آنچه گذشت و آنچه لازم است

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

انسان+زمان=انسان شدن انسان بنابراین تاریخ علم آموختن گذشته تکاملی انسانست

آنچه گذشت و آنچه لازم است

دغدغۀ فراگرفتن دانش تاریخ وادای زکات آموزش آن(زکاةُ العلم نشرُه)،تمرین سعۀصدروارتباط باخلق،مراغرق این دریای کران تاکران کرد.پس من غریق رادریابید.حتی به یک لمحۀ نظر.همین!

بایگانی

۱۶ مطلب در آذر ۱۳۹۵ ثبت شده است

۰۰:۳۵۰۶
آذر

1- سال 1286
السلطان محمدعلی شاه قاجار نسبت به اقدام مجلس اول شورای ملی ایران در کاهش بودجه دربار شدیداً اعتراض کرد و به ضرب و شتم میرزا محمود خان احتشام السلطنه علامیر رئیس مجلس، ابوالقاسم خان ناصرالملک همدانی قره گوزلو و وزیران مستعفی کابینه اش پرداخت که این اقدام او موجب اعتراض سفیر انگلیس گردید.

2-در میان پادشاهان تاریخ مدرن و معاصر ما تنها محمدعلی شاه قاجار و رضا شاه پهلوی اقدام به ضرب و شتم اطرافیان و مخصوصاً سران حکومتی خود می کرده اند.
3- دکترمجیدتفرشی:ضرب نه ولی شتم را محمد رضا شاه به خصوص در سالهای ١٣٤٢ تا ١٣٥٦ بسیار داشته و استاد تحقیر وزرا بوده است.
بله؛ جزییاتش را از مرحوم دکتر حسین کاظم زاده [دومین وزیر علوم و آموزش عالی درکابینه هویدا] شنیدم.گفتند:در جلسه هیات دولت بین کاظم زاده و فرخ روی پارسای وزیر آموزش و پرورش[بابی ازلی ونخستین نماینده زن مجلس شورای ملی واولین زن وزیر،اعدام شده بعنوان مفسد فی الأرض دراردیبهشت59] بحث و دعوا می شود در حضور شاه ؛ پارسای لاییک بود و کاظم زاده متدین ؛ شاه به هر دو فحش می دهد و خطاب به کل اعضای هیأت دولت می گوید:
شماها مثل یابویی هستید که تکلیف من با شما معلوم نیست ؛ کمی افسارتان را شل کنم رم می کنید کمی افسارتان را سفت بگیرم تکان نمی خورید و زمین گیر می شوید!!!
فرخ رو پارسای پزشک [ازدانشگاه تهران]بود و حسین کاطم زاده از دانشگاه پرینستون [#استانفورد]دکترا داشت


تصویری سمبلیک از محمد علی شاه قاجار در حال تنبیه حاکم طهران پس از سو ءقصدی که به اوشد




محمدحسن محب
۱۵:۰۶۰۵
آذر

شایدبرایتان جالب باشد که بدانید ناصرالدین شاه سالی یکبار آش نذری می پخت و خودش در مراسم پختن آش حضور داشت تاثواب ببرد ! اغلب درباریان جمع می شدند و هریک کاری رابرای آش نذری انجام می دادند خودشاه هم نظاره گر کارها بود.

سرآشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده امرونهی می کرد و در پایان کار به در خانه هریک  از رجال کاسه آشی می فرستاد و آنها نیز می بایست کاسه خالی شده آش را از اشرفی پرمی کردند و به دربار می فرستادند

آشپزباشی کسانی را که میخواست بیشتر از آنها اشرفی بگیرد روی آش آنها روغن بیشتری می ریخت . پرواضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر میکرد و آنکه مثلایک قدح بزرگ آش ( که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت میکرد حسابی بدبخت می شد

به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلا با یکی از اعیان یا وزرا دعوایش میشد آشپزباشی به او میگفت: بسیار خوب! بهت حالی میکنم دنیادست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد !!!


محمدحسن محب
۰۸:۴۹۰۴
آذر

بعد از دستگیری و زندانی کردن میرزا رضا کرمانی بازجو  از میرزا می‌پرسد: پس شما از کجا به خیال قتل شاه افتادید؟

و پاسخ می‌شنود از جانب میرزا رضا که: از کجا نمی‌خواهد. از کند‌ها و بند‌ها که به ناحق کشیدم و چوب‌ها که خوردم و شکم خودم را پاره کردم.* از مصیبت‌ها که در خانه نایب السلطنه و در امیریه و در قزوین و در انبار به سرم آمد. چهار سال و چهار ماه در زنجیر و کند بودم و حال آنکه به خیال خودم خیر دولت و ملت را خواستم و خدمت کردم. قبل از وقوع شورش تنباکو نه اینکه فضولی کرده بودم، اطلاعات خود را دادم بعد از آنکه احضارم کردند.

و باز از میرزا بپرسد: کسی که با شما غرض و عداوت شخصی نداشت درصورتیکه اینطور می‌گویید خدمت کرده باشید و از شما آنوقت علامت فساد و فتنه‌جویی دیده نشده باشد جهتی نداشت که در ازاء خدمت به شما آنطور صدمات زده باشند. پس معلوم است که در همانوقت هم در شما آثار بعضی فتنه و فساد دیده بودند.

که میرزا رضا می‌گوید: الحال هم حاضرم بعد از این مدت که طرف مقابل حاضر شده، آدم بیغرضی تحقیق نماید که من عرایض صادقانه خود را محض حب وطن و ملت و دولت بعرض رساندم و ارباب غرض محض حسن خدمت و تحصیل مناصب و درجات و مواجب و نشان و حمایل و غیره بعکس به عرض رساندند الحال هم حاضرم برای تحقیق.

بازجو اما مشتاق است تا بداند میرزا از چه کسانی کینه و نفرت در دل انبار کرده و می‌پرسد: این ارباب غرض کی‌ها بودند؟

و میرزا رضا پاسخ می‌دهد: شخص پست و نانجیب و بی‌اصل و رذل غیرلایق که قابل هیچیک از این مراتب نبود آقای آقابالاخان وکیل‌الدوله و کثرت محبت حضرت والا آقای نایب السلطنه به او.

و اینجاست که ابوتراب نظم‌الدوله در مقام بازجو می‌خواهد انگیزه میرزا رضا از قتل شاه را مکشوف کند، پس می‌پرسد: این ظلم‌هایی که به تو شده، از ناحیه شاه نبوده. شما بایستی این تلافی و انتقام را از آنها بکنید که سبب ابتلای شما شده بودند و یک مملکتی را یتیم نمی‌کردید.

و اما انگیزه میرزا رضا از ترور ناصرالدین شاه: پادشاهی که پنجاه سال سلطنت کرده باشد و هنوز امور را به اشتباه کاری به عرض او برسانند و تحقیق نفرمایند و بعد از چندین سال سلطنت ثمر آن درخت، وکیل‌الدوله، آقای عزیزالسلطان، آقای امین‌الخاقان و این اراذل و اوباش و بی‌پدر و مادرهایی که ثمر این شجره شده‌اند و بلای جان عموم مسلمین گشته باشند، چنین شجره‌ را باید قطع کرد که دیگر این نوع ثمر ندهد. ماهی از سر گنده گردد نی ز دم. اگر ظلمی می‌شد، از بالا می‌شد.

میرزا رضا سپس شرحی از چهار سال زندان خود در قزوین و جاهای دیگر و مصیبت‌هایی که کشیده می‌دهد و از اینکه زنش طلاق گرفت و بچه شیره‌خوارش سر راه افتاد و پسر هشت ساله‌اش هم به خانه شاگردی رفت می‌گوید تا انگیزه خود از قتل شاه را روشن‌تر بیان کرده باشد: وقتی به اسلامبول رفتم و در مجمع انسان‌های عالم و در حضور مردمان بزرگ، شرح حال خودم را گفتم، به من ملامت کردند که با وجود این همه ظلم و بی‌عدالتی، چرا باید من دست از جان نشسته و دنیا را از دست این ظالمین خلاص نکرده باشم.

