé et Contre la ici organique etc…
ولی دیگر دیر شده مردم ایران تصمیم خود را گرفته بودند. قانون نهم آبان ضمن تصویب انقراض سلطنت قاجاریه و تفویض حکومت موقتی به شخص سردار سپه، تعیین تکلیف حکومت قطعی را موکول به تشکیل مجلس موسسان برای اصلاح و تغییر مواد ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ و ۴۰ متمم قانون اساسی نموده بود. علیهذا لازم بود مجلس موسسان هر چه زودتر تشکیل شود.
مجلس شورا در تاریخ ۱۷ آبانماه ۱۳۰۴ مبلغ ۵۰ هزار تومان برای مخارج تشکیل مجلس موسسان و در ۲۴ آبانماه مبلغ ۵۰ هزار تومان دیگر برای مخارج انتخابات مجلس موسسات تصویب کرد. و در ۲۱ بهمن ۱۳۰۴ روز ختم مجلس دوره پنجم مبلغ یکصد هزار تومان برای مخارج جشن جلوس و تاجگذاری رضاشاه تصویب کرد.
انتخابات شروع شد، از تمام کشور اشخاص انتخاب و به طهران آمدند. مجلس موسسان در تاریخ ۱۵ آذر ۱۳۰۴ در تکیه دولت تشکیل شد و باز همهکاره تهیه مواد و مخبر کمیسیون مرحوم داور بود. ریاست مجلس با مرحوم مستشارالدوله بود. اصل ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ و ۴۰ متمم قانون اساسی که سلطنت را در خانواده قاجاریه قرار داده بود اصلاح و سلطنت را به شخص رضاشاه پهلوی و در اعقاب ذکور ایشان نسلا بعد نسل برقرار نمود. اصل ۳۸ که مقرر داشته بود «ولیعهد وقتی میتواند شخصا امور سلطنت را متصدی شود که سن او به ۱۸ سال بالغ باشد چنانچه به این سن نرسیده باشد با تصویب هیئت مجتمع مجلس شورای ملی و مجلس سنا نایبالسلطنه برای او انتخاب میشود تا ۱۸سالگی» به ترتیب زیر اصلاح شد: «در موقع انتقال سلطنت به ولیعهد وقتی میتواند شخصا امور سلطنت را متصدی شود که دارای ۲۰ سال تمام شمسی باشد اگر به این سن نرسیده باشد، نایبالسلطنه از غیرخانواده قاجاریه از طرف مجلس شورا انتخاب خواهد شد.»
اصل ۳۷ سابق به این شرح بود: «ولایتعهد در صورت تعدد اولاد به پسر اکبر پادشاه که مادرش ایرانیالاصل و شاهزاده باشد میرسد و در صورتی که برای پادشاه اولاد ذکور نباشد اکبر خاندان سلطنت با رعایت الاقرب فالاقرب به رتبه ولایتعهدی نائل میشود.» در اصلاحی که به عمل آمد اصل ۳۷ بدین مضمون است: «ولایتعهد با پسر بزرگتر پادشاه که مادرش ایرانیالاصل باشد خواهد بود. در صورتی که مجلس شورای ملی به عمل خواهد آمد، مشروط بر آنکه ولیعهد از خانواده قاجار نباشد ولی در هر موقعی که پسری برای پادشاه به وجود آمد حق ولایتعهد با او خواهد بود.»
مجلس پنجم در ۲۱ آبان ۱۳۰۴ ختم و پس از تصویب اصل متمم قانون اساسی در مجلس موسسان کابینه جدید به ریاست مرحوم فروغی (ذکاءالملک در تاریخ ۲۸ آذر ۱۳۰۴ تشکیل و مرحوم داور در این کابینه وزیر فوائد عامه گردید) این اولین باری است که مرحوم داور سمت وزارت یافت.
سلام عید نوروز ۱۳۰۵ در پیشگاه رضاشاه در تخت مرمر برگزار و مراسم تاجگذاری به اردیبهشت ۱۳۰۵ موکول شد.
منبع:
گذشتهها و اندیشههای زندگی یا خاطرات من، عباسقلی گلشائیان، چاپ آفتاب، ۱۳۷۷، صص۱۱۳ ــ۱۰۳
حالا موقع آن رسیده که صحبت را به قانون انقراض سلطنت از سلسله قاجار کشانده و جریان آن را برای خوانندگان محترم شرح دهم. در صفحات پیش اشاره کردم با به هم خوردن زمزمه و لایحه جمهوری تصور میرفت تا مدتی اتفاقی رخ ندهد ولی اختلاف دربار با رئیسالوزراء به مرحلهای رسیده بود که دیگر ادامه روابط دربار و دولت محال بود. از طرفی پیشآمد دوم فروردین ۱۳۰۴ برای شخص سردار سپه و طرفدارانش حادثه غیرمنتظرهای بود که بایستی هر چه زودتر جبران شود. همه درصدد بودند راهحلی برای این بنبست پیدا شود.
جلسات در منزل رئیسالوزراء و طرفدارانش همه روزه دائر است. وزراء اعضاء وزارتخانهها را تشویق میکردند به منزل رئیسالوزراء رفته ادای احترام نمایند. یک روز اعضاء دادگستری در رأس آنها مرحوم حاج سیدنصرالله تقوی رئیس دیوان کشور و سایر قضات و اعضاء اداری عدلیه و اعضاء کابینه مستشاری به منزل رئیسالوزراء رفتیم. مرحوم حاج سیدنصرالله قصیدهای را که در تعریف سردار و ذم احمدشاه بود قرائت کرد.
ترتیب شرفیابی هم این بود که رئیسالوزراء در وسط باغ منزل که بعدا خراب شد و کاخ مرمر به جای آن ساخته شد ایستاده اعضاء ادارات دور ایشان حلقه زده و عضوی که ارشد بود اظهار ارادت میکرد. رئیسالوزراء هم به مقتضای مجلس بیاناتی میفرمود، البته مذاکرات در اطراف خدمات سردار به کشور بود. بعد از چند دقیقه مرخص میشدند و جماعت دیگری از وزارتخانه دیگر شرفیاب میشدند. طرفداران سردار در مجلس علاوه بر تشویق مردم به فکر تهیه لایحه جدید بودند.
اینک مختصری از یادداشتهای خود که چندین سال قبل یکی از دوستان که در کار جمهوری و تغییر سلطنت وارد بود برای من حکایت میکرد و من در همان زمان یادداشت کردم نقل مینمایم: «تهیه طرح مقدمات انقراض سلطنت قاجاریه است. صبح زودی است، حاج رحیم آقای قزوینی منزل من آمد (مقصود شخصی است که از قول ایشان اینجانب یادداشت کردهام) گفت بلند شو برویم یک جایی. گفتم کجا؟ گفت جایی که دوستان همه جمعاند. قبول کردم بیرون آمدیم. حاجی رحیم هم یک درشکه صدا کرد گفت برو جلوی سرچشمه. از سرچشمه رد شدیم سر کوچه میرزا محمود وزیر نگه داشت. بعد وارد حیاطی شدیم که تا آن موقع ندیده بودم، رفتیم توی سالن دیدیم حاجی امینالضرب هم آنجاست. معلوم شد منزل سرلشکر امیرطهماسبی است. خلاصه چهار نفر شدیم.
امیرطهماسبی صحبت کرد. خلاصهاش این بود باید فکری کرد برای تشویق مجلس به گذراندن طرح انقراض سلطنت قاجاریه و همچنین اقدام به بستن بازار. بعد اظهار کرد من با آقای رئیسالوزراء صحبت کردم فرستاد با شما آقایان مشورت کنم. حاجی امینالضرب پرسید حاجی معینالتجار را دیدهاید و موافق است؟ سرلشکر گفت او خودش با رئیسالوزراء صحبت کرده است. بعد پرسید حالا نظرتان چیست، من که از همه جوانتر بودم گفتم خوب است، با خود رئیسالوزراء هم تماس بگیریم.
قرار شد دسته جمعی به دیدن ایشان برویم. از منزل بیرون آمدیم من و حاجی رحیم، در یک درشکه، امیرلشکر طهماسبی و حاج امینالضرب در درشکه دیگر به عمارت رئیسالوزراء رفتیم. در آنجا حاج معینالتجار هم بود. کریم آقا بوذرجمهری، مرتضیخان یزدانپناه هم بودند. خبر دادیم آقای رئیسالوزراء بیرون تشریف آوردند. بعد از مقدمهای گفتند کار ما با دربار به جایی رسیده که یا باید من از بین بروم یا دربار. مخالفت ما با قاجاریه علنی شده ما باید پیش برویم، یا موفق میشویم یا از بین میرویم. اگر آقایان با من موافقید اقدام کنید و الا آزادید.
حاج امینالضرب گفت خود حضرت اشرف میداند من با قاجاریه مخالفت شخصی دارم. هر کس این کار را علم کرد من با او هستم. سردار فرمودند این کریم آقا و مرتضیخان و عبدالله خان (مقصود امیرلشکر طهماسبی است) و داور و تیمورتاش در اختیار شما هر چه بگویید میکنند. حاج معینالتجار گفت اجازه بدهید ما همین جا متحصن بشویم و یک عده اصناف و تجار در مدرسه نظام. فرمودند خود دانید و رفتند.
من به کریم آقا گفتم امروز و امشب را اینجا خواهیم بود. او گفت بروم دستور ناهار را بدهم. حاج امینالضرب گفت حالا تازه ساعت ۱۰ صبح است بلند شویم اشخاص را خبر کنیم برای تحصن. به حاج معینالتجار گفتم الان میرویم منزل شما آقایان تجار را خبر میکنیم. یک قطعنامه مینویسیم و میآییم منزل حضرت اشرف بست مینشینیم و تا این کار تمام نشود از تحصن خارج نمیشویم.
آقای رئیسالوزراء ضمن صحبت گفتند هر کاری میخواهید بکنید ولی بدانید ما پول نداریم در قضیه جمهوری «ت و خ»، پدرسوختهها مقداری پول گرفتند و خوردند. خلاصه رفتیم منزل حاج معینالتجار آقایان بازرگانان را خبر کردیم. مقداری پول جمع کردیم برای تهیه دیگ پلو. حاج رحیمآقا مامور شد با حسین فشنگچی و دیگران دیگ پلو در مدرسه نظام بار کنند و اصناف را خبر کنند. (به طور معترضه باید بگویم این حسینآقا در سال ۱۳۳۴ که اینجانب استاندار آذربایجان بودم از حرارت و جنب و جوش که صدر مشروطیت داشت افتاده و یک روزنامه به اسم تبریز منتشر میکرد).
ما هم بالاجتماع از منزل حاج معینالتجار رفتیم منزل سردار سپه و در آنجا قطعنامهای چاپ کردیم و با آقایان تیمورتاش و داور تماس گرفتیم. ایشان در داخل مجلس لایحه انقراض سلطنت قاجاریه را تهیه کردند. بدین معنی که لایحه از طرف یازده نفر که در رأس آنها داور و تیمورتاش و شیروانی و یاسائی و آشتیانی بودند در تاریخ ۸ آبان ۱۳۰۴ تهیه و قرار شد در جلسه فردا این لایحه به رأی گذارده شود.» این بود یادداشتهایی که آن شخص برای من حکایت کرده بود.
جلسه روز نهم آبان ۱۳۰۴ به ریاست تدین تشکیل گردید. در جلوی مجلس ازدحامی است. شهربانی مراقبت کامل برای حفظ امنیت مینماید. شاید سیاست و پولی که ولوله روز دوم فروردین ۱۳۰۴ را به راه انداخت دیگر مداخلهای ندارد. پس از مذاکرات مفصلی که شد و دفاعیات داور که مخبر کمیسیون بود، مدرس در موقع اخذ رأی از مجلس خارج شد و گفت اگر صد بار رأی دهید خلاف قانون اساسی است. میرزا حسینخان علاء، تقیزاده و دکتر مصدق با تصدیق خدمات سردار سپه نطقی مشعر بر تعدی به قانون کرده از جلسه خارج شدند. مصدق با همان شیوه مخصوص قرآنی از بغل درآورد با شمایل حضرت محمد و به قرآن قسم خورد که مخالفت من به صلاح مملکت است. و از مجلس خارج شد و یک عده طرفدار مدرس و دربار که عده آنها در حدود یازده نفر بودند از مجلس خارج شدند و مجلس به اکثریت قریب به اتفاق ماده واحده را به شرح ذیل تصویب کرد: «ماده واحده ـ مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت انقراض سلطنت قاجاریه را اعلام نمود و حکومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی واگذار میکند. تعیین تکلیف حکومت قطعی موکول به نظر مجلس موسسان است که برای تغییرمواد ۳۶، ۳۷، ۳۸، ۴۰ تشکیل شود. به تاریخ نهم آبان ۱۳۰۴ شمسی.» بدین ترتیب به سلطنت یکصدوچهلساله قاجاریه خاتمه داده شد.
شب دهم آبان عبدالهخان امیرطهماسب رئیس گارد احمدشاه، سرتیپ مرتضیخان و دو نفر افسر جزء که یکی از آنها برادر بزرگتر اینجانب اسداله گلشائیان که فعلا سرلشکر بازنشسته است، محمدحسن میرزا را از قصر گلستان حرکت داده و به سرحد عراق رساندند و روز بعد از طرف دولت به قصر گلستان رفته درها را مهر و موم کردند.
دوران سلطنت قاجاریه با وقایعی توأم بود که باعث جدایی قسمتهایی از خاک کشور از ایران شد. قسمت قفقاز، قسمت ترکستان، ماوراءالنهر، یک قسمت از بلوچستان و دو جنایت بزرگ قتل میرزا ابوالقاسم قائممقام و میرزا تقیخان امیرکبیر، خلاصه زحماتی که آقامحمدخان قاجار در راندن بیگانگان از کشور کشید و به حق و انصاف بود ولی ایران با قراردادهای شوم ۱۹۰۷ و ۱۹۱۳ به دو منطقه نفوذ روس و انگلیس در آمد و در قسمت باقیمانده هم حکومت مرکزی کوچکترین اختیاری نداشت.
همه جا خودسری و غارت و اغتشاش بود و اگر خداوند تفضلی نمیکرد و واقعه کودتای ۱۲۹۹ پیش نمیآمد معلوم نبود وضع کشور عزیز ما امروز چه بود و چه بسا مثل اکثر کشورهای از بین رفته نام ایران از صفحه جغرافیا محو میشد.
حالا که صحبت از قاجاریه پیش آمد و از معایب آنها گفته شد، خوب است به قول حافظ: عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو، از محاسن آنها نیز گفته شود. از دو تن از آنان یاد میکنیم، یکی آقامحمدخان سرسلسله قاجار، دیگری سلطان احمدشاه آخرین پادشاه قاجار.
آقامحمدخان که مدت کر و فر او از ۱۱۹۳ تا ۱۲۱۱ (تاریخ قتل او) یعنی قریب ۱۸ سال طول کشید پادشاهی بود مدبر و رشید و جنگآور در عوض بیرحم و پولدوست. لئامت بر مزاج او غلبه داشت. رفتار ناجوانمردانه او با لطفعلیخان و سایر زندیه و قتل برادرش جعفرقلیخان، قتل و غارت و کور کردن مردم بیگانه کرمان همه از اعمالی است که مورد نکوهش میباشد.
در حفظ جواهرات سلطنتی بسیار کوشا بود و معروف است در مشهد وقتی قسمت اعظم جواهرات نادری را شاهرخ میرزای کور تحویل داد و یک قطعه الماس دریای نور را در عمامهاش مخفی کرد، به ضرب چوب و شکنجه و آزار آن را به دست آورد. و نیز باید گفت زحمت زیادی برای مرکزیت کشور و راندن بیگانگان از کشور کشید و بعد از هرج و مرج و اغتشاشاتی که بعد از فوت کریمخان پیش آمد توانست به آشفتگی مملکت پایان دهد و یک کشور مستقل و قوی پایهگذاری نماید.
بقیه در
سلطان احمدشاه اگرچه مردی بود بیحال و او را متهم کرده بودند که در سال ۱۲۹۷ که قحطی در ایران بود محصول املاکش را احتکار کرده به بهاء گزاف میفروخت و درباره بودجه دربار همه ساله توقع بیشتری داشت ولی معهذا وطنپرست بود و در موضوع قرارداد ۱۹۱۹ مقاومت از خود نشان داد.
داستان رفتار ایشان را در قبال قرارداد ۱۹۱۹ یکی از درباریان که نسبت بسیار نزدیکی با شاه داشت برای من نقل کرد و من چندین سال قبل یادداشت کردم. ایشان کردم ایشان فعلا فوت کردهاند ولی من اخلاقا اسم ایشان را ذکر نمیکنم، چون فرزندان آن مرحوم شاید راضی نباشند.
اینک اظهارات آن شخص محترم: «صبحی از خواب برخاستم روزنامه رعد را دیدم٬ اشاره به قرارداد بین دولت ایران و انگلستان کرده بود. منزل من نیاوران بود، لباس پوشیده به دربار رفتم، شاه را دیدم در حوضخانه نیاوران قدم میزند و خیلی عصبانی است. فرمودند فلانی روزنامه را خواندی؟ عرض کردم بلی. گفت این قرارداد چیست؟ گفتم مگر اعلیحضرت از آن اطلاع ندارند؟ فرمودند خیر فقط یک روزی وثوقالدوله ضمن صحبتهای دیگر گفت در نظر است یک قراردادی با دولت انگلیس بسته شود و دیگر از جزئیاتش به من چیزی نگفت. بعد احمدشاه گفت فرستادم وثوقالدوله بیاید بپرسم موضوع چیست.
در این بین پیشخدمت آمد اظهار کرد رئیسالوزراء حاضر است. من خواستم بیرون بروم شاه اظهار کرد باش. مثل اینکه میخواست صحبت با حضور من با رئیسالوزراء باشد. خلاصه وثوقالدوله وارد شد. نزدیک در ایستاد معلوم بود فهمیده است شاه عصبانی و متغیر است. شاه پرسید این قرارداد چیست، مگر من شاه ایران نیستم، چرا یک قرارداد بدون اطلاع من بسته میشود و مکرر میگفت موضوعش را چرا به من نگفتید. وثوقالدوله عرض کرد بلی قربان من عرض کردم در نظر است قراردادی با انگلیس بسته شود. ولی چون موضوع مهم بود، مصلحت مملکت در این بود و نظر انگلیسیها در استتار موضوع. من به این مناسبت جزئیات آن را به عرض نرساندم و نمیدانم از کجا روزنامه رعد مسبوق شده و خبر را منتشر کرده است.
شاه چون تغیّر زیادی کرد وثوقالدوله گفت قربان جهاتی است که بعد به عرض خواهم رسانید. شاه به من اشاره کرد از اطاق خارج شوم. بعد که وثوقالدوله رفت شرفیاب شدم ولی شاه چیزی از این مقول نگفت.
فردای آن روز یک عده از رجال از قبیل محتشمالسلطنه، ممتازالدوله، حکیمالملک، احتشامالسلطنه، معینالدوله و آقایان امام جمعه خویی و امام جمعه طهران و سایر علماء و رجال از شاه وقت خواستند شرفیاب شده و از قرارداد شکایت میکنند، شاه خود را تبرئه کرده اظهار میکند بدون اطلاع من قرارداد بسته شده البته تا از تصویب مجلس نگذرد رسمیت ندارد، آقایان قانع شده مرخص میشوند.
شب ساعت ۱۱ بود، من سلطنتآباد بودم، خواجه آمد گفت آقای وثوقالدوله است و میگوید در توی کالسکه هستم و یک کار خیلی فوری دارم. آمدم بیرون وثوقالدوله از کالسکه پیاده شد در توی باغ بیرونی سلطنتآباد قدم زدیم. گفت من شرفیاب بودم به شاه گفتم انگلیسیها خیلی عصبانی هستند و میگویند شاه امروز به آقایان خیلی روی خوش نشان دادند. وثوقالدوله میگفت اگر اینطور باشد من ناچارم استعفاء بدهم و بعد هر چه میخواهد بشود. در این مملکت بیپول و امنیت چه وضعی پیش خواهد آمد اگر بنا شود شاه با اشخاص اینطور در باغ سبز نشان بدهد، من چطور میتوانم کار بکنم و از من خواهش کرد همان شبانه نزد شاه بروم و شاه را حالی کنم اینطور رفتار خوب نیست. من شبانه نزد شاه رفتم شاه هنوز نخوابیده بود. گفتم وثوقالدوله نزد من آمده مطالبی را که گفته بود برای شاه بازگو کردم. احمدشاه گفت من نمیتوانم مسئولیت عملی را که نمیدانم به نفع کشور هست یا خیر قبول کنم. به علاوه من یقین دارم روزی خود انگلیسیها خواهند فهمید این قرارداد با وجود مخالفت قاطبه مردم با آن در ایران عملی نخواهد شد و بعد گفتند ما خیال داشتیم اروپا برویم حالا موقع خوبی است ما چندی اروپا میمانیم و آقایان آزادانه اقدام کنند تا بعد خواهند فهمید که این قرارداد عملی نیست و از من خواستند که به وثوقالدوله بگویم وسایل رفتن ایشان را فراهم سازد.
من مراجعت کردم. هنوز وثوقالدوله سلطنتآباد بود، به ایشان پیغام شاه را دادم. وثوقالدوله گفت شاه خودش هم به من گفت ولی ما پول نداریم باید فکری بکنیم. چند روز بعد شاه گفت ما اروپا خواهیم رفت و تو هم با ما خواهی بود. معلوم شد وثوقالدوله با انگلیسها موضوع را تمام کرده و ظاهرا از شاه دعوت به عمل آمده است. چند روز بعد ما به اروپا حرکت کردیم.
