آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

ادامه مطلب

پنجشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۳۰ ب.ظ
ناسیونالیسم،افراطی و معتدل ندارد

ناسیونالیسم یکی از تجلی های اومانیسم(انسانگرایی) است به طوری که انسان را در مفهوم ملت یا قومیت معرفی می کند.
ناسیونالیسم مکتبی است که هویت ملّی انسان را هویت اصلی او میداند و در بهترین حالت یک انسان را با هموطنانش آشنا و با دیگران غریبه میکند حالت اصیلتر نیز این است که خود را از بیگانگان برتر بداند.حالت اوّل را معتدل و حالت دوم را افراطی نامیده اند اما اگر دقت کنیم درمی یابیم دومی نتیجه منطقی اوّلی است. یعنی اگر برای انسان هویت ملّی قائل شویم و ضمنا او را محور هستی قرار دهیم(اومانیسم) به طور منطقی به این نتیجه میرسیم که انسان و ملتش محور هستی و برترین موجود و دارای حق سلطه بر همه چیز از جمله بقیه ملل است.
هرچند این گزاره به طور کلی خودمتناقض است (نمیشود که همه ی ملتها با هم محور هستی باشند و همزمان بقیه ملل برده آنها باشند.) اما وقتی در قالب یک ملت خاص متحقق میشود با معنا میشود و به نازیسم و فاشیسم می انجامد.
هرچند دلایلی که نطریه پردازان ناسیونالیسم برای هویت ملی داده اند کهنه ولی قابل بحث است(دلایل نژادی و فرهنگی) اما تئوری فاشیسم به جز این که یک تقلیل از اومانیسم است دلیل دیگری ندارد.
البته این را هم باید ذکر کرد که انسانها تفاوتهای قومی جسمانی اندک و تفاوتهای ملی فرهنگی تاریخی زیادی دارند اما این هیچ دلیل برای فرض هویت ملی و ناسیونالیسم نیست.
اتفاقا معتقدم تمامی مشکلات و بدبختیهای بشر از همین تفرعن و تکبری است که آن را اومانیسم نام نهاده اند و نتیجه تاریخی آن مدرنیته. انسان نباید در جایگاه محور هستی قرار بگیرد. البته اومانیسم یک مکتب همانند مارکسیسم نیست که تدوین شده باشد و نظریه پرداز داشته باشد و ... یک نگاه به زندگی و هستی است فلذا میبینیم که در غرب مدرن همه چیز اومانیستی است بدون این که توطئه یا پروژه در کار باشد علم،فلسفه،علوم انسانی،حقوق،سیاست،اقتصاد و ... بر حسب سلوک اومانیستی و بشرمحوری است. دو نتیجه علنی این نگاه به هستی استعمار و خرد شدن دیگر تمدنها برای غرب از یک جهت و نابودی تخریب محیط زیست و به پایان رسیدن منابع از جهت دیگر است.
شما با استفاده از منطق و در نظر گرفتن انسان به عنوان ملت از اومانیسم به ناسیونالیسم میرسید همانگونه که با در نظر گرفتن انسان به عنوان فرد انسان به لیبرال دموکراسی و با در نظر گرفتن انسان به عنوان عضوی از جامعه یا طبقه به سوسیالیسم میرسید. به همین سادگی
(این را هم بگویم که ناسیونالیسم با دوست داشتن وطن متفاوت است دوست داشتن وطن یک حس است اما ناسیونالیسم یک مکتب یک روش حکومت و یک نوع سلوک است که با امر کاملا غیر واقعی آشنا بودن هموطنان و غریبه بودن غیر هموطنان همراه است. گاه طرد غیر هموطنان تا جایی پیش میرود که هر امر منفی خنثی یا مثبتی که به غیر هموطن منسوب است طرد میشود؛ همانند ناسیونالیستهای مؤرخ و یا روشنفکر ایرانی که اسلام را تنها به این علت که دین عربی است تقبیح میکنند)
منبع:FB - آقای شاه آخوندی


+
۹۳/۰۳/۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدحسن محب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی