آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۳۵ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

۱۶:۲۰۳۱
مرداد

جلایی پور گفت:از قبل از مشروطه ما با یک مسئله مواجه هستیم که یکی از چالش‌های تاریخ معاصر ماست. آن زمان هم در مشروطه، جامعه ایران دچار فقر، بیماری و اقتصاد به‌هم ریخته بود. مشروطه‌خواهان دنبال سامان‌دادن به این شرایط بودند. در ایرانی که 11 درصد با سواد داشت مجلس تشکیل شد، اما رکود اقتصادی برای یک دوره 15 ساله کشور را در برگرفت.
وی ادامه داد: بعد از دوره تلخ 15 ساله، به راه حل داشتن دولت منظم نوگرا و متمرکز رسیدند که رضا شاه با وجود آن‌که حاصل کودتا بود اما به پشتوانه این خواست و این تفکر به قدرت رسید. کشور به نظم سیاسی مشارکتی قانونی مشروع مردمی نیاز داشت که در زمان رضا شاه به آن نرسید.

جلایی پور در ادامه اظهار کرد: آن نیاز ادامه پیدا کرد و به‌هر صورت تا کنون این مشکل در کشور وجود دارد. این مشکل را به دو شکل سعی داشتند حل کنند. یکی آمرانه و از حاکمیت به مردم و راه دوم به صورت مردمی و مشارکتی و قانون‌مند، اولی جواب نداد و نیاز به دومی، شدت یافت.
استادیار گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران گفت: توسعه دستگاه اداری دولت، توسعه اقتصادی و توسعه ارتش از اتفاقات دوره رضا شاه بود. با این وجود مردم از حکومت او رضایت نداشتند و این به دلیل عدم حاکمیت قانون و مشارکت مردمی در جامعه ایران بود. به دلیل همین نارضایتی‌ها بود که انقلاب اسلامی اتفاق افتاد و مطالبات مردم اسقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود که بر پایه اخلاقیات و انصاف استوار باشد.
جلایی پور در تشریح شرایط سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی گفت: مردم انقلاب کردند ولی شدت بی نظمی در آن شرایط ابتدای انقلاب باعث شد مردم به جان هم افتادند و کار به جایی رسید که مجاهدین خلق به اسلحه دست بردند و سال 60 را می‌توان خشونت‌آمیزترین سال جامعه ایران دانست. اگر امام خمینی نبود و شخصیت کاریزما و نفوذ وی بر دل مردم وجود نداشت انقلاب نجات پیدا نمی‌کرد.

منبع:ایسنا31/5/95

محمدحسن محب
۱۶:۴۲۳۰
مرداد

ایران دوران قاجاریه را، از نظر من، باید به دو مقطع تقسیم کرد: قبل و بعد از قحطی ۱۲۸۸ ق./ ۱۸۷۱ میلادی که مصادف است با دولت میرزا حسین خان سپهسالار. ایران قبل و بعد از قحطی فوق تفاوت‌های اساسی دارد.
قبل از قحطی ۱۲۸۸/ ۱۸۷۱ جامعه ایران جامعه‌ای است دارای احساس اقتدار و اعتماد به نفس نسبی که خود را همطراز و هم‌شأن و همپایه قدرت‌های همسایه- عثمانی، روسیه تزاری و استعمار بریتانیا که شبه قاره هند را در زیر سلطه داشت و از این‌طریق هم مرز ایران بود، می‌دانست. شاهان قجر و رجال سیاسی نیز همین احساس و تلقی را داشتند که البته احساس درستی نبود زیرا از دوران شاه سلیمان صفوی، یعنی از اواخر قرن هفدهم میلادی، فرایند انحطاط ساختارهای سیاسی ایران آغاز شده بود و این در زمانی است که قدرت‌های غربی در آستانه ورود به عصر جدیدی بودند که سیطره جهانی ایشان را به ارمغان می‌آورد. معهذا، تا حوالی نیمه سلطنت ناصرالدین شاه پس‌افتادگی ایران و فرادستی غرب و تغییر رابطه میان ایران با کشورهای اروپایی از رابطه کشورهای همسنگ به رابطه قدرت‌های برتر و سلطه‌گر با طعمه‌ای که شکار ایشان بود، در میان ایرانیان بطور جدی احساس نمی‌شد. البته برخی رجال و افراد فهیم این مسئله را احساس می‌کردند ولی احساس عمومی این نبود. مضافاً اینکه تهاجم استعمار انگلیس، که قدرت استعماری اصلی غرب در سده‌های هیجدهم و نوزدهم میلادی است، به ایران تا این زمان چندان سازمان‌یافته و تهاجمی نبود. این تحول در دهه ۱۸۷۰ میلادی و به ابتکار دیزرائیلی (لرد بیکانسفیلد)، صدراعظم ملکه ویکتوریا، صورت گرفت. در این دهه است که توماس کارلایل، اندیشمند انگلیسی، اندیشه "ملت برگزیده" و مباحث نظری در زمینه رسالت تمدن‌سازی جهانی اقوام توتونی بطور عام و انگلوساکسون‌ها بطور خاص مطرح می‌شود و دیزرائیلی سیاست بی‌تفاوتی جناح لیبرال، به رهبری گلادستون، در مسئله مستعمرات را به شدت مورد حمله قرار می‌دهد.
ناصرالدین شاه، که در دوران سلطنت طولانی پنجاه ساله‌اش این انفکاک صورت می‌گیرد، پیش از قحطی ۱۲۸۸ ق./ ۱۸۷۱ م. پادشاهی است مغرور که به روسیه تزاری و استعمار بریتانیا از موضع کاملاً برابر برخورد می‌کند، ولی او پس از قحطی بتدریج به پادشاهی بدل می‌شود فاقد اعتماد به نفس کافی که از موضع ضعف به قدرت‌های غربی می‌نگرد. این تحول در نگاه به استعمار غرب در روانشناسی رجال سیاسی ایران نیز رخ می‌دهد. قحطی ۱۲۸۸ ق. در ایجاد این تحول روانی سهم مهمی داشت.
با صعود مظفرالدین شاه این فرآیند شتاب بیش‌تر می‌یابد. در دوران او کانون‌های استعماری، بی هیچ مانع و رادعی از سوی حکومت ایران، تمامی تلاش خویش را برای قبضه کردن زمام امور سیاسی ایران به کار بردند. این تحولات به انقلاب مشروطیت ایران در اوایل سده بیستم میلادی انجامید ولی کانون‌های استعماری با تحمیل عوامل خود بر موج انقلاب و هدایت آن به سمت و سوی مطلوب خویش حاصل دلبخواه را از آن چیدند. پس از خلع محمدعلی شاه، که از نظر من حاصل جنگ داخلی تحمیل شده بر ایران بود و هدفمند، در دوران ۱۷ ساله سلطنت احمد شاه قاجار کانون‌های استعماری در کلیه شئون سیاسی و اقتصادی ایران، و بویژه در درباره و دستگاه حکومتی، نفوذ فوق‌العاده یافتند. و این فرایند به کودتای ۱۲۹۹ رسید و سرانجام سلطنت پهلوی را بر ایران تحمیل کرد.
در نوشتار سیاسی دوران مشروطه و تاریخنگاری پس از آن، بویژه دوره پهلوی، درباره عقب‌ماندگی ایران دوره قاجاریه و بی‌لیاقتی حکمرانان و دیوانیان آن عصر به شدت اغراق شده. قبلاً گفتم و باز عرض می‌کنم که ایران را باید با کشورهای همسنگ مقایسه کرد. اولین استقراض خارجی ایران در سال ۱۸۹۲ به مبلغ پانصد هزار پوند استرلینگ برای پرداخت غرامت امتیاز انحصار تنباکو بود که از بانک شاهی قرض کرد.

