آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۳ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

۲۰:۰۰۲۴
ارديبهشت

 ایرانیان پس از عصر گسترش آگاهی‌های ملی در دوران جدید هرگز با خاطرات جدایی بخش‌هایی از سرزمین ایران کنار نیامدند؛ ناظم‌الاسلام کرمانی این دوران را تاریخ بیداری ایرانیان نامیده است؛ عصری که سیاست امری نبود که تنها به طبقه حاکم مرتبط باشد، بلکه همه اقشار مردم حتی فقیرترین و ضعیف‌ترین آنها خود را در سیاست محق و صاحب رای و نظر می‌دانند و خاطرات سیاسی نیز به خاطره ملی بدل می‌شود.

پیروزی‌ها تنها به شاهان متعلق نیست و شکست‌ها نیز در خاطره جمعی تکرار و بازخوانی می‌شود. جدایی قفقاز، هرات و خانات بخارا و خیوه حسرت‌های فراموش‌نشدنی ایرانیان است اما بی‌شک خاطره جدایی بحرین آخرین و تازه‌ترین زخم ایرانیان از جدایی سرزمین‌های ایرانی است. 22 اردیبهشت 1349 شورای امنیت سازمان ملل در قالب قطعنامه 271 استقلال کشور بحرین را تصویب کرد.

بحرین از ابتدای تاریخ به جز برهه کوتاهی که میان سال‌های 1521 تا 1602 میلادی توسط امپراتوری پرتغال اداره می‌شد و توسط شاه‌عباس اول صفوی بازپس گرفته شد، همواره در اداره دولت مرکزی ایران بود.

                                  

محمدحسن محب
۲۰:۲۱۱۵
ارديبهشت

این‌که کسی در سدۀ سوم قرن بیست‌ویکم سنگ احیاء سلطنت را به سینه بزند، معنایی ندارد جز اینکه دغدغۀ او "دموکراسی" نیست.

 اگر به ادبیات پهلوی‌چی‌ها نیز دقت کنید، متوجه می‌شوید که واژۀ "دموکراسی" در گفتار و نوشتارشان زیاد به چشم نمی‌خورد. عجیب هم نیست. این افراد به تاریخ پادشاهی در ایران نگاه سراسر تحسین‌آمیزی دارند. یعنی انتقاد مهم و رادیکالی به تاریخ پادشاهی ایران، بویژه ایران باستان، ندارند. پادشاهی در تاریخ ایران، هر حسنی که در کارش بوده باشد، عیب و رذیلت استبداد از دامنش زدوده نمی‌شود.

  بنابراین عجیب نیست که پهلوی‌چی‌ها علاقه‌ای به دموکراسی ندارند؛ چراکه پادشاهی در ایران در غیاب دموکراسی شکل گرفته و تکامل یافته. در مقطع کوتاه پس از امضای فرمان مشروطیت هم، که پادشاهیِ دموکراتیک در این کشور شکل گرفت، اوضاع چنان قمر در عقرب شد و ناامنی و بی‌نظمی بر کشور مستولی شد که وحشت سلطنت‌طلبان از "نظم سیاسی دموکراتیک" بیشتر شد.

 
 

در واقع سلطنت‌طلب ایرانی به دلیل قرن‌ها سلطنت غیردموکراتیک در این کشور، اساسا "نظم سیاسی دموکراتیک" را امری محال یا دست کم بعید می‌داند و تن‌دادن به دموکراسی را نوعی ریسک قلمداد می‌کند.

مشاوران و تبلیغات‌چی‌های فعلی خاندان پهلوی نیز، به غیر از اینکه واژۀ "دموکراسی" را چندان خوش ندارند، بعضا رسما و صریحا نیز گفته‌اند که در ایران فردا، فعالیت سیاسی برخی احزاب و گروه‌های سیاسی باید ممنوع باشد. سپس یک لیست بلندبالا از احزاب ممنوعۀ مد نظرشان ارائه کرده‌اند که تقریبا اکثر گرایش‌های سیاسی موجود در ایران امروز را شامل می‌شده.

  این افراد وعدۀ "سلطنت مشروطه" می‌دهند ولی دقیقا مثل محمدرضاشاه که سلطنت مطلقه برپا کرده بود و مخالف فعالیت سیاسی روشنفکران دینی ملایمی مثل مهندس بازرگان و یدالله سحابی بود، معتقدند در ایران سلطنتیِ مد نظرشان، روشنفکران دینی نباید حق تحزب داشته باشند.

  بنابراین معلوم نیست چگونه می‌خواهند یک سلطنت مشروطه برپا کنند. سلطنت مشروطه بدون پذیرش لیبرالیسم سیاسی ممکن نیست. لیبرالیسم سیاسی یعنی آزادی تحزب و تکثر احزاب. اگر روشنفکران دینی و سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها و اعضای جبهۀ ملی، وزن اجتماعی چندانی نداشته باشند، در یک فضای سیاسی لیبرال، طبیعتا رای مردم نصیبشان نمی‌شود. اما اگر وزن اجتماعی قابل توجه داشته باشند ولی از حق تحزب و فعالیت سیاسی قانونی محروم باشند، یعنی پهلوی‌چیِ‌جماعت اعتقادی به لیبرالیسم سیاسی ندارد و وعده‌اش دربارۀ سلطنت مشروطه، چیزی جز تلاش برای عبور خرش از پل نیست.

  طرفداران خاندان پهلوی به دپولیتیزه کردن جامعه علاقه دارند. البته نه در شرایط فعلی. در شرایطی که رویایشان محقق شود و آب ریخته را جمع کنند و سلطنت را احیا.

