آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۴ مطلب در مهر ۱۳۹۶ ثبت شده است

۱۰:۲۱۰۹
مهر

طبق محاسبه مرحوم دکتر احمد بیرشک در «گاهشماری ایرانی» واقعه کربلا به حساب گاهشماری شمسی می‌شود ۲۱ مهر سال ۵۹ شمسی. تاریخ شمسی هم که مثل قمری نیست که تغییر کند. موقعیت زمین نسبت به خورشید ثابت است و می‌شود با درآوردن اوقات شرعی شهر کربلا در این تاریخ، حرف‌های مقتل‌ نویسان را به ساعت و دقیقه برگرداند.

ساعت ۵:۴۷ (اذان صبح)؛
امام حسین(ع) بعد از نماز صبح برای اصحابش سخنرانی کرد. آنها را به صبر و جهاد دعوت کرد و بعد دعا خواند: «اللهم انت ثِقَتی فی کل کَرب (خدایا تو پشتیبان من هستی در هر پیشامد ناگواری)

کوفیان پیمان شکن هم آن طرف نماز را به امامت عمر سعد ملعون خواندند و بعد از نماز صبح به آرایش سپاه و استقرار نیرو مشغول شدند.

حدود ساعت ۶ صبح؛
امام حسین(ع) دستور داد تا اطراف خیمه‌ها خندق بکنند و آن را با بوته‌های خار پر کنند تا بعد آن را آتش بزنند و مانع از حمله سپاه دشمن از پشت سر بشوند.

ساعت ۷:۰۶ (طلوع آفتاب)؛
کمی بعد از طلوع آفتاب امام(ع) سوار بر شتری شدن تا بهتر دیده شوند، آنگاه رو‌بروی سپاه کوفه رفتن و با صدای بلند برای آنها خطبه‌ای خواندن. صفات و فضایل خویش و پدر و برادرشان را یادآوری کردن و اینکه کوفیان به ایشان نامه نوشته‌اند حتی چند نفر از سران سپاه کوفه را مخاطب قرار دادن و از حجار بن ابجر و شبث ربعی پرسیدن که مگر آنها او را دعوت نکرده‌اند؟ آنها انکار کردند. امام نامه‌هایشان را به طرف آنها پرتاب و خدا را شکر کردن که حجت را بر آنها تمام کرده است. یکی از سران جبهه مقابل از امام‌(ع) پرسید: چرا حکم ابن زیاد را نمی‌پذیرد و آنها را از ننگ مقابله با پسر پیامبر نمی‌رهاند؟
اینجا امام(ع) آن جمله معروفشان را فرمودند: «فرد پستی که پسر فرد پست دیگری است، من را بین کشته شدن و قبول ذلت مجبور کرده، ذلت از ما دور است»
سخنرانی اباعبدلله(ع) حدودا نیم ساعت طول کشیده است.

حدود ساعت ۸ صبح؛
بعد از سخنرانی امام‌(ع) چند نفر از اصحاب آن حضرت از جمله بُریر که «سیّد القرّآء» آقای قرآن خوان‌ ها‌ی کوفه بود (الفتوح) و به روایتی زهیر خطاب به کوفیان سخنان مشابهی گفتند.
بعد از سخنان زهیر و بریر امام فریاد معروف «هل من ناصرٍ ینصرنی» را سر داد. چند نفری دچار تردید شدند؛ از جمله حر.
فرد دیگری به نام ابوالشعثاء و دو برادر که در گذشته عضو خوارج بودند به طرف سپاه امام آمدند. بعید نیست که کسان دیگری هم با دیدن شدت گرفتن احتمال جنگ از سپاه کوفه فرار کرده باشند.

حدود ساعت ۹ صبح؛
در این ساعت بود که شمر ملعون به عمر سعد پرخاش کرد که چرا اینقدر تعلل می‌کند؟ عمر سعدعاقبت رضایت به شروع جنگ داد. پس اوّلین تیر را به سمت سپاه امام(ع) رها کرد و خطاب به لشگریانش فریاد زد: «نزد امیرعبیدالله شهادت بدهید که من اوّلین تیر را رها کردم» (لعنت خدا بر او باد)
بعد از انداختن تیر توسط عمر سعد ، کماندارهای لشکر کوفه همگی با هم شروع به تیراندازی کردند.
امام به یارانش فرمود: «این تیرها نمایندگان این قوم هستند. برای مرگی که چاره‌ای جز پذیرش آن نیست، آماده شوید.» چند نفر از سپاه امام در این تیرباران کشته شدند. (تعداد کشتگان تیراندازی با تعداد کشتگان حمله اوّل در کتابهای مقتل تا ۵۰ نفر ذکر شده است)

حدود ساعت ۱۰ صبح؛
بعد از تیراندازی، یسار غلام زیاد بن اَبیه و سالم غلام ابن زیاد از لشکر کوفه برای نبرد تن به تن ابتدای جنگ بیرون آمدند.
عبدالله بن عمیر اجازه نبرد خواست. امام حسین(ع) نگاهی به او کرده و فرمودند: «به گمانم حریف کُشنده‌ای باشی» عبدالله آن دو نفر را به درک واصل کرد البته انگشتان دست چپش قطع شد.
بعد از این نبرد تن به تن حمله سراسری سپاه کوفه شروع شد. ابتدا حجار ملعون به جناح راست سپاه امام حسین(ع) حمله کرد اما حبیب ابن مظاهر و یارانش در برابر او ایستادگی کردند. زانو به زمین زدند و با نیزه‌ها حمله را دفع کردند. همزمان شمر ملعون به جناح چپ سپاه امام‌(ع) حمله برد. زُهیر و یارانش به جنگ مهاجمین رفتند. خود شمردر این حمله زخم برداشت. بعد از عقب ‌نشینی هر دو جناح سپاه کوفه، عمر سعد نابکار ۵۰۰ تیرانداز فرستاد که دوباره سپاه امام(ع) را تیرباران کردند. در این تیرباران تعدادی دیگر از اصحاب شهید شدند.(الفتوح شهدای این حملات را ۵۰ نفر و ابن شهر آشوب ۳۸ نفر ذکر کرده است)
اوّلین شهید ابوالشعثاء بود (ابوالشعثاء تیرانداز بود و ۸ تیر انداخت که ۵ نفر از دشمن را کشت؛ امام‌(ع) او را دعا کردند)
گروهی از سپاه شمر،خواستند از پشت سر به امام‌(ع) حمله کنند که با آتش خندق مواجه شدند. زُهیر و ۱۰ نفر به آنها حمله کردند.

یاحسین

حدود ساعت ۱۱ صبح؛
بعد از این حملات، امام‌(ع) دستور تک تک به میدان رفتن را به یاران دادند.
اصحاب با هم قرار گذاشتند تا زنده‌اند نگذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. انگار برای شهادت با هم مسابقه گذاشته بودند.

‌بعضی ازیاران در مقابل دیدگان امام‌(ع) شهید شدند. یکی از اوّلین کسانی که شهید شد پیرمرد زاهد جناب بُریر بود.
مسلم بن عوسجه بعد از او شهید شد.حبیب بر سر بالین او رفت و گفت کاش می‌توانستم وصیت‌های تو را اجرا کنم. مسلم با دست امام (ع) را نشان داد و گفت: «وصیت من این مرد است»
یک بار ۷ نفر از اصحاب امام‌(ع) در محاصره واقع شدند، حضرت عباس(ع) محاصره دشمن را شکست و نجاتشان داد.

۱۲:۵۰ (اذان ظهر)؛
حبیب بن مظاهر موقع اذان ظهر شهید شد. چون که نوشته‌اند امام(ع) خطاب به اصحاب گفت یکی برود با عمر سعد مذاکره بکند و بخواهد برای نماز ظهر جنگ را متوقف کنیم. یک ملعون از لشکر کوفه صدا زد: «نماز شما قبول نمی‌شود!» حبیب به او گفت: «ای حمار! فکر می‌کنی نماز شما قبول می‌شود و نماز پسر پیامبر(ص) قبول نمی‌شود؟» به جنگ او رفت اما از سپاه کوفی به کمکش آمدند و حبیب کشته شد. امام حسین(ع) از شهادت حبیب متاثر شد و برای اولین بار در روز عاشورا گریست رو به آسمان کرد و گفت: «خدایا جانثاری خودم و دوستانم را به حساب تو می‌گذارم»  