در غیاب احمدشاه، وثوقالدوله یک عده از آزادیخواهان را به کاشان تبعید نمود و یک عده را حبس کرد. وقتی به فرانسه رسیدیم اصلا از ما پذیرایی نکردند، حتی رئیسجمهور فرانسه پیغام داده بود ما شاه را مثل یک شخص ناشناس تلقی میکنیم. اگر در انگلستان مثل یک شاه مستقل از ایشان پذیرایی کردند ما هم پذیرایی خواهیم کرد و الا با این قرارداد معلوم نیست معامله انگلیسیها با شاه معامله با یک مهاراجه است یا یک شاه مستقل.
ما یک ماه که در فرانسه بودیم فقط یک پلیس تأمینات جلوی هتل ما بود و همراه شاه در گردشها. بعد به انگلستان رفتیم و پرنس آلبرت پسر دوم پادشاه انگلستان مأمور پذیرایی بود. ولیعهد انگلیس، آمریکا بود، شاه با ملکه در گارد لندن آمده و ما را به قصر بوکینگهام راهنمایی کردند. شب ساعت هشت شام رسمی بود. نطقی که پادشاه انگلستان قرار بود سر شام بکند قبلا تهیه شده بود و در آن ضمن اشاره به مناسبات بین دولتین اشارهای هم به قرارداد شده بود که در تشیید روابط دوستی دولتین کمک بزرگی خواهد کرد.
شاه قرار بود در جواب به قرارداد اشاره کند ولی احمدشاه تحاشی نمود. این موضوع برای لرد کرزن وزیر خارجه انگلستان ایجاد نگرانی نمود و با نصرتالدوله وزیر امور خارجه ایران مذاکره و اظهار کرده بود برای شاه و دولت ایران خوب نیست و اصرار کرد هر طور است شاه را راضی کند.
ساعت نزدیک ساعت هشت است من (گوینده گزارش) در اطاق خودم بودم مشغول پوشیدن لباس که نصرتالدوله سراسیمه وارد اطاق شد و مرحوم ناصرالملک هم با او بود و گفت چنین واقعهای رخ داده و شاه یکدنده حاضر نیست در نطقش در جواب پادشاه انگلستان اشاره به قرارداد کند. حالا من و آقای ناصرالملک آمدهایم از تو خواهش کنیم به اطاق شاه رفته و شاه را به اصطلاح از خر شیطان پایین بیاوری.
من گفتم قرار بود من در کار سیاست مداخله نکنم. ناصرالملک گفت موقع از این حرفها گذشته وضع خوب نیست باید همه کمک کنیم تا این کار به خوبی تمام شود. در هر حال به اطاق شاه رفتیم، شاه مشغول پوشیدن لباس رسمی بود، نصرتالدوله موضوع را مجددا مطرح کرد. ناصرالملک هم تاکید کرد که برای اعلیحضرت خوب نیست. شاه گفت من نمیتوانم درباره قراردادی که هنوز به تصویب مجلس نرسیده و من یقین دارم با مخالفت مردم کشور به تصویب نخواهد رسید صحبتی بکنم. ناصرالملک گفت قربان فکر میفرمایید اگر امشب در نطق خودتان اشاره به قرارداد نفرمایید چه خواهد شد؟ شاه گفت بهتر است پادشاه انگلستان این قسمت را از نطق خود حذف کند.
نصرتالدوله گفت پادشاه انگلستان قبول نمیکند، حتی لرد کرزن وزیر خارجه به من گفت این دعوت رسمی به افتخار و مناسبت این قرارداد است. شاه قبول نکرد و هر چه ما اصرار کردیم تحاشی کرد. در هر حال از اطاق شاه خارج شدیم، نصرتالدوله حرفی نزد ولی بعد معلوم شد نطق شاه را که تهیه کرده به شاه گفته بود من قسمت مربوط به قرارداد را از نطق حذف کردم و به نظرش اینطور رسیده بود که وقتی شاه نطق را میخواند در بین خواندن وقتی عبارتی را شروع کرد ناچار تا آخر عبارت خواهد خواند. ولی گویا شاه متوجه این قسمت شده بود.
