یک گفتگو درباره مشروطیت
سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۰۴ ب.ظ
استاد شهبازی:از دیدگاه بنده اصولاً انقلاب یا نهضت مشروطیت همان بود که به صدور فرمان مشروطیت انجامید. آنچه بنام مرحله دوم انقلاب مشروطه رخ داد جنگ داخلی بود برای ساقط کردن محمدعلی شاه که ازلیها و لژ بیداری نقش مهمی در آن داشتند.
تکمله:ازلیها بسیار تقیه میکنند و اصولاً دستور یحیی دولتآبادی[بعد ازدرگذشت یحیی صبح ازل،رهبر ازلی ها شد] این بود که باید تمامی مناسک مسلمانان متشرع را انجام دهند. بهائیان نیز برغم ادعایشان تقیه میکنند و اسمش را گذاشتهاند «حکمت». مطالب مفصلی در این زمینه هست. ولی کلاً ما شاهد یک سیر سکولاریسم در میان نسل روشنفکر بابی ازلی هستیم و نیز بخشی از بهائیان مانند آقایان عباس امانت و احسان یارشاطر و یا بهروز آفاق (مدیرکل آسیا و اقیانوسیه بی. بی. سی.) ولی این سکولاریسم مانع از تعلقات و علائق و پیوندهای سنتی فرقوی نیست.
****سپاس از شما، حضرت استاد شهبازی. یک سوال داشتم. آیا فرماندهان نظامی مرحله دوم انقلاب هم بدین جریان ها نزدیک بودند یا تنها تحت تاثیر جوی بودند که توسط این جریان ها ایجاد شده بود؟
استاد شهبازی:علیقلی خان سردار اسعد مطلع بود و با این هدف از اروپا به ایران بازگشت و با پولی که از شیخ خزعل گرفت کارش را شروع کرد. محمدولی خان تنکابنی همراه شد با موجی که ایجاد کرده بودند.
****در این مورد نظر شما پیرامون فتاوای علمای عتبات چیست؟
باید بررسی شود. منظور مرحوم آخوند خراسانی و حاج شیخ عبدالله مازندرانی و حاج میرزا حسین خلیلی تهرانی است که مخالف محمدعلی شاه شدند. بخشی هم اوراقی است که ازلیهای نفوذ کرده در بیت مرحوم آخوند بویژه سید اسدالله خرقانی جعل میکردند مثل فتوای تکفیر شیخ فضلالله. بعد از سقوط محمدعلی شاه هم آخوند به شکل مشکوکی فوت کرد و مرحوم مازندرانی آن نامه مشهور را نوشت درباره نفوذ فرقههای سری در عتبات.
این نامه مرحوم شیخ عبدالله مازندرانی است درباره فرقههای مخفی در عتبات که در کتاب «نظریه توطئه و فقر تاریخنگاری معاصر ایران» درج کردهام:
این تحرکات را یک کانون معین هدایت میکرد. آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی، مراجع عتبات، سرنخی از این کانون را در سید حسن تقیزاده یافتند؛ و پس از «چند ماه تشبّث در نصیحت او»، که «اصلا مفید نشد»، سرانجام در ربیعالثانی 1328 ق. به صدور حکم "تفسیق" سیاسی او، نه "تکفیر" چنانکه در تاریخنگاری معاصر ایران شایع شده، دست زدند. معهذا، دیگر دیر شده بود. جبههای گشوده شده که در آن علما از حریف خود شناختی مبهم و نادقیق، و گاه پندارآمیز و گمراهکننده، دارند. سه ماه بعد با قتل سید عبدالله بهبهانی (رجب 1328) پاسخی شدید به حکم علما داده شد. و سرانجام کار به جایی رسید که آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی، دو رهبر نامدار انقلاب مشروطیت ایران، در انزوا و فشار شدید روانی و سیاسی، در وضعی که به تعبیر مازندرانی «خسته و درمانده» و «خائف بر جان خود» بودند، زندگی را بدرود گفتند. نامهای که شیخ عبدالله مازندرانی در اواخر سال 1328 ق. به حاج محمدعلی تاجر بادامچی تبریزی نگاشته روشنگر این فضای سیاسی است:
رقیمه شریفه مورخه 29 ج 2، که صفحه آخر آن جناب مستطاب سیدالعلماء العظام آقای آقا میر محمود سلمهالله تعالی هم شرحی نوشته بودند، رسید. همانطوری که جنابعالی برای بیان مطالب خودتان مقدماتی نوشته بودید، حقیر هم لازم دانستم که مقدمه[ای] بنویسم:
اول آنکه، در قلع شجره خبیثه استبداد و استوار داشتن اساس قویم مشروطیت یک دسته مواد فاسده مملکت هم به اغراض دیگر داخل و با ما مساعد بودند. ماها به غرض حفظ بیضه اسلام و صیانت مذهب سدّ ابواب تعدی و فعال مایشاء و حاکم مایرید بودن ظالمین در نفوس و اعراض و اموال مسلمین و اجراء احکام مذهبیه و حفظ نوامیس دینیه و آنها به اغراض فاسده دیگر و انحراف. بعض مقدسین خالیالغرض از مشروطیت هم بواسطه دخول همین مواد فساد در مشروطهخواهان و از روی عدم تمیز این دو امر از همدیگر به وادی مخالفت افتادند. علیکل حال، مادامی که اداره استبدادیه سابقه طرف بود این اختلاف مقصد بروزی نداشت. پس از انهدام آن اداره ملعونه تباین مقاصد علنی شد. ماها ایستادیم که اساس را صحیح و شالوده را بر قوایم مذهبی که ابدالدهر خللناپذیر است استوار داریم، آنها هم در مقام تحصیل مرادات خودشان به تمام قوا برآمدند. هرچه التماس کردیم و حالی کردیم که "ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون یومالمعاد" برای حفظ دنیای خودتان هم، اگر واقعاً مشروطهخواه و وطنخواهاید، مشروطیت ایران جز بر اساس قویم مذهبی ممکن نیست استوار و پایدار بماند، به خرج نرفت. وجود قشون همسایه را هم در مملکت اسباب کار خود دانسته، اسباب بقا را فراهم و به کمال سرعت و فعالیت در مقام اجراء مقاصد خود برآمدند.
دوم آنکه، چون مانع از پیشرفت مقاصدشان را فیالحقیقه به ما دو نفر، یعنی حضرت حجتالاسلام آقای آیت الله خراسانی دامظله و حقیر، منحصر دانستند و از انجمن سرّی طهران بعض مطالب طبع و نشر شد و جلوگیری کردیم، لهذا انجمن سرّی مذکور، که مرکز و به همه بلاد شعبه دارد و بهائیه لعنهمالله تعالی هم محققاً در آن انجمن عضویت دارند و هکذا ارامنه و یک دسته دیگر مسلمانصورتان غیر مقید به احکام اسلام که از مسالک فاسده فرنگیان تقلید کردهاند هم داخل هستند، از انجمن سرّی مذکور به شعبه[ای] که در نجف اشرف و غیره دارند رأی درآمده که نفوذ ما دو نفر تا حالا که استبداد در مقابل بود نافع و از این به بعد مضرّ است، باید در سلب این نفوذ بکوشند. مجالس سرّیه خبر داریم در نجف اشرف منعقد گردید. اشخاص عوامی که به صورت طلبه محسوب میشوند در این شعبه داخل و به همین اغراض در نجف اشرف اقامت دارند. اینگونه اشخاص طریق سلب نفوذ را به نشر اکاذیب دانسته، چه کاغذپرانیها به اطراف کردند و در جراید درج کردند و ظاهراً این شعبه در همه جا مشغول است. تمام آنچه را اشاره کرده بودید، مثل قضیه میرزا ابوالقاسم طهرانی و غیره و غیره و مکاتبه قونسول و مسئله شیروانی و غیرذلک، همه از فروع این اصل و نشر این اکاذیب به دستورالعمل مرکز و برای این مقصد است. امثال جنابعالی هم که بیخبر [هستید] و نمیدانید زیر کاسه چه نیمکاسه است، تلقی به قبول میفرمایید. یکی هم نیست که بپرسد که چگونه اعتماد به این نوکشیدهها از اعتماد بر خود ماها بیشتر شده. حالا که مطلب بالا گرفت، مکاتیبی به غیر اسباب عادیه به دست آمده که بر جانمان هم خائف و چه ابتلاها داریم. از یکطرف شکایت بلاد از صدمات و تعدیات و اشاعه منکرات و خرابی ادارات شب و روزی برایمان نگذارده، از طرف دیگر متصل به اصلاح خرابی مرکز مشغول و یک ثلمه را اگر سدّ کنیم هزار خرابی از جاهای دیگر پدید، و واقعاً خسته و درمانده شده، بر جان خودمان هم خائفیم.بعد از بیان این مقدمه عرض میشود، حکمی که درباب تقیزاده از ماها دو نفر صادر شده، که متفقاً حکم کردیم، اولا تکفیر نبوده؛ هرکس نسبت تکفیر داده کذب محض است، بلکه حکم به فساد مسلک سیاسی و منافات مسلکش با اسلامیت مملکت بود. این هم نه مطلبی بود که به گفتن یا نوشتن یکی دو نفر باشد. بلکه اشخاصی که مطالب را به ماها نوشتند، از اعضاء صحیحه مجلس و غیرهم، کسانی هستند که ملتخواهی و عالِم بودن آنها به مقتضای عصر و بیغرضی و مسلمانی آنها قطعی در نزد شما و عموم ملت مسلم است. سابقاً هم مثل شما به او معتقد بودند و حالا عدول کرده، مطالب و خلافهای صادر از او، که کاشف از فساد مسلک است، همه با سند و اساس دارد. قطعی و محققاً اصل انجمن سرّی طهران را یا خودش منعقد کرده یا رکن عمده است. یازده فصل از مقاصد آنها که روی کاغذ زرد طبع شده بود و چون جلوگیری کردیم جمع کردند، اگر دیده بودید خیلی از این دو ورقی که مرقوم فرمودهاید نادم و انگشت عبرت به دهان میگرفتید. اجمالی از خیانتهای او را در این مدت در جواب تلگراف آقایان علما و انجمن ذکر شد. انشاءالله تعالی ملاحظه فرموده و به اشتباه خودتان و عموم ملت آذربایجان درباره او و امثال او متنبه خواهید بود. خداوند عزّ اسمه شرّ او و امثال او را از این مملکت و ملت فلکزده رفع فرماید.
اجمالاً بدانید، [در] حقیقت، عساکر کاری روس و انگلیس اینگونه مردماند، والا از عساکر قزوین و تبریز، اگر اینها در کار نبودند، خوفی نداشتیم و یقیناً تا حال نمانده زودتر از اینها رفته بودند. آنها هم به امید این دسته کارکنان داخلی مانده[اند]. اگر خبر از وضع معاشها و استخدام مستخدمین و تلف مالیه ملت در چه مصارف و عدم صرف آنها در تشکیل قشون نظامی، که برای چه غرض و چه مقصد بوده، داشته باشید باید عوض اشک خون گریه کنید که این همه زحمت را برای چه کشیدیم و این همه نفوس و اموال برای چه فدا کردیم و آخر کار به چه نتیجه ضد مقصودی بواسطه همین چند نفر خیانتکار دشمن گرفتار شدیم. کشفالله تعالی هذالغمه عن المله. السلام علیکم و رحمهالله برکاته. الاحقر عبدالله المازندرانی.
۹۵/۰۶/۰۲