ادامه مطلب
عده ای دکتر محمد مصدق را پوپولیست میخوانند و گروهی دیگر او را عوامفریب مینامند. پیشتر در مطلبی راجع به سیدضیاءالدین طباطبائی نوشته بودم پوپولیسم یعنی دنباله روی از توده های بی شکل و فاقد هویت طبقاتی و یا فرهنگی که معلوم نیست چه میخواهند، زیرا «جماعتی» هستند که بدون «آگاهی» فکری و یا طبقاتی فقط هیاهو به راه می اندازند. الکسی دوتوکویل در کتاب «انقلاب فرانسه و رژیم پیشین آن»، این گروه را «اراذل و اوباش» میخواند که نسبتی با «دمکراسی» ندارند. پس پوپولیسم دنباله روی از توده های بی شکل است، هانا آرنت در کتاب «توتالیتاریانیسم»ومانس اشپربر در «نقد و تحلیل جباریت» این فرآیند را به خوبی نشان داده اند . این تحلیلها ما را به مقولۀ«عوامفریبی» یا دماگوژی هدایت می کنند که با پوپولیسم متفاوت است.عوامفریب،همانطور که آرنت و اشپربر نشان داده اند، با اتکاء به «باورهای خود مردم» بر آنها مسلط می شود، مردم در این تفسیر یعنی همان توده های بی شکل و فاقد «آگاهی» فکری و یا طبقاتی که معلوم نیست چه می خواهند، امّا معلوم است چه نمی خواهند. با این تفسیر، مصدق نه پوپولیست بود و نه عوامفریب. پوپولیست نبود، زیرا به جای دنباله روی از توده های بی شکل، آنها را رهبری می کرد( و این یعنی سیاست عملی) و عوامفریب نبود، زیرا نمیخواست از باورهای توده های بی شکل، نردبانی برای صرف قدرت ایجاد کند. او قدرت را برای «منافع و مصالح ملی» ایران می خواست، حال به مصداق تعرف الاشیاء باضدادها یعنی هر چیزی با ضد آن شناخته می شود،باید مشاهده کرد چه کسانی درست نقطه مقابل او بودند و از توده های بی شکل و شعارهای فاقد ماهیت آنها تبعیت میکردند(پوپولیسم)و در نهایت با اتکاء به باورهای خود مردم، ایشان را فریب دادند( دماگوژی) یعنی به راستی عوامفریب بودند.
منبع:پیج فیس بوک دکترحسین آبادیان