پرسش 1:مهمترین فرازها و جریانهای اصلاحطلب در تاریخ معاصر ایران از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی کدامند؟
پاسخ 1:تعریف اصلاحات:« هر گونه اقدام در جهت رفع مفاسد و معایب موجود و یا بهبود و ارتقاء موقعیت، نسبت به وضعیت فعلی» (در عرصههای گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی- دینی و...)
تفاوت اصلاح با انقلاب: یک-اصلاح در میزان و درجه ایجاد تحول میتواند تا همان حد تحول در جریان انقلاب پیش برود.
دو-تفاوت بیشتر در شیوه و روال کار است: اصلاحات یک برنامه تدریجی، مسالمتجویانه و عمدتاً در چارچوب همان ساختار موجود انجام میشود؛ اما انقلاب یک پدیده خشونتآمیز، تقریباً سریع بوده و ساختار قبلی را کاملاً دگرگون میکند و نیروهای جدیدی را جایگزین رهبران قبلی میکند.
سه: عموماً هم زمانی انقلاب (در شیوه و روال کار) روی میدهد که اصلاحات بهنتیجه نرسد.انقلاب مشروطه؛ انقلاب اسلامی؛
انقلاب مشروطه: یک: اگرچه نسبت بهاکثری از انقلابهای شناختهشده کمتر خشونتآمیز بود؛
دو: اما حرکتی تقریباً سریع بود؛
سه: قدرت شاه را مشروطه و محدود بهقانون اساسی کرد؛
چهار: نهادها و ساختارهای کاملاً نوینی را در جامعه بهوجود آورد
(مجلس شورای ملی؛ دولت پارلمانی؛ انتخابات جدید؛ قانون اساسی و متمم آن؛ احزاب سیاسی و انجمنها؛ پایان دادن ولو صوری بهخودکامگی؛ وزارتخانهها و بوروکراسی جدید و...) بنابراین باید مشروطه را یک انقلاب بدانیم
انقلاب اسلامی: یک: یک حرکت خشونتآمیز و سریع بود؛
دو: قدرت مستقر را از میان برداشت؛
سه: در نهادها و ساختارهای نظام قبلی تحولی گاه بنیادین بهوجود آورد.
(تغییر قانون اساسی؛ تغییر عنوان نظام از مشروطه بهجمهوری اسلامی؛ تأسیس نهادهایی مانند شورای نگهبان؛ رهبری ولایت فقیه و...)بنابراین انقلاب اسلامی هم بهدرستی یک انقلاب بود؛
اولویت ما برای اصلاحات:
یک: آیا اولویت ما اصلاحات سیاسی است؟ (مثلاً توسعه آزادیهای سیاسی و نهادهای مدنی و نهایتاً نهادینه شدن یک نظام دموکراتیک سیاسی مبتنی بر فعالیت تکثرگرایی حزبی یا همان حکمرانی حزبی، که جناب فیرحی هم همین عنوان را در کتاب جدید خودشان ذکر کردهاند)
دو: آیا اولویت ما اصلاحات اداری و بوروکراتیک و یا اقتصادی است؟ یا حتی دینی و فرهنگی و غیره؛
سه: یا اینکه ما هر نوع اقدامی را که بهنوعی در وضعیت جدید تغییری ایجاد کند؟ اصلاحات میدانیم؛
چهار: البته طبق تعریفی که ابتدا کردیم، تمام این قبیل اقدامات میتواند اصلاحات تلقی بشود.
پنج: بنابراین ما باید برای ادامه گفتوگو ببینیم مقصودمان چگونه اصلاحاتی است؟
مهمترین جریانهای اصلاحطلبی: 1285- 1397(در عرصههای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی):
قبل از مشروطه: یک: اصلاحات بهمعنای مدرن آن بسیار زودتر از انقلاب مشروطه مورد توجه کارگزاران حکومت قرار گرفت؛
دو-احتمالاً ! اوّلین بار در دوره صفویه بود که اصلاح ساختار و تجهیزات ارتش و نیروهای نظامی بهسبک جدید مورد توجه قرار گرفت و مستشارانی از اروپا وارد ایران شدند (آنتونی و رابرت شرلی)
سه: در دوره نادرشاه هم تلاشهایی صورت گرفت بلکه بهکمک مستشاران خارجی نیروی دریایی تأسیس شود و تجهیزات قشون نوسازی شود
چهار: البته نادرشاه گامهایی هم برای اصلاح دینی و مذهبی برداشت و تلاش کرد مذهب شیعه بهعنوان مذهب پنجم دین اسلام در نزد اهل سنت بهرسمیت شناخته شود که در هر حال بهنتیجه نرسید
پنجم: در دوره قاجار و در جریان جنگهای ایران و روس که ناتوانی نظامی ایران در برابر روسیه آشکار شد، عباسمیرزا و وزیرش قائممقام پیشگام انجام اصلاحات جدید در ارتش شدند؛ دانشجویانی برای فراگیری فنون جدید نظامی و غیره بهاروپا اعزام شدند
ششم: در واقع اولین بار در همین برهه بود که موضوع اصلاحات بهیک ضرورت تبدیل شد و جامعه ایرانی بهوضوح عمق و گسترۀ موقعیت شکنندۀ خود در برابر تمدن جدید غرب را درک کرد و بهتدریج در صدد برآمد هم علل آن را دریابد و هم اینکه گامهایی هرچند کوچک برای انجام اصلاحات برداشت.
هفتم: امیرکبیر احتمالاً شاخصترین کارگزار اصلاحگر تمام دوران معاصر ایران تا آستانه انقلاب مشروطیت بود، که در عرصههای گوناگون اقتصادی،دیوانی- اداری(بوروکراتیک، نظامی، علمی- آموزشی، فرهنگی، روابط خارجی و قضایی) گامهای مؤثری برای اصلاح امور کشور برداشت؛ تأسیس دارالفنون و روزنامه وقایع اتفاقیه و...
هشتم: میرزاحسینخان سپهسالار دیگر صدراعظم ناصرالدینشاه البته تلاشهایی در راستای انجام اصلاحات انجام داد، که موفقیت چندانی نداشت.
نهم: میرزاعلیخان امینالدوله هم در دوره سلطنت مظفرالدینشاه مقاصدی اصلاحطلبانه داشت که دامنه موفقیتهای آن هم قابل توجه نشد.
دهم: البته خود ناصرالدینشاه هم بویژه بعد از مسافرت بهاروپا علاقمند شدو اصلاحاتی در ساختار اداری- بوروکراتیک، نظامی (نظیر نوسازی نظمیه و تأسیس نیروی قزاق) اقتصادی و تا حدی سیاسی (نظیر تشکیل مجلس مشورتی) انجام داد؛
یازدهم: شاید حتی بشود شکلگیری فرقههایی مانند بابیت و بهائیت در دوران سلطنت محمدشاه و ناصرالدینشاه را هم اقداماتی اصلاحی در درون مذهب تشیع! در نظر گرفت
دوران مشروطه:
یک: در سالهای 1285 تا 1304 جز آنچه انقلاب مشروطه در ساختار قبل بهوجود آورد، اصلاحات جدی دیگری برای بهبود اوضاع جاری در چارچوب قانون اساسی مشروطه انجام نگرفت؛
دو: اقدامات رضاشاه البته بسیار پرمناقشه و متناقض بود؛از یک سو: با کودتا علیه دولت قانونی مشروطه عملاً علیه قانون اساسی اقدام کرد؛از سویی دیگر: در عرصه سیاسی و اجتماعی کارنامه بسیار سیاه و غیرقابل دفاعی از خود برجای گذاشت و آزادیهای سیاسی، اجتماعی و مدنی را که مهمترین دستاوردهای انقلاب مشروطه بودند، تقریباً کاملاً از میان برد و دیکتاتوری خشن و بیسابقهای در کشور ایجاد کرد.
