آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

تبدیل کردن قرةالعین به نماد جنبش حقوق زنان!!!

جمعه, ۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۴۱ ب.ظ

درباره جشنواره قرةالعین در لندن (بی. بی. سی. فارسی، ۴ شهریور) دیدم. چه تلاشی می‌کنند برای تبدیل کردن قرةالعین به نماد جنبش حقوق زنان. بکلی مسکوت می‌گذارند واقعیت ماجرا را که بابی‌ها متعصبان مذهبی بودند که تصورمی‌کردند مهدی موعود (عج) ظهور کرده و در شورش‌هایی که کردند از هیچ جنایتی فروگزار نکردند. مثل داعش امروزونیز این واقعیت را که شورش‌های بابیان بخشی ازشورش‌هایی بود که برای تضعیف حکومت ایران همزمان انجام گرفت و در پس آن تحریکات استعمار بریتانیا قرار داشت و با دست باکفایت نامدارترین و محبوب‌ترین دولتمرد تاریخ معاصر ایران یعنی میرزا تقی خان امیرکبیر با قاطعیت سرکوب شد.
قبلاً نوشتم:«جریان دیگر که کمتر شناخته شده، پدیده‌ای است که آن را «نوبابی‌گری» Neo Babism می‌خوانم. این جریان در سال‌های اخیر در حال تکوین است. نوبابی‌گری جریانی لائیک است که هسته اصلی آن را روشنفکران لائیک برخاسته از خاندان‌های بابی (ازلی) یا بهایی یا روشنفکران مسلمان‌زاده ولی علاقمند به بابی‌گری یا متأثر از این گونه عقاید شکل می‌دهند. این جریان می‌کوشد روشنفکران لائیک بهایی و بابی را در پیرامون علایق مشترک گرد ‌آورد. این روشنفکران نوبابی می‌دانند که دعاوی مانند دیانت بابی و بهایی و غیره جاذبه‌ای برای روشنفکران و نسل جوان ایرانی ندارد. لذا می‌کوشند بابی‌گری را بعنوان یک جریان نوگرا و گونه‌ای از پروتستانتیسم اسلامی و یک جنبش انقلابی که دارای سنن والا و قابل ستایش بود مطرح کنند. آن‌ها سخنانی گزینشی یا تحریف شده از باب و سایر سران بابی‌گری عرضه می‌کنند و بر جنبه‌های به شدت خرافی بابی‌گری چشم می‌پوشند. در حالی که جنبه‌های خرافی و تحجر و عقب‌ماندگی فکری در بابی‌گری بسیار چشمگیر است و تنها بر اساس برخی داده‌های گزینشی و تغافل بر واقعیت‌های تاریخی می‌توان چنین تصویر بزک شده‌ای از بابی‌گری به دست داد.
شخصیت مهمی که این جریان جدید می‌کوشد آن را احیاء کند و به جای باب به نماد تفکر خود بدل سازد، قرةالعین است. در تاریخ‌نگاری معاصر روی قرةالعین سرمایه‌گذاری زیاد شده و از وی تصویری بکلی ساختگی عرضه شده که می‌تواند برخلاف باب برای نسل جوان و روشنفکران امروز ایرانی جاذبه‌هایی داشته باشد. مثلاً، اولین زنی که کشف حجاب کرد، پیامبر دفاع از حقوق زنان، شاعره و غیره و غیره. این ویژگی‌هایی است که نه باب واجد آن است، نه صبح ازل، نه بهاء، نه عبدالبهاء و نه سایر چهره‌های شاخص بابیه و بهائیت.»
 آخر این چه کار زشتی است که اشعار زیبای این و آن را بذردند و بنام قرةالعین منتشر کنند مثل این شعر عاشق اصفهانی:
تو کمان کشیده و در کمین            که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین                  که خدا نکرده خطا کنی
تو کمان کشیده و در کمین            که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین                  که خدا نکرده خطا کنی
تو کمان کشیده و در کمین            که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین                  که خدا نکرده خطا کنی
تو کمان کشیده و در کمین            که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بود از همین                  که خدا نکرده خطا کنی
یا این شعر ام‌هانی دختر حاج عبدالکریم خان یزدی:
خال به کنج لب یکی، طره مشک فام دو     ***         وای به حال مرغ دل، دانه یکی و دام دو
محتسب است و شیخ و من، صحبت عشق در میان   ***   از چه کنم مجابشان، پخته یکی و خام دو
از رخ و زلفت ای صنم، روز من است همچو شب   ***   وای به روزگار من، روز یکی و شام دو
ساقی ماهروی من، از چه نشسته غافلی        ***     باده بیار می بده، نقد یکی و وام دو
مست دو چشم دلربا، همچو قرابه پر ز می      ***   در کف ترک مست بین، باده یکی و جام دو
کشته تیغ ابرویت، گشته هزار همچو من     ***  بسته چشم جادویت، میم یکی و لام دو
وعده وصل می دهی، لیک وفا نمی کنی     ***   من به جهان ندیده ام، مرد یکی کلام دو
گاه بخوان سگ درت، گاه کمینه چاکرت    ***  فرق نمی کند مرا، بنده یکی و نام دو
یا این شعر شگفت و زیبای شاه طاهرای کاشانی دکنی:
ساقی عشقت ای صنم زهر ستم سبو سبو    ***   ریخت به ساغر دلم با می غم کدو کدو
چند دوم من از غمت گوشه به گوشه سو به سو  ***  گر به تو افتدم نظر چشم به چشم رو به رو
شرح کنم غم تو را نکته به نکته مو به مو    ***    تا به ره محبتت پای طلب نهاده ام
بر رخ دل در الم از ستمت گشاده ام       ***    تا قدمم به سر نهی خاک نشین چو جاده ام
از پی دیدن رخت همچو صبا فتاده ام     ***  خانه به خانه در به در کوچه به کوچه کو به کو
در عقب تو جان من هست چو سایه ات روان    ***   بسته به زلف و گیسوت رشته جان عاشقان
از چو توئی گسستن مهر وفا نمی توان      ***    مهر تو را دل حزین بافته بر قماش جان
رشته به رشته نخ به نخ تار به تار پو به پو     ***  بار جدایی تو را بس که به جان کشیده ام
همچو کمان حلقه از بار ستم خمیده ام    ***   بس که چو طفل لاله من خون جگر مکیده ام
می رود از فراق تو خون دل از دو دیده ام   ***  دجله به دجله یم به یم چشمه به چشمه ‌جو به جو
ریخت مگر بنفشه بر صفحه یاسمین خطت     *** یا که فکنده سایه بر زهره مه جبین خطت
خون شده نافه را جگر تا شده چین به چین خطت    ***   داده دهان و عارض و چهره و عنبرین خطت
غنچه به غنچه گل به گل ‌لاله به لاله بو به بو   ***    در غمت از جگر فغان آه زدل بر آیدم
گیسوی حلقه حلقه ات دام بلا نمایدم     ***   لحظه به لحظه دم به دم خون ز دو دیده زایدم
از رخ و چشم و زلف و قد ای مه من فزایدم      ***  مهر به مهر و دل به دل ‌طبع به طبع و خو به خو
تا شده استخوان من با سگ کوی ات آشنا    ***   محض وفا توئی مرا غیر تو نیست مدعا
مانده به زیر بال غم گردن مطلب هما    ***    در دل خویش طاهرا گشت و ندید جز وفا
                    صفحه به صفحه ‌سر به سر پرده به پرده تو به تو                                                                 (  در بیت آخر «طاهرا» را به «طاهره» تبدیل کرده‌اند)

این درحالیست که قرة العین حتی طبع شعر هم نداشته. زیبا نیز نبوده ولی هرزه بوده. دلیلش در خود منابع بابی است. نقاشی چهره زن زیبایی را از کتاب خانم دیولافوآ دزدیده‌اند و بنام نقاشی قرةالعین تکثیر می‌کنند.جنجال قرةالعین در اجتماع باغ بدشت هم اصلاً «کشف حجاب» نبوده. باز بودن چهره و قسمتی از مو و گردن از قدیم مرسوم بوده در میان زنان بخصوص در زنان روستایی و عشایر و اصلا چیز عجیبی نبوده که بابت آن عده‌ای به شدت اعتراض کنند و از بابی‌گری عدول کنند و یکی شمشیر بکشد به قصد کشتن قرةالعین. به نقاشی‌های گاسپار دروویل از زنان عصر فتحعلی شاه مراجعه کنید و می‌بینید چهره زنان خیلی هم پوشیده نبوده و مسئله قرةالعین اصلاً «کشف حجاب» نیست. فشاهی درست می‌نویسد که علت این است که قرةالعین و محمدعلی بارفروشی با هم به حمام رفتند و اشتراک جنسی را علنی مطرح و عمل کردند. نوشته فشاهی این است: «بدون تردید، در دشت بدشت، نه تنها اشتراک اموال بل اشتراک زنان نیز تبلیغ شد و سخنان دشمنان بابیان در این باره چندان دور از حقیقت نیست... قرةالعین و ملا محمدعلی بارفروشی نخست به اجرای این امر پرداختند و با یکدیگر در کجاوه نشستند و سپس در برابر چشمان حیرت‌زده بابیان به حمام رفتند و سپس سایر بابیان نیز کم و بیش به آنان اقتدا کردند و افسانه باغ اپیکور را زنده کردند...»*