  آن‌ها در شرایط کنونی نیاز دارند که هر چیز کوچکی را سیاسی ‌کنند ولی جامعۀ مطلوب از نظرشان جامعه‌ای است که شاه آن بالا نشسته باشد و مردم هم سیاسی نباشند. در عوض شاه قول می‌دهد که رفاه مردم را تامین کند تا مردم بتوانند از زندگی‌شان لذت ببرند.

 این یک جور معامله است که پهلوی‌چی‌ها، ولو تلویحا، به مردم ایران پیشنهاد می‌کنند: در ازای برخورداری از رفاه، قید دموکراسی را بزنید. سیاسی نباشید تا مرفه باشید.

  طرفداران خاندان پهلوی بر این نکته تاکید دارند که پادشاهی در ایران، یک امر ریشه‌دار است؛ چراکه تاریخ بلندی در پس پشت دارد. اما سیاسی بودن ایرانیان نیز امری ریشه‌دار است. اگر آن امر ریشه‌دار را نمی‌توان زدود، این امر ریشه‌دار هم زدودنی نیست.

   تاریخ، بوفه نیست که دست کنی داخلش، هر چه را خواستی برداری و وقتت خوش شود! به قول مارکس: «انسان‌ها تاریخ خودشان را می‌سازند اما نه چنانکه می‌خواهند.» این قاعده شامل حال طرفداران سلطنت پهلوی هم می‌شود. بر فرض که شما قدرت را در ایران قبضه کردید؛ نمی‌توانید این مردم سیاسی یا حتی سیاست‌زده را یک‌شبه یا برای مدتی طولانی، دپولیتیزه کنید.

   سیاست‌زدایی از مردم ایران، اگر شدنی بود، شما امسال احتمالا چهلمین یا چهل‌وچندمین سالگرد سلطنت رضا پهلوی را جشن می‌گرفتید! یعنی اصلا کار به انقلاب 57 نمی‌کشید. همین الان هم همۀ امیدهای شما ناشی از سیاسی بودن این مردم است. بنابراین برپایی مجدد بساط "استبداد و پیشرفت"، حتی اگر توهم نباشد، رویایی است که دیری نمی‌پاید.

  در آغاز این وجیزه که گفتیم پهلوی‌چی‌ها کوته‌فکر و کم‌سوادند، منظور کم‌سوادی و کوته‌فکری سیاسی بود. وگرنه ممکن است کسی فیزیکدان قابلی باشد ولی پهلوی‌چی هم باشد. اما دلیل این مدعا چیست؟

  طرفداران خاندان پهلوی، مثل برخی از تندروهای داخل کشور، با علوم سیاسی بیگانه‌اند. اگر هم بیگانه نباشند، گویی علوم سیاسی خاص خودشان را دارند. آن‌ها انقلاب سال 57 (انقلاب اسلامی) را "فتنۀ 57" می‌نامند. فکر می‌کنند اگر به یک انقلاب بزرگ و مهم بگویند فتنه، صورت مسئله پاک می‌شود و رفتن شاه نه محصول ارادۀ ملت ایران، بلکه محصول گل‌آلودشدن آب تاریخ و خطای تاریخی ملت محسوب می‌شود و بس.

  در واقع اگر بگویند رخداد سال 57 یک انقلاب بود، باید به این سوال جواب بدهند که رژیم شاه چه کرده بود که یک ملت برای سرنگونی‌اش انقلاب کردند؟ بنابراین می‌گویند واقعۀ سال 57 یک فتنه بود. یعنی رژیم شاه مشکل مهمی نداشت، بلکه شریعتی و چهار تا چریک و آخوند، مردم را فریفتند و به خطا انداختند. پس مشکل از این ایدئولوگ‌ها و سلحشوران بوده و اعلیحضرت و زیردستانش عیب و ایراد مهمی در کارشان نبود.

  یا مثلا بوقچی‌های خاندان پهلوی در توئیتر و اینستاگرام و جاهای دیگر، وقتی دربارۀ کودتای اسفند 1299 حرف می‌زنند، به جای لفظ "کودتا" واژۀ "سپه‌خیز" را به کار می‌برند. که مثلا سردارسپه کار خوبی کرد که قدرت را با اقدامی نظامی در دست گرفت و بر کار نیکوی او، لفظ ناپسند "کودتا"را اطلاق نکنید.

  اما مگر آنچه در عالم واقع رخ داده، با تغییر الفاظ تفاوت ماهوی پیدا می‌کند. در اسفند 1299 کودتا رخ داد. پهلوی‌چی‌جماعت می‌تواند رک و راست بگوید آن کودتا اقدام مفیدی بود برای کشور. همان طور که بسیاری از دموکرات‌های جهان گفته‌اند کودتای ارتش پرتغال علیه رژیم سالازار، اقدام مثبتی در تاریخ پرتغال و در تاریخ دموکراتیزاسیون بود.

  اما پهلوی‌چی علوم سیاسی خاص خودش را دارد. در واژگان این علوم سیاسی، انقلاب علیه رژیم پهلوی "فتنه" است و کودتا به سود پهلوی "سپه‌خیز" است. واژگانی با بار معنایی مثبت و منفی برای وقایعی که پهلوی‌چی خوش دارد یا ناخوش دارد، در این علوم سیاسی منحصربه‌فرد ابداع می‌شود. درست مثل کسی که زبانی برای خودش و خانواده‌اش ابداع کند که سایر مردم از درک آن زبان عاجز باشند، طرفداران خاندان پهلوی هم علوم سیاسی خاص خودشان را دارند که ربطی به آنچه که در جهان کنونی "علوم سیاسی" قلمداد می‌شود، ندارد.

  البته تعبیر "علوم سیاسی خاص پهلویست‌ها"، اغراق‌آمیز است. پی‌افکندن یک "علوم سیاسی جدید"، دانشی می‌خواهد که از عهدۀ چند فعال توئیتری کم‌سواد برنمی‌آید. این افراد، که برخی از آن‌ها در دهۀ 1390 در فست‌فودهای ایالات متحده کار می‌کردند، کی و کجا فرصت داشته‌اند چنان در علوم سیاسی غرق شوند که پارادایم حاکم بر این رشتۀ علوم انسانی را فرو بریزند و "علوم سیاسی پهلوی‌پسند" خلق کنند؟!

  مثلا ساموئل هانتینگتون رژیم شاه را یک "نظام سست‌بنیان" توصیف کرده. حالا اگر به یک پهلوی‌چی بگویی یکی از برجسته‌ترین دانشمندان علوم سیاسی چنین نظری دربارۀ رژیم شاه دارد، محال است که قبول کند رژیم اعلیحضرتش سست‌بنیان بوده.

  یا خوان لینتز، که متخصص برجستۀ نظام‌های سلطانی است، رژیم شاه را مصداق کامل یک نظام سلطانی می‌داند ولی جماعت طرفدار پهلوی، با این توصیف هم مخالف‌اند. هیچ وقت هم هیچ جا از لفظ "دیکتاتور" در توصیف شاه استفاده نمی‌کنند. اگر شاه دیکتاتور نبوده، منطقا یعنی دموکرات بوده!

  همۀ این‌ها فقط بر یک چیز دلالت دارند و آن اینکه، طرفداران نظام پهلوی اکثرا با علوم سیاسی بیگانه‌اند و اقلیتی از آن‌ها نیز که از علوم سیاسی سر درمی‌آورند، علوم سیاسی را قبول ندارند؛ چراکه هیچ دانشمند برجستۀ علوم سیاسی نه مهر تایید بر رژیم پهلوی می‌زند، نه ادعاها و مفهوم‌سازی‌های بی‌مایۀ این حضرات در دفاع از رژیم پهلوی را قبول دارد.

  مثلا در همان فقرۀ "انقلاب" و "فتنه"، حسین بشیریه و جواد طباطبایی به عنوان برجسته‌ترین چهره‌های علوم سیاسی در دوران پس از انقلاب، هر دو واقعۀ سال 57 را مصداق انقلاب می‌دانند و هیچ کدام از واژۀ "فتنه" در توصیف انقلاب سال 57 استفاده نکرده‌اند.

  بشیریه که دربارۀ انقلاب سال 57 زیاد نوشته و پیش از این نیز یکی از کتاب‌هایش را که مختص همین پدیده بوده بررسی کرده‌ایم. اما ذکر این جملات از مصاحبۀ جواد طباطبایی با نشریۀ "تلاش" شاید جالب باشد:

  «انقلاب اسلامی، از دیدگاه نظری، حادثه‌ای بسیار مهم در تاریخ معاصر ایران بود. من به عنوان دانشجوی اندیشۀ سیاسی، حوادث انقلاب را پیاده‌روهای تبریز و تهران از نظر گذراندم و از همان آغاز این احساس در من بیدار شد که انقلاب حادثه‌ای بی‌سابقه و از دیدگاه نظری پراهمیت است... انقلاب اسلامی، انقلابی برخاسته از دگرگونی‌های اندیشه است؛ هم‌چنان‌که جنبش مشروطیت ناشی از رویکردی دیگر به آدم و عالم بود.»

  فارغ از اینکه انقلاب اسلامی به چه نتایجی ختم شده، ماهیت انقلابی این پدیدۀ تاریخی را نمی‌توان با برچسب مضحک "فتنۀ 57" نفی کرد. ولی پهلوی‌چی‌جماعت، از آنجا که در حوزۀ سیاسی کم‌سواد است، یعنی بشیریه و طباطبایی و هانتینگتون و نیکی کدی و آبراهامیان و کرین برینتون و انبوه آثار صاحب‌نظرانی را که دربارۀ انقلاب اسلامی نوشته‌اند، نخوانده، یا احیانا خوانده ولی همچنان اسیر تمایلات ایدئولوژیک خودش مانده، خیال می‌کند با تغییر الفاظ می‌تواند بگوید در سال 1357 در ایران انقلابی رخ نداد.

  کوته‌فکری سیاسی هم مزید بر علت است البته. اگر در سال 57 در ایران انقلاب اسلامی رقم نخورده، پس در سال 1917 نیز در روسیه انقلاب سوسیالیستی بوقوع نپیوسته. نیز در سال 1789 در فرانسه، انقلابی حادث نشده. در حالی که کرین برینتون در کتاب مشهورش، کالبدشکافی چهار انقلاب، انقلاب سال 57 را، حتی از حیث مراحل تحقق، شبیه انقلاب فرانسه و روسیه می‌داند.

  همچنین هانتینگتون در بحثی که دربارۀ انقلاب‌های شرقی و غربی دارد، ویژگی‌هایی را برای انقلاب‌های غربی برمی‌شمرد که دربارۀ انقلاب فرانسه و روسیه و ایران صادق است. یعنی انقلاب‌هایی که از مرکز آغاز شدند و به پیرامون رسیدند و تحققشان، برخلاف انقلاب چین یا کوبا، محصول جنگ داخلی نبود.

