شیادى و مکارى محمّد على فروغى
جمعه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۱۷ ب.ظ
بعد از سقوط رضا شاه پهلوی و انتقال مقام پادشاهی اش به محمّد رضا شاه پهلوی ، محمّد على فروغى در بخشهایی از نطق خود با نصیحت و تا حدی طعن و تحقیر، مردمان ایران را به پیروی از قانون و پرهیز از خودسری و سوءاستفاده از آزادی و پند از گذشته فرا خواند و گفت:
«اگر بنا به زورگویی باشد امروز من میتوانم به زیردست خود زور بگویم اما فردا زبردستی پیدا میشود که به من زور بگوید ...آنگاه آه و ناله میکند و به این ترتیب دنیا درست مصداق گفته شیخ سعدی میشود که میفرماید:
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند | داد و فریاد برآری که مسلمانی نیست.
شما ملت ایران به موجب قانون اساسی که تقریبا 35 سال پیش مقرر شده است دارای حکومت ملّی پادشاهی هستید اما اگر درست توجه کنید تصدیق خواهید کرد که در مدت این 35سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت آزادی حقیقی یعنی مجری و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشید... علت اصلی این بوده است که قدر این نعمت را به درستی نمیدانستید و به وظایف آن قیام نمیکردید و بسیاری از روی نادانی و جماعتی از روی غرض و هوای نفس از شرایطی که در حکومت ملّی باید ملحوظ شود تخلف میکردند.»
اما این نطق نتوانست شرایط را آرام و مخالفتها را کاهش دهد. به خصوص این شعر مشهور متعلق به « یزدانبخش میرزاى قهرمان»(داماد بزرگ شادروان ملک الشعرای بهار) در تهران به طور وسیع اشاعه پیدا کرد که در آن ، به شیادى و مکارى محمّد على فروغى اشاره شده است که نقش مهمى در برپایى دیکتاتورى رضا شاه پهلوی را داشت و تأثیرات ویرانگرش بعدها آشکار شد:
اگر ز نان شکم آدمی نباشد سیر
حدیث و موعظه در وی نمیکند تأثیر
وطن به باد فنا رفته است و هموطنان
برهنهاند و پریشان، گرسنهاند و فقیر
برای ملت خود شعر خواجه میخواند
غذای روح به ما میدهد نخستوزیر
بیا که صوفی ما ترک گوشهگیری کرد
دوباره باز نموده است مکتب تزویر
چنان ریا و تظاهر نمود و شعبده کرد
که پادشاه جوان شد مرید صوفی پیر
ریا بس است و تظاهر بس است و خدعه بس است
تو عارفی، نکند عارف اینهمه تقصیر
به گرگزاده شهنشاه تاجدار مگوی
مگو گزاف و مریز آبروی تاج و سریر
که گرگزاده سرانجام گرگ خواهد شد
اگرچه مریم عمرانش داده باشد شیر
سلام ما که رساند پیام ما که برد؟
به این یهودی میهنفروش و دزد شهیر
به پشت رادیو هر شب میا و نطق مکن
که حرف مفت تو دیگر نمیکند تاثیر
همان بساط و همان کاسه و همان آش است
نکرده یک سر مو وضع مملکت تغییر
چه دولتی و چه آزادی و چه قانونی؟
کدام شاه و کدام افسر و کدام وزیر؟
به پیر صومعه گفتم ره ترقی چیست
جواب داد که بایست دزد بود و دلیر
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
تو هم به رنگ جماعت شو و بهانه مگیر
رفیق قافله بودن شریک دزد شدن
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
دروغ گوی و ریا میکن و خیانت ورز
که این سیاست و عقل است و دانش و تدبیر
رئیس دولت ما خود رئیس دزدان است
که خائنان وطن را وزیر کرد و سفیر
منبع:نوشته های آقای روزبه قهرمان درتلگرام
۹۵/۰۵/۲۹