میرزا جانی کاشانی، مؤرخ بابی، در نقطة‌الکاف که از منابع مهم تاریخ بابی‌گری است، در توجیه رفتار قرةالعین و دیگران در باغ بدشت می‌نویسد: «خلاصه احکام دین قائم علیه‌السلام احکام توحید می‌باشد که جمیع مال‌ها مال حضرت است و جمیع مردان غلام حضرت‌اند و جمیع زنان کنیز آن جناب می‌باشند عطا می‌فرماید به هر کس که می‌خواهد و می‌گیرد از هر کس که می‌خواهد به مضمون آیه شریفه قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء. و حدیث دارد که آن حضرت زن و شوهرها را عوض می‌کند به مثل آقا که غلام و کنیز خود را به هم می‌بخشد و در شریعت جایز می‌باشد و البته آن جناب مالکیت در مردم به قدر آقا در کنیز و غلام خود دارند.»**
دوستانی که ممکن است درک نکنند توجهم به فرقه بهایی را، ارجاع می‌دهم به مواضع مرحوم آیت‌الله بروجردی که آدم بسیار سلیم‌النفسی بود ولی موج بزرگی علیه بهائیان ایجاد کرد. همین بظاهر تناقض را حبیب لاجوردی از مرحوم دکتر مهدی حائری یزدی می‌پرسد و او اینطور پاسخ می‌دهد: «در مسئله بهائی‌ها تا آنجایی که ایشان تشخیص می‌داد، که بهائی‌ها یک گروه ناراحت‌کننده و اخلال‌گر در ایران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبی نبود. اینطوری هم که معروف بود تا یک اندازه‌ای هم درست بود که این گروه یک نوع سروسری با منابع خارجی دارند و بیشتر مجری منافع خارجی هستند تا منافع ملّی. در این طریق مرحوم آقای بروجردی به هیچ وجه تردیدی از خودش نشان نمی‌داد که [از] آن‌چه گروه بهائی‌ها از دستش برمی‌آید [جلوگیری کند] از اذیت‌ها و کارهای موذیانه‌ای که بهائی‌ها دارند و درباره مسلمان‌ها دریغ نمی‌کنند. یعنی بطور مخفیانه افراد خودشان را وارد مقامات اداری می‌کنند و مقامات را اشغال می‌کنند. بعد هم مسلمان‌ها را ناراحت می‌کنند. می‌زنند. از بین می‌برند. از این کارها خیلی زیاد می‌کردند. حالا بگذرید از این که الان صورت حق به جانبی به خودشان می‌گیرند. کاری ندارم به وضع فعلی. ولی آن زمان این شکل بود. واقعاً هر کجا که دستشان می‌رسید، به هر وسیله بود، هر مقامی بود اشغال می‌کردند و سعی می‌کردند دیگران را از بین ببرند یا وارد مجمع خودشان بکنند و کارهایی که آن‌ها می‌خواهند انجام بدهند... ولی ایشان [آیت‌الله بروجردی] از این جریان و از این ماجرا آگاه بود و به هر وسیله‌ای بود جلوگیری می‌کرد.»*** 


*- محمدرضا فشاهی، واپسین جنبش قرون وسطایی در دوران فئودال، تهران: جاویدان، 1356، صص 146-147

**- حاجی میرزا جانی کاشانی، کتاب نقطة‌الکاف در تاریخ ظهور باب و وقایع هشت سال اول از تاریخ بابیه، بکوشش ادوارد براون، لیدن: بریل، 1328ق./ 1910م.، صص 151-152)

***- مصاحبه حبیب لاجوردی با مرحوم آیت‌الله دکتر مهدی حائری یزدی پسر مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی. در مأخذ زیر چاپ شده است: خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، بکوشش حبیب لاجوردی، تهران: نشر کتاب نادر، 1381، ص 45

منبع:P.FBOOK-Dr.Abdollah Shahbazi
۹۴/۰۶/۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدحسن محب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی