آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

ادامه مطلب

دوشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۳۰ ب.ظ
دیدگاه های امام درباره مسائل دوره رضا خان(قسمت2)

1.یک عامل مهم از نظر امام،مقاومت روحانیت در برابر مطامع رضاخان وافکار تجدد خواهانه اوبود. رضاخان شخصی قدرت طلب بود که کارش را از سربازی آغاز کرد،به شاهی رساند ودرطول دوره شاهی خود، دریک نظام مشروطه، کم ترین فرصت اظهار نظر برای دیگران را در اختیار آنان نگذاشت. در این میان، تنها، نیروی معنوی – سیاسی که می توانست در برابر او بایستد،روحانیت بود؛ روحانیتی که با توجه به سوابق خود، اعتماد به نفس کافی داشت و به منابع قدرت خودش متکی بود. مدّرس یک نمونه برجسته است که امام مکرر از او یاد می کند و از جرأت او که در اوج قدرت رضاخان در برابرش می ایستاد و می گفت: زنده باد خودم، مرده باد رضاخان، ستایش می کرد. امام تأکید به این دارد که حرکت اصفهان و مبارزه حاج آقا نورالله و آمدن آنها به قم، تجربه ای بود که رضاخان از روحانیت داشت و می دانست با قلع و قمع کردن آنها یک نیروی اجتماعی سیاسی مهم را از صحنه رقابت با خود حذف کرد و چنین هم کرد. روحانیت که در دوره مشروطه دست کم یک نیروی بسیار جدی در صحنه سیاست بود، در پایان عصر رضا شاه تبدیل به عنصری منزوی و گوشه گیر شده بود.

2. از نظر امام فشار خارجی ها در برخورد با روحانیت مؤثر بود. این چیزی است که از چند جهت قابل بررسی است. اولاً در این که رضاخان را انگلیسی ها سرکار آوردند، هیچ تردیدی نیست. آنان ابتدا کوشیدند تا قرارداد 1919 مشهور به قرارداد وثوق الدوله را بر ایران تحمیل کنند که علما و مردم مخالفت کردند. بعد از آن که مخالفت را جدی دیدند، آن طرح را مسکوت گذاشتند و از طریق روی کار آوردن یک قلدر مستبد متجدد به اهدافشان رسیدند. مهم ترین هدف فرهنگی آنها قلع و قمع نیروی مقاوم سنتی بود که هنوز اتکای به نفس گذشته را داشت و چشم و دلش در پی غربی کردن همه چیز نبود؛ آن هم درست در یک شرایط کاملاً نابرابر که غربی کردن به معنای باختن همه چیز بود.

امام این حرکت را تلاشی از سوی خارجی ها می داند که رضاخان کوشید به توصیه آنها دست روحانیت ر از امور جاری مملکت قطع کند، اساساً توصیه هم نیاز نداشت، جهت گیری کلی سیاست مملکت از پس از مشروطه همین بود. لازم نیست کسی مستقیم اجیر بیگانه باشد، همین که ازلحاظ فکری وابسته شد، با افتخار این کار را انجام می دهد و حتی جانش را سر این راه می دهد. امام می فرماید:

اجانب، قدرت های بزرگ که مطالعات زیادی در این کشور دارند، ملاحظه کردند که یکی از گروه هایی که می تواند مردم را بسیج کند در مقابل قدرتهای خارجی، روحانیت است. ابتدا شروع کردند با اینها دست و پنجه نرم کردن، یعنی اینها را کوبیدن، اگر شما هم مطبوعات آن وقت را و رسانه های گروهی آن وقت را در نظر بگیرید، یا آن مقداری که از آنها باقی مانده است مطالعه کنید، می بینید که تمام رسانه های گروهی و تمام مطبوعات کشور و رادیو، سینما، تئاتر و تمام اینهایی که در یک کشوری می تواند کار صحیحی بکند، همه آنها در خدمت اجانب و در خدمت این رژیم فاسد، به ضدیت با روحانیت برخاستند. (تاریخ معاصر از دیدگاه امام خمینی، تبیان 20، به کوشش محمد هاشمی و حمید بصیرت منش، تهران، مؤسسه نشر آثار امام خمینی، 1377، ص126)

وقتی روحانیت قلع و قمع شد، دیگر نیروی مقاومتی در مقابل بیگانگان نبود. زمانی که نیروهای خارجی در جریان جنگ دوم جهانی وارد این کشور شدند، روحانیت به قدری تضعیف شده بود که حتی یک فتوا هم ضد آنها صادر نشد، چون دیگر کسی نمانده بود که فتوا صادر کند. مرجعیت به قدری محدود و منکوب شده بود که فقط به فکر نجات خودش بود تا بتواند پس از بیست سال، در این فضا نفس راحتی بکشد. تازه اگر فتوایی هم صادر می کرد، با وجود آن فضای روشنفکری و تجددمآبانه کاری از پیش نمی برد. البته روحانیت به مرور فعالیت خودش را آغاز کرد و از سال 1322 شمسی به این سو، ایت الله قمی و کاشانی، تحت فشار گذاشتن دولت، آن را مجبور کردند تادستور متحد الشکل کردن لباسها و برداشتن حجاب را لغو کند. با این حال، به دلیل ضرباتی که بر روحانیت و دین به عنوان عامل وحدت بخش ملی به مردم وارد آمده بود سبب شد تا کسی در برابر خارجی ها مقاومت نکند.نیروهای متفقین چند سال در ایران ماندند و بعدها که جنگ جهانی دوم خاتمه یافت و آنها کاملاً به مقاصد خود رسیدند، به تدریج از ایران رفتند.

امام به خصوص روی این نکته تکیه دارد که رضا شاه که همه اش ملت اش را سرکوب کرده بود، وقتی خارجی ها آمدند، هیچ حامی نداشت و در عرض سه ساعت از همه نقاط مرزی وارد ایران شدند (تاریخ معاصر، 166 – 167).

3. هدف دیگر از سرکوبی روحانیت، این بود که تجدد با وجود قشر روحانیت دست کم به این شکل و صورت تحقق پذیر نیست. این چیزی بود که متجددان از جریان مشروطه خواهی به ارث برده بودند. در این زمان، در این زمان، تنها چیزی که از مشروطه به ارث مانده بود، نه آزادی و دموکراسی و انتخابات آزاد و مجلس، که همه از بین رفته بود، بلکه روشهای خاص فکری و روشنفکری آن، در مبارزه با سنت ها و در رأس آن با دین و روحانیت بود.به عبارتی می توان گفت، از مشروطه دو چیز مرتبط با هم مانده بود. نخست تجدد با تعریف خاص آن که چیزی جز غرب زدگی نبود و البته این اصطلاحی است که همیشه مورد تمسخر متجددها بوده و به بانی و باعث آن فحش می دهند. دیگری موضع ضد آخوندی که لازمه همان گونه تجدد بود؛ تجددی که صرفاً مادی گرا بود و می بایست از قدرت معنویت خالی می ماند. در واقع، اعدام شیخ فضل الله پایان دوره نفوذ روحانیت بود دراین حد که مرجعیت خود را از سیاست کنار کشید و پس از برطرف شدن آشوب های سیاسی و آمدن رضاخان، عصر تجدد آغاز شد.

روحانیت پایگاه اندیشه های معنوی و سنتی بود و حفظ و نگهداری آن، مانع از رسیدن به تجدد مادی به حساب می آمد. البته راجع به این تجدد هیچ اندیشه جدی وجود نداشت و از هر دو طرف، افراط و تفریط هایی صورت می گرفت، و گاه برخی از روحانیون نیز به خاطر بدبینی هایی که به متجددین داشتند، بی دلیل در برابر برخی از اصلاحات می ایستادند؛ اما به هر روی، حاکمیت با اخذ صورت تجدد غربی – از همان نوعی که در ترکیه بوده و اصل لائیک بودن را پذیرفته و آن را لازمه تجدد می دانست - برای حذف روحانیت و محدود کردن کار آنها تلاش  می کرد. در یکی از اسناد، وقتی سخن از «تجدد نسوان و کشف حجاب» شده، از حاکم سرحدی آستارا که با این اقدامات مخالف بوده، به عنوان کسی که «اساساً منکر عوالم تجدد و تربیت بوده و به طور کلی فاقد روح تمدن می باشد» یاد شده است. (تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، ص 276)

امام می فرماید: اول هدفی که رضاخان در نظر گرفت، کوبیدن روحانیت بود به اسم این که می خواهم اصلاح بکنم. تمام کارهایشان از اول تا اخر به اسم اصلاح و به اسم ترقی دادن کشور بود. (تاریخ معاصر، ص125)

و در جای دیگر می فرماید: وقتی که جای پایش محکم شد، هدف اول و آن چیزی که باید در رأس برنامه ای بود که برای او تنظیم کرده بودند، تضعیف این قشر. برنامه این بود که این قشر در بین ملّت، حیثیت خودش را از دست بدهد تا این که بتواند آن کارهایی که می خواهند انجام بدهند. روزنامه نویس های آن وقت و قلمداران آن وقت، مجّهز شدند و همه به ضد روحانیت مشغول کار شدند. (تاریخ معاصر، 106)

اندیشه تفکر از آن روشنفکرها و با فشار خارجی ها بود که طرفدار اصلاحات بودند. این حرکتی بود که از چند دهه قبل از آن در عثمانی پیاده شده بود و فشار برای اصلاحات به صورت سیاست جاری اروپایی ها در ارتباط با دولت عثمانی در آمده بود.امام تأکید داشت که این اقدامات نمی توانست ازسوی خودرضاخان باشد،چراکه او نمیدانست حاء روحانیت با هاء هوز است یا حاء حطی. (تاریخ معاصر، 111)

ایشان می فرماید:نمی توانیم باور کنیم که این اساس از مغز خشک خود رضاخان بود، زیرا که این یک شالوده متفکرانه بود که بی دستور مدبرانه دیگران انجام نمی گرفت و اکنون هم پیروی از آن نقشه، کمک به خرابی مملکت است. (تاریخ معاصر 110)

امام که خود مدافع اصلاحات بود و بارها فرموده بود که با مسائل تمدنی مخالفتی ندارد، نظرش این بود که جدا کردن روحانیت از بدنه تجدد، یک ضربه اساسی به قوای معنوی جامعه است.

ایشان با اشاره به این مطلب می فرماید:خطای دیگر آنها بدبین کردن توده جوان به روحانیت بود که دولت با تمام قوا کوشش در آن می کرد که به واسطه آن تفکیک قوه روحیه و مادیه از یکدیگر گردید و زیان های کمرشکن به کشور وارد شد از دست دادن این قوه معنوی و مادی، کار مملکت را عقب انداخت و تا این دو قوه را بر نگردانیم، به همین حال هستیم. (تاریخ معاصر، 110)

منبع محفوظ


+
۹۳/۰۸/۱۲ موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدحسن محب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی