آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

ادامه مطلب

شنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۳۰ ب.ظ
یک مطلب کوتاه راجع به سرنوشت #مشروطه(برای نظرخواهی)

...در نتیجه انقلاب[مشروطه]، سازمان اجتماعی و سیاسی جامعه به‌هم ریخته بود. اما در برابر این به‌هم‌ریختگی نظم و سامان مناسبی هم برقرار نشده بود. انقلاب نه‌تنها همه موجبات آزادی را به‌همراه نیاورده بود بلکه جامعه را در چنبره منازعات ایلی و قبیلگی و بی‌ثباتی اجتماعی فرو برده بود.
این انقلاب هرچند ویژگی‌های به‌ظاهر یک انقلاب شهری را با خود داشت، اما از مادر زاده نشده، ناقص و بیمار و فلج بود. انقلاب برای غلبه بر استبداد داخلی محقق شده بود اما در دل نظام ارباب- رعیتی و دیوان‌سالاری کهنه‌کار درباری گرفتار آمده بود. نگاهی به ترکیب نیروهای اجتماعی شکل‌دهنده مجلس اول نشان می‌دهد که انقلاب نتوانسته است خود را از چنبره انگاره‌های نظام سنتی برهاند. کافی است به ترکیب اجتماعی اعضای راه‌یافته به مجلس نگاهی بیفکنیم. از سوی دیگر گویا این خصلت تاریخی ایرانیان باشد که در نفی شرایط موجود همراه و در چگونگی و کیفیت نظام مستقر طرح روشنی نداشته‌اند.