بازجو باز هم می‌پرسد: شاه چه تقصیری دارد؟ طبیعی است که نایب‌السلطنه و دیگران، اوراقی نزد او آورده و او را قانع می‌‌کردند. در این صورت مقصر این دو نفر بودند و به قتل اولویت داشتند، چه شد که به خیال آنها نیفتادید و دست به این کار بزرگ زدید؟

میرزا رضا جواب می‌دهد: تکلیف بی‌غرضی شاه این بود که یک محق ثالث بیغرضی بفرستد میان من و آن‌ها حقیقت مسئله را کشف کند. چون نکرد او مقصر بود. سال‌هاست که به این منوال، سیلاب ظلم بر عامه رعیت جاری است. مگر این سید جمال‌الدین، این ذریه رسول، این مرد بزرگ چه کرده بود که به آن افتضاح او را از حرم عبدالعظیم بیرون کشیدند. زیرجامه‌اش را پاره کردند. آن همه افتضاحات به سرش آوردند. او غیر از حرف حق چه می‌گفت... اینها ظلم نیست؟ اینها تعدی نیست؟ اگر دیده بصیرت باشد ملتفت می‌شود که در‌‌ همان نقطه که سید را کشیدند، در‌‌ همان نقطه گلوله به شاه خورد.... حالا که این اتفاق بزرگ به حکم قضا و قدر به دست من جاری شد یک بار سنگینی از تمام قلوب برداشته شد. مردم سبک شدند. دل‌ها همه منتظرند که پادشاه حالیه حضرت ولیعهد چه خواهند کرد به عدل و رافت و درستی. جبر قلوب شکسته خواهند کرد یا خیر. اگر ایشان چنانچه مردم منتظرند یک آسایش و گشایش به مردم عنایت فرمایند، اسباب رفاه رعیت می‌شود و بنای سلطنت را بر عدل و انصاف قرار بدهند البته تمام خلق فدایی ایشان می‌شوند و سلطنتشان قوام خواهد یافت و نام نیکشان در صفحه روزگار خواهد بود. و اسباب طول عمر و صحت مزاج خواهد شد. و اما اگر ایشان هم‌‌ همان مسلک و شیوه را پیش بگیرند این بار کج به منزل نمی‌رسد.


منبع:نوشته حسن مرسلوند(با اندکی تلخیص)

محمدحسن محب
۰۸:۵۷۰۳
آذر

اصطلاح چریک یاپارتیزان یعنی جنگجوی داوطلب یاغیررسمی ؛این واژه درادبیات تاریخی ایران«حَشَر» ودرزبان کردها «گریلا»نوشته می شودومیلیشیانیز گفته می شود.

 جنگهای چریکی یاپارتیزانی از حمله فرانسویها به شبه جزیره ایبری (اسپانیا ، پرتغال) در سال 1807 میلادی به فرهنگ لغت اضافه شد.از لحاظ لغوی معنای چریک جنگ کوچک میباشد و از نظر معنا یک عنصر نظامی یک جنبش مقاومت است که با عده ای از افراد  بر علیه دولت محلی و یا نیروهای اشغالگر فعالیت مینمایند.
جنگ چریکی یکی از انواع جنگ‌های نامنظم است که در آن گروه کوچکی از افراد مسلح با استفاده از تاکتیک‌هایی چون کمین، شبیخون، خرابکاری، جنگ ایذایی، تاکتیک‌های بزن دررو، و جابجایی سریع به یک نیروی نظامی بزرگ‌تر و کم‌تحرکتر حمله‌ور شده و بلافاصله صحنه نبرد را ترک می‌کنند.
در دوران مدرن از اصطلاح جنگ چریکی معمولا در اشاره به مقاومت مسلحانه گروه‌های شبه‌نظامی در مقابل نیروهای اشغالگر استفاده می‌شود.

محمدحسن محب
۲۳:۵۱۰۲
آذر

جنگ نخست انگلستان و چین که به جنگ تریاک اوّل معروف است، بین سالهای ۱۸۴۰ تا ۱۸۴۲ میلادی روی داد. این جنگ و همچنین جنگ دوم تریاک، نخستین مرحله نفوذ مؤثر کشورهای اروپای غربی به چین به شمار می‌رود.