در سال ۱۸۷۳ بدهی خارجی دولت عثمانی ۲۰۰ میلیون پوند بود و تا ۲۰ سال پس از آن دولت ایران هنوز هیچ وام خارجی دریافت نکرده بود. در سال ۱۸۷۰، بیست سال پیش از ماجرای تنباکو، دولت مصر بابت توسعه نیشکر در جلگه رود نیل مبغ ۷ میلیون پوند با بهره ۷ درصد از بنیاد یهودی بیشافشِم لندن وام گرفته بود. در سال ۱۸۷۳ بنیاد فوق ۲۳ میلیون پوند دیگر با همان بهره وام در اختیار دولت مصر قرار داد. پس از دو سال، اسماعیل پاشا خدیو مصر، سهام مصر در کمپانی کانال سوئز را به مبلغ ۴ میلیون پوند به دولت بریتانیا فروخت و ۸ میلیون پوند دیگر نیز از بیشافشم ها قرض کرد. مدت کوتاهی بعد، اسماعیل پاشا به استقراض داخلی از صرافان یهودی و یونانی اسکندریه با بهره ۳۰ درصد روی آورد. این ورشکستگی عثمانی و مصر بسیار فراتر از ایران اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی است. توجه کنید به گزارشی که سِر آرتور هاردینگ درباره میزان پولی که مظفرالدین شاه در اختیار دارد یا می‌تواند به سهولت فراهم کند برای طرح عمران خوزستان و آقای دکتر رضا رئیسی طوسی در سلسله مقالات «استراتژی سرزمین‌های سوخته» درج فرموده‌اند:

رضا رئیس طوسی، «استراتژی سرزمین‌های سوخته: عین‌الدوله، انگلیسی‌ها و عمران خوزستان»،  فصلنامه تاریخ معاصر ایران، سال اول  شماره ۱، بهار ۱۳۷۶، صص ۱۰۷-۱۲۷.
هاردینگ از قول نوز بلژیکی می‌نویسد:‌

«اکنون که کسری بودجه دولتی تحت رژیم کاملاً اقتصادی عین‌الدوله ترمیم شده است، تأمین سالانه مبلغ ۴۰ هزار پوند برای طرح‌های عمرانی نمی تواند از توانایی این وزیر خارج باشد. در مورد سئوال دوم، این که ذخایر شخصی شاه چقدر است، او معتقد بود که شاه بیش از یک میلیون پوند استرلینگ در اختیار دارد... که احتمالاً نقد نیست. اگر انبوهی از مروارید و جواهرات او را کنار بگذاریم، نقدینگی‌اش ۵۰ هزار پوند استرلینگ است که اگر به طرح اختصاص یابد، در حدود یک سال می‌تواند جذب شود.»

به ابعاد اغراق‌ها توجه کنیم: عرض کردم که ایران در زمره آخرین کشورهایی بود که به استقراض خارجی روی آورد آن هم فقط ۵۰۰ هزار پوند که رقم مهمی نبود،‌ و نیز باید تأکید کنم که این بدهی، که باید تا  سال ۱۹۳۲ تداوم می‌یافت، بسیار زود پرداخت شد. در سال ۱۸۹۹، سه سال پس از قتل ناصرالدین شاه، ایران بابت وام فوق به بانک شاهی تنها ۱۲۲۱۰۰ پوند بدهکار بود که در سال بعد (۱۹۰۰) تمامی آن را پرداخت. مصادف است با آغاز صدارت مجدد میرزا علی‌اصغر خان امین‌السلطان (اتابک).

RF:https://telegram.me/abdollahshahbazi


محمدحسن محب
۱۳:۱۷۲۹
مرداد

بعد از سقوط رضا شاه پهلوی و انتقال مقام پادشاهی اش به محمّد رضا شاه پهلوی ، محمّد على فروغى در بخشهایی از نطق خود با نصیحت و تا حدی طعن و تحقیر، مردمان ایران را به پیروی از قانون و پرهیز از خودسری و سوءاستفاده از آزادی و پند از گذشته فرا خواند و گفت:

«اگر بنا به زورگویی باشد امروز من می‌توانم به زیردست خود زور بگویم اما فردا زبردستی پیدا می‌شود که به من زور بگوید ...آنگاه آه و ناله می‌کند و به این ترتیب دنیا درست مصداق گفته شیخ سعدی می‌شود که می‌فرماید:

 ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند | داد و فریاد برآری که مسلمانی نیست.