  جواد طباطبایی نیز در مصاحبه‌اش با نشریۀ "تلاش"، به کتاب مهم "انقلاب فرانسه و رژیم پیش از آن"، اثر الکسی دوتوکویل اشاره می‌کند و می‌گوید:

  «تبیین توکویل دربارۀ انقلاب انقلاب فرانسه، به دنبال توضیح‌های تاریخی و جامعه‌شناختی او، مبتنی بر این بحث است که در انقلاب فرانسه، "جامعۀ خیالی" اهل ادب "جامعۀ واقعی" را نابود کرد. توصیف ساختار این "جامعۀ خیالی"، به عنوان فرآوردۀ قلمرو اندیشه، و اهمیتی که آن در دوره‌ای از تاریخ فرانسه پیدا کرد و مناسبات اجتماعی جامعۀ فرانسه را بر هم زد، گره‌گاه تحلیل توکویل از انقلاب فرانسه است و از آن‌جا که نسبت میان امور تعیین‌کننده را باز می‌کند، نوشتۀ او دربارۀ تاریخ انقلاب فرانسه اثری پراهمیت و بی‌سابقه است. توجه به این نکتۀ پراهمیت... در سال‌های اخیر، اگر بتوان گفت، انقلابی در تاریخ‌نویسی فرانسه ایجاد کرده است. تا سه چهار دهۀ اخیر، دیدگاه چپ، اعم از مارکسیستی و سوسیالیستی، بر تاریخ‌نویسی فرانسه غلبه داشت، اما با توجه به برخی مباحث توکویل که بر اهمیت دگرگونی‌های فکریِ پیش از انقلاب تاکید می‌کرد، تحولی اساسی در تاریخ‌نویسی انقلاب فرانسه ایجاد شد.»

  اهمیتِ دگرگونی‌های فکریِ پیش از انقلاب. این نکتۀ مهم، همان چیزی است که طرفداران رژیم پهلوی می‌خواهند با تقلیل "انقلاب اسلامی" به "فتنۀ 57"، آن را نادیده بگیرند یا مکتوم بگذارند. چند دهه کار فکری مخالفان رژیم شاه، بنیان‌های مشروعیت اساسا مشکوک آن رژیم را مثل موریانه خورده بود.

  فرح پهلوی هم در توصیف انقلاب سال 57 از واژۀ "شورش" استفاده می‌کند. در حالی که شورش پشتوانۀ فکری چندانی ندارد و اساسا با انقلاب متفاوت است و مهم‌تر اینکه، صاحب‌نظران جهانی در عرصۀ علوم سیاسی، واقعۀ سال 57 را انقلاب می‌دانند نه شورش. ولی فرح پهلوی حاضر نیست بپذیرد که مردم ایران علیه رژیم همسرش انقلاب کردند.

  این سوال که افکار منتهی به انقلاب امروزه مقبول‌اند یا نامقبول، و عملا مفید بودند یا نامفید، هر جوابی داشته باشد، ماهیت انقلابی رخداد سال 57 را نفی نمی‌کند.

  از دیگر نشانه‌های کوته‌فکری سیاسی طرفداران رژیم شاه، یکی هم این است که آن‌ها در حالی وصف "سست‌بنیان" را دربارۀ رژیم سیاسی محبوبشان نمی‌پذیرند، مدعی‌اند سران چند کشور در گوادلوپ دور هم نشستند و تصمیم گرفتند که شاه باید برود.

  این چه رژیم استواری بود که بدون حملۀ نظامی نیروهای خارجی و بدون حتی یک تحریم از سوی آمریکا یا جامعۀ جهانی، سرنگون شد؟ کارتر در سال 1977 بر تحقق فضای باز سیاسی در کشورهای غیردموکراتیک متحد آمریکا تاکید کرد، رژیم شاه فروپاشید ولی حکومت‌های کرۀ جنوبی و عربستان باقی ماندند.

  در واقع رژیم شاه حتی به اندازۀ دیکتاتوری نظامیان در کرۀ جنوبی استوار نبود که ده سال بعد فرو ریخت. حکومت استبدادی عربستان هم چون در جامعۀ عقب‌ماندۀ این کشور ریشه داشت، بیدی نبود که با باد فضای باز سیاسی کارتر بلرزد!

  مخلص کلام اینکه، با نفی علوم سیاسی نمی‌توان تاریخ را از نو نوشت. حتی اگر بتوان چنین تاریخی تحویل آیندگان داد، چیزی جز مشتی خزعبلات ایدئولوژیک نصیب آیندگان نشده است. ایدئولوژی آگاهی کاذب می‌دهد.

   در تاریخ‌نویسی پهلوی‌چی‌ها نیز رژیم شاه رژیم قوی‌بنیانی بود که گرفتار یک فتنه شد و با خیانت متحدان غربی‌اش سقوط کرد. متحدانی که به رژیم شاه، برخلاف عراق صدام و لیبی قذافی حملۀ نظامی نکردند و هیچ تحریمی هم علیه رژیم شاه – برخلاف آفریقای جنوبی دوران آپارتاید – وضع نکردند و صرفا مانع اطلاع‌رسانی رسانه‌های آزاد کشورهایشان دربارۀ وقایع سیاسی ایران در سال 1357 نشدند!

✍   عصر ایران؛ هومان دوراندیش

محمدحسن محب
۲۱:۴۹۱۳
ارديبهشت

میرزا کوچک جنگلی، بنیانگذار نظام جمهوری

مرور کتاب تاریخ بیداری ایرانیان که مجموعه ای گردآوری شده از دست نوشته‌های روزشمار میرزا محمد پسر علی معروف به ناظم‌الاسلام کرمانی، روزنامه‌نگار و قاضی عصر مظفرالدین شاه از بهمن ۱۲۸۳ تا مرداد ۱۲۸۸ش است به روشنی گویای سیر تاریخ شکل‌گیری مبارزات انقلابی و آزادی‌خواهی مردم کشورمان علیه نظام استبداد قاجاریه است.

