تضاد شیعه و سنی، عرب و عجم، سکولارها و اسلامگراها و در نهایت تضاد غربیها و نیروهای ضدغربی که بازمانده ی فکر دوران جنگ سرد هستند. تضاد سکولارها و اسلامگراها خیلی جدید است؛ تضاد شیعه و سنی متعلق به امروز و دیروز نیست؛ اگر توجهی به آن نشود ممکن است مشتعل شود و اگر از بیرون به آن دامن زده شود، ممکن است بیشتر شود. این تضاد از شبه قاره ی هند تا مغرب عربی و آفریقای سیاه وجود داشته است. دعوای مذهبی به خاطر تندروی هر یک از این گروهها همواره وجود داشته و عموماً عقلای مذاهب تلاش کردهاند که بدون دخالت سیاستمداران آن را مهار کنند. این زمینههای درگیری میتواند به آسانی مورد استفاده سیاستمداران قرار گیرد به خصوص کسانی که از بیرون با مطامع توسعه طلبانه وارد بحران میشوند. در مقطع فعلی خطی در منطقه وجود دارد که تمایل دارد این درگیریها گسترش پیدا کند. این مسئله[تضاد شیعه و سنی] را در دو چیز باید جستجو کرد؛ اول تصور غیردقیق از تاریخ رقابتهای سیاسی در منطقه که روی شکافهای مذهبی سوار شده است. از عهد صفویه در نظر بگیرید که بین عثمانی و صفوی رقابت و یارگیری در جریان بود تا حمله ی هلاکو به بغداد. در ذهنیت بخشی از جامعه اهل تسنن این تلقی وجود دارد و یک پیشینه عمیق از تضادهای سیاسی و دینی و مذهبی همواره وجود داشته است. این مسئله غالباً مورد استفاده قدرتهای بزرگ قرار گرفته است.
در حال حاضر برخی از قدرتهای منطقهای به این مسئله دامن میزنند و از این سیاست هدف خاصی را دنبال می کنند. هدفشان اینست که رشد کردن هر ماجرایی که دعوای سیاسی را متمرکز کند؛ به نفع آنهاست. چون میتواند مسئله ی فلسطین و اسراییل را به بحران ثانویه تبدیل کند. تضاد دیگر عرب و عجم است که صدام حسین نماینده ی آن بود که تلاش میکرد رهبری جهان عرب را به دست بگیرد البته با پول عربهای آن زمان که امکانات زیادی را در اختیار وی قرار داده بودند و تصور میکردند او می تواند هویت اعراب را زنده کند. در حال حاضر نیروهایی به این مسئله دامن میزنند؛ قصد آنها تضعیف نفوذ ایران در منطقه است؛ این نگاه از موضع رقابت است و نه دشمنی. به هر میزان که دعوای عرب و عجم تشدید شود، نفوذ معنوی ایران کاهش پیدا میکند. چون پتانسیلهای اقتصادی، انسانی و نظامی تا زمانی که بعد فرهنگی نگیرد، مبدل به یک اتفاق سیاسی نمیشود.
توجه داشته باشید نیرویی که در این منطقه در طول قرنها توانسته تحرک سیاسی ایجاد کند؛ ایران بوده است. از صنعت ملی شدن نفت گرفته که بر جمال عبدالناصر مصر تأثیر گذاشت تا پیش از آن همگی گویای آنست که ایران توانایی سازماندهی و بسیج تواناییهای خود را دارد. این اتفاق ممکن است دوباره رخ دهد. از این رو برای آنها ایران این ظرفیت را دارد که باز هم با توجه به پتانسیلهایش از سایر کشورها پیشی بگیرد. از این رو باید جلوی این اتفاق را بگیرند. یکی از راههای جلوگیری از آن دامن زدن به تضاد عجم و عرب است. این رویکرد دو کار را با هم انجام میدهد هم نفوذ ایران را تضعیف میکند و هم نفوذ ترکیه را چون هر دو کشور عجم هستند. اما هدف اصلی کاهش نفوذ ایران است. تضاد دیگری که شعله ور شده و زین پس نیز شعله ورتر خواهد شد و ایران باید راهکاری برای آن بیندیشد همین تضاد سکولارها و اسلامگرایان است. این تضاد در ایران نیز از ابتدای انقلاب اسلامی ایران بوده و همچنان وجود دارد. این مسئله در حال بسط پیدا کردن است. بسط این مسئله خطرات زیادی دارد که تنها فرهنگی نیست بلکه تبعات امنیتی نیز دارد، لذا باید خیلی مواظب بود؛ به اعتقاد من یکی از لغرشهایی که اگر کم بدان توجه شود و ممکن است تبعات بدی داشته باشد، همین مسئله است. به نظر برجسته نمیرسد اما خیلی برجسته است. این مسئله به نظر من از خطر عرب و عجم میتواند مخرب تر باشد. وجه مهم آن اینست که تقسیم سکولارها و اسلامگراها تقریبا در هم? جهان اسلام و حتی در کشورهای اسلامی با چگالی مذهبی بالا و سنی مثل عربستان سعودی و یمن وجود دارد. حتی در این جوامع نگاههایی وجود دارد که سکولار هستند و در حال بسط هستند. در برخی از جوامع توانسته اند میان سکولاریسم و اعتقاد دینی آرام آرام التیامی درست کنند قبل از اینکه این مسئله به شکل برجستهتری نمود پیدا کند مثل لبنان.
اگر به خاطر منازعات سیاسی این شکافها باز و تشدید شود دو خطر وجود دارد: اول اینکه تروریسم دینی را به شدت توسعه خواهد داد به شدتی که حتی نمیتوانیم تصور کنیم این مسئله نه فقط برای اروپاییها بلکه برای جوامع اسلامی خودمان نیز خطرناک خواهد بود. سر بریدن افراطیها از جمله اینهاست که با یک توجیه دینی دست به فجیع ترین اقدامات میزنند. و یا زمانی که در یک عرصه یبزرگ ملی انتخاباتی به بزرگی انتخابات مصر برگزار میشود و اسلامگرایان میانهرو برنده میشوند و قدرت را در دست میگیرند اما همرزمان دیروز آنها با ارتش متحد میشوند و آنها را از قدرت حذف میکنند، نمونه ی دیگری از همین تضاد است. همرزمان و دوستانی که نه تنها سعی میکنند آنها را تضعیف بلکه از حیات اجتماعی حذف کنند. واقعیت اینست کاری که نظامیان مصر می کنند در حال به آتش کشیدن کل تار و پود جهان اسلام است. آنها نه تنها مرسی را عزل کردهاند بلکه قصد انحلال اخوان المسلمین را دارند و در حال مصادر? اموال آنها هستند. این چه پیامی دارد؟
پیامی که این اقدامات به طبقه ی اسلامگرا میدهد اینست که دشمن آنها اسراییل نیست بلکه همین ها هستند. افرادی که حتی اجازه ی نفس کشیدن به آن نمیدهند. این مسئله میتواند ناگهان یک قشر وسیعی از آدم های دیندار و متعهد و سیاسی شده را به این نتیجه برساند که جز تفنگ و بمبگذاری راه دیگری نیست. این قشر گسترده اگر به سمت تروریسم برود و جذب گروههای تروریستی شوند تهدید آن برای همه خواهد بود.
منبع:Entekhab.ir-حسین واله(استادیارگروه فلسفه, دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شهید بهشتی)
نوشته شده در ساعت ۱۶:۸ بعد از ظهر توسط محمدحسن محب
**