امام‌(ع) نماز را شکسته و به قاعدۀ «نماز خوف» خواندند. گروهی از اصحاب به امام‌(ع) اقتدا کردند و بقیه به جنگ پرداختند. زُهیر و سعید بن عبدالله حنفی خودشان را سپر امام کردند. نوشته اند سعید بن عبدالله ۱۳ تیر و نیزه خورد و به شهادت رسید. در آخرین نفس از امام پرسید: «آیا وفا کردم؟»

حدود ساعت ۱۳؛

۳۰ نفر از اصحاب امام(ع) تا وقت نماز زنده بودند و بعد از این ساعت شهید شدند؛ از جمله زُهیر و حُر.

بعد از کشته شدن اصحاب، نوبت به بنی هاشم رسید. 

یاابا عبدالله

اوّلین نفر حضرت علی اکبر(ع) پسر امام حسین(ع) بود. البته الفتوح عبدالله بن مسلم بن عقیل(ع) را اولین شهید بنی هاشم خوانده است.عبدالله بن مسلم(ع) به طرز ناجوانمردانه‌ای شهید شد. شهادت او بر جوانان بنی هاشم گران آمد.
دسته جمعی سوار شدند که به دشمن حمله برند اما امام آنها را آرام کرد و فرمود: «ای پسرعموهای من بر مرگ صبر کنید. به خدا پس از این هیچ خواری و ذلتی نخواهید دید»

حدود ساعت ۱۴؛
۲۸ نفر از مردان بنی هاشم شهید شدند:
۷ برادر امام حسین(ع)،
۳ پسر از امام حسن(ع)،
۲پسر امام حسین(ع)،
۲ نوه جعفر بن ابیطالب(ع)،
٩ نفر از آل عقیل و بقیه از نوادگان باقی عموهای پیامبر(ص).

عاقبت امام حسین(ع) و حضرت عباس(ع) تنها ماندند. عباس(ع) اجازه میدان خواست امّا امام(ع) او را مأمور رساندن آب به خیمه ها کرد. دشمن بین دو برادر فاصله انداخت. عباس(ع) دلاور در حالیکه با شجاعت تمام سعی در آوردن مشک آب برای زنان و کودکان داشت در محاصره دشمن دو دستش قطع شده و با گرزی آهنین بر سرش زدند که از اسب بر زمین افتاد. پس حضرت اباعبدلله الحسین(ع) سراسیمه خود را بر پیکر قطعه قطعه برادر رساند. دشمن کمی به عقب رفت.
امام(ع) برای دومین بار گریه کرده و فرمودند: «اکنون دیگر پشتم شکست»

یاحسین

حدود ساعت ۱۵؛
امام(ع) به طرف خیمه‌ها برگشتند تا خداحافظی کنند. همچنین پیراهنی مندرس وکهنه را پاره پاره کرده و زیر زره پوشیدند تا بعدا در وقت غارت شدن توسط دشمن بدن مباربرهنه‌اشان نکنند. وقت وداع با اهل بیت، کودک شیرخواره خود علی اصغر(ع) را به میدان بردن تا او را سیراب کنند که به تیر حرمله ملعون شهید شد.
امام(ع) رو به آسمان کردن و فرمودن: «خدایا اگر نصرتت را از ما دریغ کردی، این را در مقابل چیزی قرار بده که برای ما بهتر است»
امام(ع) به میدان رفتن اما کمتر کسی حاضر به مقابله با ایشان می‌شد. بعضی تیر می‌انداختند و بعضی از دور نیزه پرتاب می‌کردند. شمر و ده نفر به مقابله امام(ع) آمدند. بعد از شهادت امام(ع) بر پیکر مبارکشان جای ۳۳ زخم نیزه و ۳۴ زخم شمشیر شمرده شد.
نوشته اند امام(ع) در آستانه شهادت بودن اما کسی جرات نمی‌کرد به سمت ایشان برود، اهل حرم از صدای اسب ایشان ذوالجناح متوجه شده و بیرون دویدند. کودکی به نام عبدالله بن حسن(ع) دوید و به طرف مقتل امام(ع) آمد. آن نانجیبان او را در بغل عمویش کشتند. امام(ع) ناراحت شدند و کوفیان را نفرین کردند:
«خدایا باران آسمان و روییدنی زمین را از ایشان بگیر»

۱۶:۰۶ (اذان عصر)؛
وقت شهادت امام(ع) را وقت نماز عصر گفته‌اند. روایت تاریخ طبری به نقل از وقایع‌ نگار لشکر عمر سعد  چنین است:
«حمید بن مسلم گوید: پیش از آنکه حسین کشته شود شنیدم که می‌گفت «به خدا پس از من کس را نخواهید کشت که خدای از کشتن او بیش از کشتن من بر شما خشم آرد»
سپس می گوید: آنگاه شمر میان کسان بانگ زد که «وای بر شما منتظر چیستید؟! مادرهایتان به عزایتان بنشینند بکشیدش!» گوید در این حال سنان بن انس حمله برد و نیزه در بدن امام(ع) فرو برد»


                                                            یاحسین

حدود ساعت ۱۷؛

بعد از شهادت امام(ع) عدّه‌ای لباسهای آن حضرت را غارت کردند که نوشته اند تمام این افراد بعدها به مرض‌های لاعلاج دچار شدند.
سپس غارت عمومی اموال امام حسین(ع) و همراهانشان آغاز شد.لشکریزید به سوی خیمه‌های حرم امام حسین (ع) روی آوردند و اثاث و لباسها و شتران را به یغما بردند وگاه دیده شد بانویی ازاهل‌بیت با آن بی‌شرمان بر سرجامه‌ای در کشمکش بود و عاقبت آن لعنت شدگان الهی جامه را از او می‌ربودند.دختران رسول خدا (ص) و حریم او از خیمه‌ها بیرون آمده و می‌گریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری می‌نمودند.بعد ازغارت اموال ،عمرسعد ساعتی بعد دستور توقف غارت را داد و حتی نگهبانی برای خیمه‌ها گذاشت.

***یکی از شیعیان بصره به اسم سوید بن‌مطاع بعد از شهادت امام(ع) به کربلا رسید و برای دفاع از حرم امام جنگید تا شهید شد.


نزدیک غروب آفتاب حدود ساعت17:35

سر مطهرامام(ع) را جدا می‌کنند و به خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی می‌دهند تا همان شبانه برای ابن زیاد ملعون ببرد.پس ازآن عمر سعد سرهای یاران و خاندان امام(ع) راجمع کرده (که هفتاد دو سر بود) و به همراهی شمر بن ذی‌الجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.

روز یازدهم محرم
اهل‌بیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند. و آن بزرگواران را از کنار پیکر امام حسین (ع) گذراندند. وقتی نگاه اهل‌بیت به کشته‌ها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.بعد از به اسارت گرفتن اهل بیت، عمر سعد در میان یارانش فریاد کشید: چه کسی حاضر است که اسب بر پشت و سینه حسین (ع) بتازد! ده نفر داوطلب شدند و پیکر مطهر امام حسین(ع) را با سمّ اسبان لگدکوب کردند.

یاحسین

محمدحسن محب
۰۱:۲۸۰۹
مهر

دسته‏ جات بزرگ که اسب و یدک داشتند همه از سمت توپخانه آمده مى‏گذشتند و مى‏رفتند بازار. یکى از این دسته‏جات طفلان مسلم درست کرده بودند. یک مردکه نتراشیده نخراشیده هم زره و کلاه‏خود نموده و شمشیر و سپر هیکل نموده حارث شده بود. چند ترکه دست گرفته و طفلان مسلم را چوب‏کارى مى‏کرد. جلوى سردار سپه چوبها را شدیدتر نواخت. یک‏مرتبه سردار از تخت به زیر آمد و به سمت آقاى حارث روان شد. حارث به گمان این‏که جایزه خواهد گرفت و از این چوب‏کارى سردار خوشش آمده بنا کرد شدیدتر زدن که سردار رسید. طناب اطفال را از دست حارث گرفته و بچه‏ها را آزاد نمود و آن‏وقت همان چوبها را گرفته و بنا کرد حارث را چوب زدن.

صداى زنها از هرسمت بلند شد قربان دستت برویم، قربان چوب زدنت برویم. پس از چوب‏کارى رفت و به‏جاى خود جلوس کرد. خدایار خان و محمود آقا خان هم به جاهاى خود.

منبع:از خاطرات عین السلطنه ،محرم ۱۳۰۱ش
محمدحسن محب
۰۱:۳۱۰۶
مهر


▪️قدرت بلامنازع در غرب ایران ایلات و عشایر بودند و جوامع کوچک کشاورزی زیر سیطره شیوه های تولید عشایری قرار داشتند. شیوه تولید کشاورزی در غرب ایران مبتنی بر کوچ نشینی بود و به این پدیده با شرایط جغرافیایی و اقلیمی غرب ایران انطباق داشت (منظور از غرب ایران در این پژوهش مناطق ایلام، لرستان و کرمانشاه است).
▪️از مشروطه به بعد به موازات عدم حمایت دولت از نظام ایلی و سرکوب ایلات و عشایر در دوره پهلوی اول کشاورزی از زیر یوغ خوانین رها شد. در دورهٔ پهلوی اول این دید شکل گرفت که کشاورزی می تواند پایهٔ توسعه کشور قرار گیرد. بنابر این برنامهٔ کلان ادغام شیوه تولید عشایری در شیوه تولید کشاورزی معروف به اسکان عشایر با سرکوب قهرآمیز جامعهٔ عشایری در غرب ایران به اجرا درآمد. این برنامه با هدف توسعه کشاورزی موفقیت چندانی به دست نیاورد.
▪️معرفی اربابان زن و مساله سلب مالکیت از زنان در اصلاحات ارضی از نوآوری های مهم این رساله بود. برخلاف نظام فئودالیسم اروپایی که زنان حق هیچگونه مالکیتی نداشتند در نظام ارباب رعیتی ایران زنان ارباب و مالک بودند. قبل از این پژوهشگران متعددی مانند خانم لمبتون، محمد رضا سوداگر، احمد اشرف، فرهاد نعمانی، اریک هوگلاند و دیگران که به موضوع کشاورزی و نظام مالکیت زمین در ایران پرداخته اند اشاره ای به اربابان زن نکرده اند. این پدیده ویژگی خاص نظام ارباب رعیتی در ایران و شاید در حوزهٔ جهان اسلام است و یکی دیگر از تفاوت های بنیادی نظام ارباب رعیتی را با فئودالیسم غربی آشکار می کند.
▪️در نظام مالکیت زمین در غرب ایران قدرت معیار مالکیت بود. بهره برداری از زمین به شکل غصبی برای فرد قدرتمند مجاز بود. پس از تیول زمین خالصه، سلطنتی، تعویضی، اربابی و غیره از مهم ترین اقسام مالکیت زمین در غرب ایران بود.
▪️پس از انقلاب مشروطه و الغای تیول و تسعیر (امتیازات خوانین) زمینداری (بزرگ مالکی) در ایران به نظام مالکیت زمین (مالکیت خُرد) تغییر مسیر داد. در همین راستا ساختمان نظام ارباب رعیتی در چند مرحله به لرزش درآمد و سقوط کرد. لغو تیول و تسعیر، ادغام و اسکان عشایر، مارکسیسم و بلاخره اصلاحات ارضی مهم ترین کوبه هایی بود که یکی پس از دیگری بر پیکر فرتوت نظام ارباب رعیتی فرود آمد.
▪️عمده ترین منابع آب در غرب ایران باران و رودخانه هاست. به دلیل وجود آب به اندازه نیاز، نظام دقیق و منظمی برای بهره برداری از آب در غرب ایران شکل نگرفت. در نواحی مرکزی و شرق ایران برای بهره برداری از آب قنات،بنه شکل گرفت. در غرب ایران نظام نامنظم میرآبی برای بهره برداری از آب رودخانه ها تشکیل شد. صفی نژاد بنه را به عنوان نظام بهره برداری از زمین معرفی کرده، این در حالی است که بنه در ابتدا نظام بهره برداری از آب بود نه زمین.
▪️تجاری شدن کشاورزی و کاشت محصولات نقدینه آفرین سبب تغییر الگوی کشت سنتی در غرب ایران شد. تریاک، پنبه، چغندر، توتون و غیره از مهم ترین محصولات کشتورزی تجاری بود. اولین ساخت و سازها در مناطق ایلام و لرستان در ارتباط تنگاتنگ با تجاری شدن کشاورزی و نیاز به انبارهای ذخیره استاندارد و کارگاه ها و کارخانه ها به وجود آمد.‌ کمبود محصولات اصلی (گندم و جو)، شیوع قاچاق، تخصصی شدن دانش بهره برداری از زمین از جمله پیامدهای تجاری شدن کشاورزی بود.
▪️در نظام مالیات ارضی دورهٔ قاجاریه و پهلوی اول تسعیر مالیات یک مسئله مهم بود. تسعیر به معنای نرخ گذاری محصولات کشاورزی از جانب دولت یکی از امتیازات موروثی زمینداران محسوب می شد. مالیات زمین معمولا به روش تسعیر پرداخت می شد و و چون نرخ تسعیر بسیار پایین تر از بازار آزاد بود مالکان همیشه تا اعلام تسعیر از پرداخت مالیات خودداری می کردند. تسعیر یکی از معضلات نظام مالیاتی بود و از عوامل اصلی کاهش درآمد دولت. پس از انقلاب مشروطه به همراه تیول تسعیر نیز ملغی اعلام شد اما فشار مالکان، کمبود غله و عوامل دیگر دولت را مجبور کرد قانون تسعیر را به صورت محدود مجددا تصویب کند. تسعیر یکی از موانع خروج مازاد تولید از روستا بود.
▪️در غرب ایران به دلیل بافت ایلیاتی، کمبود ساخت و ساز، نبود انبار ذخیره غله، خرابی و صعب العبور بودن راه ها و ... کشاورزی توسعه چندانی نیافت. امراض قارچی و نباتی، ملخ، آتش، باد و ... از موانع  بهره برداری بهینه از زمین بود و راه های مبارزه با آن برای کشاورزان مشکل بود. غارت گری و ناامنی از عوامل عمده توسعه نیافتگی بخش کشاورزی بود که در تار و پود فرشینهٔ تاریخ غرب ایران بافته شده است.

جلسه دفاع از رساله دکتری شایان کرمی که در مرکز تحصیلات تکمیلی دانشگاه پیام نور در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۲۹ برگزار شد.

محمدحسن محب
۲۳:۴۱۰۱
مهر

🍁یکی از علل شیوع برخی روضه های بی اصل این بوده که عوام الناس با شنیدن این روضه ها بهتر و بیشتر گریه می کنند و این سبب شده و می شود که گویندگان، همین روضه هایِ بی اعتبار را با شاخ و برگ بیشتری بخوانند و از مردم گریه بیشتری بگیرند و به کار خود رونق افزونتری دهند و آنقدر این روضه تکرار شده و مردم به تواتراز زبان واعظان و روضه خوانان بشنوند که ازمسلمات به حساب آمده و در صحت آن تردید نکنند. روضه های زیر تعدادی از روضه های غیر معتبر و ساختگی است که در منابع اصلی تاریخ کربلا وجود ندارد.


⭐️1) "وقتی لشکر عمر سعد می خواست ، اسرای کربلا را به سوی کوفه حرکت دهند ،آنان درخواست کردند : ما را از کنار قتلگاه امام حسین (ع) عبور دهید تا با شهدا خداحافظی کنیم."

  این مطلب در هیچ یک از منابع اصلی و متقدم تاریخ کربلا وجود نداشته و در کتاب "اسرار الشهاده" ملا آقا دربندی که به تعبیر مرحوم مطهری کتابی مملو از دروغ است به آن پرداخته شده است.