پیش از وقوع جنگ، خرید چای از چین توسط انگلستان که مردم بریتانیا علاقه زیادی به آن داشتند، بسیار افزایش یافته بود و در مقابل انگلستان، کمتر کالایی داشت که مورد نیاز چین بوده و آنرا معاوضه نماید. در نتیجه انگلستان با کاهش ذخیره نقره خود که آنرا با چای چین مبادله می‌کرد، روبرو شد و بریتانیایی‌های حاکم در هند (که آنزمان مستعمره بریتانیا بود)، صدور نقره را متوقف کردند. تاجران بریتانیایی هند که صادرات این کشور در دست آنان بود نوع جدیدی از تجارت را گسترش دادند. بریتانیا کشت خشخاش را در هند گسترش داده بود از اینرو تاجران انگلیسی تصمیم گرفتند تا در مقابل دریافت چای، تریاک و کتان صادراتی هند را در اختیار چین بگذارند. پس از مدتی، افزایش شدید اعتیاد به تریاک در چین و در نتیجه افزایش واردات آن و کاهش ذخیره نقره آن کشور، مقامات چینی، واردات تریاک را ممنوع اعلام کردند. این تصمیم در ابتدا مانع بزرگی برای تاجران انگلیسی که به قاچاق تریاک به چین می‌پرداختند، محسوب نمی‌شد، ولی در اواخر دهه ۱۸۳۰، این قانون به طور جدی اجرا شد و صندوق‌ها و انبارهای حاوی تریاک توقیف گردید. دولت چین لین ز شورا مأمور ضبط و آتش زدن کلیه محموله‌های تریاک در بندر کانتون کرد و او این کار را انجام داد. اعمال محدودیت بر همه گونه کالای وارداتی در بندر کانتون، تجار انگلیسی را ناخشنود ساخت.

در ماه ژوئن ۱۸۴۰، نیروی دریایی انگلیس با لشکرکشی به دهانه رود کانتون، نخستین جنگ تریاک را آغاز کرد. با رسیدن ناوگان انگلیسی به یانگ‌تسه کیانگ، سقوطشانگهای و سپس رسیدن به نانجینگ، چین تسلیم و مجبور به امضای پیمان نانجینگ با بریتانیا شد که طبق آن:

1- هنگ کنگ به پادشاهی بریتانیا واگذار شد.
2- .پنج بندرگاه چین که انگلیسیها در آن حق اقامت و تجارت داشتند، به روی بریتانیا گشوده شد
3- .شهروندان بریتانیا که در چین به ارتکاب جرم می‌پرداختند، باید در دادگاه‌های انگلیسی محاکمه می‌شدند.
4- .نرخ عوارض کالاهای وارداتی و صادراتی می‌بایست منصفانه باشد.

* با امضای پیمان نانجینگ، سایر کشورها مانند ایالات متحده آمریکا، روسیه و فرانسه نیز خواستار امتیازات مشابهی مانند بریتانیا شدند و در عرض چند سال قراردادهای مشابهی با چین بستند.

محمدحسن محب
۱۶:۱۳۰۱
آذر

👈خاطره آیت‌الله‌شبیری زنجانی از ماجرایی تاریخی که ۲۴ دی ۵۷ و دو روز قبل از خروج همیشگی شاه از کشور رخ داد


🔸آقای اخوان مرعشی می‌گفت: در مشهد من، آقای خامنه‌ای، آقای [واعظ] طبسی تولیت، آقای میرزا جواد آقا تهرانی، آقای آشیخ علی فلسفی و آشیخ مهدی نوقانی در اتاقی بودیم. گفتند: الان عکس آقای خمینی در ماه ظاهر شده است. ما انکار کردیم و گفتیم این‌چنین نیست. آقای طبسی گفت: آقا بیایید ببینید! الآن پیداست و به زور ما را بیرون کشانید. آمیرزا جواد آقای تهرانی که می‌دانست این حرف اصلی ندارد، از اتاق بیرون نیامد. من به ماه نگاه کردم و گفتم: من که چیزی نمی‌بینم. آقای طبسی با تندی گفت: تو همیشه مناقشه می‌کنی، نباید همه چیز را انکار کنی! آقای فلسفی گفت من چیزی حس نمی‌کنم. آقای خامنه‌ای گفت: چشم‌های من ضعیف است لذا نمی‌توانم شهادت بدهم ولی مثل اینکه کَلَف‌های ماه [لکه‌های روی ماه] قدری بیشتر شده است، یعنی مثل اینکه تفاوتی حس می‌کنم. آشیخ مهدی نوقانی گفت: من عبا و عمامه‌ای می‌بینم ولی خویی است یا خمینی تشخیص نمی‌دهم.  غرض اینکه علاقه افراد در ادراک آنها اثر می‌گذارد.


منبع: جرعه‌ای از دریا، ج ۳: ص۶۶۹

محمدحسن محب