سه: در دهه 1320 اصلاحات سیاسی قابل توجهی شکل نگرفت؛ فقط برخی افراد و جریانها مانند احمد کسروی تلاش کردند در عرصههای فرهنگی و حتی دینی اصلاحاتی را بهوجود بیاورند (مانند مبارزه با دین و البته مذهب تشیع و بهائیت و غیره بهنام مبارزه با خرافات؛ پیشنهاد یک دین جدید بهنام پاکدینی؛ و نظایر آن)
چهار: در مقابل جریان فدائیان اسلام طرحهایی برای انجام اصلاحات در ساختار سیاسی موجود ارائه داد و برای شکلگیری دولت و حکومت اسلامی مورد نظر خود مدلهایی برای ساختار دولت و نظایر آن ارائه داد.
پنج: اگر بشود تغییر در قانون اساسی را اصلاحات نامید، مجلس مؤسسان اول در سال 1304 که سلطنت را بهخاندان پهلوی منتقل کردو مجلس مؤسسان دوم در سال 1328 که شاه را در منحل کردن مجلسین شورای ملی و سنا مبسوطالید(صاحب اختیار) کرد. (اصلاحات منفی!)
شش: دکتر مصدق هم در دوران نخستوزیری خود[اردیبهشت1330 تامرداد1332] (در حالی که با مشروطیت بهمقابله برخاسته بود!) با استفاده از لایحه اختیارات قوانین پرشماری تصویب کرد!
هفتم: اصلاحات موسوم بهانقلاب سفید (6 اصل و به 19 اصل افزایش یافت)؛ شاه ضمن اینکه در فضای سیاسی کشور دهشتآفرینی میکرد و مجلس و دولت را آلت فعل کرده بود، در چارچوب اصلاحات موسوم بهانقلاب سفید اصلاحات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و آموزشی و بهداشتی متعددی در کشور انجام داد.
هشتم: در طول دهه 1340 و 1350 جبهۀ ملّی و تا حدی نهضت آزادی ایران مهمترین جریانهای سیاسی اصلاحطلب محسوب میشدند که تلاش آنها برای پایان دیکتاتوری و برقراری مجدد نظام مشروطه در چارچوب نظام موجود با شکست مواجه شد و انقلاب اسلامی از راه رسید؛
نهم: بعد از پیروزی انقلاب همین جبهۀ ملّی و نهضت آزادی میانهروترین جریانی بودند که علاقه داشتند سد راه تداوم اقدامات انقلابی شوند و کشور را بهسوی نظامی دموکراتیکِ مبتنی بر فعالیت احزاب سیاسی مستقل سوق بدهند، که موفق نشدند.
دهم: مهمترین جریان اصلاحطلبی در تاریخ معاصر ایران هم بهطور مشخص از اواسط دهه 1370 در ایران شکل گرفت؛ که اکثری از سازماندهندگان و رهبران آن عموماً تندروترین انقلابیون سالهای نخست بعد از پیروزی انقلاب بودند؛ و اینک در چرخش فکری و سیاسی 180 درجهای تقریباً کاملاً لیبرال و دموکراتیک شده بودند؛ این موج جدید اصلاحطلبی البته دوران اوجش را مدتهاست که پشت سر گذاشته و همچنان کم رمق بهحیات خود ادامه میدهد.
پرسش 2: آیا جریانهای اصلاحطلب در دستیابی بهاهداف خود کامیاب بودهاند؟
پاسخ 2: یک: در مجموع در نیل بهاهداف مستقیم خود موفقیت زیادی کسب نکردهاند.
دو: با این حال بسیاری از تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی بعدی که گاه بهانقلاب هم منجر شده است، از تبعات مستقیم و غیرمستقیم همین تحرکات اصلاحی در درون و بیرون حاکمیتهای وقت متأثر بوده است.