جامعه ایران پس از انقلاب دچار هرج‌ومرج و چندگانگی شده بود. میان نیروهای سیاسی از نظر تئوریک و گروه‌هایی که دارای منافع مختلف اقتصادی بودند سازشی وجود نداشت. فقدان بلوغ و توسعه‌یافتگی و نبود فرهنگی به نام منافع ملی که بتواند تا حدی بر منازعات درونی غلبه کند کار انقلاب را به حاشیه برد. منازعات سیاسی در دو گروه اعتدالی و دموکرات، بیش از آنکه در قالب اختلافات تئوریک معنا شود ریشه در منافع طبقاتی و البته تا حدود زیادی خاستگاه اجتماعی آنان داشت. بر این مجموعه باید به برهم‌ریختن نظم اجتماعی در درون جامعه هم اشاره داشت. انقلاب نه‌تنها به بهترشدن شرایط اقتصادی منجر نشده بود بلکه با تضعیف نظام سنتی ارباب - رعیتی و نابسامانی سیاسی کاهش محصول را هم به‌همراه داشت. وابستگی نیروهای اجتماعی و سیاسی ایران به کشاورزی و فقدان اقتصادی مدرن و مدنی خود در تضعیف جایگاه تحول‌خواهان موثر بود. اگر نقش نهادهای سنتی و کشاورزی را دریابیم متوجه خواهیم بود که انقلاب نظم کهن را به‌هم ریخته و ناتوان در ارایه راه‌حلی فوری و کارآمد بود.
این روند حتی نتوانسته بود پاسخی به نیازهای روبه‌تزاید جامعه را بدهد. سرپرسی سایکس به‌خوبی به خرابی اوضاع اشاره دارد. او مدعی است که در آستانه جنگ‌جهانی اول نه ارتشی در کار بود و نه مردم رمقی داشتند و نه پولی در خزانه موجود بود! عادت کرده‌ایم تا درخواست وام از کشورهای خارجی توسط شاهان قاجار را تنها در تمایل آنها به سفر و خوشگذرانی و چشم‌چرانی‌های درباری فروکاهیم. غافل از آنکه بخشی از این سفرها توسط اصلاح‌خواهان دربار و شخصیت‌های ممتازی پیشنهاد می‌شد تا شاهان ایران را در جریان تغییرات جهانی قرار دهند. به نظر نمی‌رسد هزینه یک سفر اروپایی برای سلطنت چنان دهشت‌انگیز بوده باشد که همه بدبختی‌های ایران را به آنها پیوند زنیم. همان‌گونه که متساهلانه عادت کرده‌ایم تا در پناه تخریب تاریخی مورخان عصر پهلوی، تصویری خوار، زن‌باره و مستاصل از شاهان قاجار ارایه کنیم؛ شاهانی که تنها در برابر 17دختر چشم‌آبی، شهرهایی را به روسیه واگذار کرده‌اند. این فروکاستن از درک علت اصلی این خفت‌های تاریخی بوده است. ضمن آنکه هر عقل سلیمی به خوبی می‌تواند درک کند در حرمسرای باشکوه پادشاه قاجاری که افزون بر 300پری‌چهره حضور داشته‌اند، حتما لعبتکانی با چشمان روشن یافت می‌شده‌اند!
از سویی برخی تنش‌ها در سال‌های پیش از شروع جنگ‌جهانی اول جامعه سیاسی ایران را ناتوان کرده بود. آرمان‌های مشروطه برآورده نشده بود. حکومت استبدادی جای خود را به مردان حرف داده بود. دیگر از عمل خبری نبود. نه آنکه مردان انقلاب در قیاس با گذشتگان از فضیلتی برخوردار نبودند، بلکه دوئیت‌ها و چنددستگی‌ها همه را به مردان بی‌اراده‌ای شبیه کرده بود که به نوبت به صحنه می‌آمدند، دولتی تشکیل می‌دادند و صحنه را به دیگری تقدیم می‌کردند. انقلاب مشروطه در آغاز با همراهی انگلستان روبه‌رو شد. اما به دلایلی چند از جمله ضرورت‌هایی که منجر به انعقاد قرارداد 1907 شد، هر دو قدرت تأثیرگذار روسیه و انگلستان به انقلاب پشت کردند. روسیه که صبغه‌ای طولانی در حکومت مونارش[استبدادفردی] داشت نمی‌خواست مردمش خاطرات شورش‌های 1905 را به‌خاطر آورند. بنابراین قابل درک است چرا مستشاران قزاق و هواخواه حکومت تزاری، عمله ظلم و از اطناب و انصار محمّدعلیشاه شده بودند. برخی را باور بر آن است که سوگیری مجلس اوّل در انحراف رأی بریتانیا مؤثر بود. چه این مجلس انگشت بر مأموریت‌هایی نهاده بود که با اساس‌ نگره سلطه‌طلبانه انگلستان در تعارض بود. هر چه بود منازعات پس از انقلاب و در آستانه جنگ‌اول‌جهانی منجر به اعدام شیخ فضل‌الله نوری شد. شیخ متهم است که هرچند با اغراضی نهضت را همراهی کرد. اما در ادامه سنگ لای چرخ انقلاب می‌نهاد. حداقل آنکه مخالفانش چنین می‌گفتند. با این همه اگر قرار باشد انقلاب با شخصیت‌هایی چون عین‌الدوله که در خدمت استبداد بود با رأفت رفتار کند نمی‌توان انتظار داشت طناب‌دار به گردن شیخ شهید اندازد. بهبهانی هم از این غائله مستثنا نبود. او از رهبران اصلی نهضت بود.
اما در فردای فتح تهران، علم ناسازگاری با حزب دموکرات و سیدحسن تقی‌زاده را برداشته بود. همه اینها گویا برای ترور وی‌کفایت می‌کرد! بدیهی است که تقی‌زاده هم از این ماجرا در امان نماند. او حتی در ماجرای ترور محمّدعلیشاه نیز متهم بود. تندروی‌های آنان ثمری برای انقلاب نداشت. طرح ترور شاه و انتساب بدترین نسبت‌ها به شاه تنها زمانی غلط‌بودن آن سیاست‌ها برایش آشکار شده بود که او در حال انزوای سیاسی خود در کهنسالی به‌سر می‌برد...

منبع:روزنامه شرق ،فیاض زاهد

۹۳/۰۵/۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدحسن محب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی