یک سؤال وجواب دربارۀدموکراسی و آزادی
سؤال:آیادموکراسی و آزادی و تلاش و کوشش با معیارهای اخلاقی صحیح باعث بوجود آمدن جوامع سالم غربی، شده است؟وبرعکس نبودن معیارهای فوق جوامع آشفته وعقب ماندۀ ماراایجاد کرده است.
استاد:با پوزش فراوان، اطلاع جنابعالی از تاریخ غرب جدید خیلی کم است. غرب جدید بر بنیاد "استبداد" حکومتهای بی قانونی مثل فردریک کبیر و کاترین کبیر و پطر کبیر ایجاد شد. این دوره را "استبداد روشنگرانه" میخوانند. هر چه بود، در غرب دخالت خارجی فرایند رشد طبیعی جامعه را مختل نکرد. ولی دنیا اکنون وارد مرحله ای شده که در جهان غیرغربی اجازه رشد طبیعی داده نمی شود و این فرایند مختل یا قطع می شود. مسائل خیلی بغرنج تر از این حرفهاست. بهتر است از حوزه نظریه پردازی انتزاعی خارج شویم و کمی "زمینی" بیندیشیم.
این مسئله در مورد تاریخ معاصر ایران، از مشروطه تا امروز، صادق است. در دوران معاصر، فرایند رشد طبیعی عموما توسط کانونهای قدرت جهانی و شرکای ایرانی آنها مختل شده.
به این میگویند "دستکاری کردن" فرایند رشد طبیعی (manipulation)
در دوران دولت آقای خاتمی، من به برخی دوستان نزدیک و قدیمی ام، که از گردانندگان جبهه مشارکت بودند، بر اساس مطالعه "زمینی" ام در تاریخ غرب، و در نقد نظرات انتزاعی و "ماوراء زمینی" این و آن متفکر، درباره دمکراسی این را میگفتم: دمکراسی یعنی این که جریانهای رقیب یا معارض سیاسی در درون یک جامعه نتوانند یکدیگر را حذف کنند و در طول چند نسل مجبور به همزیستی و تحمل یکدیگر شوند. این تحمل و همزیستی فرهنگی می آفریند که دمکراسی نام گرفته. در غرب این اتفاق افتاده. و البته هر وقت یک جریان زورش رسیده، مثل دوران فاشیسم یا کودتای یونان، جریانهای مخالف را، حتی بدتر از جهان غیرغربی، تکه پاره کرده.
ولی در ایران، این پروسه همزیستی همیشه قطع شده بدلیل دخالت خارجی، و در نتیجه فرهنگ سیاسی رایج فرهنگ غلبه و حذف شده است.بسیاری از جریانهای سیاسی مقیم خارج، که اکنون جایگاهی در ایران ندارند، در اوضاع معین سیاسی، دارای پایگاه تعریف شده هستند و تقریبا می توان وزن هر یک را تخمین زد. یعنی، اگر فضای کاملا باز مشابه اوایل انقلاب در ایران تکرار شود، هر گروه پتانسیل معین دارد. مثلا، به گمان من، جریانی مثل فدائیان خلق اکثریت و حزب توده، پتانسیلی حدود 50 هزار نفر دارند. فرقه رجوی نیز پتانسیل معین دارد. باید به خانواده های اعدام شدگان آنها توجه کرد و نیز هواداران بالقوه که در فضای کاملا باز فعال میشوند. با توجه به سرشت بشدت فرقه ای و خشونت گرا و بسته این جریان، اگر پتانسیل فرقه رجوی 50 تا 100 هزار نفر ارزیابی شود، به معنی حدود 5 الی ده هزار تروریست انتحاری است که کفایت میکند برای آشوبگری و ایجاد صحنه های فجیع در سراسر ایران. البته، این تخمین مربوط به فضای فروپاشی حکومت مرکزی و آزادی مطلق گروههای سیاسی مسلح و غیرمسلح است؛ مشابه با اوائل انقلاب.
[رجوی وارث سازمانی بود که در زمان انقلاب بعنوان یک گروه مذهبی مبارز شناخته می شد. بنیانگذاران سازمان، امثال حنیف نژاد و صادق و غیره، محبوبیت داشتند در میان نسل جوان. اکنون رجوی بنیانگذار فرقه ای بشدت بدنام است با کارنامه غیرقابل قیاس با سال 1357. در این کارنامه از همکاری نظامی با حکومت صدام و مشارکت در جنایتهای جنگی علیه ایران و کردها ثبت شده تا ازدواجهای فرقه ای و مناسک جنسی]
نمیدانم ارزیابی ام درست است درباره پتانسیل 50 الی 100 هزار نفری، یعنی حامیان و هواداران بالقوه که در فضای معین میتوانند فعال شوند، یا باید کمتر از این تخمین زد؟ از سوی دیگر، باید به تزریق پولهای کلان و حمایتهای کانونهای آشوبگر جهانی توجه کرد؛ همان کاری که با ارتش آزاد سوریه می کنند و آن را در تبلیغات بالا می برند. بهرحال، تخمین هر چه باشد، فرقه رجوی مار زهرآگین و بسیار خطرناکی است که خدا نکند روزی در جامعه ایران رها شود.
پیج فیس بوک استادشهبازی