ادامه مطلب
بعد از قیام ۱۵خرداد و تبعید امام خمینی به خارج از کشور، مبارزات مردم ایران شکل تازهای به خود گرفت. از این تاریخ به بعد امام خمینی در همه مراحل مبارزه حرف اوّل را میزد. از این پس هر جریان سیاسی این را پذیرفته بود که امام خمینی حرف اصلی و نهایی را در مبارزه علیه شاه میزند.تا پیش از آن مبارزان زیادی وجود داشتند که مبارزهشان تنها در حد مخالفت با دولتهای پهلوی خلاصه میشد و به خودشان جرأت مخالفت با حکومت شاه را نمیدادند، امّا امام خمینی با کنار زدن همۀ این محافظهکاریها به سراغ ریشه اصلی استبداد رفت و خود شاه را نشانه گرفت. امام خمینی همچنین ظاهر مذهبی حکومت پهلوی را هم زیر سؤال برد و آنرا به عنوان یک حکومت ضددینی به مردم ایران معرفی کرد.
دکتر صادق زیباکلام در این باره مینویسد:«اوّلین و مهمترین نتیجۀ مبارزه امام این بود که شکافی آشکار و عمیق بین رژیم و مذهب پدید آمد. اگر تا قبل از قیام امام مشکل خاصی بین قم و حکومت وجود نداشت و حداقل از نظر اقشار مذهبی حکومت ضدمذهبی بشمار نمیآمد، امّا مبارزۀ امام و پیامدهای آن این تصور را برهم زد. کمتر فرد مؤمنی بالأخص در میان شهرنشینان دیگر به رژیم به عنوان حکومتی نگاه میکرد که حامی و پشتیبان اسلام است. این قضاوت در قم و مراکز دینی به مراتب صریحتر بود. مبارزۀ امام به عنوان یک مرجع تقلید با رژیم باعث گردید که هیچ مرجع و هیچ روحانی طراز اوّلی نتواند حداقل در ظاهر رابطهای با رژیم داشته باشد. مبارزۀ امام بعنوان یک مرجع تقلید شمار زیادی از روحانیون را در سطوح مختلف به حرکت درآورد و در مقابل رژیم قرار داد… در یک کلام بعد از قیام امام هیچ چیز دیگر بین قم و تهران مثل سابق نبود.»
قیام امام خمینی علاوه بر روحانیون و مردم عادی، اقشار تحصیل کرده و دانشجو را هم تحت تأثیر خود قرار داد و موج جدیدی در بازگشت آنها به اسلام و مذهب بوجود آورد. در یک کلام قیام امام نتایج مهمی در شکل کلی مبارزه علیه رژیم بوجود آورد. اولاً موج اسلامگرایی را که به تدریج از اواسط دهه ۱۳۳۰ بوجود آمده بود تقویت کرد و به آن جانی تازه دمید. ثانیاً مبارزین مختلف اعم از مذهبی و غیرمذهبی که با شکست ملیگرایی عملاً بدون رهبری مانده بودند با ظهور امام در صحنۀ مبارزه، رهبر جدید سیاسی – مذهبی خود را متبلور میدیدند.
با محور قرار گرفتن امام در میدان مبارزه، حتی گروههایی هم که نگران جایگاه و نقش خود در مبارزه بودند بالإجبار و بخاطر عقب نماندن از ملت، خودشان را همراه با نهضت امام خمینی نشان میدادند. بیجهت نیست که هرچه به روزهای پیروزی انقلاب نزدیک میشدیم همراهی این قبیل افراد با نزدیکان امام خمینی بیشتر شد و آنها هم از هر فرصتی برای دیدار با امام در نجف و پاریس استفاده میکردند. البته این دیدارها همیشه با موفقیت همراه نبود. از جمله گروههایی که هیچگاه موفق به کسب رضایت امام نشدند سازمان مجاهدین خلق بود. به عنوان مثال «حسین روحانی» و برخی دیگر از اعضای سازمان در نجف با امام دیدار کردند و ایدئولوژی خودشان را مطرح کردند اما آخرین حرفی که از امام خمینی شنیدند این بود که «من شما را تأیید نمیکنم. ایدئولوژی شما مارکسیسم است به اضافه بسم الله الرحمن الرحیم» حتی در مواقعی هم مرحوم آیتالله طالقانی و آقای هاشمی رفسنجانی بخاطر وحدت جریانات سیاسی به امام اصرار میکردند که سازمان مجاهدین را تأیید کند و برای آنها سهمی در نظر بگیرد که امام هرگز با آن موافقت نکردند.