شما ملت ایران به موجب قانون اساسی که تقریبا 35 سال پیش مقرر شده است دارای حکومت ملّی پادشاهی هستید اما اگر درست توجه کنید تصدیق خواهید کرد که در مدت این 35سال کمتر وقتی بوده است که از نعمت آزادی حقیقی یعنی مجری و محترم بودن قانون برخوردار بوده باشید... علت اصلی این بوده است که قدر این نعمت را به درستی نمی‌دانستید و به وظایف آن قیام نمی‌کردید و بسیاری از روی نادانی و جماعتی از روی غرض و هوای نفس از شرایطی که در حکومت ملّی باید ملحوظ شود تخلف می‌کردند.»

اما این نطق نتوانست شرایط را آرام و مخالفت‌ها را کاهش دهد. به خصوص این شعر مشهور متعلق به « یزدانبخش میرزاى قهرمان»(داماد بزرگ شادروان ملک الشعرای بهار) در تهران به طور وسیع اشاعه پیدا کرد که در آن ، به شیادى و مکارى محمّد على فروغى اشاره شده است که نقش مهمى در برپایى دیکتاتورى رضا شاه پهلوی را داشت و تأثیرات ویرانگرش بعدها آشکار شد:

اگر ز نان شکم آدمی نباشد سیر
حدیث و موعظه در وی نمی‌کند تأثیر
وطن به باد فنا رفته است و هموطنان
برهنه‌اند و پریشان، گرسنه‌اند و فقیر
برای ملت خود شعر خواجه می‌خواند
غذای روح به ما می‌دهد نخست‌وزیر
بیا که صوفی ما ترک گوشه‌گیری کرد
دوباره باز نموده است مکتب تزویر
چنان ریا و تظاهر نمود و شعبده کرد
که پادشاه جوان شد مرید صوفی پیر
ریا بس است و تظاهر بس است و خدعه بس است
تو عارفی، نکند عارف این‌همه تقصیر
به گرگ‌زاده شهنشاه تاج‌دار مگوی
مگو گزاف و مریز آبروی تاج و سریر
که گرگ‌زاده سرانجام گرگ خواهد شد
اگرچه مریم عمرانش داده باشد شیر
سلام ما که رساند پیام ما که برد؟
به این یهودی میهن‌فروش و دزد شهیر
به پشت رادیو هر شب میا و نطق مکن
که حرف مفت تو دیگر نمی‌کند تاثیر
همان بساط و همان کاسه و همان آش است
نکرده یک سر مو وضع مملکت تغییر
چه دولتی و چه آزادی و چه قانونی؟
کدام شاه و کدام افسر و کدام وزیر؟
به پیر صومعه گفتم ره ترقی چیست
جواب داد که بایست دزد بود و دلیر
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
تو هم به رنگ جماعت شو و بهانه مگیر
رفیق قافله بودن شریک دزد شدن
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
دروغ گوی و ریا می‌کن و خیانت ورز
که این سیاست و عقل است و دانش و تدبیر
رئیس دولت ما خود رئیس دزدان است
که خائنان وطن را وزیر کرد و سفیر

منبع:نوشته های آقای روزبه قهرمان درتلگرام

محمدحسن محب
۱۳:۱۴۲۹
مرداد

دوبیت شعر از شادروان ملک‌الشعرای بهار که با براندازى دودمان پادشاهى قاجار توسط نمایندگان مجلس مخالف بودند ، این برآمدن و برافتادن رضاخان از مسند قدرت را این‌گونه بیان می‌کند و در آن ، از محمّد على فروغى به بدى یادى مى شود:

شاها کنم از خُبث فروغی خبرت
خون می‌کند این جهود ناکس جگرت
خطبه‌ی شهی و عزل تو را خواهد خواند
زانگونه که خواند از برای پدرت

منبع:نوشته های آقای روزبه قهرمان درتلگرام

محمدحسن محب
۱۹:۲۹۲۸
مرداد
محمدحسن محب
۱۷:۴۸۲۸
مرداد

از ساعت ۵ بعد از ظهر چهارشنبه ۲۸ مرداد گلوله‌باران خانه شماره ۱۰۹ خیابان کاخ، اقامتگاه نخست‌وزیر، بوسیله تانک‌ها و مسلسل‌های افراد گارد جاویدان و دسته‌های دیگر از نظامیان آغاز شد. سرهنگ عزت‌الله ممتاز، رئیس حفاظت از خانه دکتر مصدق، و افرادش به شدت مقاومت کردند. خانه مصدق بوسیله تانک‌ها و زره پوش ها محاصره شده بود و خانه مورد اصابت گلوله‌های تانک و رگبار مسلسل‌ها قرار می‌گرفت. مصدق و دکتر غلامحسین صدیقی و تعدادی از وزرا و دوستانش (محمود نریمان، مهندس سید احمد رضوی، دکتر سید علی شایگان، مهندس سیف‌الله معظمی، مهندس احمد زیرک‌زاده، مهندس کاظم حسیبی، ملکوتی، خازنی کارمند نخست‌وزیری، سرهنگ علی دفتری، سرهنگ عزت‌الله دفتری، سروان ایرج داورپناه) به کمک سروان داورپناه و سه سرباز زخمی نردبانی گذاشتند و از دیوار جنوبی خانه به خانه همسایه (متعلق به آقای ناصری آملی) رفتند. هیچ کس در خانه همسایه حضور نداشت. آن‌ها سپس از خانه ناصری آملی به کمک یک تختخواب چوبی به خانه بعدی رفتند و سپس از بام خانه فوق به خانه آقای هریسچی رفتند. ساعت ۵ صبح دکتر مصدق بهمراه دکتر غلامحسین صدیقی و مهندس معظمی و دکتر شایگان از خانه خارج شدند و به خانه مادر مهندس معظمی رفتند. در ساعت ۵ و ربع بعد از ظهر ۲۹ مرداد مأموران شهربانی به خانه مادر مهندس معظمی آمدند و دکتر مصدق و همراهان را با احترام بازداشت کرده و به باشگاه افسران بردند. (سرهنگ غلامرضا نجاتی، مصدق: سال‌های مبارزه و مقاومت، تهران: رسا، چاپ دوم، ۱۳۷۸، ج ۲، صص ۱۲۶-۱۳۷)


محمدحسن محب
۱۴:۲۲۲۸
مرداد

دکتر مصدق پیچیدگی‌های سیاست بین‌المللی را نمی‌شناخت و بخصوص نقش مستقل کانون‌های قدرت در غرب را (منظورم مستقل از دولت‌هاست). ایشان روی دولت حزب دمکرات (دولت هری ترومن) بیش از حد حساب می‌کرد و دست حزب توده را باز گذاشته بود تا با بزرگنمایی «خطر کمونیسم» دولت آمریکا را بترساند و امتیاز بگیرد. دکتر مصدق روی «تضاد آمریکا و انگلیس» بیش از حد واقع حساب می‌کرد و تصور می‌کرد تا ابد می‌توان از این تضاد به سود ایران استفاده کرد. مضافاً برنامه روشنی برای آینده نفت ایران نداشت و روش ایشان بیشتر پوپولیستی بود از طریق تحریک احساسات ناسیونالیستی ضد انگلیسی.


اشتباه بزرگ در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ رخ داد که با تحریک پشت پرده دربار و تحریک آشکار دکتر مظفر بقایی و حزب زحمتکشان، و با نقش فعال آیت‌الله کاشانی و حزب توده، علیه دولت تازه منصوب شده احمد قوام (قوام‌السلطنه) شورش شد و به خون کشیده شد و به «قیام ملی ۳۰ تیر» موسوم شد. توجه کنیم که افرادی مثل سرگرد پرویز خسروانی و اوباش باصطلاح ورزشکار او از فعالین شورش ۳۰ تیر بودند. به این ترتیب، هم خاندان پهلوی انتقام تاریخی خود را از رجلی استخوان‌دار چون قوام‌السلطنه گرفت (که زمان احمد شاه جدی‌ترین گزینه سیاسی رقیب رضا خان سردار سپه بود) و محمدرضا شاه «عقده» خود را، به  دلیل نقش منحصربفرد قوام در حل مسئله آذربایجان، خالی کرد، و هم سیر حوادث به سمتی رفت که لاجرم به کودتا می‌انجامید. اگر دولت قوام دوام آورده بود، تعارض ایران و دولت وقت بریتانیا (دولت کلمنت اَتلی از حزب کارگر) بر سر نفت به شکلی مناسب حل می‌شد. دولت اَتلی دولتی بود که خود در داخل با تعارض کانو‌ن‌های قدرتمند ذینفع در آشوب خاورمیانه مواجه بود. بعد، وضع عوض شد. در بریتانیا سِر وینستون چرچیل، رهبر حزب محافظه‌کار، به قدرت رسید و در آمریکا دولت جمهوری‌خواه ژنرال دوایت آیزنهاور. چرچیل در زمانی که وزیر جنگ بود دستور کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ را در ایران صادر کرده و سپس در مقام وزیر مستعمرات در ترسیم جغرافیای سیاسی خاورمیانه پساعثمانی نقشی مهم داشت. آیزنهاور هم بشدت نگران گسترش کمونیسم در ایران بود. بدینسان، طرح ساقط کردن دولت مصدق در لندن و واشنگتن به تصویب رسید.

RF:https://telegram.me/abdollahshahbazi/3195


محمدحسن محب
۱۳:۳۵۲۶
مرداد

«در این زمینه سه روایت وجود دارد. دو روایت مستقیم از امام و یک روایت هم به نقل از آیت‌الله خامنه‌ای. روایت اول این بود که امام پیش از انقلاب و در دیدار با جمعی از دانشجویان، دکتر مصدق را فردی معرفی می‌کند که قصد خدمت به کشور را داشته اما از اشتباه هم مصون نبوده چراکه می‌توانست حکومت پهلوی را ساقط کند اما این کار را نکرد».

«روایت دوم مربوط به سال ١٣٦٠ است. در آن مقطع عده‌ای تلاش می‌کردند تا رهبری جعلی برای ایران بتراشند. آنها می‌خواستند رهبر واقعی را که امام بود تضعیف کنند و او را زیر سایه رهبر بدلی قرار دهند. آنها می‌خواستند مصدق را رهبر اصلی ایران و انقلاب معرفی کنند در صورتی که خود دکتر مصدق هم در زمان حیات چنین ادعایی نداشت. امام که شرایط را این‌گونه دید به مقابله برخاست و گفت کاری نکنید که بگویم اصلا او مسلم هم نبود».

روایت سوم متعلق به سال ٦٤ است: «روایت سوم اما جالب‌تر و قابل‌اعتناتر است. آقای خامنه‌ای که آن زمان رئیس‌جمهور بود، در نماز جمعه به تشریح ماجرای ملی‌شدن صنعت نفت پرداخت و درباره دکتر مصدق به تبیین روایت اول امام پرداختند. از آنجایی که این روایت نسبت به قبلی متأخر است و در زمان حیات امام رخ داده و امام هم نسبت به آن واکنشی نشان ندادند، باید به همین نگاه استناد کرد تا جامعه هم دچار خطای تحلیلی نشود».

درباره ی این خطای تحلیل باید گفت: «درست است که خود مصدق هم ادعای مبارزه نداشت و حتی زمانی که مبارزه با انگلیس هزینه‌بر بود با آنان از در دوستی وارد شده بود اما او هرگز غرب‌زده یا وابسته نبود. اگر ما می‌بینیم پس از انقلاب بسیاری از غرب‌گرایان پشت سر مصدق پنهان می‌شوند، به همین دلیل خطای تحلیلی است. ما مصدق را به اشتباه در جایگاهی نشاندیم که برخی غرب‌گرایان با‌عنوان ملی پشت او مخفی شوند. این در حالی است که بزرگ‌ترین دشمن مصدق غربی‌ها و به‌طور خاص انگلیس و آمریکا بودند. غرب علیه مصدق دست به کودتا زد. البته اکنون و با توجه به اینکه بخشی از واقعیات روشن شده، وابستگان به غرب دیگر پشت مصدق جبهه نمی‌گیرند و حتی در مطبوعاتشان مصدق را تخریب می‌کنند».

منبع:روزنامه شرق

محمدحسن محب
۲۲:۴۷۲۵
مرداد

علما به "سلطنت" مشروعیت دادند

✔️ رسول جعفریان درباره رابطه علمای شیعه و سلسله صفویه نوشت:🔻

دست کم در مورد چهار سلطان اخیر صفوی، متن هایی توسط عالمان برجسته، در آغاز سلطنت شان به عنوان خطبه جلوس نوشته شده است. این متن که معمولا مشتمل بر صلوات بر امامان، اشاره به لزوم وجود حاکمان و سلاطین برای انتظام امور، ستایش از صفویان و مشروعیت بخشیدن به قدرت آنان و در نهایت دعا و ثنا برای ایشان بوده است، نوعی سندی مشروعیت تلقی می شده است. به عبارت دیگر خطبه جلوس، متن ادبی اما سیاسی و شرعی در توجیه سلطنت و ستایش شخص سلطان صفوی بوده است، متنی که نویسنده آن به عنوان یک عالم، می کوشد با نثری وزین و سنگین، مشروعیت سلطنت پادشاه را بیان کرده و ویژگی های او را بیان کند. طبعاً مقدمه آن ستایش پروردگار یا همان تحمیدیه، همراه صلواتیه بر محمد و آل او که در ضمن تک تک نامه ائمه آورده می‌شود. سپس اشاره به نسب و حسب پادشاه و این که او سید و از نسل رسول خدا (ص) است و بنابرین لیاقت و شایستگی نشستن بر مسند خلافت و سلطنت را دارد. در پایان، قدری نصایح در باره بی اعتباری دنیا و لزوم توجه به آخرت هم آمده است.

از نگاه کلی خطبه جلوس، تأییدیه ای است که به طور معمولا عالم رسمی جامعه، برای پادشاه می خواند. یعنی متنی که در وقت جلوس پادشاه توسط بزرگترین عالم وقت خوانده شده و بدین ترتیب سلطنت او را تأیید می کند. در برخی از اینها، از سلطنت به عنوان هدیه ای که خداوند در عصر غیبت برای انتظام امور مردم قرار داده یاد شده است. توجه داریم که عالمان شیعه، به رغم اعتقاد به امامت معصوم، و مشروعیت اصلی حکومت برای حضرت مهدی (ع)، و همین طور نیابت فقها برای آنان، در یک دوره طولانی از آغاز عصر صفوی تا سالهای پس از مشروطه، سلطنت را به عنوان یک امر عرفی پذیرفتند و در عین حال با تعابیری که خاص تفکر سیاسی ایرانی است، آن را مشروع می دانستند.


