بالاترین شهرت وی ، ریاست بود و پس از آن امساک در خرج و سپس کینه و انتقام جویی. هرچند شجاع و بی رحم بود ولی بیشتر مشکلات را سعی میکرد با حیله و تزویر حل کند تا با شجاعت. فکری بسیار خلاق و عملی داشت و برای پیش بردن مقصود خود از هیچ چیز رویگردان نمیشده است. در لشگرکشی ها، نیم شبان برخواسته و نماز شب میخواند. بارزترین ویژگی او ، بی رحمی او بود. سختگیر ، پیمان شکن و بدرفتار بود و به هیچکس ـ حتی برادران خود ـ اطمینان نداشت. با این همه تردیدی نمیتوان کرد که وی مردی کاردان ، بزرگ ، با کفایت و مدبر بوده چنانچه نه تنها به سرعت هرچه تمامتر ایران را گرفت و به پادشاهی رسید بلکه سرزمینی را که پریشان و گرفتار ملوک الطوایف و راهزنان مسلح و گردن کشان بود ، امن کرد و جهانیان را از پیشرفت های خود خیره ساخت. در امور داخلی ایران نیز به برخی اصلاحات دست زد از آن جمله آن بود که دستور داد به هر شهری که وارد میشود کسی به استقبال او نرود. پیش از او در دوره صفویه ، افشار ها و خاندان زند ، در سراسر ایران معمول شده بود که مکاتبات دولتی را با انشای پر تکلف ، و پر از کنایه و استعاره و عبارت پردازی های زاید و پر تکلف مینوشتند ، و او نخستین شخص در تاریخ دوران جدید است که دستور داد که مکاتبات ، احکام و فرمان های دولتی را به زبان ساده بنویسند. به طوریکه به نامه هایی که عناوین پر تکلف داشتند را اجازه خواندن نمیداد. علی رغم سنگ دلی و بی رحمی ، با سفیران کشور های بیگانه به احترام برخورد میکرد و به مراسم درباری بسیار مقید بود ، برای مثال شیوه برخورد او با سفیر پادشاه افغانستان قابل توجه است. دیگر از کار های مهم او در کشورداری این بود ، که سربازان و لشگریان خود را بسیار رعایت میکرد و همیشه جیره و حقوقشان را به موقع میرسانید ، و در آسایش آنها جدی بود. در جنگ های آنزمان که هنوز غارت کردن جزء آیین رسمی کشورداری بود ، تا وی اجازه نمیداد کسی حق نداشت دست به یغما دراز کند. اما در برابر این سختگیری ها منتهای رعایت را نسبت به لشگریان خود داشت. علاوه بر رعایت آسایش سربازانش و پرداخت به موقع حقوق آنها ، وسیله تفریح و در ضمن ورزش ایشان را در سواری و به کار بردن اسلحه فراهم می آورد ، چنانچه هر وقت جنگی در میان نبود ، سربازانش را با خود به شکار میبرد و شکار های بسیار باشکوهی فراهم میکرد. بر خلاف سلاطین گذشته او مردی پر خور نبود و بیشتر غذا های ساده را میخورد ، چنانچه پیوسته به برادر زاده اش بابا خان ـ فتحعلی شاه ـ میگفت ایرانیان استطاعت مالی آن را ندارند که دو رنگ خورش بر سر سفره خود داشته باشند. جامه فاخر نمیپوشید ، غذا های لذیذ نمیخورد و سفره وسیع نمی گسترد و بسیار ساده زندگی میکرد و به تجمل و تشریفات نمیپرداخت و این همه برای آن بود که خرجی فراهم نکند. غذای او اکثرا نان جو به همراه ماست بود. وی مردی بسیار پول دوست و لئیم بود ، به طوریکه در زمان حیات کریم خان زند ، با چاقو فرش های زیر پای خود را میدرید و هنگامی که بر شیراز دست یافت ، افسوس خورد و گفت اگر روزی میدانستم این فرش ها به من تعلق خواهد داشت ، آنها را پاره پاره نمیکردم!!! یا هنگامی که در خراسان ، بر شاهرخ شاه افشار ـ آخرین شاهزاده افشار دست یافت ـ جواهرات نادرشاه را با آزار و شکنجه از او گرفت و از دیدن آن گوهر های گرانمایه چنان شاد شد که در اطاق را به روی خود بسته و بر روی جواهرات می غلتید!!! به کتاب خوانی علاقه فراوانی داشت و چنانچه نوشته اند تا آخرین شب زندگانی خویش نیز مشغول کتاب خوانی بود و به چند زبان زنده دنیا از جمله روسی ، فرانسوی ، عربی ، ترکی و فارسی تسلط داشت...
منبع: تاریخ معاصر ایران ، سعید نفیسی ، جلد ۱