البته شخصیتهای بزرگ دیگری هم برای مذاکره با امام به پاریس رفتند. مرحوم مهندس بازرگان و دکتر سنجابی از جمله مبارزان ملّی و مذهبی بودند که تا پیش از آن به مبارزه «گام به گام» و مسالمت آمیز با حکومت اعتقاد داشتند اما پس از دیدار با امام خمینی در پاریس و شنیدن موضع قاطع ایشان آنها هم به مبارزه قاطع پیوستند. بعد از این دیدار بود که نهضت آزادی در تاریخ ۱۴آبان ۵۷اعلامیهای با عنوان «آیا وقت آن نرسیده است که نظام حاکم واقعبین باشد» منتشر کرد و مواضع خود را با مواضع امام منطبق ساخت. کریم سنجابی هم از جانب جبهه ملّی اعلامیهای ۳مادهای دال بر تأیید و تأکید بر مواضع امام منتشر کرد.همه این موارد بخوبی نشان میدهد که برای بسیاری از جریانات سیاسی، مذهبی و حتی غیرمذهبی، رهبری امام خمینی بطور کامل پذیرفته شده بود. دکتر صادق زیباکلام در کتاب «مقدمهای بر انقلاب اسلامی» در اینباره مینویسد:«برای جریانات اسلامی امام نمونۀ کامل یک رهبر مذهبی – سیاسی بود. به إستثنای مجاهدین خلق، مابقی نیروهای اسلامی بطور طبیعی پشت سر ایشان قرار گرفتند. مجاهدین خلق نیز برای حفظ ظاهر مخالفتی نشان نمیدادند؛ بعلاوه به دلیل از هم پاشیدگی تشکیلاتی و سازمانی از یک سو و مشکلات بینشی و علامت سؤالهایی که پیرامون تفکرات آنها بالاخص پس از سال ۱۳۵۴(کودتای مارکسیستی درون سازمانی تقی شهرام) بوجود آمده بود از سوی دیگر، آنان به هیچ وجه درموقعیتی نبودند که بتوانند جایی در رهبری نهضت پیدا کنند.
چپ(گروههای مارکسیست- کمونیست) نیز در مجموع [برای حفظ جایگاه اجتماعی وازدست ندادن فرصت برای اقدام در آینده،]رهبری امام را پذیرفته بود. هم بقایای حزب توده و هم چپ جدید (چپ بعد از حزب توده، چریکهای فدایی و غیره) [بیشتر برای توجیه هواداران خود]به امام به عنوان رهبری ضدامپریالیسم مینگریستند که در رأس نهضتی انقلابی که با بورژوازی کمپرادور [سرمایه داری وابسته] به پیکار برخاسته بود قرار داشت. ملیّون نیز اگر چه ترجیح میدادند که امام بیشتر برایران تأکید کند تا اسلام و تا حدودی از مخالفت و تعارض امام با قانون اساسی ناخشنود بودند، امّا رهبری ایشان را[فرصت طلبانه واز سر ناچاری]عملاً پذیرفته بودند و بالأخره برای طیف گستردهای ازروشنفکران ،امام رهبری ضداستبداد، ملّی و معتقد به آزادی تلقی میشد… در یک کلام برای نیروهای مذهبی امام رهبری بالقوه و بالفعل بود. برای نیروهای سیاسی غیرمذهبی امام رهبری ملّی و ضدامپریالیست بود و بالاخره برای میلیونها زن و مرد عادی ایرانی در نتیجه تصویری که از شاه و رژیمش بوجود آمده بود او رهبری مردمی و محبوب بود.درنتیجه رهبری امام صرفاً به یک صنف یا یک قشر یا یک گروه محدود نمیگردید بلکه عملاً طیف گستردهای از مردم که در میان آنها همۀ لایههای اجتماعی به چشم میخوردند پشت سر ایشان قرار گرفتند.
امّا به نظر من نکته اصلی رهبری امام این است که جاذبۀ رهبری ایشان صرفاً به گروههای سیاسی و روشنفکری محدود نشد. رفتار بیتکلف، سبک ساده زندگی و توجه و احترام امام به مردمی که از شاه و عمالش به جز اشرافیت، تجمل، زندگیهای افسانهای بریز و بپاشهای نجومی، نخوت و تکبر زایدالوصف بیارزشی، بیتفاوتی نسبت به مردم، فساد و زورگویی حکومتی چیز دیگری ندیده بودند باعث میشد که برای اکثریت قریب به اتفاق ملت، امام به صورت رهبری طبیعی درمقابل شاه در آید. و درست به همین خاطر بود که ۱۵ سال دوری از وطن هم باعث نشد که مردم ایران رهبر واقعی خودشان را فراموش کنند. همان مردمی که در دوازدهم بهمن 57 ورود امام خمینی را به وطن در سراسر ایران جشن گرفتند.
با توجه به مطالبی که در بالا گذشت به این نتیجه میرسیم که رهبری جریان مبارزه با سلطنت پهلوی شرایط ویژهای را میطلبید که همه آن خصوصیات تنها و تنها در وجود و شخصیت امام خمینی وجود داشت. به عبارت بهتر«احراز مقام رهبری نهضت اگرچه امری اساسی بود لکن بدون اعمال سیاستهای صحیح و أخذ تصمیمات به موقع نمیتوانست مبارزه را به سرمنزل مقصود برساند. در این رابطه امام با موضع گیریهای قاطع، شجاعانه و حساب شده و به کار بستن تاکتیکهای صحیح و بالأ خره ایجاد انسجام وحدت و هماهنگی در میان مخالفین قابلیت خود را در مقام رهبری نهضت نشان دادند. بخش عمدهی حرکت موفقیت آمیز نهضت اسلامی بدون تردید مرهون رهبری امام میباشد. اگر نام رهبران انقلابات بزرگ معاصر با انقلابهایشان در هم آمیخته شده، لنین با انقلاب شوروی، گاندی با مبارزات مردم هند، مائو با انقلاب چین، کاسترو با انقلاب کوبا، نام امام هم با انقلاب اسلامی پیوند میخورد.» (مقدمهای بر انقلاب اسلامی نوشتۀ دکتر صادق زیبا کلام ص ۱۲۲)
منبع:آهستان