در هر حال ساعت هشت مدعوین که قریب چهارصد نفر میشدند حاضر و به شاه معرفی و به سفرهخانه برای پیدا کردن صندلی خود میرفتند رئیسالوزراء لوید جرج بود، سر میز شام حاضر نشد برای اینکه عضو حزب کارگر بود و شرحی نوشته بود که مقررات حزبی اجازه نمیدهد سر میز رسمی شاه حاضر شود. این امر هم موضوع قابل توجهی است و فقط اخلاق انگلیسی است که این قبیل تشریفات را مراعات میکند. خلاصه پادشاه نطق خود را کردُ نوبت به شاه ایران رسید. بدون توجه به متن نطق تهیه شده توسط نصرتالدوله از خارج با صدای بلند به زبان فرانسه نطقی دائر بر اظهار تشکر از پذیرایی گرم پادشاه انگلیس و اشاره به مناسبات دوستانه دو کشور نمود بدون اینکه اشاره به قرارداد نماید.
این رفتار موجب نگرانی در حاضرین شد. بعد از شبنشینی وقتی به عمارت خود برگشتیم ناصرالملک مجددا مطلب را به شاه تذکر داد، شاه گفت دیگر صحبت موضوع ندارد. اما اثرات آن از فردا صبح ظاهر شد. قرار بود ساعت ۱۰ جزو برنامه احمدشاه با پادشاه انگلستان برای بازدید ساخلوی لندن بروند. قبل از ساعت ۱۰ پسر پادشاه که مهماندار بود اطلاع داد پادشاه کسالت دارند و نمیتوانند به رژه حاضر شوند. دو شب بعد منزل لرد کرزن مهمان بودیم، باز لرد کرزن اشارهای به قرارداد در نطقش کرد، شاه جواب مبهمی داد ولی رفتار حضرات به کلی فرق کرد تا ما به فرانسه آمدیم. در فرانسه پذیرایی شایانی به عمل آمد. این نکته را هم باید اضافه کنم که دولت فرانسه و امریکا و ایتالیا با قرارداد مخالف بودند.»
این بود بیانات شخصی که محرم احمدشاه و منسوب نزدیک ایشان در سفر انگلستان و فرانسه همراه ایشان بود.
وثوقالدوله بدون توجه به مخالفت اشخاص مقدمات اجرای قرارداد را فراهم و چون مجلس نبود تصور میکرد در مجلس بعد با وکلایی که اقدام به انتخاب آنها مینمود بتواند قرارداد را به تصویب مجلس برساند، غافل از اینکه:
هزار نقش بر آرد زمانه و نبود یکی چنان که در اندیشه تصور ماست
انگلیسها متوجه شدند که قرارداد قابل اجرا نیست کمکم از فکر تحمیل آن منصرف شدند. بالخصوص که دولت وثوقالدوله سقوط کرد. بالنتیجه در کودتا که سیدضیاءالدین نخستوزیر شد ضمن نطق گفت من این قرارداد را کانلمیکن و لغو شده تلقی میکنم.
داستان قرارداد تمام شد. به طور معترضه باید بگویم محاسن و مضار قرارداد جزو سخن ما نیست فقط یک نکته که به نظر من اگر هم حسنی نداشت برای عاقدین آن که عبارت از رئیسالوزراء، وزیر خارجه، وزیر مالیه باشد فایدهای داشت که هر کدام یکصدوسی هزار لیره کمیسیون یا در حقیقت رشوه گرفتند که خوشبختانه در حکومت پهلوی چون دولت انگلیس مطالبه وجوه مزبور را نمود از آقایان با توقف املاکشان و پس گرفتن وجه دولت مبلغ مزبور را در بودجههای سال ۱۳۰۴ و ۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ به عنوان اقساط دیون ثابت منظور و پرداخت نمودند. به نظر اینجانب اگر این قرارداد به فرض صد درصد به نفع مملکت هم بود گرفتن وجه برای عقد آن از گناهان غیرقابل بخشش است.
خیلی از جریان خاطرات دور شدیم. صحبت در این بود که روز نهم آبان ۱۳۰۴ دوران حکومت سلسله قاجاریه به سر رسید و عصر جدیدی در کشور شروع شد. اگر در دوره بیستوپنج قرن شاهنشاهی ایران هر تغییری در سلسلههای سلطنتی پیدا میشد با جنگ و خونریزی و غارت و چپاول بود، خوشبختانه در تغییر سلطنت قاجاریه به پهلوی هیچگونه صدمه یا زحمتی برای مردم پایتخت و ولایات ایجاد نشد. اوضاع آشفته سالهای آخر سلطنت احمدشاه طوری بود که همه مردم از رجال و اشخاص عادی انتظار تحولی را داشتند و جز عده معدودی ناراضی قاطبه مردم راضی بودند.
خبر تصویب لایحه به فرانسه رسید. تنها عکسالعمل احمدشاه شرحی بود که به روزنامههای فرانسه داد و درج شد و متن آن این است:
Je Reste et je Resterais Souveraine de mon pays. Cette Decision qui a été Prise est lue Galé et Contre la ici organique etc…
ولی دیگر دیر شده مردم ایران تصمیم خود را گرفته بودند. قانون نهم آبان ضمن تصویب انقراض سلطنت قاجاریه و تفویض حکومت موقتی به شخص سردار سپه، تعیین تکلیف حکومت قطعی را موکول به تشکیل مجلس موسسان برای اصلاح و تغییر مواد ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ و ۴۰ متمم قانون اساسی نموده بود. علیهذا لازم بود مجلس موسسان هر چه زودتر تشکیل شود.
مجلس شورا در تاریخ ۱۷ آبانماه ۱۳۰۴ مبلغ ۵۰ هزار تومان برای مخارج تشکیل مجلس موسسان و در ۲۴ آبانماه مبلغ ۵۰ هزار تومان دیگر برای مخارج انتخابات مجلس موسسات تصویب کرد. و در ۲۱ بهمن ۱۳۰۴ روز ختم مجلس دوره پنجم مبلغ یکصد هزار تومان برای مخارج جشن جلوس و تاجگذاری رضاشاه تصویب کرد.
انتخابات شروع شد، از تمام کشور اشخاص انتخاب و به طهران آمدند. مجلس موسسان در تاریخ ۱۵ آذر ۱۳۰۴ در تکیه دولت تشکیل شد و باز همهکاره تهیه مواد و مخبر کمیسیون مرحوم داور بود. ریاست مجلس با مرحوم مستشارالدوله بود. اصل ۳۶ و ۳۷ و ۳۸ و ۴۰ متمم قانون اساسی که سلطنت را در خانواده قاجاریه قرار داده بود اصلاح و سلطنت را به شخص رضاشاه پهلوی و در اعقاب ذکور ایشان نسلا بعد نسل برقرار نمود. اصل ۳۸ که مقرر داشته بود «ولیعهد وقتی میتواند شخصا امور سلطنت را متصدی شود که سن او به ۱۸ سال بالغ باشد چنانچه به این سن نرسیده باشد با تصویب هیئت مجتمع مجلس شورای ملی و مجلس سنا نایبالسلطنه برای او انتخاب میشود تا ۱۸سالگی» به ترتیب زیر اصلاح شد: «در موقع انتقال سلطنت به ولیعهد وقتی میتواند شخصا امور سلطنت را متصدی شود که دارای ۲۰ سال تمام شمسی باشد اگر به این سن نرسیده باشد، نایبالسلطنه از غیرخانواده قاجاریه از طرف مجلس شورا انتخاب خواهد شد.»
اصل ۳۷ سابق به این شرح بود: «ولایتعهد در صورت تعدد اولاد به پسر اکبر پادشاه که مادرش ایرانیالاصل و شاهزاده باشد میرسد و در صورتی که برای پادشاه اولاد ذکور نباشد اکبر خاندان سلطنت با رعایت الاقرب فالاقرب به رتبه ولایتعهدی نائل میشود.» در اصلاحی که به عمل آمد اصل ۳۷ بدین مضمون است: «ولایتعهد با پسر بزرگتر پادشاه که مادرش ایرانیالاصل باشد خواهد بود. در صورتی که مجلس شورای ملی به عمل خواهد آمد، مشروط بر آنکه ولیعهد از خانواده قاجار نباشد ولی در هر موقعی که پسری برای پادشاه به وجود آمد حق ولایتعهد با او خواهد بود.»
مجلس پنجم در ۲۱ آبان ۱۳۰۴ ختم و پس از تصویب اصل متمم قانون اساسی در مجلس موسسان کابینه جدید به ریاست مرحوم فروغی (ذکاءالملک در تاریخ ۲۸ آذر ۱۳۰۴ تشکیل و مرحوم داور در این کابینه وزیر فوائد عامه گردید) این اولین باری است که مرحوم داور سمت وزارت یافت.
سلام عید نوروز ۱۳۰۵ در پیشگاه رضاشاه در تخت مرمر برگزار و مراسم تاجگذاری به اردیبهشت ۱۳۰۵ موکول شد.
منبع:
گذشتهها و اندیشههای زندگی یا خاطرات من، عباسقلی گلشائیان، چاپ آفتاب، ۱۳۷۷، صص۱۱۳ ــ۱۰۳
۹۴/۰۶/۲۸