نتیجه مبارزات چند ساله کسبه بازار و مردم و روحانی‌های دهه ۱۲۸۰ ش، ۱۳ مرداد ۱۲۸۵ به ثمر نشست. مظفرالدین شاه به درخواست میرزا نصرالله خان مشیرالدوله، صدراعظم خود فرمانی را امضا کرد که بر اساس آن نظام سلطنت قاجار پذیرفت تا مجلسی با حضور شاهزادگان و علمای قاجاریه، اشراف، ملاکین، تجار و اصناف تشکیل شود اما سلطه انگلیسی‌ها بر دربار قاجار و پهلوی هرگز اجازه نداد طعم شیرین آزادی و جمهوریت به معنای واقعی کلمه از قالب و پوسته مردم‌سالارانه عبور کند و مردم کشورمان بتوانند بدون دخالت، زور و فریب بیگانه بر سرنوشت خود مسلط شوند.

یونس استادسرایی مشهور به میرزا کوچک خان جنگلی از مبارزانی است که به همراه سایر مبارزهای عصر محمدعلی شاه قاجار، انقلاب مشروطه را به ثمر رساند و پایتخت را فتح کرد. پس از آن درصدد برآمد تا با راه انداختن تشکیلات نظامی به مبارزه مسلحانه علیه رژیم قاجار و بعد رژیم استبدادیِ رضاخان برود و مردم رنج کشیده ایران را از شر سرسپردگی‌ها و پیمان‌های ناعادلانه و تحمیلی روسیه و انگلیس و دخالتهای فزاینده آنان در امور داخلی کشور خلاص کند.

او تصمیمش را با رجال دین و سیاست هم‌عصر خود در میان گذاشت. برخی بر ضرورت مبارزه مسالمت‌آمیز تأکید کردند و مبارزه مسلحانه را نادرست دانستند و برخی با میرزا همراهی کرده و مبارزه مسلحانه را تایید کردند. سرانجام بحثها و گفت‌وگوهای میرزاکوچک جنگلی، تشکیل کانون مبارزه در جنگلهای شمال ایران بود. او پس از این توافق مخفیانه به شهر رشت رفت تا با جمع‌آوری دوستان و همفکرانش مقدمات قیام جنگل را به وجود آورد.

میرزا کوچک خان جنگلی از اواخر دهه ۱۲۸۰ ش و در سال‌های قبل از به قدرت رسیدن رضاخان، هسته‌های نهضت مسلحانه را با گردآوری گروه‌های مختلفی از طبقات اجتماعی ناراضی تشکیل داد و به جنگ روسها و انگلیس‌ها رفت. بعد از خروج روسها از ایران ناشی از انقلاب اکتبر، سیاستمداران و تاجران انگلیسی با دو قرارداد ۱۹۱۹ و ۱۹۳۳ شرایط سخت‌تری را برای مردم کشورمان رقم زدند.

ابتدا دارسی تاجر سرشناس بریتانیایی کلنگش را با قرارداد ۱۹۱۹ در مسجد سلیمان بند کرد و نتیجه سخت کوشی‌ها و تلاش‌های شبانه روزی تیمش را در تاریخ ۲۸ خرداد ۱۲۸۷ ش با فوران ۱۱۷۹ پایی نفت و گاز مخلوط در هم در جنوب ایران گرفت و ۲۵ سال بعد سِر جان کِدمن و شرکت نفت انگلیس در مورخه ۱۱ دی ۱۳۱۲ ش با قرارداد ننگین ۱۹۳۳ برای طرف ایرانی و قراردادی بی نهایت سودده برای طرف بریتانیایی، وارد بازار نفت و اقتصاد ایران شد و این وضعیت به لطف طمع ورزی‌ها و حماقت‌های پهلوی پدر و پسر تا انقلاب اسلامی ایران ادامه یافت.

انگلیسی‌ها با قرارداد ۱۹۱۹ از طریق مهره خود، میرزا حسن‌خان وثوق‌الدوله صدراعظم احمدشاه قاجار، تلاش بدون خستگی را آغاز کردند تا قیام جنگل با مذاکره و بدون خشونت پایان یابد اما اقدامات‌شان به نتیجه نرسیدند.

جنگلی‌ها که مبارزات مسلحانه با رژیم قاجار را آغاز کرده و جنگل‌های شمال را مقر خود قرار داده بودند، در آغاز پیروزی انقلاب روسیه روابط حسنه‌ای با بلشویک‌ها داشتند. نهضت جنگل انقلاب روسیه را تایید می‌کرد و رهبران جدید روسیه نیز میرزا را به عنوان انقلابی ضد استعمار انگلیس می‌دانستند و او را ستایش می‌کردند، اما چندی نگذشت که روس‌ها سیاست دوستانه خود را تغییر دادند و برای حفظ منافع خود در ایران از حمایت نهضت جنگل دست کشیدند و سرانجام به آن خیانت کردند.

میرزا پس از تسلط بر مناطق شمالی در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۲۹۹ در شهر رشت اعلام جمهوری کرد. این اعلام در پی رشته تماس‌ها و رایزنی‌هایی با مقامات روسیه و کسب اطمینان از کارشکنی نکردن نیروهای روسیِ مستقر در شمال ایران انجام شد. او همچنین موفق شد انقلاب جنگلی‌ها را از مشروطه‌خواهی ضداجنبی به جمهوری‌خواهی شورایی و سوسیالیستی تغییر دهد اما این اعلام دیری نپایید.

با شدت گرفتن اختلافات داخلی مبارزان جنگل و تنگ شدن حلقه محاصره رضاخان، انگلیس‌ها و روس‌ها، میرزا کوچک خان به جنگل های کوهستانی تالش پناه برد و سرانجام با جان باختن ایشان در ۱۱ آذر ۱۳۰۰ به کلی شکست خورد.

