ادامه مطلب
این تئوری عدم توطئه و زایش پدیده ها از ذات اجتماعات و درون مردم اتفاقا یک نظریه ی ذهنیه که زاده ی مارکسیسم هم هست و من چندان برایش ما به ازا و مصداق پیدا نمی کنم.
تو خاور میانه از یک و نیم قرن پیش تا به حال همواره اینطور بوده که عوامل اجتماعی فرهنگی و اندیشه ای و ... جامعه رو به یه جایی میرسونده و سپس استعمارگران (دولتها یا نهادهای خصوصی ذینفع در منطقه[زرسالاران-صاحبان وسهامداران مجتمع های نظامی،صنعتی و...])بر اساس شرایط اجتماعی برنامه ریزی می کردندو سعی می کردند کنترل رخدادهای اجتماعی و سیاسی رو به دست بگیرند. این اتفاق در سوی اونها برنامه ریزی است و در جهت ما توطئه. حالا گاهی اوقات موفق میشده مثل کودتای 1921(1299ش رضاخان) و 1953(28مرداد32) ایران 2013 مصر(کودتای ژنرال سیسی علیه رئیس منتخب مرسی) و تجزیه ی عثمانی(پس از جنگ جهانی اوّل) و ... گاهی هم نمیشده مثل کودتای نوژه(کودتای سازمان نقاب یاارتشیان طرفدار سلطنت علیه جمهوری اسلامی) گاه هم قدرت طلبی افراد هم درش موثر بوده مثل جنگ تحمیلی عراق علیه ایران. اماّ همیشه توطئه یا قدرت طلبی اشخاص علت فاعلی بوده و شرایط اجتماعی علت مادی(با مراجعه به علل اربعه ارسطو:مادی [ تشکیل دهنده]-صوری[زیر بنایی]-فاعلی[شکلی]-غایی[نهایی یاکارکردی]) رخدادها.