راز پیدایش تمدن جدید غرب
بر خلاف آنچه که به شکلی عجیب و عامیانه در میان همگان رواج یافته،رنسانس به معنای (نوزایی دانش و فن)در قاره ی اروپا نیست که یک پدیده ی قرن نوزدهمی است.رنسانس تنها به معنای نوزایی ادبیات و هنر یونان و روم باستان است در کانونی بسیار کوچک و مرفه از اشرافیت عیاش اروپا در سده شانزدهم.دامنه ی تأثیر این فرهنگ تا سده ی نوزدهم محدود بود و تنها در این زمان بود که دست سخاوتمند تاریخ نگاری جدید اروپا چنین جایگاهی رفیع و غیر واقعی به رنسانس اعطا کرد.مهاجمان ماوراءبحار اسپانیایی و پرتغالی و انگلیسی و هلندی و فرانسوی متأثر از این فرهنگ نبودند و به عکس،به شدت و به شکلی ریاکارانه،آرمانهای صلیبی را به پرچم توسعه طلبی خویش بدل ساخته بودند.
با افزایش رفاه و ثروت دربارها و کانونهای اشرافی اروپا در سده های هفدهم و هیجدهم (فرهنگ رنسانس)به تدریج به این مراکز تسری یافت ولی تنها تأثیر آن در ایجاد ارزشها و اخلاقیات جدیدی بود که از تشبه و همسانگری روانی با خدایان آزمند و متجاوز یونان و روم باستان منشأ می گرفت.شاید این فرهنگ و نظام ارزشی در دامن زدن به تهاجم جنون آمیز الیگارشی مستعمراتی غرب در سده های پسین مؤثر بود ولی توجه کنیم که بی قیدی اخلاقی و پایمال کردن ارزشهای عام انسانی در ذات بشر ریشه دارد و این گرایش به هر روی بازتاب فرهنگی خود را می یافت.این (معجزه)فرهنگ(آنتیک)یونان و روم باستان نبود.
مسکوت گذاردن پدیده هایی چون تجارت عظیم و حیرت انگیز برده در سده های هفدهم و هیجدهم و کتمان نقش آن بعنوان یکی از پایه های پیدایش تمدن جدید غرب،و انتساب این تحول به عوامل فکری و فرهنگی را باید تنها و تنها زیباسازی و آرایش داستان طلوع غرب نوین دانست.این ربطی به واقعیات تاریخی ندارد.راز پیدایش تمدن جدید غرب را از درون این آذین ها و آرایه ها نمیتوان جست.
استادعبدالله شهبازی /زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا وایران /جلد1صفحه270