محمدحسن محب
۲۰:۵۰۲۴
مرداد

«نامه خسروان» را نمی‌توان جزو منابع عمومی تاریخ قاجاریه دانست ولی از منابع مهم تاریخ اندیشه سیاسی جدید در ایران است. مطالب تاریخی آن ارزش ندارد ولی رویکرد فرهنگی و سیاسی آن مهم است.
جلال‌الدین میرزا پسر پنجاه و هشتم فتحعلی شاه است از هما خانم از طایفه کرد جهان‌بیگلو (جهانبگلو). دختر جمشید بیگ کرد جهانبگلو، نایب میرآخور سلطنتی، بود. در تاریخ عضدی آمده: «هما خانم والده جلال‌الدین میرزا و دو نفر دیگر از خادمان حرم غالباً لباس فرنگی می‌پوشیدند.»
«نامه خسروان» در سه جلد است. جلال‌الدین میرزا در نامه به میرزا فتحعلی آخوندزاده طرح کتاب را در چهار بخش یا چهار جلد پیش‌بینی کرده. جلد اول از «مه‌آبادیان» یا «آبادیان» است، که می‌پنداشت سرآغاز تاریخ ایران باستان است، تا ساسانیان. جلد دوم از طاهریان تا خوارزمیان. جلد سوم از چنگیز خان تا زندیه. جلد چهارم، که نوشته نشد، «باید از این روزگار و از نژاد خود نگارش رود.» جلال‌الدین میرزا می‌نویسد: «در اندیشه‌ام  که [در جلد چهارم] چه‌ نگارم، امیدوارم یا کارها دگرگون شود، یا روزگار از ایران ویرانم بیرون افکند که این نامه چهارمین را نیز به راستی و دلخواه بنگارم.» آخوندزاده توصیه می‌کند جلد پنجمی هم اضافه کند در تاریخ «گبرها». روزگار امان نداد و سلطان جلال‌الدین میرزا به بیماری سیفلیس مبتلا و کور شد و سپس در ۴۷ سالگی فوت کرد (۱۲۸۹ ق./ ۱۸۷۲ م.).

به گفته برادر صلبی‌اش ملک ایرج میرزا «بعضی سخنان اهل فرنگستان که در نفوس ضعیفه زود اثر می‌کند در ایشان اثر کرده، از علم قرآن و حدیث بکلی بیگانه بود. زود از جاده شریعت منحرف گشته یک باره دین و آئین و شریعت از دست داده رفته‌رفته خود را از نظر کیمیااثر پادشاه انداخت.»
بعدها، در حوالی ۱۳۱۹ ق./ ۱۹۰۱ م. خانصاحب محمد ملک‌الکتاب شیرازی سه جلد «نامه خسروان» را در بمبئی تجدید چاپ کرد و جلد چهارمی نوشته خود بر آن افزود که تاریخ قاجاریه را اواسط دوران مظفرالدین شاه می‌رساند.
جلال‌الدین میرزا، به دلیل جایگاهش بعنوان پسر فتحعلی شاه، «استاد اعظم» لژ معروف به «فراموشخانه ملکم» بود. محیط طباطبایی او را «مرجع صوری» فراموشخانه می‌خواند که تعبیر درستی است. گردانندگان فراموشخانه کسان دیگر بودند.
درباره نویسنده واقعی «نامه خسروان» تردید بوده است. مرحوم عبدالحسین نوایی کتاب را کار جلال‌الدین میرزا می‌داند با همکاری امامقلی خان زند. ولی میرزا ابوالفضل گلپایگانی، که کارمند تجارتخانه مانکجی لیمجی هاتریا و از نزدیکان مانکجی بود، و از بابی‌هایی که در ترور اول ناصرالدین شاه استنطاق شد و بعدها از فضلای بهائیت شد و بهائیان او را «ابوالفضایل» می‌نامند و واقعاً باسوادترین بهائیان است، نویسنده «نامه خسروان» را شیخ علی یزدی معرفی کرده. گلپایگانی می‌نویسد:
«نامه خسروان نگاشته اوست که به نام جلال‌الدین میرزا خنیده گشته [= معروف شده] و به خواستاری روزگار، که پیشنهاد بزرگان وارونه‌کاری است، به نام گوینده‌اش چاپ نشده.» و این شیخ علی یزدی در دستگاه انگلیسی‌ها به شغل منشی‌گری اشتغال داشته و «اکنون خود بزرگ نگارنده دفترخانه فرستادگان انگلستان است و کارگزار وخشوری [سفارتخانه] ایشان.»




RF:https://telegram.me/abdollahshahbazi/3168

محمدحسن محب