عامل کودتا دنبال تاسیس جمهوری

حضور در هنگ نظامیِ قشون مسیر و ارثی بود که رضا پهلوی از پدر و پدربزرگش برد. وی از جوانی در قشون ناصرالدین شاه به عنوان قزاق ساده خدمت کرد.

ویژگی‌های شخصیتی چون قد بلند، محبوبیت در قشون و فداکاری برای مافوق از ویژگی‌هایی بود که زمینه آشنایی رضا با تیمور آیرُملو از افسران صاحب نفوذ هنگ نظامی قشون قزوین و پدر تاج‌الملوک، ملکه ایران را به وجود آورد و مسیر زندگی رضا را از قزاقی ساده به میرپنج (سرتیپ دو) تغییر داد.

بخت بلند رضا مهمترین شانس زندگیش بود. آشنایی و پیوند رضا با دوست آیرُملو یعنی کاظم سیاح معروف به کلنل کاظم‌خان از فرماندهان قشون قزوین و عضویت رضا در کمیته پنج نفره معروف به کمیته زرگنده متشکل از سید ضیاءالدین طباطبایی، سرتیپ احمدآقا خان، ماژور مسعود کیهان، کلنل کاظم‌خان سیاح و رضا، بسترساز آشنایی رضا میرپنج با سیاستمداران بانفوذ سفارت انگلستان و پی‌ریزی کودتایی نظامی علیه سلسله قاجار و بنیانگذاری نظام سلطنت پهلوی در ایران بود.

پس از موفقیت کودتای نظامی رضاخان و سیدضیاء در سوم اسفند ۱۲۹۹ ش، احمد شاه حکومتش را از دست رفته دید. او با فشار افسران انگلیسیِ دربار حکم صدراعظمی و رییس الوزرایی رضا خان سردار سپه را یک هفته قبل از ترک همیشگی ایران در تاریخ چهارم آبان ۱۳۰۲ ش صادر کرد و خود نیز در تاریخ ۱۱ آبان ماه ۱۳۰۲ ایران را به مقصد اروپا ترک کرد.

رضاخان که از روز کودتا تا لحظه دریافت حکمِ رییس‌الوزرایی در مقام سردار سپهی همه مخالفان و منتقدان حکومتش در سراسر کشور را سرکوب کرده بود به محض دریافت حکم رییس الوزرایی در بیانیه‌ای علت پذیرش این سمت را این گونه تشریح کرد: «به حمدالله امروزه اصول مرکزیت و وسایل آسایش و امنیت کاملا فراهم و اساس هرج و مرج و اغتشاشات داخلی یکسره نابود گشته است. لازم شد دومین قدم به طرف آرزوهای ملی که عبارت از سیر به طرف ترقی و تکامل است برداشته شود... مع‌هذا خواست خداوندی و استظهار مراحم ملوکانه و احساسات هموطنان را در قبول زمامداری مملکت استقبال کرده و در طی این عقیده راسخ و عزم ثابت می‌‎روم که یک مرتبه دیگر امتحان فداکاری و خدمتگزاری را به ملت شرافتمند ایران بدهم.»

سه روز پس از ترک ایران توسط احمدشاه قاجار، در همسایگی شمال غربی ایران، ژنرال مصطفی کمال پاشا معروف به آتاترک با همراهی گروهی از افسران سپاهش، حکومت عثمانی را به جمهوری تبدیل کرد و نام کشور عثمانی را به ترکیه تغییر داد و رضاخان که چند ماه بعد، حدود یک ماهی به این کشور سفر کرد با الهام از آتاترک تصمیم گرفت نظام سلطنت در ایران را به جمهوری تغییر دهد از این رو طرحش را در تاریخ ۲۲ بهمن ۱۳۰۲ با وکیل‌الدوله ‌های پنجمین دوره مجلس شورای ملی به ریاست موقتیِ موتمن‌الملک در میان گذاشت و جمعی از نمایندگان این مجلس نیز طرحی در سه ماده آماده کردند.

در این طرح سه ماده ای نوشته شد: «نظر به تلگرافات عدیده که از تمام ایالات و ولایات و تمام طبقات مملکت در مخالفت با سلسله سلاطین قاجاریه و رأی به انقراض سلطنت خانواده مذکور رسیده و نظر به اینکه تقریباً در تمام تلگرافات واصله اظهار تمایل به جمهوریت شده و صراحتاً اختیار تغییر رژیم را به مجلس شورا داده‌اند و چون قانوناً این تلگرافات کافی برای تغییر رژیم نیست، ما امضاکنندگان سه ماده ذیل را به مجلس شورای‌ ملی به قید فوریت پیشنهاد می‌نماییم که به معرض آراء عامه گذاشته شود:

ماده اول- تبدیل رژیم مشروطیت به جمهوریت.

ماده دوم- اختیار دادن به وکلاء دوره پنجم که در مواد قانون اساسی موافق مصالح مملکت و رژیم تجدیدنظر نمایند.

ماده سوم- پس از معلوم شدن نتیجه آراء عمومی تغییر رژیم به وسیله مجلس شورای‌ ملی اعلام شود.»

یک ماه بعد از ارائه طرح به مجلس شورای ملی سید محمد تدین از نمایندگان سرشناس حامی رضاخان در مجلس در جلسه ۲۳ اسفند طی نطقی سیدحسن مدرس و میرزا هاشم آشتیانی از نمایندگان مستقل را متهم به اعمال نظر و خرید رای در جریان انتخابات تهران به ویژه در منطقه لواسانات کرد. این اتهام‌زنی به درگیری لفظی بین تدین و مدرس و نیمه تمام ماندن جلسه مجلس منجر شد.

یک روز پس از این درگیری جمعیت زیادی از نظامیان سرخ‌پوش و طبقه ای از مردم به حمایت از رضاخان و پشتیبانی از ایده تغییر رژیم سلطنت به جمهوری، تظاهرات دامنه‌داری را در میدان بهارستان تهران برگزار کردند. در این روز ادارات و موسسات دولتی نیز در حمایت از طرح رضاخان تعطیل و کارکنان آنها برای شرکت در تظاهرات به مقابل مجلس شورای ملی رفتند.

البته در مقابل، مخالفان جمهوری رضاخانی نیز بیکار ننشستند و بعدازظهر همان روز جمعیتی در مسجد شاه بازار تهران گردهم آمدند و وعاظ به وعظ علیه رضاخان و جمهوری مدنظر او پرداختند و بیانیه‌ای تحت عنوان مخالفت با جمهوری و امضای صدها نفری خطاب به وی نوشتند.

موافقان و مخالفان طرح جمهوری رضا خانی در مجلس، دوم فروردین ۱۳۰۳ را روز بررسی طرح تعیین کردند اما صبح روز موعود و پیش از تشکیل جلسه علنی مجلس جمعیت زیادی از روحانیون و اصناف با تجمع مقابل ساختمان مجلس در میدان بهارستان علیه جمهوری و طرح سردار سپه شعار دادند و مانع از آغاز جلسه مجلس شدند. در نتیجه بین مردم و نظامیان زد و خورد شدیدی اتفاق افتاد و ساعتی بعد پس از صدور فرمان رضاخان برای اعزام نیروی کمکی به بهارستان، ماموران با حضور در جمع تظاهرکنندگان، آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند و در تیراندازی انجام شده جمعی کشته و مجروح شدند.

این اقدام نظامیان البته با اعتراض رییس موقت مجلس مواجه شد. موتمن‌الملک با اعتراض به سردار سپه گفت: «نظم مجلس و بهارستان با من است و شما حق ضرب و شتم مردم را ندارید» و رضا هم پاسخ داد: «امنیت مملکت با من است و به وظیفه خود عمل کردم.»

رفتار رضاخان و نظامیان و سیاستمداران حامی وی به ضرر او تمام شد. پنجم فروردین ۱۳۰۳ جمعی از علما و بازرگانان به دیدار رضاخان رفتند و مخالفت‌شان را با طرح جمهوری اعلام و به رضا خان توصیه کردند از این کار دست بردارد و منصرف شود.

در تهران و شهرهای دیگر به خصوص اصفهان، مشهد و قم مخالفت‌ها با جمهوری رضا خانی اوج گرفت و به تظاهراتی علیه رضاخان منتهی شد. این بار با پشتیبانی برخی روحانیون مثل شیخ حسین لنکرانی، سیل تلگرافها در مخالفت با جمهوری به مجلس شورای ملی سرازیر شد. مخالفت‌ها به حدی رسید که رضاخان در تاریخ ۱۱ فروردین ۱۳۰۳ ناگزیر شد با سفر به قم با علما و مجتهدان آن روزگار به رایزنی با آنان بپردازد. آنان در ملاقات‌های جداگانه با رضا خان یک صدا مخالفت‌شان را با نظام جمهوری مدنظر او اعلام کردند. رضاخان نیز پس از دیدار با علما به این نتیجه رسید باید از موضع جمهوری‌خواهی عقب نشینی کند از این رو پس از بازگشت به تهران در مورخ ۱۲ فروردین ۱۳۰۳ طی بیانیه‌ای دستور توقف رسیدگی به طرح تغییر رژیم از سلطنت به جمهوری را صادر کرد.

وی در بخشی از این بیانیه نوشت: «برای احترام به مقام روحانیت موقعی که برای تودیع آقایان حجج اسلام و علمای اعلام به حضرت معصومه(ع) مشرف شده بودم با معظم‌لهم در باب پیش‌آمد کنونی تبادل افکار نمودیم و چنین مقتضی دانستیم که به عموم ناس توصیه نمایم عنوان جمهوری را موقوف نمایند.»

درخشش سومین جمهوری در ایران

۵۸ سال پس از نافرجام ماندن جمهوریِ مدنظر میرزاکوچک خان و ۵۵ سال پس از شکست جمهوریِ مدنظر رضاخان، جمهوری اسلامی مدنظر سیدروح الله خمینی به ثمر نشست. همان فقیه فرزانه و عارف و سیاستمدار تیزبینی که با ترکیب هنرمندانه دین و سیاست آیات قرآن و احکام اسلام را از صندوقچه ها و طاقچه های خاک گرفته عصر قاجار و پهلوی بیرون کشید و با اراده و وحدت مردم درآمیخت و نظام سیاسی جدیدی به ایران و جهان عرضه کرد.

رهبر فقید انقلاب اسلامی برای اولین بار در ۲۲ مهر ۱۳۵۷ در پاریس در مصاحبه ها و اعلامیه های خود ایده جمهوری اسلامی را مطرح کردند. مقدمه ورود امام در ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ پس از ۱۴ سال دوری از وطن فراهم شد. همان روز در بهشت زهرا در صحبت هایشان ضمن غیر قانونی دانستن دولت بختیار، تاکید کردند: «این دولت باید کنار برود و دولت موقت از طریق شورای انقلاب تعییین گردد.»

از نخستین روزهای ورود امام، تعیین دولت موقت یکی از مهمترین مباحث مطرح در شورای انقلاب بود. مهمترین وظایف دولت موقت نیز اداره امور مملکت، فراهم نمودن مقدمات همه پرسی قانون اساسی تدوین شده توسط مجلس مؤسسان و برگزاری انتخابات مجلس تعیین شد. ۱۵ بهمن ۱۳۵۷ مهدی بازرگان به نمایندگی از امام مامور تشکیل دولت موقت شد. با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل دولت موقت از سوی امام، زمینه برگزاری مهمترین همه پرسی تاریخ ایران برای تعیین نوع حکومت فراهم شد.

۵۰ روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی، تعیین نظام سیاسی جدید ایران به پیشنهاد بنیانگذار فقید انقلاب اسلامی در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ به رفراندوم عمومی گذاشته شد و ۹۸.۲ درصد از حدود ۲۰ میلیون و ۸۵۸ هزار شرکت کننده در این همه پرسی به «جمهوری اسلامی» رای آری دادند.

رای گیری از ساعت ۸ صبح روز جمعه۱۰ فروردین در بیشتر شهرهای کشور شروع شد و تا روز شنبه ۱۱ فروردین ادامه داشت. در بیمارستان ها و کلیه مراکز نظامی و پادگان ها صندوق های رای گیری دایر بود. پس از اتمام همه پرسی آخرین نتایج شمارش آراء تا آخر وقت روز ۱۱ فروردین در تهران و شهرستان ها اعلام شد.

آمار رای دهندگان حدود ۲۱ میلیون نفر بود که بیش از ۹۸ درصدشان به جمهوری اسلامی ایران، رأی مثبت دادند و به این ترتیب روز ۱۲ فروردین ماه ۱۳۵۸ در تقویم کشورمان روز جمهوری اسلامی نام گرفت.

پیام بنیانگذار جمهوری اسلامی به مردم

رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در پیامی که در روز رای گیری خطاب به ملت ایران صادر کردند، نوشتند: «‏‏من به ملت بزرگ ایران که در طول تاریخ شاهنشاهی، که با استکبار خود آنان را خفیف‏ شمردند و بر آنان کردند آنچه کردند، صمیمانه تبریک می گویم. خداوند تعالی بر ما منت نهاد و رژیم استکبار را با دست توانای خود که قدرت مستضعفین است در هم پیچید و ملت عظیم ما را ائمه و پیشوای ملتهای مستضعف نمود، و با برقراری جمهوری اسلامی، وراثت حقه را بدانان ارزانی داشت. من در این روز مبارک، روز امامت امت و روز فتح و ظفر ملت، جمهوری اسلامی ایران را اعلام می کنم. به دنیا اعلام می کنم که در تاریخ ایران چنین رفراندمی سابقه ندارد که سرتاسر مملکت با شوق و شعف و عشق و علاقه به صندوق ها هجوم آورده و رأی مثبت خود را در آن ریخته و رژیم طاغوتی را برای همیشه در زباله دان تاریخ دفن کنند.‏»

ایشان ادامه دادند: «من از این همبستگی بی مانند که جز مشتی ماجراجو و بیخبر از خدا، همه و همه به ندای آسمانی ‏‏وَاْعتَصِمُوا بِحَبْلِ الله جَمیعاً‏ لبیک گفتند، و با تقریباً اتفاق آرا به جمهوری اسلامی‏‎ ‎‎‏رأی مثبت دادند و رشد سیاسی و اجتماعی خود را به شرق و غرب ثابت کردند، تقدیر می کنم. مبارک باد بر شما روزی که پس از شهادت جوانان برومند و داغ دل مادران و پدران و رنجهای طاقتفرسا، دشمن غول صفت و فرعون زمان را از پای درآوردید، و با رأی قاطع به جمهوری اسلامی، حکومت عدل الهی را اعلام نمودید. حکومتی که در آن، جمیع اقشار ملت با یک چشم دیده می شوند و نور عدالت الهی بر همه و همه به یک طور می تابد، و باران رحمت قرآن و سنت بر همه کس به یکسان می بارد. مبارک باد شما را چنین حکومتی که در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و لر و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برادر و برابرند؛ فقط و فقط کرامت در پناه تقوا و برتری و به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است.»

امام خمینی(ره)‏‏ افزودند: «مبارک باد بر شما روزی که در آن تمام اقشار ملت به حقوق خود می رسند، فرقی بین زن و مرد و اقلیتهای مذهبی و دیگران در اجرای عدالت نیست. طاغوت دفن شد و طغیان و سرکشی به دنبال او دفن می شود، و کشور از چنگال دشمنهای داخلی و خارجی و چپاولگران و غارت پیشگان نجات یافت. اینک شما ملت شجاع، پاسداران جمهوری اسلامی هستید. اینک شما هستید که باید این ارث الهی را با قدرت و قاطعیت حفظ کنید و نگذارید بقایای رژیم متعفن که در کمین نشسته اند و طرفداران دزدان بین المللی و نفتخواران مفتخوار در بین صفوف فشردۀ شما رخنه کنند. اینک شمایید که باید مقدرات خود را به دست بگیرید و مجال به فرصت طلبان ندهید، و با قدرت الهی که مظهر آن جماعت است، قدمهای بعدی را بردارید، و با فرستادن طبقۀ فاضله و امنای خود در مجلس مؤسسان، قانون اساسی جمهوری اسلامی را به تصویب برسانید، و همان طور که با عشق و علاقه به جمهوری اسلامی رأی دادید، به امنای امت رأی دهید تا مجالی برای بداندیشان نماند.‏»

ایشان ۱۲ فروردین ماه روز حضور میلیون نفری مردم پای صندوق های رای و ریختن رای آری به صندوقهای رای را روز نخست حکومت الله نامگذاری کردند و خاطرنشان کردند: «صبحگاه ۱۲ فروردین ـ که روز نخستین حکومت الله است ـ از بزرگترین اعیاد مذهبی‏‎ ‎‎‏و ملی ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزی که کنگره های قصر ۲۵۰۰ سال حکومت طاغوتی فرو ریخت و سلطۀ شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جای آن نشست.‏»

محمدحسن محب