⭐️2)" هنگام حرکت اسرا به سمت کوفه، پای مبارک امام سجاد (ع) را زیر شکم مرکب بسته بودند."

 این روضه ساختگی نیز در منابع متقدم و اصلی کربلا وجود ندارد و از جعلیات ملا آقا دربندی در اسرار الشهاده است. حتی ملاحسین کاشفی( متوفای 910 هجری) در کتاب پر  افسانه خود "روضه الشهدا" ، آن را ذکر نکرده و به نظر می رسد شیوع این مطلب در بین گویندگان مربوط به عصر ناصر الدین شاه قاجار بوده که کتاب اسرار الشهاده دربندی و ناسخ التواریخ سپهری تالیف شده است.


⭐️3) "اسرای کربلا هنگام عبور از قتلگاه ، خود را از بالای مرکب ها روی زمین انداختند".

این روضه که این روزها از مشهورات اهل منبر و خطابه است نه تنها در منابع اصلی که حتی در کتب غیر معتبری چون روضه الشهدا و ناسخ التواریخ و حتی مقتل ابی مخنف جعلی نیز وجود ندارد. ( متن قابل اعتماد در مورد عبور اسرا از قتلگاه همان متنی است که طبری در تاریخ خود آورده است-تاریخ طبری ج4 ص 348)


⭐️4) قصه عروسی قاسم در کربلا،   به مانند موارد پیش گفته در هیچ یک از مدارک معتبر یا حتی نیمه معتبر ذکر نشده است.


⭐️5)"هنگام عبور اسرای کربلا از کوفه ، مردم کوفه به عنوان صدقه به اسرا نان و خرما می دادند ولی ام کلثوم آنها را از اسرا می گرفت و به زمین می انداخت و می گفت صدقه بر ما حرام است."

 این روضه مجعول که علاوه بر سند به لحاظ دلالت نیز غیر صحیح است امروزه به عنوان روضه ای صحیح و مشهور در بین مردم وخطبا بیان می شود در حالی که در کتب و منابع دست اول مشتمل بر وقایع کربلا وجود نداشته و در مقتل بی اعتبار ابی مخنف جعلی و کتاب پر افسانه "نورالعین" تالیف ابو اسحاق اسفراینی و کتاب منتخب طُرَیحی که هر سه کتاب غیر معتبر  است ذکر شده است.بخش پایانی این مطلب که از قول ام کلثوم حرام بودن صدقه بر اهل بیت عنوان شده نیز صحیح نمی باشد زیرا آنچه فقهای عامه و خاصه گفته اند این است که زکات واجب غیر بنی هاشم بر بنی هاشم حرام است و مصرفش جایز نیست ولی هیچ فقیهی از عامه و خاصه نگفته است زکات مستحبی که غیر بنی هاشم بر بنی هاشم می دهند حرام است و غیر ممکن است دختر امام علی (ع) نسبت به قضیه بی اطلاع باشد.


⭐️6) "تعارف کردن امام با اسب، امام در روز عاشورا وقتی سخت تشنه شد اسب خود را به فرات راند و در حالیکه که هم امام تشنه بود و هم اسب ، امام فرمود تا تو آب نخوری من هم آب نمی خورم و اسب نیز از نوشیدن آب قبل از امام امتناع کرد و در نهایت هیچ کدام آب نخوردند."

 این روضه ساختگی نیز در کتب و منابع اصلی حادثه عاشورا وجود ندارد و منبع اصلی آن کتاب مقتل ابی مخنف جعلی است که در بین اهل علم فاقد اعتبار می باشد.و متاسفانه این مطلب جعلی  از مقتل ابی مخنف جعلی به مناقب ابن شهر آشوب و از مناقب به بحار و بعدا به ناسخ التواریخ و منتهی الامال رسیده است .(نقل قابل اعتماد در این مورد نقلی است که تاریخ طبری از قاسم بن اصبغ بن نباته از قول یک شاهد عینی نقل می کند تاریخ طبری ج 4 ص 343 و همچنین ارشاد مفید ص 22 و...)


📚منبع : نگاهی به حماسه حسینی استاد مطهری به قلم آیت الله صالحی نجف آبادی صفحه344 تا 376

محمدحسن محب