پرسش 3:اصلاحطلبی بهیک عنوان یک روش و منش یک امر دینی بوده یا عرفی؟
پاسخ 3:اگر تجربه تاریخ معاصر ایران را ملاک قرار بدهیم؛
اصلاحطلبی هم میتواند دروندینی باشد؛ هم میتواند برون دینی باشد؛ هم میتواند اقدامی عرفی در عرصههای گوناگون سیاسی ، اجتماعی، اقتصادی و غیره باشد؛ هم مؤمنان و دینداران میتوانند پیشگام اصلاحات شوند؛ هم سکولارها میتوانند اصلاحطلب باشند؛ بنابراین وقتی سخن از اصلاح میرود هر گروه یا جریانی در هر موضوع با هر ماهیت و منشأیی میتواند انجام امور اصلاحی را برعهده بگیرد
پرسش 4:در تاریخ معاصر ایران آیا میتوان رضاشاه را یک اصلاحطلب دانست؟
پاسخ 4: اقدامات رضاشاه البته بسیار پرمناقشه و متناقض بود؛ اودر همان حال که در عرصههای گوناگون اداری- بوروکراتیک؛ قضایی؛ آموزشی؛ بهداشتی؛ ارتباطات؛ اقتصادی و عمرانی؛ امنیت و غیره اقدامات اصلاحی قابل توجهی انجام داد ؛ ضمن اینکارها، مجلس شورای ملّی و نهاد دولت را آلت فعل کرد؛ بههیچ حزب سیاسی مستقل و حتی غیرمستقلی اجازه فعالیت نداد؛ تمام منتقدان و فعالان سیاسی مستقل را بهشدت سرکوب کرد؛ با سیاست قتل درمانی و رعب و وحشت نظمی قبرستانی در کشور ایجاد کرد؛ فساد اداری و مالی و اخلاقی بیداد میکرد؛ نظمیه از هیچ ستمی بهمردم خودداری نمیکرد؛ در غصب اموال و داراییهای مردم کشور هیچ کم نگذاشت و وقتی رفت بیش از 40 هزار ملک و اموال غیرمنقول بهنامش سند زده شده بود؛
پرسش 5:قانون اساسی مشروطه تا چه حدی امکانات لازم برای اصلاحات درون ساختاری را فراهم میکرد؟
پاسخ 5: یک: در قانون اساسی مشروطه(51 اصل و 107 بند متمم آن ؛ مجموعاً در 158 اصل تنظیم شده بود) البته مجلس شورای ملّی مهمترین نهاد قانونگذاری و تصمیمسازی کلان بهرسمیت شناخته شده بود اما در مجموع قانون اساسی و متمم آن در برخی موارد محدودیتها و ابهاماتی داشت؛ از جمله جایگاه حقوقی و چگونگی انتخاب نخستوزیر مشخص نشده بود و بههمین دلیل شاه (برغم مقام تشریفاتیاش) میتوانست مدعی ریاست دولت شود و از نظر حقوقی تصویب قوانین و انجام اصلاحاتی که در تعارض با احکام و آموزههای مذهب تشیع باشد، ممنوع بود.
دو: اقلیتهای دینی هم بیش از یک نماینده نمیتوانستند در مجلس داشته باشند
سه: در قانون اساسی انجام رفراندوم پیشبینی نشده بود
چهار: متأسفانه بهدلیل بحرانهای سیاسی و امنیتی متعدد دوران مشروطه، بهدلیل سیاستهای سرکوبگرانه رضاشاه، بهدلیل ناتوانی جامعه سیاسی ایران در دهه 1320، بهدلیل استبدادگرایی متعاقب کودتای 28 مرداد، تقریباً هیچگاه جامعه ایرانی فرصت و امکان پیاده کردن همان ظرفیتهای موجود در چارچوب قانون اساسی و متمم آن را هم پیدا نکرد؛
پنجم: اقدامات اصلاحطلبانه رضاشاه و محمدرضاشاه هم تقریباً هیچگاه با نظر مساعد اکثریت مردم کشور روبرو نشد و اقداماتی فراقانونی و خودسرانه تلقی شدند.
پرسش 6: آیا اسلام و علمای اسلام در تاریخ معاصر ایران نقش مشوق اصلاحات داشتهاند؟
پاسخ 6: بطور مشخص از دوره مشروطه بسیاری از علمای شیعه(روحانیون) هم در تکوین و شکلگیری و پیروزی انقلاب مشروطه نقش تعیینکننده داشتند (طباطبایی، بهبهانی، آخوند خراسانی، مازندرانی و نجفی اصفهانی و دهها و بلکه صدها تن دیگر)
و هم در تبیین نظری ، پدیدۀ مشروطیت نقش درجه اولی ایفا کردند (نائینی در کتاب تنبیهالامه و تنزیهالمله؛ شیخ اسماعیل محلاتی در کتاب اللئالی المربوطه فی وجوبالمشروطه و چندین تن دیگر)و در طول دوران مشروطه 1285- 1357 هم دهها تن از علما و مراجع و روحانیون در تقویت نظام مشروطه حکومت بهانحاء گوناگون مؤثر واقع شدند: آیات عظام ملامحمدکاظم آخوند خراسانی؛ آیتالله بروجردی؛ آیتالله شریعتمداری؛ آیتالله بهبهانی؛ آیتالله سیدحسن مدرس؛ آیتالله کاشانی؛ آیتالله طالقانی و... غیره هم در عرصه عمل سیاسی و اجتماعی و هم در مقام مرجعیت مشروطیت را تأیید کردند و تقویت آن کوشیدند.
پرسش 7: تقسیم علمای دینی بهدو گروه موافقان و مخالفان مشروطه چه نتایجی در تبار اصلاحطلبی ایرانی داشته است؟
پاسخ 7: در مجموع علما و روحانیون مشروطهخواه از همان دوران مشروطیت بهاین سو از آمادگی فکری و سیاسی بیشتری برای همراهی با جریان اصلاحطلبیِ سیاسی در چارچوب نظام مشروطه و سپس در چارچوب نظام جمهوری اسلامی برخوردار بودهاند.
اساساً پیروزی انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی در درجه اول مرهون همراهی و پیشگامی تعیینکننده همین جریان اصلاحطلب در میان علما و روحانیون بوده است.هم دردوران مشروطه وهم در دوران انقلاب اسلامی جریان مخالف و محافظهکار دغدغه اصلیشان حفظ شعائر و آموزههای دینی در چارچوب فقه سنتی بوده است و عموماً هم یا با اصل انقلاب و اصلاح مخالفت صریح کردهاند؛ در غیراینصورت سکوت و یا از سرناگزیری و با کممیلی با تحولات جدید همراه شدهاند؛ این جریان اصولگرا و محافظهکار البته که با جمهوریت میانهای نداشتهاند. هم دردوره پهلوی (از جمله آیتالله طالقانی) و هم در دوره جمهوری اسلامی علمای مشروطهخواهتر و قانونگراتر که بهارزشهای جمهوریت هم وفادارتر بودند،پیشگام تحرکات اصلاحطلبی در جامعه بودند وهمچنان اصلاحطبی اخیر جامعه ایرانی(در بیش از دو دهه) در درجه اول مرهون حضور تعیینکننده روحانیت و مرجعیت اصلاحطلب بوده است. بویژه در دوران جمهوری اسلامی روحانیت اصلاحطلب و کل جریان اصلاحطلبی با مقاومت تقریباً مؤثرتر روحانیت سنتی و محافظهکار روبرو شده است. با این حال کل جریان انقلاب اسلامی برغم تمام دشواریهای موجود مرهون حضور و مشارکت روحانیت اصلاحطلب از امام خمینی تا سیدمحمد خاتمی بوده است.
پرسش 8: قانون بهعنوان مهمترین خواسته ایرانیان در عصر مشروطه یک نیاز اصلاحطلبانه بود یا یک خواست انقلابی؟
پاسخ 8: یک: البته که خود انقلاب هم در نهایت اهدافی اصلاحطلبانه دنبال میکند؛
دو: اما میدانیم که مهمترین تفاوت انقلاب و اصلاح در شیوه و روال کار است (انقلاب خشونتآمیر و سریع و خواستار تغییر ساختار موجود است؛ اصلاح تدریجی، مسالمتآمیز و عموماً در چارچوب همان نظام موجود صورت میگیرد).
سه: اما آنچه در مشروطیت اتفاق افتاد و بهتشکیل مجلس و تصویب قانون اساسی و دیگر تحولات انجامید، یک پدیده انقلابی بود.
چهار: اساساً در ساختار ماقبل انقلاب مشروطه امکان چندانی برای اصلاحات عمیق سیاسی وجود نداشت.
پرسش 9: نقش جریان چپ غیرمذهبی در شکلگیری انقلابخواهی بهجای اصلاحطلبی چه بود؟
پاسخ 9: یک: میدانیم که جریان چپ از همان دوران مشروطه در حیات سیاسی ایران حضور داشت.
دو: حزب دموکرات(عامیون) یا انقلابی هم که در مجلس دوم مشروطه تشکیل شد گرایشات سوسیال دموکراتیک تندی داشت.
سه: حزب دموکرات(عامیون) خواستار انجام اصلاحات عمیق اجتماعی و اقتصادی بود که البته بهتدریج مواضعش تعدیل شد.
چهار: حزب سوسیالیست بهرهبری سلیمانمیرزا اسکندری از انقراض قاجاریه و صعود سلطنت پهلوی دفاع کرد.
پنج: هم در کودتای 3 اسفند 1299 و هم در کودتای 28 مرداد 1332 ترس و نگرانی از نفوذ جریان چپ از مهمترین دلایل وقوع این رخداد تأسف بار بود.
شش: در ایران هیچگاه احزاب و جریانهای چپ اصلاحطلب (سوسیال دموکرات) تفوق نداشتهاند؛ و عموماً احزاب و تشکلهای چپ برانداز و انقلابی بودند.
هفت: در دوران پهلوی هم هیچگاه با احزاب اصلاحطلب مانند جبهه ملی و نهضت آزادی ایران همراه و همگام نبودند.
هشت: در آستانه انقلاب و سالهای نخست بعد از پیروزی انقلاب هم همواره از تندروترین و انقلابیترین جناح اسلامگرا حمایت میکردند (مثل حمایت حزب توده و چریکهای فدایی خلق اکثریت ازمواضع جریان چپ مذهبی[مجمع روحانیون، دانشجویان پیرو خط امام و...])
نه: سایر جریانهای تندروتر چپ و کمونیست کل انقلاب و جمهوری اسلامی را مرتجع و وابسته بهامپریالیسم دانسته و خواستار مبارزه با آن و تداوم انقلاب تا برپایی انقلاب پرولتری یا دهقانی بودند(پیکار ، اتحادیه کمونیستها ، فدایی خلق اقلیت و...)
ده: در همین دو دهه اخیر هم احزاب و جریانهای چپ غیرمذهبی که عموماً خارج از کشور هستند بهندرت از جریان اصلاحطلب داخل کشور حمایت کردهاند و عموماً برانداز بودهاند.البته در سالهای اخیر که نظام سیاست نزدیکی به روسیه و شرق را در پیش گرفته است احزاب و جریانهای چپ با همدلی بیشتر با سیاستهای نظام برخورد میکنند ولی همچنان دلخوشی از اصلاحطلبان ندارند.
یازده: احزاب چپ اصلاحطلبان را در مجموع (هم در دوره شاه و هم الان) وابسته و متمایل بهجهان سرمایهداری غرب میدانند.
سیزده: چپها رابطهشان با دموکراسی و جامعه مدنی و نظام متکثر حزبی مثال جن و بسمالله است پس نمیتوانند با جریان اصلاحات همراه شوند
پرسش 10: چه عواملی موجب میشود نسل اول روشنفکران مسلمان اصلاحطلب و نسل دوم انقلابی شوند؟
پاسخ 10: یک: اساساً در تمام جوامع چه مسلمان یا غیرمسلمان بهطور منطقی اصلاحطلبی مقدم بر انقلابیگری بوده است.
دو: در واقع عموماً انقلاب زمانی شکل میگیرد که کلیه اقدامات و تلاشهای اصلاحگرانه با ناکامی روبرو شود.
سه: بنابراین علما و روحانیون که هم در انقلاب مشروطه و هم در انقلاب اسلامی مهمترین جریان مرجع در جامعه ایرانی بودند و البته پیشگام پیشبرد اهداف انقلاب بودند، دامنه اعتراضات خود بهوضعیت موجود را ابتدا در شکل اصلاحگری آغاز میکردند.
چهار: ضمن اینکه این وضعیت در باره روشنفکران و اصلاحگران و انقلابیون غیرروحانی و حتی سکولار جامعه هم کمابیش صادق است (البته بهاستثنای جریان چپ غیرمذهبی).
