عامل تمامی مصائبی که تا به امروز جامعه ایران از آن رنج میبرد...
چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۴۷ ب.ظ
سِر آیزایا برلین اقدامات پطر اول، در اوائل سده هیجدهم میلادی، را زخمی عمیق بر پیکره جامعه روسیه میداند. خانم هلن ریولین در بررسی دوران محمدعلی پاشا در مصر، اوائل سده نوزدهم میلادی، نظری مشابه بیان میکند و اقدامات فوق را عامل تمامی نگونبختیهای اجتماعی و اقتصادی جامعه مصر تا به امروز میشمرد. این ارزیابی در مورد اقدامات رضا شاه در ایران (نیمه اول سده بیستم میلادی) صادق است.
«به گمان نگارنده، تمامی مصائبی که تا به امروز جامعه ایران از آن رنج میبرد ناشی از ساختزدایی عمیق اجتماعی، امحاء وسیع نخبگان و نهادهای سیاسی بومی، جعل و تحمیل دیوانسالاری فاسد و ناکارا و بیگانه با بافت جامعه و سایر سیاستهایی است که رضا شاه مجری آن بود. این سیاستها فرآیند طبیعی رشد جامعه ایرانی را منقطع ساخت و مولودی بیاندام پدید ساخت که در دهههای پسین عقیم و عقیمتر شد.» (دین و دولت در اندیشه سیاسی، ص ۲۴۴)
*********
نحوه گسترش این شیوه زندگی جدید یا پیدایش «جامعه جدید» در همه جا یکسان نبوده است. تفاوت اساسی اروپای غربی با بسیاری از نقاط جهان (دنیای استعمارزده) تداوم ساختارهای سنتی است و تحول آن به ساختارهای نوین. در جوامع استعمارزده این تسلسل و تداوم کم و بیش منقطع شد. ایران از جمله کشورهایی است که بیشترین انقطاع را به بدترین نوع آن میان «گذشته» و «حال» داشت. در دوران رضا شاه این تمایز به شکلی عمیق در فرهنگ نیز تجلی یافت؛ نه تنها میان «گذشته» و «حال» بلکه حتی میان «هویت ایرانی» و «هویت اسلامی». یعنی، رضا شاه در واقع جامعه ایران را چندپاره کرد و بر این اساس خردهفرهنگهای بکلی متعارض شکل گرفت
************
بارها عرض کردهام (بخصوص در صحبتهای خصوصی) که رضا شاه قطعاً نسبت به همگنان خودش آدم برجستهتری بود. در آن زمان آدمی که حاضر باشد برای پیشرفت خود را به دستگاه انگلیسیها وصل کند کم نبود که بعکس این رویکرد در میان رجال سیاسی و نظامی بسیار طرفدار داشت. حتماً در رضا خان میرپنج چیز خاصی دیدهاند که او را برگزیدهاند وگرنه داوطلب فراوان بود و رقابت فشرده.اما این که تصور کنیم سیاستگذاریهای رضا شاه در حوزههای متنوعی مانند دیوانسالاری و قشون جدید، لباس متحدالشکل، آموزش عالی جدید، سیاستگذاری اقتصادی مبتنی بر دولتی کردن، سیاستگذاری فرهنگی و غیره و غیره ناشی از شخص رضا شاه بود اشتباه است. در پشت این سیاستگذاریها محفل معینی بودند از اندیشمندان برجسته و «عقلاء» که تنظیم و هدایت میکردند سیاستهای دوران پهلوی اول را. به همین دلیل است که برای شناخت سیاستهای رضا شاه باید سیر تحول فکری نحلهای از تجددگرایی ایرانی را بشناسیم که در دوران محمدعلی شاه مقتدر خواستار انتقال تمامی قدرت به «پارلمنت» بودند و در زمان احمد شاه جوان بعکس خواستار انتقال تمامی قدرت به پادشاه شدند و انگاره «دیکتاتوری مصلح» را شکل دادند و سرانجام با دست رضا خان میرپنج آن را تحقق بخشیدند. بسیاری از سیاستهایی که در دوران رضا شاه تحقق یافت در مرامنامه فرقه دمکرات ایران (چاپ ۱۳۲۸ ق.) بیان شده است و همین جریان است که به استخوانبندی اصلی الیگارشی دوران پهلوی تبدیل شد.
منبع:P.FBOOK-Dr.Abdollah Shahbazi
۹۴/۰۶/۱۱