پرسش 11:آیا اصلاح دینی بهعنوان یک جریان در کامیابی و ناکامی اصلاحطلبی از مشروطه تا انقلاب اسلامی مؤثر بودهاند؟
پاسخ 11: یک: قطعاً مؤثر بودهاند.
دو: چون روحانیت و مرجعیت شیعه تا همین اواخر مهمترین جریان مرجع (مرجع سیاسی، فرهنگی، دینی و اجتماعی) در جامعه ایرانی بوده است.
سه: اگر روحانیت اصلاحطلب همراهی نمیکرد هیچگاه انقلاب مشروطه بهپیروزی نمیرسید.
چهار: در طول دوران مشروطیت هم مرجعیت و علمای شیعه هم بهانحاء گوناگون از کلیت نظام مشروطه حمایت کردند.
پنج: اساساً با تبیین و صورتبندی نظری روحانیت و مرجعیت شیعه بود که مشروطیت بهعنوان یک پدیده اصلاحگرایانه مدرن در جامعه ایرانی مستقر شده و استحکام پیدا کرد.
شش: آیتالله طالقانی مهمترین روحانی اصلاحطلب در دهه 1340 و 1350 بود.
هفت: همانطوری که اطلاع دارید جریان اصلاحطلبی طی دو دهه گذشته هم که اساساً با رهبری و محوریت علما و مراجع اصلاحطلب پیش رفته است.
پرسش 12: امام خمینی را میتوان بهعنوان فقیه اصلاحطلب تا سال 1341 و فقیه انقلابی از سال 1342 بهبعد دانست و دلایل این تغییر چه بوده است؟
پاسخ 12: یک: البته امام خمینی کمابیش تا اواسط دهه 1340 اصلاحطلب بود و امیدوار بود برای نجات مشروطه راهی پیدا شود؛
دو: ولی وقتی آشکار شد ، نظام استبدادگرا و سرکوبگر پهلوی امکان بازگشت بهنظام قانونی مشروطه را از دست داده است، امام خمینی ناگزیر استراتژی بهسقوط کشانیدن رژیم پهلوی را در پیش گرفت.
سه: البته امام خمینی از همان دوران جوانی در باره ولایت فقیه اطلاعات فقهی و نظری بسندهای داشت و آن را در کتاب کشف الاسرار[اولین اثرنوشتنی سیاسی امام خمینی] هم بیان کرده بود.
چهار: در دهه 1320 و در کتاب کشفالاسرار هم بیان کرده بود که برغم تمام مشکلات نظام مشروطه ، روحانیت همچنان خود را مقید بههمراهی با آن میداند.
پنج: اما وقتی در سال 1348 بحث ولایت فقیه را بهصورت منسجمتری مطرح کرد، دیگر از اصلاح رژیم پهلوی نومید شده بود و بهموضوع انقلاب میاندیشید.
پرسش 13: آیا اصلاحطلبی موجود با اصلاحطلبی قبل از مشروطه و اصلاحطلبی درون حکومت پهلوی دارای نقاط مشترک میباشند؟
پاسخ 13: یک: البته از این جهت که هر سه این اصلاحطلبیها تلاش میکردند در چارچوب همان نظامهای موجود اصلاحات مورد نظر را پیاده کنند، همین میتواند نقطه مشترک هر سه آنها باشد.
دو: اما هر یک از این سه جریان اصلاحطلب در سه گونه ساختار سیاسی و اجتماعی تقریباً کاملاً متفاوت مطالبات خودشان را دنبال میکردند.
سه: البته در دوره قبل از مشروطه جریان اصلاحطلب هم در درون ساختار سیاسی ریشه دوانیده و مدافعان جدیای داشت و هم اینکه از سوی اصلاحطلبان خارج از مدار قدرت در داخل و خارج از کشور حمایت و تقویت میشد.
چهار: در دوره پهلوی دو جریان اصلاحطلب جبهۀ ملّی و نهضت آزادی تقریباً در درون حاکمیت هیچ پایگاه قدرت و حمایتی نداشت
پنج: اما جریان اصلاحطلب دو دهه اخیر هنوز خود بخش مهمی از کلیت نظام جمهوری اسلامی را تشکیل میدهد و در نزد حاکمیت از مشروعیت برخوردار است .